ژاله
وفا
مشکلات
کمی و کیفی
آموزش و پرورش
ایران در قرن 21 – 4
3 شماره
قبلی این
سلسله نوشتار
را به مشکلات
کمی آموزش و
پرورش ایران
اختصاص دادم .
اکنون جای آن
دارد به
مشکلات کیفی
آن بپردازیم.
قبل از
برشماری
مشکلات کیفی
آموزش و پرورش
در ایران
کنونی. ، در این
شماره دو
دیدگاره از
آموزش و پرورش
را با هم مقایسه
می نما یم و در
شماره های بعد
مستندات آن را
از وضعیت فعلی
کیفیت آموزش
در ایران به
خوانندگان
گرامی ارائه
خواهم داد .
دو دیدگاه از
آموزش و پرورش
در جوامع
امروز آموزش
بی تردید نقش
اصلی را در
توسعه اقتصادی
، اجتماعی ، و
فرهنگی ایفا
می کند و عیار
توسعه در هر
کشور ی را با
میزان سرمایه
گذاری برای
کودکان و
نوجوانان آن
کشور می سنجند
. زیرا سرمایه
اصلی کشور ،
همانا
نیروی انسانی
با فرهنگ و
کار آمد از
طریق آموزش
تامین می گردد
.
در حال
حاضر در ایران
15 میلیون دانش
آموز حساس
ترین سالهای
زندگی خود را در
مدرسه می
گذرانند . لذا
توجه به این
قشر جامعه ،
اهمیت دادن به
آینده است .
امروز وظیفه
آموزش و پرورش
دیگر تنها
انتقال میراث
فرهنگی گذشته
به نسل حاضر
نیست . زیرا
اگر چه این
هدف اهمیتی در
خور توجه دارد
، اما مهمتر
از آن هدف
آموزش و پرورش
بایستی آماده
کردن جوان
برای زندگی در
جامعه ای باشد
که در انتظار
اوست و چند و
چون آن جامعه
بایستی به دست
و اندیشه او
تعیین گردد .
مطالعه
اگوی فکری
حاکم بر آموزش
و پرورش فعلی
ایران باید بر
ما آشکار کند
آیا آموزش و
پرورش کنونی
قادر به انجام
این مهم یعنی
پرورش مدام
جوان در جهت
از قوه به فعل
در آوردن
توانائیهای
آنها هست یا
نه ؟
اصولا
بر اساس دو
نوع نگرش به
انسان دو نوع
هدف و رفتار
در سیستمهای
آموزش و پرورش
بوجود می آیند
:
1 –
در نگرش نخست
، آزادی درونی
انسان تلقی
نمی گردد . لذا
انسان ( در
اینجا یاد
گیرنده ) به
مثابه موجودی غیر
فعال محسوب می
شود که عمده
فعالیتهای وی
به رهبری
عاملی خارج از
او انجام می
پذیرد . لذا کار
آموزش و پرورش
انتقال فرهنگ
، از طریق پر کردن
مغز آدمی و
شکل دادن به
رفتار وی بر
اساس الگوهای
تعیین شده است
.
2 – در
نگرش دو م ،
آزادی درونی
انسانی تلقی
می گردد ، و
انسان ( یاد
گیرنده )
بعنوان
موجودی زنده و
فعال محسوب می
شود . آموزش و
پرورش وظیفه
خود را آزاد
کردن و بدان
فعال کردن
استعدادها و
در اختیار
گذاشتن
اطلاعات و
معلومات برای
هر چه فعال تر
شدن دانش آموز
قرار می دهد .
قبل
از انقلاب
ساختار آموزش
ایران مبتنی
بر نگرش نخست
بود . این مدل
اقتدارگرایانه
از استبداد
سیاسی ما قبل
انقلاب نشات
می گرفت .
انقلاب
آغاز نگرش دوم
به انسان بود
که از اسلام
به مثابه روش
رهایی از
روابط زور
نشات می گرفت
و می رفت تا با
شکستن
قالبهای تنگ
دیدگاه نخست و
محدوده های
ذهنی آن ، در
نظام آموزش و
پرورش تحولی
اساسی بوجود
آورد تا ، انسان
و اندیشه وی با
رهایی از
جبرهای عارضی
جای و اقعی
و در خور خود
را بیابد .
