جمال صفری :

توطئۀ مجدّد روسیۀ شوروی و عمّال داخلی آنها برضدّ میرزا کوچک خان

پرينت گرفتن

26 خرداد، بمناسب صد و سیُ امین

سالگرد تولّد دکتر محمّد مصدّق «زندگینامۀ دکترمحمّد مصدّق» (57)

 

808-Safari-Jamal

گیلان تحت حاکمیت کمونیست ها

خسرو شاکری شرح می دهد: «کودتای کمونیستی در پایان ماه ژوئیه ی 1920 ( اوایل مرداد 1299)، که با قصد رادیکالیزه کردن انقلاب ایران پیش ازگسترش آن به بقیّه ی شرق صورت گرفت، پی آمدهای پردامنه ای نه فقط برای جنبش انقلابی گیلان وحرکت آزادی بخش آن بلکه برای سرنوشت کمونیسم درایران وکشورهای همسایه برجای نهاد. حکومت کمونیستی درگیلان به تناوب تا ماه اردیبهشت 1300 ( مه 1921 ) ، که ائتلاف جدیدی با جنبش جنگل ازآن شکل گرفت، تداوم یافت. این دوره مبهم ترین فصل درحیات ج. ش. س . ا. را دربرمی گیرد.

«... دردو اعلامیه ای که کودتاچیان درتاریخ 12 مرداد 1299(3 اوت 1920 ) صادرکردند، «کمیتۀ شورای انقلابی آزاد کنندۀ ایران » رهبری تازه ای را به قرارزیر معرفی کرد: احسان،خالو قربان، رضا خواجوی، علیخان زاده، رضا آقا زاده، بهرام آقایف، و میر جعفر جواد زاده ( پیشه وری ). سه نفرنخست همکاران پیشین کوچک خان، وچهاررهبربعدی ازحزب کمونیست ایران بودند. کابینۀ انقلابی جدید کمابیش مثل قبل بود: احسان ، کمیسر ارشد و کمیسر روابط خارجی؛ آقا زاده ، کمیسر مالیه؛ جواد زاده کمیسرجنگ؛ کنگاوری، کمیسر آموزش؛ آقایف کمیسرکشاورزی؛علیخان زاده ، کمیسر بازرگانی و ارتباطات ؛ و سید جعفرمحسنی، کمیسر دادگستری . ( 1)

بحث انقلاب ایران در باکو

«درفاصلۀ یکم تا هشتم سپتامبر 1920 ( هفتم تا هفدهم شهریور 1299)، « نخستین کنگرۀ ملل شرق»، تحت حمایت انترناسیونال کمونیستی، درباکو برگزارشد. هدف آن ظاهرآً تدوین یک برنامۀ عملی برای آزادی مردم شرق بود. با این حال، قصد واقعی کنگره بهره گیری ازپتانسیل انقلابی شرق به عنوان یک اهرم چانه زنی درمذاکراتی تجاری بود که درآن زمان بین روسیۀ شوروی ودولت ائتلافی لیبرال - محافظه کار بریتانیا جریان داشت.

افزون برسلطان زاده، حیدرخان عمواُغلی وآقا زاده (که پیش ازاین درباکوبودند) یک هیئت نمایندگی 20نفره به رهبری روزنامه نگاران کمونیست، حسابی وذره « به عنوان نمایندگان ایالات مختلف ایران »، در27 اوت ( 5 شهریور) انزلی را برای حضور درکنگرۀ باکو ترک کردند. بنا برگزارشها، از2050 شرکت کننده درکنگره ، 202 تن ایرانی بودند. با این حال، مهم ترین جنبش انقلابی شرق ، جنبش جنگل، که تنها چند صد کیلومتردورتر ازآنجا جریان داشت- بی تردید عملاً - مورد بی اعتنایی قرار گرفت، همچنان که رهبرآن کوچک خان نیز به کنگره دعوت نشد.

هرگروهی برای هدف خود درکنگره حضور یافته بود. برای مثال ( همچنان که پیشتر ملاحظه شد) ، کمونیست های ایرانی که با سیاست های رادیکال رفقای چپ شان به رهبری سلطان زاده مخالف بودند، به طورغیررسمی مشغول زد وبند برسرتغییرسیاست بودند وبعداً موفّق به تشکیل « کنگره »ای برای خود شدند که کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست ایران، منتخب کنگرۀ انزلی ، را برکنارکند وبه جای آن کمیتۀ جدید به رهبری حیدرخان عمواُغلی انتخاب کند. اقدام آنان ظاهراً با پشتیبانی جدّی طرفداران استالین درقفقاز، اورژونیکیدزه و همکارانش ، روبه رو شد. دراین تلاش ها نمایندگان کوچک خان که به تازگی ازمسکودیدارکرده بودند، کمک زیادی به آنان کردند.

