جهانگیر گلزار

 Golsar57@yahoo.de

 

صلح حقی از حقوق هر انسان ، هر قوم و هر ملت است

 

در قطعنامه سازمان ملل به تاریخ ٣٠ نوامبر ١٩٨١، سومین سه‌شنبه سپتامبر، روز بازگشایی جلسات عادی مجمع عمومی، رسما به عنوان «روز جهانی صلح» اعلام شده است ، تا به بزرگداشت و تحکیم آرمان‌های صلح درون و بین همه ملت‌ها و مردمان اختصاص یابد،

در سال 2000 به پیشنهاد آقای کوفی عنان ،   21 سپتامبر (٣٠ شهریور) روز جهانی صلح اعلام شده است . در خطابه او آمده است که :

صلح پایه موجودیت ماست. اساس هویت ماست. انگیزه همه آن چیزی است که ما انجام می‌دهیم. در روز جهانی صلح، بیایید یاد همه آنانی را که از خشونت رنج کشیده‌اند، گرامی بداریم. بیایید آرمان صلح را در قلب‌هایمان پاس داریم. در بخشی دیگر از صحبت آقای کوفی عنان آمده است :

اما این زمان کافی است که رزمندگان و رهبران سیاسی به خرابی‌ای که بر مردم و سرزمین‌شان می‌آورند، بیاندیشند.

این زمان کافی است که به سنگرها، و از خلال سیم‌های خاردار، نظرافکنده و ببینیم که راه دیگری وجود دارد.

در روز جهانی صلح، بیایید یاد همه آنانی را که از خشونت رنج کشیده‌اند، گرامی بداریم. بیایید آرمان صلح را در قلب‌هایمان پاس داریم.

در قطعنامه ای به همین مناسبت آمده است :  «جنگ در اذهان انسان‌ها آغاز می‌گردد. و این در اذهان انسان‌هاست که دفاع از صلح بایستی ساخته شود، و صلحی که  تنها بر اساس اقدامات اقتصادی و سیاسی دولتها باشد، صلحی نیست که لزوما از حمایت پایدار و همگانی مردم جهان برخوردار باشد . از این رو صلح اگر بخواهد پایدار بماند، بایستی بر همبستگی عقلانی و اخلاقی نوع بشر بنا گردد

جنگ در اذهان آدمها آغاز می شود ؟ چرا باید در ذهنی جنگ شکل بگیرد . و اگر بخواهد این تصویر را شکل عملی بدهد چگونه به آن مشروعیت می دهد ؟

در موقعیتی که ایران بخاطر ترتیب اثر ندادن به قطعنامه شورای امنیت ، در معرض مجازات  قرار گرفته است ، میان اروپائیان و امریکائیان بر سر رفتاری که باید با ایران کرد، اختلاف نظر وجود دارد :- در میان اروپائیان، فرانسویها که سخت با جنگ امریکا بر ضد عراق مخالف بودند، اینک بیشتر از کشورهای دیگر می پذیرند که هرگاه دیپلماسی کاری از پیش نبرد، لاجرم می باید به قوه نظامی متوسل شد : 54 درصد فرانسویها  با عملیات نظامی نظر مساعد دارند . حال ﺁنکه 46 درصد انگلیسی ها و 40 درصد ﺁلمانی ها موافق توسل به قوه نظامی هستند .راه حل حمله نظامی جزو راه حلهایی است که مردمان کشورهای مسلط حق کشورهای خود می دانند . آیا این تنها راه است ؟ به این سوال در پایان مطلب خواهم پرداخت .

به حقوق انسانها تجاوز می شود . تجاوز گر حق را از آن قدرت که در دست اوست می داند . تجاوز می کند که منابع جمعی را که از آن صاحبان آن سرزمین است  را به ناحق ببرد . با این عمل خود ، چون مخالف حقوق انسانهاست و هر کس در فطرت خود آن تجاوز را حس می کند ، نامی می نهد که به  عمل ایشان حقانیت ظاهری بدهد . برای مردم ما که در طول تاریخ مرکز تاخت و تازهای قدرت بوده اند ، این موضوع غریب نیست . هر کس به اسمی و رسمی آمده ومنابع ما را  تاراج کرده است . قدرت یعنی یکی دارد و دیگران ندارند . در حال حاضر شاهد آنیم که قدرت در اشکال مختلف خود دارد بر خود می افزاید و انسان وطبیعت هستند که تخریب می شوند . درتمرکز و تراکم قدرت تحت نام " جنگ تمدنها " احتیاج به رابطه ای است که آن را  رابطه سلطه گر - زیر سلطه می نامیم  . این رابطه محتاج حاکمیت قهر بر روابط میان انسانهاست . این رابطه چون قدرت است مانع برخورداری انسانها از حقوق خود می گردد   و انسانها برای رسیدن به حقوق خود و بر داشتن مانع نیازمند جو قهر شده اند . محیط زندگی که روزانه انسانها با قهر در آن گریبانگیرند ، با حقوق و با زندگی آنان در تضاد است . بسیاری از انسانهای روی کره زمین از حق ابتکار و ابداع و خلق و رهبری و در واقع از حق رشد محروم مانده اند .

