علی شفیعی :

روانشناسی اعتماد بنفس

 

Bas du formulaire

اگر نگویم همۀ، ولی با اطمینان کامل میگویم، غالب مشکلات و مصائبی که در جامعۀ امروز ایران وجود دارند، منشأ آنها در کمبود و گاه نبود اعتماد بنفس نزد ما ایرانیان است. همۀ روانشناسانی که در مورد اعتماد بنفس تحقیق و تفحص کرده اند، در امور ذیل متفق القولند:

 پائین بودن سطح اعتماد بنفس، بخصوص و بیش از همه نزد جوانان هر جامعه ای، علّل اصلی پیدایش و افزایش جنحه ها و جنایات، اعتیاد به مواد مخدر، نابسامانیها و ناهنجاریهای فردی و اجتماعی هستند. علاوه بر اینها عدم موفقیت درتحصیلات، چه در مدارس و دبیرستنانها و خواه در دانشگاهها، عدم رسیدن به آمال و و آرزوهای فردی و اجتماعی خود، از همه مهمتر، عدم دستیابی به آرمانهای ملی و تاریخی، ریشه در کمبود اعتماد بنفس دارند. برای مثال، سبب اصلی عدم استقرار و استمرار نظامی مردمسالار در میهن ما ایران، با وجود بیش از یک قرن تلاش در این راه، ریشه در کمبود و ضعف اعتماد بنفس  نزد کوشندگان این آرمان تاریخی دارد.

علاوه بر امور بالا، همگی پژوهشگران اعتماد بنفس معتقدند: بود و یا نبود اعتماد بنفس سازندۀ شالوده و اساس تمامی توانائیها و ناتوانائیها، سازندگیها و ویرانگریها، رشد و عدم رشد چه نزد افراد و خواه جمع های انسانی است. چرا که اعتماد بنفس، منبع و سرچشمۀ نیروهای محرکۀ رشد یاب نزد انسان است.

Jerome D. Frank  محقق روشها و شیوه های گوناگون درمان بیماریهای روانی در سال 1981 مسیحی در تحقیق پیشگام و پیشرو خود پیرامون عوامل مؤثر در انواع درمان روانی ها، معلوم همگان کرد که  ضعف اعتماد بنفس، هستۀ اصلی و واقعی نزدیک بتمامی اختلالات روانی است. غالب بیمارانی که به درمان روانها مراجعه و از آنان طلب شفا میکنند، مشکل اصلی و اساسی شان، ضعف اعتماد بنفس است. زیرا که در اکثر بیماریهای روانی از جمله کزکردگی و افسردگی Depression، انواع ترسها، اعتیاد به مواد مخدر و الکل، وسواسهای بیمار گونه، خشونتگرائی، اختلال در آموختن و یادگیری، مشکلات زوجها در زناشوئی و یا دیگر مشکلات روانی و اجتماعی که بشدت حرکت رُبا هستند، ما با ضعف اعتماد بنفس، سر و کار داریم. (1) 

جروم دیوید فرانک، محقق فوق، در پژوهش خویش بطور کلّی و باختصار به نتایج ذیل رسید:

کلید موفقیت در انواع گوناگون روشهای درمان بیماریهای روانی "بازسازی روح مبارزه و مقاومت"، "باور به توانائیهای خود" و "ارزشمند شمردن نفس خویش"، است. اهمیت کار فرانک در این بود که تا آنزمان کمبود و یا ضعف اعتماد بنفس نزد بیماران روانی، نه اصل و منشاء بیماری، بلکه یکی از علائم آن بشمار میرفت. بهمین دلیل نیز کمتر توجه روان درمانگران را بخود جلب میکرد. 

تجارب خود من در امر روان درمانی طی سالیان دراز برای من روشن کرده اند که اعتماد بنفس برای غالب افراد امری فوق العاده پیچیده، ناشناخته و گاه شمشیری دو لبه در خصلتهای انسانی است. چرا که در اعماق روح و روان مبتلایان به کیش شخصیت یا بزبان روانشناسی، نارسیستها، ضعف بیش از اندازۀ اعتماد بنفس آنها را وادار میکند، مدام دم از بزرگی و عظمت خویش زنند. و همه جا و همه وقت، وفور زیاد از حدّ و غیره واقعی توانائیها و با اهمیت بودن شخص خویش را برای دیگران بنمایش گذارند.