دونمایندۀ ج. ش. س. ا. درنامه ای به هیئت رئیسۀ کنگره گفتند که به جزچند استثنا، هیچ یک ازکسانی که به نام ایران درکنگرۀ باکوحضوریافته اند نمایندۀ مردم با دولت انقلابی ایران نیستند. با توجّه به این که « ایران مرکزتمدن شرق است وهمیشه نقش مهمّی درشرق ایفا می کند»، نمایندگان کوچک خان درخواست کردند که توجّه ویژه ای به مسئله ی ایران مبذول شود ودرکمیتۀ جداگانه ای که پیشنهادهای مشروحی به آن تقدیم خواهند کرد، مورد بحث قرارگیرد. افزون براین، آنان رونوشت دونامۀ کوچک خان به لنین وآذرکُم (کمیتۀ انقلابی آذربایجان شوروی ) را درمیان نمایندگان توزیع کردند. یک روزنامۀ گرجی گزارش دادکه « این نامه ها پرازنکوهش های تمام عیارازکمونیست ها به خاطرخیانت وجنایت هایشان علیه زحمتکشان ایران بود. »

هرچند ، نشانه ای دردست نیست که هیئت رئیسه مسائل مطرح شده توسط نمایندگان ج. ش. س. ا. ونامه ها را اصولاً مورد بحث قرارداده باشد، بنا برگزارش هایی، کوچک خان اظهارداشت که نکوهش های وی « به حق » بود و« مسئولیّت این اعمال ( به عهدۀ ) گروه کوچکی است که به طور مستقل وبدون اجازۀ مسکویا باکو عمل می کردند.» به کوچک خان« اطمینان داده شد که افراد مسئول محاکمه ومجازات خواهند شد.» بنا به گزارش ها ، وی پذیرفت که با بلشویک ها، باهدف رسیدن به یک اتّحاد مؤثّر، تجدید رابطه کند.

درجلسۀ هیئت رئیسۀ شورای اجرایی اقدام وتبلیغات ( APC ) منتخب کنگرۀ باکو به شکایت های کوچک خان وهمفکران حیدرخان گوش فرا داد. گروه مخالف سلطان زاده به رهبری حیدرخان به شورا گفت: « جدایی از کوچک خان به عنوان نمایندۀ طبقات ملّی وانقلابی ایران» نتیجۀ « نقض سیستماتیک قطعنامۀ حزب کمونیست ایران و تاکتیک های به توافق رسیده » و نیز « بین عملی کامل اعضای کمیته مرکزی ، بود که ناتوانی شان را درجلب سایربخش های خواهان انقلاب مردم نشان دادند.» درهمین سند تصریح می شد که این تحولات « موجب آشفتگی درکلیۀ امورحزبی شده و ... آثارتخریبی بسیاری برآرمان انقلاب درشرق برجای نهاده است.» به گفتۀ آقایف وپلاستون، هیئت رئیسۀ شورا با تصویب قطعنامۀ زیرا در17سپتامبر ) 26 شهریور) ازگروه حیدرخان جانبداری کرد: « موضع ما در ایران به دلیل سیاست ناکار اعلام یک « جمهوری سوسیالیستی " درآنجا، به خطرافتاده است... اجرای زود هنگام برخی تدابیر ظاهراً کمونیستی" که به غارت آشکار (پهلومی زند)، مردم ایران را در تضاد با خود قرارداده وسیاست حکومت شاه و موضع انگلیسیان را تقویت کرده است.»( 2)

« ... به دنبال کنگرۀ باکو، یک « تغییرسیاست » پیش آمد، که استعفای مشیر الدّوله وبه دست گرفتن کنترل کامل دولت ایران ازسوی انگلیس به آن شتاب بخشید. دراین فضای جدید، احسان وهمکار نزدیک کُرد وی، خالو قربان، نامۀ دیگری به کوچک خان نوشتند ودرآن خواستاروحدت دوبارۀ نیروهایشان شدند. ( تلاش های پیشین برای سازش از طریق اعزام نماینده هرگز پاسخ « رضایت بخشی » نیافته بود.)

در این نامه کوچک خان به خاطر « سیاست بد» و تغییر دادن دیدگاههایش تحت تأثیر مشاوران ولذا خنثی شدن تلاش هایش ونیزمنحرف شدن از راه آزادی مورد سرزنش قرارگرفته بود. با این حال احسان وخالوقربان امیدواربودند که دوباره با وی متّحد شوند.آنان ابرازتأسف کردند که وی پس از « به راه انداختن امرانقلاب، درخواست از نیروهای بلشویک برای آمدن به ایران و فرستادن افرادش به جنگ با دولت» به جنگل عقب نشسته بود. آنان کودتای 9 مرداد ( 31 ژویه) را به عنوان یک وظیفۀ « وجدانی » و« فداکاری » درراه آزادی قابل توجیه داشتند، وی را به خاطرامضای قرار داد 1918 با انگلیسیان نکوهش کردند. با این همه اقدامی علیه او به عمل نیاوردند - وخواستند که وقت را برای اتّحاد دو باره ازدست ندهند، زیرا سیاست جهانی در« تغییر و پیشرفت» است و « به تدریج به سود ما و دوستانمان جهت گیری می کند.» ایشان ابراز اطمینان کردند که در « جنگ جهانی برای آزادی » آنان « برهمۀ موانع چیره » شوند.

کوچک خان درپاسخی بلند بالا ، به تاریخ 16 آبان 1299، ازهمکاران سابق خود به خاطرابراز «احساسات دوستانه» شان سپاسگزاری کرد. وی گفت، ناسزاهای شخصی را به دیده نمی گیرد و فقط به اتهاماتی پاسخ می دهد که به انسانیّت و حقیقت مربوط می شود.