   اگر انسان بخواهد بسازد و ساخته شود و طبيعت را آباد گرداند، بايد حقوق خويش را به عمل درآورد و روش و هدف را  از زور پاك كند.

     براى ساختن هويت متنا سب با برخورداری از حقوق ، هر انسانى نيازمند برخوردارى از محيط طبيعى و اجتماعى سالم است تا كه آزادانه، توان ابتكار و ابداع و خلق خويش را بكار اندازد .

قدرت نه تنها محيط طبيعى زيست را مى‏آلايد، بلكه منابع طبيعت را كه به انسان و زيندگان، نسل بعد از نسل، تعلق دارند، تخريب مى‏كند. بنا بر اين، در صورتى كه انسان بخواهد هويتى پيدا كند كه خود آن را آزادانه مى‏سازد، بايد ساخت بنيادهاى جامعه تغيير كند. و بنیادهای سیاسی ، فرهنگی ، اقتصادی ، دینی ، تعلیم و تربیت ، و ... در راستای برخورداری انسانها از حقوق خود شکل بگیرند .

در حال حاضر آمریکا به عنوان ابر قدرت به خود حق می دهد که به هر کس مظنون شد برباید به زندانهای خود بیندازد . و یا به نام حقوق بشر و صلح به آن کشور حمله کند و منابع آن را به تاراج ببرد . این به تاراج بردن را تحت نام کلیسا و نمایندگی از جانب کلیسا و مسیح انجام داده است و می دهد و در مقابل این ادعا کلیسا خاموش مانده است . در جنگ با عراق ، آمریکا در مقام ابر قدرت ، خود را حافظ جهان خواند و برای مقابله با خطر اسلحه های کشتار جمعی به خاک عراق حمله کرد . پس از حمله و پیروزی نظامی او بر عراق ، مشخص شد که اسلحه ای در کار نبوده است . ولی از آن زمان تا بحال نفت عراق را بدون پرداخت می برد و تا حد اقل 10 سال دیگر تولید نفت عراق از آن او خواهد بود .

منفرد نواک، مامور ويژه سازمان ملل متحد در امور تحقيق در مورد شکنجه طی یک طی سخنانی در نشست شورای حقوق بشر سازمان ملل در شهر ژنو سوئيس گفت: گفته است که شکنجه در عراق کنونی احتمالا گسترده تر از زمان صدام حسين است.

پرويز مشرف رئيس جمهور پاکستان در يک مصاحبه مطبوعاتی که روز پنج شنبه 29 شهریور 85 منتشر شد گفت بعد از 11 سپتامبر آمريکا پاکستان را تهديد کرد اگر در " جنگ با ترور " همکاری نکند، اين کشور را با بمب به عصر حجر باز ميگرداند. مشرف گفت اين تهديد از طريق رئيس اطلاعات پاکستان به اطلاع حکومت پاکستان رسيد.

 در اسرائیل نیز به قول خاخام ها ، تورات اجازه نابود کردن دشمنان را به «قوم برگزیده» داده است. قوم برگزیده جهت سلطه بر فلسطینی ها می کشد ، محدود می کند و حتی از بمبهای شیمیایی نیز استفاده می کند .دنیا  از  خشونتی که اسرائیل به تصویر کشیده است به تماشا نشسته است .مداخله‏اى از نوع مداخله امريكا در عراق، بنام «مردم سالارى»، امر تازه‏اى نيست كه روى مى‏دهد. دینها برای استقرار سلطه خود بمثابه «دين حق»، جنگها کرده اند . جنگهاى صليبى نوع ديگرى از «جنگ مقدس» بنام آزاد كردن انسانها از باور به «دين باطل» و در آوردن آنها به «دين حق» بوده‏اند. «تفتيش عقايد» و جنگ با پروتستانها، شكل ديگرى از مشروعيت بخشيدن به خشونت و جنگ بوده‏اند. قرن بيستم را قرن «جنگ ايدئولوژيها» خوانده‏اند. در اين قرن، برغم صدور اعلاميه جهانى حقوق بشر، جنگ براى درآوردن جهانى تحت يك مرام، 5 قاره را فرا گرفت.

