ژاله وفا

 

"انتخابات " خم رنگرزی !

 

بار دیگر فرصت انتصابات در نظام ولایت فقیه پیش آمد تا  نامزدهای حاکمیت با سپردن التزام به فرمان بردن از ولی فقیه  از صافی شورای نگهبان  بگذرند و خود را منجی ایران اعلام دارند!

و در فرصتی چند ماهه ، کلیه ارزشها ی  انسانی و مقولات سیاسی  را که بشریت در تاریخی پر مبارزه بدانان دست یافته، از قبیل حقوق بشر ، جمهوریت ، ، حق حاکمیت ملی ، انتخابات ، آزادی و عدالت و ...  که هم نظام حاکم و هم نامزدهای مورد تاییدش  نزدیک به سه دهه در عمل و نظر  با آن بیگانه بوده و کمر همت به نابودی و قلب معانی آنها بسته اند به  یکباره وعده  اجرایشان را به مردم دهند. 

 

 در دهمین دوره  انتصابات این نظام ، هم نامزدهای جناح راست و هم اصلاح طلب متفق القول معتقدند کشور به لبه پرتگاه رسیده و از لزوم تغییر سخن میگویند و هر کدام  نیز  تنها خود را منجی کشور میداند .جالب توجه است که به جای اعتراف به سیاستهای خانمانسوز نظام ولایت فقیه از زمان استقرارش  تا کنون که منجر به وضعیت اسفناک کشور در همه ابعاد سیاسی- اجتماعی- اقتصادی گردیده است ، معتقدند در دوران تصدی هاشمی و خاتمی احساس خطر نکرده و گویا تنها در 4 سال حکومت احمدی نژاد کشور به لبه پرتگاه رسیده است و از طرفی نجات  کشوری را که تا لب پرتگاه سقوط رسیده ، تنها  با تغییری ناچیز و نازل از قبیل تغییرتنها در سطح مدیریت  قابل نجات میدانند !

 

اگر نامزدهای حاکمیت خود را به تجاهل میزنند ، تجربه روشن مردم در 8 سال حکومت آقای خاتمی بایستی روشن کرده باشد که تضاد ولایت فقیه با جمهوریت چه در نظر و چه در عمل  فضایی برای اصلاح حتی در سطح ناچیز مدیریتی نیز  باقی نگذاشته است و  بدون الغای این ولایت اصلاح به معنای تصرف و اجرای قوانینی که استمرار ارکان جمهوریت را میسر میکند ناممکن است.

 

چرا که  جمهوریت تنها با تغییر ساخت دولت نیز استقرار نمی یابد ، بلکه استقرار آن نیاز به القای انواع سانسورها و نیز استقرار جریان ازاد اندیشه و اطلاعات دارد.  از اینرو است که   تضاد ولایت مطلقه فقیه با جمهوریت  تضاد ابهام است با شفافیت . تضاد انجماد اندیشه است با خلاقیت اندیشه و تضاد سانسور است با آزادی اندیشه .

آنان که به اسم پیروی از واقعیت گرایی وپر هیز از ايده‌های ذهنی غير قابل حصول! مردم را تشویق به شرکت در "انتخابات" و رای دادن به یکی از نامزدهای حاکمیت می نمایند ، آیا براستی با وجود چنین تضاد آشکاری  و با تعهد سپردن  نامزدهای مقام ریاست جمهوری به پیروی از منویات رهبری این نظام ، کوچکترین امکان و فضای عمل برای تحقق وعده هایی ازقبیل  منشور حقوق بشر این و آن نامزد می یایند؟

آیا توقع داشتن از ملت در تبعیت بدون چون و چرا ازشعارها و ادعاهایی  که نامزدهای موجود  حتی به خود زحمت مشخص کردن مصداق آنها و راه کار عملی شدنشان را در چهارچوب نظامی چنین متصلب با شبکه های تو در توی قدرت  نمیدهند ، پیروی از عملگرایی مبتنی بر فریب و مصلحتهای بیگانه با  حقیقت نیست؟

 آیا تجربه بر ما ثابت نکرد که وقتی  قدرت در ولایت مطلقه فقیه متمرکز  است هر اصلاحی در سرکوب اندیشه و سانسور اندیشه و اطلاعات ناچیز میشود ؟براستی  درس گرفتن از تجربه ما را چه زمان  بایستی بکار آید؟

 

برو زتجربه روزگار بهره بگیر

که بهر دفع حوادث ترا بکار آید

 

روحیه  ضعف و ناچاری که از ماهیت  نظام حاکم  بر میخیزد و بر فضای "انتخاباتی"  مستولی کرده است  ،از اصلاح اطلبان حکومتی که سهم خواهی از قدرت انگیزه همیشگیشان... است که بگذریم ، متاسفانه  دامان کسانی را نیز گرفته  است که حتی خواهان  تغییرات ساختاری و مدافع  حقوق بشرمی باشند.  