وی دردفاع ازتصمیمات ناشی از« سیاست بد» خود گفت که افکارعمومی سرمایه ای به مراتب بزرگتری از« آتش وشمشیر» برای یک جنبش ملّی است. تبلیغات صادقانه، عشق به میهن واحترام به آداب وسنن ملّت بیش ازارتش های بسیارمجهّز کار است. مردم شرق، به ویژه ایرانیان، با سنّت های مذهبی وفرهنگ و تمدّن غنی شان ، هرگزایدئولوژی های افراطی یا خشن را بر نمی تابند. قصد همۀ جنبش ها نابودی یک دشمن یا ترویج یک ایده است. نابودی دشمن مستلزم نیروی نظامی است، امّا ترویج یک ایده مروٌّت و زمان می طلبد.

وی منکر آن شد که بلشویک ها را به ایران دعوت کرده باشد، اما خاطر نشان کرد زمانی که وارد شدند « تحت شرایط معیّنی » آنان را پذیرفت: وی تأیید کرد که رژیمی جمهوری اعلام کرده وبا توجّه به «پای فشاری شوروی ها » دست به عملیات انقلابی زده است. کوچک خان به آنان یاد آوری کرد که وی به این دلیل صحنه را ترک کرده بود که برخی « مأموران شوروی شرایط مورد توافق را زیر پا نهادند» و احسان و خالو قربان « در کارهای غیر قانونی » به آنان پیوسته بودند. چرا شوروی ها توافق انزلی را رعایت نکردند؟ چرا آنان جمهوری ایران را که دررشت تأسیس شد ، به رسمیّت نشناختند؟ چرا مسکو به تلگرام های رسمی فرستاده شده ازسوی ج. ش. س. ا . پاسخ نمی داد؟ چرا نیرو پشت نیرو بدون اجازۀ کمیته انقلابی وارد می شد؟ چرا تبلیغات غیرمجاز کمونیستی انجام می شد؟ چرا حقوق مالکیّت و حرمت زنان نقض می شد؟ چرا کالا و مواد غذایی از رشت به قفقاز برده می شد؟ کوچک خان نوشت ، همۀ این کارها به عنوان نخستین گام در راه یک انقلاب سوسیالیستی ، از رژیم جمهوری یک « مضحکه » ساخت، واو برای نجات انقلاب ازسقوط ، وپیشگیری از نقشه های آبوکف برای به قتل رساندن خود وی و انجام یک کودتا ، به جنگل رفته است.

کوچک خان ، دستاوردهای خود طی دو ماه حکومت برگیلان را برای آنان بر شمرد، ایشان انقلاب را گسترش داده واذهان مردم را به خود جلب کرده بودند؛ مردمی که با خرسندی به آنان کمک می کردند و پول می دادند : وثوق استعفا داده بود؛ قرار داد 1919 به حال تعلیق درآمده بود؛ شاه مرعوب و آمادۀ جا به جایی پایتخت به اصفهان شده بود؛ و انگلیسیان درحال عقب نشینی بودند. اگر اوضاع به همین منوال پیش می رفت، تهران ظرف یک ماه و نیم به تصرّف درمی آمد و بقیۀ ایران نیز به آنان می پیوستند . اما طیّ سه ماه و نیم گذشته کارهای احسان و متّحدان بلشویک وی گیلان ثروتمند را به فقر کشانده ونفرت عمومی ازانقلاب را برانگیخته است. بسیاری ازبچّه ها مردند وزنان مورد تجاوزقرار گرفتند. ایرانیان سرخورده از انقلاب ، اکنون سوسیالیسم وبلشوسیم وحشت دارند و درجنگی مقدّس علیه آنان سلاح برمی گرفتند. وی گفت، فقط تغییر سیاست می تواند اعتماد مردم را باز گرداند. آنان باید به یک توافق قطعی ، ناگسستنی ومکتوب با رهبران شوروی برسند ، ( رهبرانی) که هر گز به وعده های شفاهی پای بند نبودند. همانطور که قضیۀ آبوکف نشان داده بود، اشتباهات آنان جنبش آزادی خواهانه را خفه وانقلاب ایران را تقریباً ازبین برده بود. اما شاید می توانستند صدمات وارده را جبران کنند. مادام که جنبش درخدمت مردم و حافظ حقوق انسان ها بود، مهم نبود چه کسی آن را رهبری می کرد. وی در پایان گفت: درحالی که تهی دستان ستم می بینند و کشور پایمالِ « دشمن نژاد انسانی، یعنی انگلیس » است ، بیکارنشستن جایزنیست. اکنون شرایط ازهر زمان دیگر آماده تر است ، زیرا مشیرالدّوله ازشرایط تحمیلی انگلیسیان سرباز زده واستعفا داده است.

نامه نگاریهای بالا نتوانست همکاران سابق را دو باره متّحد کند، زیرا یک روز پس از نامۀ کوچک خان - گزارش دستگاه اطلاعاتی انگلیس - « احزاب بلشویکی » حر کت خود را علیه نیروهای وی آغازکردند. دیگر این که به رغم اندرزکوچک خان ، آنان ظاهراً سیاست « کمونیسم جنگلی» خود را تغییر نداده بودند، زیرا سردارمحیی و پدر زن احسان نیرویی 1900 نفره گرد آورده بودند» ، « تا نواحی اطراف رشت را تصرّف و منابع غذایی را به کنترل خود در آورند. آنان سپس فقط به کسانی سهمیه ی غذا می دادند که به صفوف ایشان می پیوستند ، و لذا اهالی محل را وادار به پیوستن به بلشویک ها می کردند.»