انتظار اين بود كه در پى تجربه شدن هم جنگ بنام ايدئولوژى و هم به اجرا گذاشتن اين و آن مرام به زور، و با توجه به آزادى انتخاب دين و مرام كه در حقوق بشر قيد شده‏است، دوران جنگ و مداخله، بنام دين و مرام، پايان پذيرفته باشد. اما امرى باور ناكردنى روى داد: مداخله نظامى، آنهم بنام «حقوق بشر» و مردم سالارى!

اینگونه است که  حقوقى كه مى‏بايد به جنگ بنام دين و مرام و فرهنگ و تمدن پايان مى‏دادند، خود وسيله توجيه جنگ شدند و اينك خاورميانه، آنهم بر اصل تبعيض، عرصه جنگ بنام حقوق بشر و مردم سالارى شده‏است.  قدرت محصول تبعیض ها است.این همه تبعیض را جهان می بیند ولی به خاطر منافع لب دوخته و هیچ نمی گوید . قدرت هر اندازه بیشتر بر ابعادش افزوده می شود ، حقوق را یکطرفه و از آن خود می داند . وقتی  تبعیض را قدرتی و یا شخصی به نفع خود قائل شد ،  تبعیضهای بعدی از پس آن زاییده می شوند.  تبعیض ، تبعیض می آورد و حقوق ضا یع می شوند و بدینسان جامعه و طبیعت نابود می شوند . آن قدرت که در راس قدرتهای دیگر شکل می گیرد نقش قدرت مسلط  را می یابد و روابط سلطه ، زیر سلطه را با دیگر قدرتها بوجود می آورد .

   هر گاه بخواهیم جهانی ﺁزاد از روابط مسلط زیر سلطه را تصور کنیم، جهان ﺁزاد ما، مجموعه ای  می شود از جامعه های باز و تحول پذیر .  رابطه سلطه گر زیر سلطه برقرار شدنی نیست، مگر میان جامعه هائی با نظامهای اجتماعی بسته و یا نیمه باز . چرا ؟ زیرا  رابطه سلطه تنها وقتی برقرار می شود که منابع و استعدادها از کشورهای زیر سلطه به طرف کشور های سلطه گر جریان یابند و مدیریت برخورداری از این منابع بدست قدرت مسلط بیفتد . در این رابطه است که کشورهای زیر سلطه ابتکار و ابداع و رشد را از دست می دهند و ابتکار به دست سلطه می افتد

 در حال حاضر  وضعیت کشور ما تصویر کشور زیر سلطه ای است که در قهر استبداد به راه تخریب می رود .  سیل منابع و انرژی و استعدادها به طرف غرب روان است .علاوه بر حراج منابع نفت و گاز ما  ،سالانه 180 هزار تحصیل کرده از ایران میگریزند و به غرب میروند  ،چون استبداد  بستر و زمینه امنیت سیاسی اجتماعی را از آنها سلب کرده است . گویی ما محکوم به نابودی در نبود برخورداری از حقوق خود هستیم . افسردگی ، اعتیاد ، فقر و انواع نابسامانیهای اجتماعی  جریان رشد را مسدود کرده است . گویی کسی جامعه جوان ما را نمی بیند . هر روزه کشور ما تهدید به جنگ می شود . صلح و آرامش تصمیم ، از مردم ما گرفته شده است . کدامین قدرت است که آتش بس پیشنهادی ، حتی یک روزه سازمان ملل را شروع پایان جنگ و سلطه بداند ؟

راه حل کشورهای ما در چیست ؟

از  خاصه های مردم سالاری که جزو حقوق هر قوم و ملتند 4 خاصه را می آورم :

 

1- استقلال، از جمله، در اين معنى كه در بيرون از مرزهاى ملى، هيچ قدرتى شريك يك ملت در حق حاكميت او نيست؛

 2-  ﺁزادی ، از جمله ، به ا ين معنى كه در درون مرزهاى ملى، هيچ مقامى شريك حاكميت و ولايت جمهور مردم نيست؛