 

برای نشان دادن این روحیه و نیز جهت  جلوگیری از اطاله کلام  تنها به 3 نمونه  اکتفا میکنم :

 

آقای  مسعود پدرام در دفاع از شرکت در "انتخابات"در مصاحبه با آقای کاضمیان  :

:"بايد يادآوري کنم که از بد حادثه اين جا به پناه آمده‌ام. من از موضع آن چه خط امام خوانده مي‌شود و از درون نظام جمهور اسلامي به اصلاح‌طلبي نرسيده‌ام. هويتي ملي‌-مذهبي دارم بنابراين بايد بگويم که علي‌الاصول اين انتخابات که در آن انسان‌هاي لايق که در جامعه نام و کرداري نيک از خود به‌جاي گذاشته‌اند نتوانند از صافي شوراي نگهبان رد شوند، بي‌اعتبار و ناموجه است. اما چه مي‌شود کرد؟"

 

آقای  محسن کدیور: در پیام خود در حمایت از موسوی( سایت امروز ):

:"دو کاندیدای مورد تأیید اصلاح‌طلبان از حداقل صلاحیت‌های لازم برای ریاست جمهوری و تغییر نسبی وضع اسف‌بار موجود کشوربرخوردارند . اما به موسوی را میدهم."آقای کدیور آنچنان به حداقل ها دلخوش کرده اند که نشان  پا یبندی یکی از نامزدها  به حقوق بشر را در سطح یک تلفن دلجویی به شخص خود  در  زندان  ، تقلیل میدهند.

 

خانم مهر انگیز کار در مقاله "نقش ها و نگرانی ها "( نشریه روز )

"فریادرسی نیست، دستی ازغیب بیرون نمی آید تا کار را بر ما آسان کند. همه به خویش مشغولند و باید باور کنیم که باری دیگر باید با کارتها ی سوخته که دوستشان نداریم بازی کنیم. در میانه نقش ها و نگرانی ها سرگیجه گرفته ایم. کسانی که ادعا می کنند شب تیره را بر ما سحر می کنند در دل و جان مان جائی ندارند. به جای برنامه های تدوین شده ادعا به خوردمان می دهند...ا ز بس نقش و نیرنگ دیده ایم "مطالباتی" هم که به صحنه می نگریم و ذهنیت مخدوش و مسموم خود را کنار می گذاریم چیزی دستمان را نمی گیرد. از طرفی با آرا ء سازمان یافته برخی از نامزدها مواجه خواهیم شد که کاری به این حرفها ندارند. نه مطالباتی هستند نه تحول خواه. فقط این را می دانند که به چه کسی باید رای بدهند. در چنین صحنه ای حق انتخاب تبدیل می شود به یک مصیبت. چگونه با این مصیبت کنار بیائیم؟  بیخ رای دادن را از دل برکنیم؟  چه حاصل می شود؟"

 

آیا فراموش کرده ایم که  بدترین تبعیضها تبعیضی است که انسان در درون خود بسود قدرت برقرار میکند و از آزادی و حقوق خود  و  هر آنچه انسانی است   به بهانه  اینکه اینها آرمانهایی دست نیافتنی و غیر قابل حصول هستند به نفع قدرت غفلت کرده و چشم میپوشد.آیا  این آن تبعیضی نیست که  فضا و جولانگاه اندیشه و عمل را انسان را سخت تنگ میکند ؟

در واقع انسان می باید با محک اندازه تبعیضی که در پندار و گفتار و کردار خویش به نفع قدرت بر قرار میکند میزان بسته یا باز بودن فضای اندیشه و عمل خویش را اندازه بگیرد.  با این اندازه گیری است  که معنای جمهوریت را اندر میابد و جمهوریت فضای باز اندیشه و عمل در سطح فرد و جامعه  است. پس ابتدا در سطح فرد فرد ایرانی است که استقرار میابد .بی دلیل نیست که نظام ولایت فقیه هر فضای بازی را میبندد . آیا در این نظام فضای بازی مانده است که نامزدهای مقام ریاست جمهوری ادعای باز سازی آن را در چهار چوب این نظام دارند؟

میتوان تصور کرد که فضای اندیشه و عمل رهبری نظام حاکم که جز خشونت از آن برون نمی تراود ودر خوشبینانه ترین وجه دستبستگی  نامزدهایی که  التزام به پیروی از منویات وی میسپارند ،تا به چه حد تنگ است .آنان خود را ملزم به حفظ نظام میدانند و به قول آقای خوئینی ها "حفظ نظام از اوجب واجبات است، یعنی باید از برخی واجبات و محرمات (اگر لازم باشد) عبور کرد تا نظام حفظ شود. "