با
استقرار
استبداد
توتالیتر ،
بنام دین ساختار
آموزش و پرورش
بار دیگر
انعکاسی از
ساخت سلطه گشت
.
شباهت
دو نوع نظام
آموزش و پرورش
رژیم پیشین و
رژیم کنونی
نشان از این
امر دارد که در
استبداد ( از
هر نوع و با هر
نام ) نگرش
نخست به انسان
امکان پذیر نیست
و تنها از
طریق انقلاب
در ساختار
ذهنی استبداد
و کو تاه کردن
دست آن از
شئون زندگی
است که انسان
فضای آزادی و
امکان رشد را
می یابد .
در
این نوشتار ،
به
مقایسه ویژه
گیهای دو دیدگاه
از نقطه نظر
تفاوت نقش
معلم و استاد
، دانش آموز و
دانشجو و
روابط آنها با
یکدیگر ، و
نیز تفاوت
فرآیند یاد
گیری در هر یک
از دو دیدگاه
میرویم. و در یکی از
شماره های
آینده نیز، به
سراغ مثالی
عینی یعنی
رابطه تحقیق و
پژوهش با صنعت
در ایران
میرویم تا
بررسی موانع و
تنگناها در
این دو بخش
اثر و نقش
تعیین کننده
سیستم حاکم بر
آموزش و پرورش
کنونی را در
ایجاد معضل
صنعت وابسته
را نظاره گر
شویم .
در
ابتدا ، یاد
آور گردم که
آموزش و پرورش
از بدو تولد
انسان صورت می
پذیرد و 6 سال
ابتدایی زندگی
هر کودکی
تعیین کننده
ترین دوران آن
است . در محیط
خانوادگی نیز
، بسته به
حاکمیت هر یک از
دو دیدگاه ،
دو نوع انسان
پرورش می یابد
و آموزش می
بیند . ولی از
آنجا که موضوع
این نوشتار
آموزش و پرورش
در سطح دبستان
و دبیرستان و
دانشگاه می
باشد ، تنها
به این بخش و
نقش آن بسنده
میشود .در طول
نوشتار نیز
همواره از
سیستم عمومی
حاکم بر آموزش
و پرورش کنونی
سخن به میان
است و این امر
نافی وجود استثناهایی
در میان
معلمان و
استادان ،
دانش آموزان و
دانشجویان که
بر اساس دیدگاه
دوم رفتار
مینمایند و در
برابر سیستم
حاکم بر آموزش
و پرورش و
ساختهای تنگ
آن مقاومت
میکنند ، نمی
باشد .
در
دیدگاه اول :
1- فضای
آموزش آمرانه
و اقتدار
گرایانه است .
2- رفتار
معلم و استاد
، با دانش
آموز و دانشجو
، تحکمی و از
بالا به پایین
است .
3- رفتار
دانش آموزان و
دانشجویان در
رابطه با
یکدیگر ،
رقابتی است آنهم
رقابت
فردی
و تک روی از
ویژه گیهای
رفتاری آن است .
4- تغییرات
کمی نسبت به
تغییرات کیفی
در نزد یاد دهنده
و یاد گیرنده
، هر دو ، از
اهمیت بیشتری برخوردار
است . نمره و
مدرک در
مقایسه با
کیفیت علم ،
از ارزشی بیشتر
برخوردار است
.
5- معلم
و یا استاد ،
منبع علم و
اطلاع محسوب
می شوند .
6- دانش
آموز و دانشجو
نقش منفعل و
تنها گوش دهنده
به سخنان معلم
و یا استاد را
دارند. و این
همان نقش
انفعالی است
بعد ها
نیز در عرصه
زندگی
ایفا می کنند
.
7- در
فرآیند یاد
گیری مفهوم
تجربه بسیار
کم ارزش است .