نظر من اینست: نه غالب، بلکه تمامی انسانهائی که گرایش به قدرت، در انواع اشکال آن دارند، بخصوص مستبدینِ باورمند به زور و خشونت، ضعف شدید اعتماد بنفس دارند. آنها این ضعف را بطور دائم در پندارها و کردارها و گفتارهای خویش بروز میدهند.

تجارب فوق بمن همچنین آموخته اند، کمبود بیش از اندازۀ اعتماد بنفس خود را در انواع مختلف بیماریهای روانی- اجتماعی، بخصوص امراضی مثل کزکردگی، گرایش به اعمال خشونت و ویرانگری هم نسبت بخود و هم دیگران، انواع ترسهای فردی و اجتماعی و اعتیاد، نمایان میکنند.

در غالب بیماریهای روانی- اجتماعی، از جمله بیماری استبداد، هر دو خصلت بالا همراه با هم وجود دارند. بدین معنی که در ذهنیات، تخیلات و خیالبافیهای فرد زورمدار و مستبد، او خود را "قهرمانانی بی نظیر و یکی و یکدانه"، گمان می برد. ولی واقع امر اینستکه او فردی فوق العاده ضعیف النفس، ترسو و ذلیل، و بمعنی واقعی کلمه، فاقد هر گونه توانائی اجتماعی است. دلیل روانشناختی امر فوق اینست. ضعف اعتماد بنفس در اینگونه افراد سبب میگردد، جهت دادن آرامش و ثبات درونی بخودشان، تعادلی میان خود بزرگ بینی ذهنی  و غیره واقعی خویش و ضعف و ناتوانی عینی خود، بوجود آورند. چرا که در طی زمان کمبود اعتماد بنفس در وجود آنان به عقده ای مزمن و سخت آزار دهنده تبدیل شده است.

برای مثال یکی از مهمترین علائم این عقدۀ مزمن، حسادت ورزیدن نسبت بدیگران است. حسادت ورزیدن بیماری روانی - اجتماعی است که ما بروشنی تمام میتوانیم منشاء اصلی آنرا در ضعف اعتماد بنفس نزد افراد مشاهده کنیم. از جنبۀ روابط انسانی و اجتماعی، بخصوص سیاسی، بیماری رشک بردن نسبت بدیگران سخت ویرانگر است. یکی از مهمترین عوامل در شکست جنبشها و برگشت انقلابها بسوی بازسازی استبداد، همین حسادت ورزیدن نسبت به استعدادهای آزایخواه است.

بهر حال در زمان کنونی همۀ روانشناسان پژوهشگر اعتماد بنفس، در امور ذیل نظری مشترک دارند:

انسانهائی که دارای اعتماد بنفس قوی هستند، از زندگی خویش راضی و خشنودند و مدام احساس خوشبختی میکنند. آنها هم از نظر روحی و هم از جنبۀ جسمی سالم و سرزنده اند. افرادی شجاع و پُر از امید هستند.

حال بر عکس انسانهائی که اتکاء بنفس در آنان ضعیف است، نه تنها خویشتن خویش را ناتوان و بی قدر می انگارند. بلکه بشدت نیز نسبت به همه چیز و همه کس بدبین هستند. طوریکه در نگرش آنان، هم آینده بشدت تیره و تار است، و هم همه کس ناتوان و عاجز بشمار میرود. این افراد دارای روحی سرشار از یأس و ناامیدی اند. روان آنان منبعی است مملو از انواع ترسها و دلهره ها نسبت به حال و آینده، و پُر است از ناامیدی و عدم باور به توانائیهای خود و جامعۀ خویش. گذشته و حال بجای خود، در دید اینگونه افراد آینده نیز بشدت سیاه و تباه است.

حال برویم بسراغ میهن خود ایران و این "پارۀ تن" خویش را از جنبۀ روانشناسی اعتماد بنفس در عموم مردم نظاره کنیم:

واقعیتهای موجود در ایران استبداد زدۀ امروز ما که حاصل بیش از سه دهه حاکمیت جبارانی فاقد اخلاق و شعور، اینها هستند:

- دین اسلام، دستمایۀ مشتی آدم پست و حقیر گشته است. آدمهائی خالی از هر گونه اخلاق، دین خدا را به دکان دغلکاری و شعبده بازیهای خویش بدل کرده اند. دین توحید و دوستی، دین مهر و محبت، ابزار ایجاد خشونتها و افزایش روز افزون آنها در تمامی ابعاد زندگی اجتماعی مردم ایران گشته است.