 3- رشد، از جمله، به اين معنى كه نيروهاى محركه جامعه مى‏بايد بتوانند در خود جامعه فعال شوند. نظام اجتماعى مى‏بايد باز و تحول‏پذير باشد تا نيروهاى محركه به تمامه در رشد جامعه بکار روند؛

 4- عدالت به مثابه ميزانی كه بدان رابطه در جامعه و ميان جامعه و جامعه‏هاى ديگر چنان تنظيم شوند كه انسان‏ها در آزادى رشد كنند و در جريان رشد، از حقوق خويش و امكان‏ها،  بطور برابر، برخوردار باشند؛

در زمان  مداخله کشورهای مسلط  در امور  کشورهای م ، اصل استقلال است که نادیده می گیرند و آشکارا به استقلال ملتهای ما تجاوز می کنند . برای روشنتر شدن این امر و بهتر مفهوم شدن معنای استقلال 5 معنای استقلال را خاطر نشان می شوم .

 

1 - معناى اصلى استقلال قرار گرفتن نگرفتن در موقعیت مسلط و  زير سلطه است. با این میزان می توانیم استقلال هر کشور را بسنجیم . استقلال در اين معنى، ميزان است. ميزانى كه، بدان، اندازه استقلال يك كشور را مى‏سنجيم.

 

2 - استقلال بمعناى ولايت جمهور مردم يا اصل شركت فرد فرد مردم كشور در اداره جامعه خويش.

3 - استقلال بمعناى عدم مراجعه مستقيم و غير مستقيم به قدرت خارجى در سياست داخلى. هرچند اين معنى از همان معنى اول استقلال اخذ مى‏شود، اما از آنجا كه بسيارى وارونه واقعيت را استقلال مى‏پندارند، تصريح استقلال در اين معنى ضرورت دارد. در حال حاضر،  نظام  ولایت فقیه  امريكا را محور سياست داخلى و خارجى كشور ایران كرده‏است. كار ايران به كجا مى‏كشد اگر مخالفان نيز امريكا و احتمال مداخله‏اش را محور كنند؟ چه بر سر ايران مى‏آيد اگر ايرانيان، به حال انتظار درآيند كه چه وقت امريكا دست به مداخله نظامى در ايران مى‏زند؟

4 - معناى چهارم استقلال كه همراه با معناى دوم در حقوق اساسى مردم سالاريها، اصل راهنماست، اينست: هيچ قدرت خارجى شريك مردم يك كشور در حاكميت بر خود نيست.

اصل «محدوديت حاكميت» را بروژنف، رئيس دولت روسيه در رژيم كمونيستى، در قلمرو سلطه خويش بكار مى‏برد. در نتيجه، جامعه‏هاى تحت سلطه روسيه، نه استقلال داشتند و نه آزادى. در حال حاضر، بوش، رئيس جمهورى امريكا، مدعى «محدوديت حاكميت» كشورهاى ديگر جهان و فراگير بودن حاكميت امريكاست.

5 - استقلال بمعناى توانائى ساختن يك هويت جمعى در آزادى و در وطن مشترك، در جريان رشد. اين همان هويت است كه نه بر گذشته تنها، كه بر جريان مداوم حيات جمعى در رشد، ساخته مى‏شود. اين همان هويت است كه در ايران بدان ، ايرانيت و در كشورهاى عرب، عربيت و در... گفته مى‏شود.

استقلال از آزادى جدائى‏ناپذير است چرا كه رشد نيازمند فعاليت انسان بر روی  استعدادهاى خويش است و چنين رشدى بدون آزادى ناممكن می گردد .

 دو قرن است كه ايرانيان راه رشد را گم كرده‏اند.

 آزادى و استقلال خويش را گم كرده‏اند. زانوى غم به بغل گرفته  و دائم تكرار مى‏كنند كه بدبختيهاى ما، همه، زير سر خارجيها هست . غافل از اين هستند که ،  اصل راهنماى موازنه عدمى را  است كه گم كرده‏اند. از استقلال و آزادى است كه غافل شده‏اند.اين بحران هويت است كه بدان گرفتار آمده‏اند تا آنجا كه جرأت نمى‏كنند از خود بپرسند: فردائى كه بايد ساخت، آيا فردائى است كه بى اختيار مردم و با زورحاكمان و قدرت خارجى بايد ساخت ؟! (و در حقيقت، ويران كرد) و يا خود مى‏بايد آزادى و استقلال خويش را بازيابند؟ و اين فردا را مرحله ای  از جريان رشد بگردانند؟و فردا را در رشد خود و دیگران بسازند .