 آیا با تعمق بر این گفته بر همگان محرز نمیشود که ملتزمان به نظام حاکم ، همچون آقایمیر حسین موسوی که علنا اظهار میدارد به هبچ وجه  تغییر قانون اساسی را نیزبر نمی تابد ، برای حفظ نظام  از مهمترین واجبات همانا احقاق  حقوق ملت نیز میگذرند و به شنیع ترین محرمات همانا تصضضیع حقوق ملت و کشتار و  ایستادن یر روی ملتی دست خواهند زد؟

چرا ما خود و مردم را به جای  فراخواندن به وادی  فراخنای عمل کنشگرانه ، به تنگنای بس تاریک و محدود نظامی مافیایی بخوانیم؟ آیا تجربه 3 نه بزرگی که در قرن معاصر، ملت ایران به قدرتهای حاکمی گفتند که میخواستند سرنوشت آنها را به سونوشت محتوم به سقوط خود، گره بزنند  ،کفایت نمی کند تا به جای تن دادن به ناتوانی و عجز و ناچاری و واکنش نظامی مافیایی شدن ، به توانایی خودمان یعنی آحاد ملت در برداشتن چنین مانعی از سر راه استقرار مردم سالاری ، باور بیاوریم؟

برداشتن این مانع نیازمند انقلابی دیگر  نیز نیست  تا کسانی که در قلب معنای انقلاب و اصلاح ، انقلاب  را با خشونت برابر گرفته  و در 8 سال باور به اصلاح پذیر بودن نظام حاکم  تبلیغ کرده اند ، مدعی شوند ملت تاب تحمل انقلاب دیگری را ندارد. آیا انقلاب که خود بهترین راه و روش خشونت زدایی است و تا زمانی که ابعاد ویرانی و خشونت نظامی فرا تر از آستانه تحمل ملتی نرود ،عموما رخ نمیدهد ،با خشونتهای روز مره ای که در ابعاد مختلف سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی از نظام حاکم صادر میشود ،قابل قیاس است؟

تجربه ابتکار است . زمان و مکان هر  عمل را تجربه گر معین میکند. واقع بینی و در عین حال پیوند زدن آن با آرمانهای انسانی که بدون آنها زندگی جز مادیتی سخت بی روح و ...نخواهد بود ، ایجاب میکند مردم را تجربه گر بدانیم و واکنش تصمیمات و القائات و دیکته تصمیمات نظام حاکم نشویم.

نظام حاکم به رای ما مردم نیاز ندارد به صف طولانی ما در پای صندوق های رای خود  نیاز دارد تا  نمایش آن  را در سطح بین المللی،  نشان اعتبار و مشوعیت  خود قلمداد کند.

در سطور فوق محدوده تنگ نظام موجود را یاد اور شدم اما چگونه میشود کسانی حافظه ضعیف خود را و یا تجاهل خود را به همه مردم نیز تعمیم دهند و نه تنها  رای خود را که میتواند نشان ابراز استقلال شخصیت خود باشد بلکه رای تمامی مردم را به اشخاصی خواهان باشند که گذشته آنها جز ...خشونت و سرکوب و بی کفایتی  نیست؟؟

آقای موسوی که   در طول عمر نظام حاکم  ،در پستهای کلیدی همچون

-          عضویت  حزب جمهوری اسلامی و سردبیری ارگان آن ،قرا داشت . حزبی که ازحزب رستاخیردوران پهلوی بیشتر بر مقدرات کشور حاکمیت یکه تازانه داشت و اعضایش همه ارکان  نظام را قبضه کرده بودند.

-          -8 سال در پست  نخست وزیری دهه60 که به  دهمه  سرکوب و کشتار نظام معروف است و نظام حاکم  خصوصا در  این دهه خونبار ، با ریا و تزویر  چهره زشت و زمخت خشونت گر خویش را همچون ماسکی بر چهره بی آلایش انقلابی مردمی  .... تحمیل کرد تا اکنون کسانی که در این دهه از رانت نظام برخوردار بودند ،بدون ترس و واهمه و شرم از وجدان ملی ملتی  که بر صداقت انقلاب شهادت میدهد ،انقلاب را به مشتی خاک تعبیر کنند که نمی دانند کجا پخشش کنند؟!

-          -. عضویت در شورای دفاع  . که در ادامه 8 سال جنگی که نسلی را قربانی کرد مسئولیت مستقیم داشته است .

-           

-          .عضویت در شورای انقلاب فرهنیگ . وعضویت در  مصلحت نظام .