دانش آموز و
یا دانشجو ،
تجربه گر
محسوب نمی
شوند ،
لذا معلم و یا
استاد به
تجربه هایی که
یاد گیرنده
شخصا کسب کرده و میکند
، بهایی نمی
دهند . در
نتیجه ،
دریاد
گیرنده قوه
خلاقیت و
ابتکار
عقیم می
میاند و به
مرور او
اعتماد به نفس
را از دست میدهند.
کلاس درس خسته
کننده و ملال
آور میشود
زیرا
ذهن از
فعالیت باز
مانده است .
8- تنها حافظه
یاد گیرنده
بکار گرفته می
شود . تکیه بر
حفظ کردن
مطالب درسی
است. دانش آموزان
و دانشجویان
به مرور کم
خواه و کم
خوان میگردند
. معلم و استاد
نیز در این
سیستم بیشتر به
حافظه خود
تکیه دارند و
در کلاس
محفوظات خود را
، بصو ت
سخنرانی ، به
دانش آموز و
یا دانش جویان
انتقال
میدهند .
9- بر
اساس این
دیدگاه ، تکیه
بر روی "موضوع
" و یا "مطلبی
"است که فرد
یاد گیرنده
بایستی مطابق نظر
معلم و یا
استاد فرا
گیرد .
10- ارزش
گزاری به
محفوظات و میدان
ندادن به
تجربه
،با عث می
شود دانش آموز
و دانشجو هنر
تفکر و روش
کشف روابط بین
پدیده های
مورد مطالعه
را کسب نکند و
خصوصا با
کاربرد
مفاهیم
آموخته ، در
زندگی حال و
آینده خود ،
ناتوان شود و پس از
اتمام
تحصیلات
"رسمی "
خود قادر به
انجام کارشناسانه
مسئولیتهای
شغلی خود
نگردد و به
همان سادگی که
مطالب در
حافظه
انباشته شده
اند از ذهن
بدر روند.
11- در
تمامی طول
تحصیل ، یاد
گیرنده به یاد
دهنده متکی
است .
12- برنامه
های تحصیلی در
این دیدگاه و
سیستم آموزش
غیر قابل
انعطاف و یک
طرفه می باشند
و از قبل توسط
معلم و یا
استاد بدون
دخالت و
مشارکت دانش
آموز و یا
دانش جو تهیه
و دیکته می
شوند.
13- در
تشخیص نیاز
های آموزشی ،
علیرغم
تفاوتهایی که
در بین یاد
گیرندگان
موجود است ،
این معلم و یا
استاد است که
یک طرفه تصمیم
میگیرد و همه
بایستی به یک
اندازه کار
کنند و به
انجام تکالیف
مکرر موظفند .
14- بر
اساس این
دیدگاه ، ارزش
یابی یاد
گیرنده نیز
تنها توسط
معلم و یا
استاد انجام
میشود . و دانش
آموز و یا
دانشجو
کمترین نقشی
در ارزش یابی
فرا آیندهای
فراگیری و
عملکرد خود
ندارند . و از
ارزیابی معلم
و یا استاد
نیز ممنوع هستند .
15- دانش
آموز و یا
دانشجو چون
نقش فعال
ندارد و تجربه
گر نیست ،
اعتماد به نفس
پیدا نمیکند و
دانش آموزان و
دانشجویان مهارت
های لازم را
از راه بحث و
گفتگو و تعامل
اجتماعی و سیاسی
بدست نمی
آورند.
16- از
آنجا که در سیستم
اقتدار
گرایانه و آمرانه
، مدیریتی بر
اساس اطاعت
حاکم است
،ساختار
تصمصم گیری در
مدرسه ، تصمیم
گیری ها و
روابط مربوط
به کلاس و
فعالیت فوق
برنامه
پیوسته بدون
مشارکت مستقیم
دانش آموزان و
دانشجویان ،
انجام میشوند.
دانش آموزان و
دانشجویان
تنها موظف به
اطاعت و پذیرش
می باشند .
لذا
درمدرسه که
مهمترین
بنیاد تربیتی
است و از
کودکی تا
جوانی ، در
تربیت یک نسل
، نقش اول را
دارد ، دانش
آموز اندیشیدن
و مسئولیت
شناسی و جسارت
و ابتکار را
نمی آموزد .