به مردمانی که در کشورهای استبدادی زندگی می کنند می شود از بیرون کمک کرد : شرط کمک این است که ضد دو اصل استقلال و آزادی نباشد ، بلکه جهت تحقق آنها باشد . این کمک زمانی نه در مقام قیم مابی ، بلکه کمک در راستای احترام به حاکمیت ملی هر کشوری خواهد بود  که :

1 -  به قطع روابط سياسى و اقتصادى و اجتماعى و فرهنگى سلطه گر - زير سلطه با دولتهاى استبدادى و متجاوز به حقوق بشر يا اعتراف يه اين حقيقت كه دولتهاى استبدادى فرآورده روابط سلطه گر - زير سلطه هستند ، منجر شود . بنا بر اين،

2 بایستی  به دوران تقدم «منافع و مصالح» پایان بخشیده شود و روابط بين المللى بر حقوقى با تعريفهاى شفاف و پذيرفتن اصل برابرى ملتها در حقوق استوار گردد .

3 -روش كنونى مجهز كردن رژيمهاى استبدادى به اسلحه، از راه مستقيم (فروش رسمى اسلحه) و از راه غير مستقيم (فروش از راه دلالها)  ترک شود  و دست از حمايتهاى سياسى و اقتصادى آنهایی  كه دست نشانده‏اند ، کشیده شود.

4 - روابط سياسى و اقتصادى و فرهنگى  شفاق ف گردند  و به «ديپلماسى پنهان» پایان بخشیده شود . وبه اين واقعيت كه حقوق ذاتى حيات انسانند و چاره در برقرار كردن جريان آزاد اطلاعات و انديشه‏ها و آگاه كردن انسانها از حقوق خويش است ، تن داده شود .

5 -  تبعيضهايى كه قدرتهاى مسلط بسود خود برقرار كرده‏اند الغا شوند . مداخله نظامى اینه تمتم نمای  تبعيض بسود مسلط است. اما الغاى تبعيضها (از جمله قراردادهاى نفتى، روابط بازرگانى نابرابر و...) كه به سود غرب مسلط و به زيان ملتهاى ما برقرار شده‏اند و تبعيضهایی  كه بسود اسرائيل برقرار شده‏اند، از اسباب عمده استقرار استبدادها در كشورهاى ما هستند. همه کس میدانند كه اينگونه تبعيضها بدون استبدادهاى وابسته برقرار كردنى نیستند؟

6 - از دست آويز كردن حقوق بشر دست كشيده شود  و سياست خارجى  از حاشیه در آمده به متن  در آید . يعنى   در همه جا و همه وقت با تجاوز به حقوق بشر مخالفت قاطع شود . خواه متجاوز دولت روسيه باشد در چچنى و يا رژيم سعودى (كليد دار انبار عظيم نفت) باشد در عربستان و يا اسرائيل باشد در فلسطين و يا  دیکتاتوریهای افریقا و امریکای جنوبی و یا نظام ولایت فقیه  باشد در ايران و يا...

7 -  امنيت خارجى كشورهائى كه گرفتار استبداد هستند ، تامین گردد : یعنی  وارونه كارى را  كه غرب به سردستگى امريكا در طول مدت محاصره اقتصادى و در جنگ با مردم عراق كرد، بايد كرد. توضيح اينكه ملتهاى تحت استبداد را بايد مطمئن كرد كه، از بيرون، هيچگونه تهديدى متوجه آنها نيست. ملتى كه اطمينان پيدا كند الف - استبداد حاكم از بيرون حمايت نمى‏شود و ب - در صورت قيام از حمايت وجدان جهانى برخوردار مى‏شود و استبداد متجاوز به حقوق مردم تحريم عمومى مى‏شود و ج - دولتهاى مدعى جانبدارى از حقوق انسان و حقوق ملتها، به جاى قدرتمدارى، در روابط خارجى خود، حقوق مدارى را روش مى‏كنند، در قيام براى آزاد شدن، ترديد نمى‏كنند.

پيشنهاد اين تدابير، به نسل جوان است كه جامعه جهانى بنا شدنى است. اين كار در عهده نسل جوان است چرا كه جوان آن بخش از جامعه است كه محيط اجتماعى آينده را مى‏سازد. محيطى را مى‏سازد كه محيط زيست اجتماعى او است.  اگر میخواهد صلح اساس و بنیان نظم جهان باشد باید ابتدا در ذهیت خود قدرت را از اصالت بیندازد.