میرحسین موسوی از سال ۱۳۶۰ تا سال ۱۳۶۸ در مقام نخست وزیری ایران، مسئول تمام اتفاقاتی بوده است که در جامعه تحت حاکمیت او بوقوع پیوسته است. در آن سالها اتفاقات مهمی در ایران رخداد که هیچگاه از حافظه تاریخ پاک نخواهند گشت. دهه ۶۰ دهه ایست که بخاطر اتفاقاتی که در ایران افتاد بایستی آنرا دهه ترور نامید

در نتیجه اصرار بر تداوم جنگ ویرانگر ایران و عراق در طول آن سالها آن همه خسارات جانی و مالی برای ایران ببار آوردند. در اثر این کمپین ترور دریائی از خون راه افتاد

 

سوال ا انهایی که باور کرده اند خم رنگریزی میتوان  دز روزهای قبل از انتخابات ماهیت عوض کرد و  دموکرات شود و آقای موسوی که بزرگترین قتل عام سیاسی ( کشتار 67 )را که در دوران نخست وزیری وی اتفاق افتاده است  و به استناد نامه آقای خمینی ( ص 302 خاطرات آقای منتظری )کسانی که در زندانهای کششور بر سر موضع نفاق خود پافشاری کرده و میکنند  محارب و محکوم به اعدام میباشند و تشخیص موضوع نیز در تهران با رای اکثریت آقایان نیری( قاضی شرع )و جناب اشراقی ( دادستان تهران ) و نماینده ای از وزارت اطلاعات  میباشد لازم الاتباع میباشد و رخم بر محاربین ساده اندیشی است و...

روزنامه جمهوری اسلامی 22 آذر 65 : چه چیز سبب می شود که همه توطئه گران و اشتباه کاران به مجرد آنکه دستگیر می شوند به خیانتهای خود اعتراف می کنند ؟ این سوال آنگاه پر معنی می شود که اعترافات توده ایها ، منافقین ، کومله ، دمکرات و گروههای باندهای گوناگون که در طول این چند سال پس از بازداشت زبان به سخن گشوده و پرده  از خیانتهای خود برداشته را با توجه به این نکته در نظر بگیریم که بسیاری از اینها در رژیم ستم شاهی علی رغم شکنجه های سختی که دیدند لب به سخن نمی گشودند ولی اکنون داوطلبانه حاضر به اعتراف می شوند ! آنچه آنها را به اعتراف می کشاند حقانیت نظام است .

 

از سرنوشت ملتهای دیگر درس بگیرید . انتخابات فرصت ابراز شجاعت و مناعت یک ملت از راه بکار بردن  ﺁزاد حق حاکمیت برای گزینش بهترین ها است . پس، مصلحت ناقض حق حاکمیت خویش ، مصلحت ناقض شجاعت و مناعت خویش را ، مصلحت ناقض ﺁزادی و استقلال خویش ، مصلحت ناقض اختیارتان بر هستی خویش را عین مفسدت بدانید . تحریم انتخابات را  نه گفتن به این مفسدت و عمل به حق حاکمیت خویش بشمارید . تحریم انتخابات را ﺁغاز جنبش رها شدن از ترسها  و باز جستن جرأت زندگی بدانید و ﺁماده جنبش همگانی شوید

انسان آزاد و عرف بر توانائیهای خویش با واقعیتها رابطه مستقیم برقرار مکند . نخست با خود رابطه مستقیم بر قرار مکیند 

رفتن از محدوده ممکن ها و وارد شدن در بر کران ناممکن ها و تحقق بخشیدن به انه هنر ایت هنر تحقق بخشیدن به آرمان.

خروج و اازادی  از وهمی که قدرتمداران نمیگذارد زندگی شروندان اسنان دارای کیفیت شود 

چگونه با بهانه تفکیک قوا از خو سلب مسئولیت مینماید . کسی که  تشخیص نماینده گان  وزیر اطلاعاتش آقای ری شهری در هر استان  در کشتار و قتل عام جوانان این مرزو بودم نقش اساسی داشته است با چه درجه از  ...خود را به نادانی و ندانستن بزند ؟ آیا تا این حد مردم ایران را کم حافظه میدانید؟

حالا بیانیه قوق بشر صادر میکند و قول میدهد که معاونت حقوق بشر دایر نماید؟

کسی که در مقام سردبیری روزنامه جمهوری اسلامی  ارگان حزب حاکم دهه  قرار دارد نظرش در باره حقوق شهروندی این بوده است :روزنامه جمهوری اسلامی 60 .

 

فردا که پیشگاه حقیقت شود عیان

شرمنده رهروی که عمل بر مجاز کرد