- خانواده ها که محل امن و امان و آسایش، و سازمان دهندۀ عشق و دوستی و وفاداری بی چون و چرا هستند، زیر بار فشارهای طاقت فرسای مشکلات اقتصادی و فرهنگی، و یا رخنۀ خشونتهای حاکمان جبار در آنها، بخصوص فساد روز افزون در سطح دولت و کشور، یکی پس از دیگری متلاشی میشوند. 

- دوستی ها، همجواریها و همبستگیهای ملی و دینی ما ایرانیان که تاریخی پنج هزار ساله دارد، تحت فشار جراحات روحی و روانی که از هر طرف به مردم ایران هجوم می آوردند، دستخوش سستی ها و بی ثباتی ها گردیده اند.

ساز و کار اصلی این سه مرجع فوق، یعنی دین و خانواده و دوستیها، پایداری و استواری، ثبات و مقاومت فردی و اجتماعی در برابر مشکلات و سختیهای زندگی بوده، هست و خواهد بود. ما ایرانیان چگونه میتوانیم این سه مرجع مهم سلامت روح و روان فردی و اجتماعی خویش را بار دیگر فعال و خلاق، و کارساز کنیم؟ چه چیز برای ما باقی مانده؟  به چه چیز و چه کس میتوانیم تکیه کنیم و نیروی محرکه ای بارور و سازنده، ابتدا در خودمان و سپس در جامعۀ خویش، بوجود آوریم؟

ایران امروز پُر است از جوانانی مملو از شور و هیجان و صاحب نیروهای محرکه ای سخت قوی، و کارساز و توانا. ابوالحسن بنی صدر، بدرستی جوان را "نیروی تغییر و تحول" میخواند. اما از دید من در زمان کنونی، بجهت کمبود اعتماد بنفس نزد جوانان ایران، آنها زیر پنجه های "دولتی" سخت فاسد و تبهکار، دست و پا میزنند و راه نجاتی برای خود و میهنشان نمی یابند. هر از چندی فعالان سیاسی که خود نیز بشدت ضعف اعتماد بنفس دارند، امیدی کاذب برای آنان میسازند و بمعنای واقعی کلمه، فرصت سوزی میکنند. در صورتیکه این جوانان بخوبی میدانند، ادامۀ حیات این "دولت"، نه تنها برای آنان، بلکه برای تمامی مردم ایران، آینده ای بس سیاه تر و بحرانی تر از آنچه تا کنون بوده را بوجود خواهد آورد.

امواج عظیم بیکاریها، تورم و گرانی سرسام آور، فقر روز افزون، همراه با انواع خشونتها، آنهم در فضای فرهنگی بستۀ ایران، سبب افزایش هر چه بیشتر بیماریها، بخصوص امراض روحی و روانی گردیده است. وضعیت ایران امروز، بیش از همه برای نسل جوان کشور، وضعیتی بشدت شرم آور را ایجاد کرده است. میتوان حدس زد از جنبۀ درونی زمین و زمان را از زیر پاهای نسل جوان ایرانی کشیده اند و او در فضائی پُر از ابهام، روز بروز کمتر از گذشته قادر است، زمین و زمان را زیر پاهای خود احساس کند.

حتی ما ایرانیانی که از وطن خود دوریم و در ایران امروز زندگی نمیکنیم. یعنی بطور مستقیم و روزمره با چنین مشکلات و ناهنجاریها سر و کار نداریم، اخبار و اطلاعات وحشتناک اوضاع ایران، در روح و روان ما هم تراوش کرده و ما را پریشان و حیران، و گاه نا امید و خجالت زده میکنند.

انسان از خود میپرسد، در این اوضاع وخیمی که استبداد فرومایه برای میهن ما ایران بوجود آورده است، به چه چیز و چه کس میتوان اعتماد و اطمینان و تکیه کرد؟ چگونه میتوان روزنه ای از نور امید و شادی را هم برای خود و هم برای میهن خویش تماشا گر شد؟ کجا و چه وقت ما میتوانیم آن اطمینان و آسایش خاطری را که در حال حاضر سخت بدان نیازمندیم، در درون خویش ایجاد کنیم؟