بن بست نظامی وسازمان دهی دو بارۀ ارتش ایران

پس ازبرکناری فرمانده روس لشکرقزاق، انگلیسیان درصدد سازماندهی دوبارۀ نیروهای نظامی ایران برآمدند. اکنون یک وضع نه جنگ ونه صلح حاکم شد، که طیّ آن انگلیسیان فشاربرنیروهای احسان و بلشویک را ادامه دادند تا مانع پیشروی آنان به سمت تهران شوند. برای مثال دراواسط آبان، ارتش انگلیس درناحیۀ امامزاده هاشم واقع درجادۀ رشت، دست به تحریکاتی علیه نیروهای سرخ زد و در16 آبان به سوی رشت پیشروی کرد ، امّا آن را نگرفت. هواپیما های نظامی انگلیس، که ماشین جنگی بسیارمهمّی محسوب می شدند ، یکبار دراوایل آذروباردیگردر12و13 آذربندرانزلی را بمباران کردند. «خسارت به قدری زیاد بود که هیچ نیرویی دیگر( نمی توانست) درآنجا پیاده شود.» با این همه، کمونیست ها هنوز در دی ماه 1299 (ژانویه ی 1921 ) جبهه های نظامی گیلان را در کنترل داشتند.

این فقط انگلیسیان نبودند که مانع پیشروی احسان ومتّحدانش بودند ؛ مانع تراشی شوروی ها نیزجلو پیش روی آنان به سوی تهران را می گرفت به علاوه، نیروها وی هم کم شماروهم ازآموزش اندکی بر خوردار بودند. دراوایل آذر، احسان به یقیکیان گفت که وی چند صد رزمندۀ کُرد بیشتردراختیار نداشت که « آزمندی آنان شهامت شان را تحت الشّعاع قرار می دهد.» وی مدّعی بود که با 300 ارمنی و 200 گرجی می توانست تهران را تصرّف کند ! اگرچه حدود 1000 ارمنی وگرجی درارتش سرخ ایران درگیلان حضور داشتند، امّا وی اجازه ی فرماندهی آنان را نداشت.

مسلماً، با اجرای تدریجی طرح های حیدرخان، شرایط جبهۀ گیلان، دست کم درمقابل کوچک خان ، باید تا اندازه ای عادّی می شد. اوّلین اقدام ظاهراً برکناری عمید السّطان، برادرسردار محیی، ازحکومت رشت بود. آنگاه نوبت به دستگیری محیی وبرادرمغرورش به دست انقلابیون قفقازبه اتّهام ارتباط با ضدّ انقلابیون تهران رسید. آنان به مرگ تهدید می شدند وفقط با مداخلۀ اعضای کمیتۀ انقلابی نجات یا فتند.

محیی سپس به باکو انتقال یافت وتحت نظراو رژونیکیدزه قرار گرفت، که ازدوران مشروطه وی را می شناخت. ازاینرو، احسان با محدودیّت بیشتری رو به رو شد. این امر می تواند فرمان دولت وی را توضیح دهد، که به پیروی ازبهترین سنن مد یحه سرایی ایرانی، برای گرفتن جشن تولّد لنین به مدّت 3 روز دررشت وحومۀ آن صادرشد. تقریباً درهمین اوان، کمیته ی مرکزی دوّم تحت نظر حیدر خان، موضع خود را طیّ خطابه ای به مردم ایران که متن آن درباکومنشرشد، به تاریخ 4 ژانویه (14دی )، آشکارساخت. پراودا ، در 14 دی ) ، آشکار ساخت ، پراودا ،در 14 ژانویه ی 1921 ( 24 دی 1299) ، موضع حیدر خان را به عنوان موضع رسمی حزب کمونیست ایران منتشرکرد. حزب کمونیست جدید، با تکراراین که« فقط طبقه ی کارگر» می تواند جنگ های راه افتاده ازسوی امپریالیست های سود جو را متوقّف کند و پرچم سوسیالیسم را بر ویرانه ای های دنیای کهنه وفاسد برافرازد، یکباردیگرتأیید کرد که این حزب نیز خود بخشی ازانترناسیونال سوّم است. اگرچه اروپای سرمایه دار « آخرین روزها » ی خود را سپری می کند، و پیروزی « در چشم انداز» است، تاریخ «قوانین خود را » دارد . یعنی آنچه را که کمونیست ها در کشورهای « پیشرفته ی سرمایه داری » اروپا می جویند، درایران « عقب مانده » قابل دستیابی نیست. درایران ، زمینه هنوزبایستی برای یک رژیم سوسیالیستی آماده شود. از این رو کمیتۀ مرکزی دوّم وظایف فوری خود را چنین برشمرد:

1 - اخراج انگلیسیان ومبارزه ای تعیین کننده برای رهایی ایران ازیوغ امپریالیست های اروپایی ؛

2 - سرنگونی رژیم خیانت پیشۀ شاه ، که زمانی ایران را به آدمکشان تزاری و زمانی دیگربه راهزنان انگلیسی فروخت؛

3 - اعلام یک جمهوری لاینفنک ( تجزیه ناپذیر) ، مستقل ومردمی ایران ؛

4 - تشکیل یک ارتش ملّی برای مبارزه با امپریالیست های خارجی و دفاع از یکپارچگی جمهوری .