مدرسه
به دانش آموز
،سیاست را که
معنایی عام دارد ، در
دایره تنگ
تصمیم و اجرای
قدرت حاکم
خلاصه می
باوراند .و
تمرین مشارکت
در زندگی
سیاسی را ، که
شامل تمامی
شئون زندگی
انسان میباشد
، و لزوما
تنها به حکومت
محدود
نمیگردد را در
سطوح محلی و
ملی ، برای
دانش آموزان و
دانشجویان
میسر نمیگرداند.
بر عکس محیط
تمرین ، تسلیم
و اطاعت ،
انقیاد و ترس
و از دست دادن
شور و شوق زندگی
و کمال جویی
می شود .
در
دیدگاه دوم :
1- فضای
آموزش آزاد و
بر اساس
مشارکت است .
2- ارتباط معلم و
استاد با دانش
آموز و دانشجو
و بالعکس از
طریق مشارکت و
همکاری در
آموزش و پرورش
سامان می یابد
.
3- رفتار و
ارتباط مابین
دانش آموزان و
دانشجویان ،
بر اساس
همکاری متقابل
و کار دسته
جمعی تنظیم
میگردد.
4- تغییرات
کیفی اهمیت
بیشتری می
یابد.
5- معلم
و یا استاد
نقش تسهیل
کننده یاد
گیری را دارد
و وظیفه آنها
، بر انگیختن
میل به ابتکار
و پاسخ دادن
به پرسشهای دانش
آموز و دانشجو
، در جریان
آموزش است .
6- دانش
آموز و دانشجو
در فرآیند یاد
گیری فعال
میشوند .
7- تجربه
در فرآیند یاد
گیری نقش اول
را دارا میباشد
.لذا بر آزادی و
استعداد
خلاقه یاد گیرنده
تکیه
می گردد.
فعالیتهای
یاد گیری
مبتنی بر
تحقیق و پژوهش
می باشد. در
ضمن تجربه های
خاص هر دانش
آموز در محیط
زندگی ، نیز در
فر آیند یاد
گیری نقش می
یابند و محیط
مدرسه و
دانشگاه و
محیط بیرون از
آن بند از بند
گسسته و غیر
مرتبط با یکدیگر
نمی شوند.
8- بر
اساس این
سیستم ، در سر
کلاس درس ،
بعلت آنکه بنا
بر بحث و گفت و
شنود است ،
دانش آموز و
دانشجو ، فرا
می گیرد که
بجای به حافظه
سپردن مطالب
،بهتر استدلال
کند و
معلم و یا استاد
به رفتار و
شیوه بیان و
محتوای مطالب
ارائه شده از
طرف یکایک
دانش آموزان و
دانشجویان ،
توجه نشان میدهد.
و یاد گیرنده
را برای
مشارکت در یاد
گیری و حتی
تدریس به بقیه
، تشویق
میکند.
9- بر
اساس این
دیدگاه ، تکیه
آموزش بر
مساله ای است
که باید
شناخته و حل
شود . یعنی یاد
گیرنده با
مساله ای
مواجه می شود
و به یاد گیری
میپردازد تا آن
را حل کند. لذا
، بگاه ورود
به کار و در
مسئولیتهای
شغلی ، با
سهولت
بیشتری
از عهده حل
مسائلی که پیش
می آیند ،بر
می آید.
10-
در این
دیدگاه ، تکیه
دانش آموز و
دانشجو از معلم
و استاد بر
داشته می شود.
یاد گیرنده
بطور روز
افزون ، خود
جهت یاد گیری
را تعیین
میکند . یعنی
با اعتماد به
ارزشمند بودن
تجربه و اعتماد
به توانایی
خود ، فرا می
گیرد که در
جهت رشد خود
قدم بردارد و
متکی به خود
باشد .
11-
برنامه
های تحصیلی و
آموزشی، در
این دیدگاه ،
انعطاف
پذیرند و با
توجه به نیاز
های افراد به
یاد گیری ،
انتخاب و در
باره آن مابین
معلم و استاد
و دانش آموز و
دانشجو بر
اساس شور ، بحث
و گفتگو صورت
می گیرد.