جوان ایرانی باحتمال بسیار قوی، مدام از خود سئوال میکند: چگونه میتواند توانا به عمل و سازندگی شود؟ چطور قادر خواهد شد، ابتدا در درون خود نیروی تغییر و تحول را بوجود آورد و سپس تحولی عظیم و دلخواه را همراه با دیگر مردم ایران، در میهن خود کارگردانی کند؟ تغییر و تحولی که گریبان همه را از اینهمه مشکلات و مصائب برهاند. اما چگونه و چطور؟

برای تمامی سئوالهای فوق، روان درمانگر کانادائی، ناتانیل براندن، Nathaniel Branden نویسندۀ کتابهای متعدی پیرامون اعتماد بنفس، جوابی بس روشن و شفاف دارد. او مینویسد: (2)

"در دورانهائی که پُر از تلاطم و بی ثباتی و نا اطمینانی هستند، یک انسان تنها زمانی میتواند روی پای خود بایستد و با تمامی سختیها و مشکلات پنجه نرم کند و دست آخر بر همۀ آنها فائق آید که دارای خودی قوی باشد. خود قوی بدین معنی که در او باندازۀ کافی اعتماد بنفس وجود داشته باشد. چرا که در زمانهای بحرانیِ پُر تلاطم، فوق العاده خطرناک خواهد شد، اگر ما ندانیم کی هستیم، کدامین هویت را داریم و بخود و نفس خویش اعتماد نکنیم." 

معنای سخن براندن از دید روانشناسی کاملآً روشن است: بی ثباتی جهان بیرون را انسان تنها از طریق و بکمک ثبات و پایداری درون خویش میتواند جبران کند. هر کس احساسی قوی، روشن و برجسته از خود و هویت خویش داشته باشد، هر کس بر توانائیها و ارزشمند بودن خود معرفت کافی داشته باشد. آن کس در زمانهای بی ثباتِ و پُر تلاطمی چون وضعیت ایران امروز، برگهای برنده ای سخت قوی و کار ساز در دستهای خود دارد.

حال جای پرداختن به این سئوال است. از منظر روانشناسی، خود قوی و یا اعتماد بنفس اصلاً چیست؟ 

در علم روانشناسی و روشهای گوناگون متداول در روان درمانیها اصطلاحات و القاب و صفات گوناگونی پیرامون قوی بودن خود وجود دارند. از جمله: اعتماد و اطمینان نسبت بخود که در زبان فارسی به آن مناعت طبع و یا عزت نفس نیز میگویند. خود آگاهی، بمعنای آگاه بودن نسبت به توانائیهای خویش و ارزشمند شمردن این توانائیها در وجود خود و بالاخره اعتماد بنفس که میتوان آنرا متکی بودن به خویشتن خویش و اتکاء بخود معنی کرد.

در پژوهشهای روانشناختی جهت شناخت اعتماد بنفس در فرد اشکال گونان پندارها و کردارها و گفتارهای او شناسائی میشوند. این شناسائی از دو بخش عمده تشکیل شده اند:

بخش اوّل پی بردن به درجۀ خودشناسی، مراقبت و توجه فرد نسبت بخودش، بعلاوۀ احترام قائل بودن برای خود و شخصیت خویش است. بخش دوّم را بررسی و شناخت خود شدن و خود ماندن فرد تشکیل میدهد. خود شدن را تحقق خویش نیز میگویند. معنای تحقق خویش اینستکه فرد تا چه اندازه تلاش میکند تا به آمال و آرزوهای فردی و اجتماعی خویش برسد.

خود ماندن، کوششی است که فرد بکار میبرد برای بدست آوردن هویتی ثابت و برجسته، و در خور و برازندۀ شخصیت خویش. هویت ثابت و برجسته و برازندۀ شخصیت هر فرد از طریق استقامت و پیگیری او در مسیر استوارماندن و تقویت این هویت، بوجود میآید.

در این اشکال مختلف از رابطۀ هر فرد با خودش، درجۀ اعتماد بنفس او معلوم میگردد. در اینصورت بطور خیلی کوتاه از دید روانشناسی میتوان اعتماد بنفس هر انسانی را درپنج امر ذیل بازگو کرد:

1. خودشناسی، 2. احترام قائل بودن برای خود و شخصیت خویش، 3. رسیدن به آمال و آرزوهای خود، 4. بدست آوردن هویتی ثابت و برجسته که برازندۀ شخصیت فرد باشد. و بالاخره  5. استقامت و پیگیری برای استوار و برجسته کردن این هویت، خلاصه کرد.