کمیتۀ مرکزی دوّم تحت نظرحیدرخان، درعین این که « مصرّانه علیه تدابیرنا بهنگام سوسیالیست مآب درگیلان تأکید می ورزید، انجام اصلاخات مشخّصی را اعلام کرد که مفاد آن در زمینۀ وضع مالیات ، مالکیّت ارضی وغیره ، ازبسیاری جهات شبیه برنامۀ کوچک خان بود. تدابیردیگری نیزازسوی کمونیست ها ی « میانه رو » اتّخاذ شد، تا نظر کوچک خان را به پیوستن به ائتلاف جدید جلب کنند. درماه فوریه ( بهمن ماه ) جلسه ای که با حضور « بلشویک ها و به ریاست ابراهیم خان در مسکو » برگزارشد، تلگراف تبریکی خطاب به کوچک خان فرستاد . دیدارحیدرخان وبرپایی دو بارۀ ائتلاف دربهار1921 ( 1300)، ...، از پیامدهای نمایان این تماس ها بود.

درعین حال ، کوچک خان دست اندر کار تقویت نیروهای خود بود که مجموعاً به 2000 تن می رسیدند . 400 تن از آنان فر اریان بلشویک بودند ، که ظاهراً مهاجران ایرانی آمده از قفقاز به شمار می رفتند. در همین حال ، وی ظاهراً موفّق شده بود که با یک کمیته مستقر درتهران به رهبری مستوفی و شامل مشیرالّدوله نخست وزیر سابق ، س . ا. ر. خلجالی ، س . ج. کاشانی ز و برخی از همکاران نزدیک وی ، با هدف گرفتن تهران و اعلام یک رژیم جمهوری ، به توافق برسد. به این منظور ، وی بنا به گزارش هایی در صدد امضای قرار دادی با سردار عشایر و سردار مقتدر ، دو تن از سران قدرتمند وارتجاعی ایلات آذربایجان شرقی ، نیز بود. ( 3)

مصطفی شعاعیان می نویسد: پیش ازحدوث کودتا ی رشت و بعد ازعزیمت میرزا به فومن ، از طرف نریمان نریمانف صدرشورای جمهوری آذربایجان شوروی. با میرزا تماس هائی گرفته می شود و ضمن تماس ها موافقت به عمل می آید که حیدرعمو اُغلی، معروف به حیدر بمبی، به عنوان نظارت به ایران بیاید. امّا حیدر، نه تنها پس از جریان کودتا ، و نه تنها پس ازجریان جنگ های کودتا و انقلاب ، بلکه پس ازمکاتبات وآشتی کنان احسان الله خان و خالو قربان با میرزا « با یک کشتی اسلحه به ایران وارد می شود.»

به نظرمی رسد ازآنجا که شوروی عملاً متوجّه شده بود که شخصیّت هائی همچون احسان الله خان و خالوقربان ، قابلیّت ایستادگی درمقابل میرزا و خلع سلاح او را ندارند ، این است که این بارمی کوشد تا دربرابروی شخصیّت پرسابقه ومورد تأییدی چون حیدر را قرار دهد تا با ایجاد کشمکش درمیان آنها ، جبهۀ انقلاب را بیش ازپیش متشتّت کند. وبدبختی اینجا بود که حیدرضمن شجاعت ، تهوّر و حتّی اصالتی که داشت ، معهذا خیلی زود آلت دست این یا آن شخص خوش صحبت ، و این یا آن سیاست ظاهر الصلاح ، قرار می گرفت کما اینکه در جریان مشروطیت به عصای دست عنصری چون جناب سید حسن تقی زاده مبدّل شد و بدنبال پاره ای خوش صحبتی ها و قلنبه کوئی های این « کبوتردوبرجه» دربرابرچهره ای چون ستّارایستاد و درجریان تیرخوردن وی و خلع سلاح مجاهدین ، به شدّت مجاهدت کرد.*

حیدرکه به خاطر تماس بسیارش با قفقاز و قرار داشتنش درکوران بحث ها واصول تئوری انقلابی ، می بایستی لااقل نقش چه گوارای انقلاب ایران را بازی کند ، متأسّفانه بیشتر راغب بود که وظیفه ای درحدّ جانبازان و شجاعان دست چندم انقلاب به عهده بگیرد.

او بین زحمت وتعمّق برروی درک شرایط تاریخ وشیوه های اساسی مبارزه ازیک طرف، وایجاد حادثه، تروراشخاص، وانفجاراین یا آن قرار گاه ازطرف دیگر، راه دوّم را که اغلب ماجراجویانه نیزبود، رجحان می داد. وحال آن که می بایستی هردوی آنها را به شکل اصولی به هم پیوند می داد. بیهوده نیست که توده به وی نام«حیدر بمبی» را عطا کرد. این نام درواقع در برگیرندۀ اصول حرکت و اصول قضاوت حیدربود. این نام معرف ، و بهترین معرّف حیدر بود. توده ، باشمّ توده ای خودش روی هم رفته درست قضاوت کرد.

کمیتۀ جدید انقلاب

به هرحال پس از ورود حیدر و پس ازآشتی کودتا وانقلاب، کمیته ای به نام « کمیتۀ انقلاب ایران» به شرح زیر تشکیل شد:

میرزا کوچک خان: سر کمیسرجنگ، میرزا محمّدی : کمیسر داخله وسرخوش کمیسرقضائی

سه نکتۀ جالب دراین تقسیم مشاغل به چشم می خورد :

1- کناربودن احسان الله خان از تمام مسئولیّت های درجه اوّل .