12-
تشخیص
مواد و تنظیم
برنامه آموزش
و پرورش ، با
دو طرف است .
یاد گیرنده و
تسهیل کننده
یاد گیری ، هر
دو ، نظر
میدهند.
13-
ارزش
گزاری کار نیز
با دو طرف
ایست . یعنی
یاد گیرنده
نیز در ارزش
گیری به کار
خویش شرکت
میکند و به
نوبه خود حق
دارد به
ارزیابی معلم
و استاد خویش
بپردازد.
14-
بعلت رشد
حس اعتماد به
نفس در نزد
دانش آموز و دانشجو
و از آنجا که
در کلاس درس ،
همه مغز ها
فعالند و محیط
، محیط گفت و
شنود است ، دانش
آموز و دانشجو
، مهارتهای
لازم را برای
فعالیتها و
نقشهای آتی در
اجتماع ، فرا
میگرند.
15-
و از
آنجا که در
این سیستم
کلیه سازمان
دهی ها و
مدیریتها در
سطح مدرسه و
دانشگاه بر
اساس مشارکت و
تولید تنظیم
می شود
، دانش آموز
و دانشجو
فرهنگ مشارکت
را در خارج از
حوزه مدرسه و
دانشگاه ،
یعنی در خانه،
در محیط کار ،
در فعالیت حین
فراغت ، تا
مسائل
اجتماعی و
سیاسی ، تعمیم
می دهد و دانش
آموز و
دانشجو پس از
اتمام دوران
تحصیل ، شخصی
مسئول ، توانا
، مباحثه گر ،
منتقد ،
سازنده ، خود
انگیخته ، پر
شور و ... خواهد
شد که در
ساختن کیفیت و
کمیت حال و
آینده خود،
نقش اول را
بازی میکند.
اکنون در
ایران، هر
ساله
میلیونها
کودک سرشار از
حس کنجکاوی و
خود انگیختگی
که آما ده اند از
نقطه نظر جسمی
و فکری از راه
کشف حقیقت با
جهان شگفت
آشنا گردند ،
به مدارس وارد
می شوند و در
طول 12 سال، به
زعم نگارنده ،
اغلب
به شیوه غلط آموزش
میبینند و قوه
تفکر و توان
خود انگیختگی
، ابتکار و
خلاقیت ،
بمرور در آنها
می خشکد .تنها
راه و روشی که
در دسترس
میابند ، دست
یابی به علم
از طریق
انباشت هر چه
بیشتر ذهن با
محفوظات است .
آنهم
اطلاعاتی
پراکنده و
اغلب نا مربوط
با واقعیات و
نیاز های
زندگیشان !
جوانی عاجز از
فعالیت خود
جوش و ترسان
از تجربه که قادر
به بیان افکار
و احساسات خود
نمی باشد ، پای
به محیط آموزش
دیگری بنام
دانشگاه و یا
به تعبیر دیگر
"دبیرستان
بزرگ " می نهد .
در دانشگاه از
نظر کیفیت
آموزش ، تفاوت
چندانی ، با
دبیرستان نمی
یابد ( در
شماره های
آینده
مستندات این
نظر خود را
ارائه خواهم
داد )اینجا
نیز ، کارش
افزودن بر حجم
محفوظا ت است .
فارغ
التحصیلان
این "
دبیرستانهای
بزرگ " خود به
یکی از معضلات
بزرگ کشور
تبدیل میشوند.
مدرک در دست ،
با سطح توقع
بالا ، وارد " بازار
کار " میگردند.
اما بازار کار
بعلت ضربه ای
سهمگینی که
رژیم بر
اقتصاد کشور
وارد آورده
است ، توانایی
جذب آنان را
ندارد.و
اینگونه است
که
سالی 180
هزارتحصیل
کرده های دانشگاههای
کشور ، ایران
را ترک
میکنند!
در
شماره ای
آینده با
استناد به
آمار و نظرات
معلمان و
استادان
کنونی
بر ما آشکار
میگردد که
کیفیت آموزش و
پرورش در
ایران بر
مبنای کدام یک
از دو دیدگاه
فوق است .