خانم آسترید شوتز، Astrid Schütz استاد و محقق در دانشگاه بامبرگ Bamberg  آلمان، پژوهشگر سرشناس روانشناسی اعتماد بنفس در سطح جهان است. خانم شوتز نزدیک به سه دهه است پیرامون اعتماد بنفس تفحص و تحقیق میکند. او در مورد روانشناسی اعتماد بنفس کتابهای متعدی انتشار داده است. خانم شوتز در آخرین نوشتۀ خود، اعتماد بنفس را بمثابه "ارزش قائل بودن برای خود"، بزبان آلمانی، Selbstwertschätzung تعریف کرده است. او معتقد است:

"مهم نیست ما اعتماد بنفس را با کدامین صفات، اصطلاحات و یا اصلاً چگونه بنامیم. اصل پندارها، کردارها، گفتارها و احساساتی هستند که مبتنی و برانگیخته از اعتماد ما به توانائیهای خودمان باشند."

 خانم شوتز در کشورها و جوامع متعددی با افراد بیشماری از اقشار و طبقات و سطوح مختلف اجتماعی و تحصیلاتی تحقیق بعمل آورده است. او در پی یافتن تأثیر اعتماد بنفس در پندار، کردار، گفتار و احساس انسانها بوده است. او در این تحقیقات علائم و نشانه ها و خصوصیاتی را بدست آورده که بیانگر و مشخص کنندۀ کم و زیاد اعتماد بنفس نزد انسانها هستند. ایشان این علائم و خصلتهای شخصیتی را در طول زمان جمع آوری و برشتۀ تحریر درآورده است. (3)

من در ذیل خلاصۀ دستاوردهای خانم شوتز را پیرامون داشتن و یا نداشتن اعتماد بنفس نزد افراد میآورم. ابتدا از انسانهائی که اعتماد بنفس دارند شروع میکنم.

پندارها، کردارها، گفتارها و احساساتی که برانگیخته از اعتماد بنفس در انسان هستند:

خانم شوتز در تحقیقت خویش در مورد انسانهائی که دارای اعتماد بنفس قوی هستند، به این نتایج رسیده است:

صاحبان اعتماد بنفس خودی قوی و توانا دارند. آنها در بارۀ خودشان نظری خوب تا حدّ عالی دارند. این افراد باین امر که توانائیهای مهم زیادی را دارا هستند، سخت باوردارند. این باور نیز در آنان خدشه ناپذیر است. چرا که باین زودیها از میدان اندیشیدن و عمل کردن، بدر نمیروند. بهمین دلیل نیز شدیداً جسورند و باصطلاح "دل شیر" دارند. دلیل داشتن این شجاعت اینستکه صاحبان اعتماد بنفس در زندگی خود در هیچ زمینه ای از ریسک کردن نمیترسند. مدام در پی آزمون و ابتلاء هستند. آنها هرگز بیم از شکست و ناکامی را به دل و مغز خویش راه نمیدهند. یکی از برجسته ترین علامت شخصیتی آنان داشتن حس ماجراجوئی است.

یکی دیگر از مهمترین و برجسته ترین خصلت شخصیتی در افرادی که اعتماد بنفس دارند اینست: آنها شکستها و عدم موفقیتهای خویش را هرگز بگردن ناتوانائیهای خویش نمی اندازند، بلکه عدم موفقیت خود را به اوضاع و وضعیتهای نامناسب نسبت میدهند. آنها معتقدند، شکست یک احساس غلط و فریبنده است. افرادی میگویند ما شکست خوردیم که بخواهند توجیهی برای "کار را در نیمه رها کردن" خودشان، برای خود و دیگران بتراشند. بهمین خاطر نیز دست از سخت کوشی و استقامت، و مداومت در کار و تلاش خویش برنمیدارند. آنها در هر کار و فعالیتی سخت مقاوم هستند و تا رسیدن به اهدف دلخواه خویش دست از کوشش و تلاش برنمیدارند. استقامت، پایداری و ثبات قدم آنها، آنان را زبانزد خاص و عام، و دست آخر الگو برای دیگران میکند.

افرادیکه اعتماد بنفس دارند، بخویشتن خویش و ارزشمند بودن خود صد در صد اطمینان دارند. به لحاظ داشتن همین اعتماد و اطمینان، آنها نسبت به مشکلات و سختیهای زندگی نستوه هستند. صاحبان اعتماد بنفس در زندگی و مبارزه طلبی های خویش، همواره احساسی پُر از شور و شوق، و هیجانی مثبت دارند. دلیل روانشناختی داشتن این احساس در درونشان اینستکه خویشتن خویش را لایق و در خور پنجه نرم کردن با کارهای مشکل و پیچیده، و سختیهای زندگی میدانند.