2 – خارج کردن کمیسری جنگ از دست میرزا ودر عوض دادن مسئولیت کمیسری مالیه به وی . دزد جواهرات و پول ها واسلحه ها ی انقلاب ، به کمیسری دارائی بر گزیده شد.( اشاره به تهمتی که کودتاچیان به میرزا زده بودند).

3 – بازهم نامساوی بودن میرزا نسبت به سایرین که جناب مدیوانی مساوی بودن را در زمرۀ شروط میانجی گری خویش برای راه دادن میرزا به انقلاب گذاشته بودند.

امّا انتقادی که دراین زمینه خصوصاً می توان و می باید به میرزا وارد دانست ، همین قبول خارج کردن کمیسری جنگ از دستش می باشد.

میرزا درتحت هیچ شرایطی نمی بایستی مسئولیّت قوا وارتش انقلاب را رها می کرد. وشنیدنی است کسی که به کمیسری جنگ برگزیده شد. سرانجام دست های خود را به عنوان تسلیم ناب دربرابر فتوای دشمن بالا برد وبا سمت سرهنگی به استخدام رژیم ایران درآمد. رژیمی که سال ها برای سرنگونی آن اسلحه به دوش کشیده بود وجنگ ها کرده بود. ای خالو قربان هالو قربان !

جنگل و ائتلاف مجدّد

اما آن چه دراینجا می بایستی ارزیابی شود این است که بدانیم چرا میرزا پس ازهمۀ این حرف ها و جریانات وپس ازاین که رسماً درنامۀ دوّم خود به جناب مدیوانی هرگونه سازش وهمکاری با آنها را منتفی شده اعلام کرده بود، معهذا بازهم حاضرشد که در کنارمیز آشتی بنشیند ومجدّداً کمیتۀ مؤتلفه ای تشکیل دهد.

میرزا نه ازروی رؤیا بافی ونه به علّت ندانم کاری، ازروی هیچ کدام به سوی آشتی روی نیاورد، بلکه ازروی حساب ها و برنامه هائی چند به چنین عملی دست زد.

وقتی که میرزا درنامه ای که برای احسان الله خان وشرکاء می نویسد یاد آورمی شودکه :

شما را دوستانی می دانیم سهو کرده ، که درنتیجۀ سهو شما آزادی ایران خفه شده است، انقلاب شکست خورده ، و ایران به آغوش اجنبی انداخته شده است، نفرت عامّه به سوی شما متوجّه ، وزحماتتان را بیاد داده است. و شما هنوزدر مقام جبران این سهو ها بر نیامده اید.

معلوم می شود که خوش بینی واعتقادی به هم میزهای خویش ندارد.

وقتی که میرزا نامۀ خود را به احسان الله خان وشرکاء بدین صورت خاتمه می دهد که: به همۀ دوستان قدیم خواه علاقۀ قلبی شان باقی باشد و خواه نباشد تقدیم ارادت می نماید.

معلوم می شود که عقیده واعتقادی به آشتی وهمکاری نداشته است. وقتی که درهمین نامه می نویسد: ممکن نیست درمقابل تجاوزات نوع بشرلاقید بمانیم و مظلومین و رنجبران بیچاره را زیرفشارپنجۀ ظالمان ومتعدّیات نگریسته ، ساکت بنشینیم. عقیده مان ثابت وغیرقابل تزلزل است . تمامی افراد ما با حرارت سرشاربرای فدا شدن در راه آزادی مهیّا و بی پروا هستند، لیکن مراقبند که فعّالیّت ایشان به جا و به موقع صرف شود وبه جای نفع موجب زیان وخسارت نگردد.

در واقع دانستگی خود را به اعمالی که می کند ومراقبت هائی را که برای انجام این اعمال بروز می دهد، ابرازمی دارد . و بصورتی ضمنی یاد آورمی شود که برای آشتی نیزمحاسباتی انجام داده است، محاسباتی به این مبنا که اجازه ندهد « مظلومین و رنجبران بی چاره...( در ) زیرفشارپنجۀ ظالمان ومتعدّیان ، جان بسپارند و انقلابشان درهم بشکند. امّا چرا پس ازتمام این تفاصیل میرزا حاضر به آشتی شد؟

به نظرمی رسد که میرزا می خواست بدین ترتیب یک بار دیگربرتمام مواضع انقلاب مسلّط شود، کلیۀ ادارات وسازمان ها را تحت نظربگیرد و آن گاه هوشیارانه مراقب اوضاع گردد تا هرآینه خلف وعده ای ازطرف متّفقینش دیده شد، این باربه عکس دفعۀ قبل که راه فومن وجنگل را پیش گرفت ، رقبا را از میدان به در کند تا انقلاب مستقلّاً زمام اموررا دردست داشته باشد.

میرزا این برنامۀ خود را هرگزازیاد نبرد وتا حدود امکان آنرا عملی کرد. ودیگر به رقبا فرصت نداد تا برنامه های خود را به همان صورت قبلی تکرارکنند.