دارندگان اعتماد بنفس باوری سخت استوار و محکم به این امر دارند که خوشبخت بودن، خوش کام گشتن  و در زندگی خویش شاد و سربلند زندگی کردن، حق مسلم آنها است. بطور دقیقتر، دارندگان اعتماد بنفس، رسیدن به آمال و آرزوها و جامۀ عمل پوشاندن به اندیشه ها و آرمانهای خویش را حق خود میدانند.

بهمین خاطر نیز تن و روان صاحبان اعتماد بنفس سالم است. آنها بندرت بیمار میشوند و اگر هم شدند با تدابیر خویش از وخیم تر شدن بیماری خود جلوگیری میکنند. (بعداً به امر سلامت تن و روان و ربط این دو با اعتماد بنفس، بیشتر خواهم پرداخت.)

توجه به این امر بسیار در خور تأمل است: خانم آسترید شوتز، یک یک خصلتهای بالا را از خود در نیاورده، و حاصل ذهنیات و خیالبافی های او نیستند. بلکه علائم و نشانه های شخصیتی بالا، نتیجۀ سالها تحقیق و پژوهش با آدمهائی است که چون اعتماد بنفس قوی دارند، در امور گوناگون زندگی خویش موفق و پیروزند و عمر خویش را با شادی و شعف سپری میکنند. خانم شوتز حاصل تحقیقات خود و همکارانش در مورد افراد قوی النفس را در مصاحبه ای کوتاه به اینصورت خلاصه کرده و میگوید:

"انسانهائی که احساس قوی بودن و ثبات در اعتماد نفس خویش دارند، از خود و زندگی شان نسبتاً راضی و خشنودند. آنها در زندگی زناشوئی خود نیز خوشبخت و راضی اند. علاوه بر اینها، صاحبان اعتماد بنفس توانانیهای چشمگیری را در شغل و حرفۀ خویش از خود نشان میدهند."(4)

حال اگر نتایج تحقیقات خانم شوتز را در مورد کسانیکه اعتماد بنفس قوی دارند خلاصه کنیم، این میشود. یکی از شرایط بسیار مهم برای راضی بودن در زندگی، موفقیت در شغل و حرفۀ خویش و سلامت تن و روان، داشتن اعتماد بنفس قوی است. 

در صورتیکه نداشتن احساس ارزشمند بودن و بی ثباتی در اعتماد بنفس، شانس و اقبالهای موجود در زندگی هر انسانی را از میان می برند. در حقیقت در زندگی هر انسانی فرصتهای گذرائی جهت دست زدن بکارهای سازنده و مؤثر وجود دارند. افرادی که اعتماد بنفس دارند از این فرصتها کمال استفاده را میکنند. در حالیکه ضعیف النفس ها این فرصتها را میسوزانند. بهمین دلیل نیز عدم اعتماد بنفس در هر فرد و جامعه ای سبب بوجود آمدن مشکلات جدّی در زندگی فردی و در کلّ جامعه و وطن هر ملتی میشود.

در نوشتۀ بعدی باز هم با مراجعه بکارهای خانم شوتز به پندارها، کردارها، گفتارها و احساساتی که از عدم اعتماد بنفس در انسانها بوجود میآیند، خواهم پرداخت.

منابع و مأخذها:

1. Jerome D. Frank: Group method in therapy. New York, Publish Affairs Committee, 1981

2. Nathaniel Branden: Die sechs Säulen des Selbstwertgefühl, Pieper,  München 2003 

3- واژۀ پندار در لغتنامۀ "فرهنگ فارسی عمید" معانی گوناگونی دارد. از جمله: اندیشه، گمان، خیال، تصور،عجب، غرور، تکبر و خود بینی. در "روانشناسی شناخت" kognitive Psychologie هر کدام از این کلمات معانی خاص خویش را دارند. بعضی از زبانشناسان فارسی معتقدند، کلمۀ "احساس" نیز جزئی از پندار است. با اینوجود  من لغت احساس را جدای از پندار میآورم.

4. Astrid Schütz: Selbstwertgefühl – je mehr, desto besser? Beltz PVU, Wienheim 2005