ولی متأسّفانه توطئه ای که ضمن سازش شوروی - انگلیس – ارتجاع چیده شده بود، قوی تر و مخوف ترازان بود که جنگل را به آتش نکشاند. شعله های این توطئه ازجوانب مختلف انقلاب را درمحاصره گرفت. قابلیّت ممتازتوطئه، همراه با قدرت نظامی مربوط به آن، به عنوان عامل خارجی، وضعف درونی انقلاب که دراین میان خصوصاً تردید واحیاناً بی میلی مردم نسبت به انقلاب شمشیرنهضت را کند می کرد، به عنوان عاملی داخلی، بالأخره ثمرۀ پانزده سال انقلابات جسته گریختۀ آزادیخواهی سراسرایران وهفت سال انقلاب مداوم و پرنشیب و فرازجنگل را به قبرستان دیکتاتوری واستعمارسپرد. ( 4)

آشتی سران انقلاب

فخرایی بر این نظر است : « ملاقات بازمامداران شوروی درمسکو به آنجا رسید که قرار شد الیاوا عضو کمیته اجرائی حزب که گرجی الاصل بود برای بررسی اوضاع گیلان وتحقیق ازعلل بروزاختلافات همراه نمایندگان مزبور به گیلان بیابد امّا نمایندگان جنگل درمراجعت تأخیرمی کنند وعلّتش نقاهت هوشنگ بود. ایلوا به تنهائی قدم بخاک ایران می گذارد ولدی الورود اقدام به بررسی می نماید وچون ازطرف جنگل کسی نبود که او را با توضیحات کافی به جریان آشنا کند لذا اعضاء فرقه عدالت تنها به قاضی میرود ومیرزا را در گیرودارحوادث ، مقصّرقلمداد می کنند بهمین جهت نمایندگان جنگل که پس ازبهبودی گائوک عازم مراجعت می شوند به مجرد ورود به انزلی دستگیر وبازداشت می گردند وتمام اوراق واسناد همراهشان ضبط می شود.

دربحبوحه ی این احوال که کابینه ی مشیرالّدوله « پیرنیا» بعد از وثوق الدوله روی کارآمده بود دولت شوروی به دولت ایران اطلاع داد که حاضراست با دولت اخیرمستقیماً وارد مذاکره شود و دولت ایران بر آن شد که درژوئیه همان سال ( 1920) نماینده ای برای مذاکره به مسکو بفرستد علی قلی خان انصاری مشاورالممالک که قبلاً کاردارسفارت ایران درپطرو گراد بود و بعداً درکابینه وثوق الّدوله وزیرخارجه شد وسپس رئیس هیئت نمایندگی ایران مأمورکنگره صلح ورسای آخرین سمتش سفیر کبیر درکشورعثمانی بود، مأمورمی شود ازاستامبول بروسیه رهسپاروزمینۀ عقد یک قراردادی را با شوروی فراهم نماید. علی قلی خان انصاری گوآنکه وزیرخارجۀ دولت وثوق الّدوله بود ولی ازانعقاد قرارداد 1919اطّلاع نداشت وچون کنگرۀ پاریس درشرف تشکیل بود دولت ایران براثرتحمّل صدمات جنگ جهانگیر، در مقام این برآمد که نمایندگانی به کنگره اعزام وخساراتی که ازجنگ بوی وارد شده است مطرح سازد:

ابتدا برای ریاست این هیئت نصر الملک درنظر گرفته شد ولی او نپذیرفت و وثوق الّدوله را پیشنهاد نمود. احمد شاه ازقبول وثوق الّدوله سرباز زد ومشیرالّدوله را انتخاب نمود این بارمشیرالّدوله معذرت خواست سرانجام علی قلی خان انصاری تعیین شد که در معیّت محمد علی فروغی ذکاء الملک رئیس دیوان عالی کشور وحسن علاء و انتظام ومسیوپرنی(مستشارحقوقی وزارت دادگستری) به کنگره اعزام شدند. انصاری عقیده داشت ضمن تشریح ضایعاتی که در خلال جنگ به کشور ایران رسیده است کمک آمریکا را بسوی ایران جلب کند امّا نماینده آمریکا درجامعه ملل ازاین که میدید نمایندگان ایران را به کنگره راه نداده اند ازطرفی بعلّت بی اطلاعی وزیر، ازموضوع قرارداد(که مورد موافقت ایالات متّحده آمریکا نبود) چنین حدس میزد که ممکن است وزیر خارجه ایران را بدین ترتیب ، محرمانه از کشورش دور کرده باشد.

مطلبی که درباره خواسته های ایران درکتاب تاریخ دیپلوماسی توضیح شده بدین شرح است.( والدیمیر پوتیمکن – جلد 1 کتاب سوم صفحه 33و 34 ) سیاستی غلیان آمیز و طوفان خیزبود. ایران درایّام جنگ بی طرف مانده بود ولی در ردیف مللی قرار داده شده بود که به شرکت درجامعه ی ملل دعوت شده بودند. به محض ورود نمایندگان به پاریس ممر اندومی (یادداشت) را که به امضاء وزیرامور خارجه (مشاور الممالک) بود به کنفرانس تقدیم داشتند و به اتکاء حقوق تاریخی که گویا به قرون 16 و 17می رسید حکومت ایران دست کم نصف بیشترقفقازیه را به اضافه ی تمام آذربایجان به شهربادکوبه وارمنستان روسیه ونخجوان وقراباغ علیا وحتّی قسمتی ازداغستان با شهر دربند را ادعا می کرد و نیز سرزمین بسیاروسیعی را در مشرق بحر خزر که حدّ شمالی به آرال و حدّ شرقی به « آمو دریا» می رسید به ضیمیمه ی شهرهای مرو وعشق آباد و کراسنا و دسک و خیوه و غیره را توقّع داشت.

رویهمرفته تمام این نواحی مساحتی درحدود 578 هزارکیلو متر مربّع را تشکیل می داد. ایران علاوه براینها قسمت وسیعی ازسرزمین های ترکیه را ادّعا داشت محقّقاً ایران، به اطمینان واتّکاء یکی ازممالک معظم، چنین توقّعاتی را عرضه کرده بود. بهرحال مطالبات ایران منظره ای از وضع فضای سیاسی است که کنفرانس صلح دارا بود.»

در صحّت گفتارمزبورتردید است که آیا یادداشت تقدیمی هیأت به کنفرانس فی الواقع وبطورصریح حاوی وبطورصریح حاوی مطالبه ی مناطق مزبور بوده ویا فقط در خلال ذکرمصائب وتعدّیاتی که ازهمسایه هایمان دیده ایم به تصرّف شدن مناطق مزبوراشاره گردیده است درصورتیکه چنین اندیشه ای بی هنگام ونامناسب وغیرعملی ازمغزسیاستمداران عاقل ومجرّبی همچون ذکاء الملک گذشته باشد جای تعجّب است. اشارۀ نویسنده تاریخ دیپلوماسی به اتّکاء ایران بیکی ازممالک مسلم، برای طرح در خواست های خود درجامعه ملل دولتی است که هیچگاه به حفظ آبروی ایران معتقد نبوده وهمیشه دو دوزه بازی می کرده است.

نماینده اقتصادی اتّحاد جماهیر شوروی ( کراسین) درلندن درباره ی مسائل مبتلا به اقتصادی چنین حدس زده میشد که تحوّلات قریب الوقوعی دراوضاع ایران درشرف تکوین است چه ، کراسین در لندن موافقت نموده بود که دولت شوروی ازتبلیغات ضدّ انگلیسی درایران دست بردارد وتمامیّت ارضی کشورایرن را محترم به شمارد و روزنامۀ تایمزلندن درشمارۀ 23 ژوئیه 1920 عین بیانات کراسین رابا وضوح تمام اعلام داشته بود.

ازطرف کابینه ی مشیرالّدوله دوهیئت نمایندگی به جنگل فرستاده شد که بطورمستقیم بازمامداران جنگل تماس بگیرند و نکات مورد نظردولت را اعلام کنند هیئت اوّل بریاست حاجی نصیر الّسلطنه که همراه سعدالله خان درویش ازطهران برشت اعزام شده بودند که کاری ازپیش نبردند و خود نصیرالّسلطنه از طرف سرخ ها با زداشت گردید وبعداً بوساطت سید جعفرصومعه سرائی ( محسنی ) آزاد شد هیئت دوّم آقایان سید عبدالرحیم خلخالی وسید جلیل اردبیلی وسید مهدی وافجه ای بودند. مقارن عقب نشینی واحدهای ارتش سرخ ، قبلاً در جنگل های « تنف » و « سار » نزد میرزا آمدند واو تفضیل ماجرا های گذشته را درمیان نهاد و آنها که مأموریت مذاکره با انقلابیون رشت را هم داشته اند چنین مصلحت دیدند که در مرحلۀ اوّل ، سازش بین دودستۀ رهبران انقلاب را مطالعه کنند وچنانچه به نتیجۀ مثبت برسند درمرحلۀ دوّم ترتیب کار دولت و انقلابیون را یکجا بدهند، میرزا عبدالحسین خان شفائی مأمورشد ورود نمایندگان دولت را جهت مذاکره با انقلابیون رشت اطلاع بدهد علت انتخاب شفائی به ملاحظه ارتباطش با احسان بود که اززمان کمیته مجازات ، یکدیدگر را می شناخته اند. نامبرده همراه میرزا ربیع سیگاری عازم رشت شد و پس ازجلب نظر زمامداران انقلاب ، نمایندگان دولت وارد شهر شده و مذاکراتشان را آغاز می کنند.

هنگام تعقیب قوآی جنگل بعد از شکست صومعه سرا ، نیروی عمده ی جنگل از سار و دوال کوه به فومن وصومعه سرا نزدیک شده در قریۀ « کما» متمرکزمی شوند و آنجا را کانون اداری جمعیّت قرارمی دهند. در این وقت نامه ای از طرف انقلابیون رشت به جنگل می رسد به تاریخ 14 عقرب ( آبان 1299 ) که مطالب آن با مطلع زیر شروع گردید:

نامۀ احسان الله خان و خالو قربان به میرزا:

رفیق میرزا کوچک

دو دوست قدر شناسند حقّ صحبت را

که مدّتی ببریدند و باز پیوستند

برادرمحترم ما، البتّه این نکته را متذکّر هستید که شما از بدو بروز احساسات ملّی، خودتان را در مسلک احرار و مجاهدین آزادی معرّفی کردید ولی گاهی به واسطۀ سوء سیاست و زمانی به علّت آلایش نظریات و عملیّات بعضی همقدمان شما، کلیۀ اقدامات خنثی و عقیم ماند. ما نمی خواهیم تاریخ بنویسیم والّا خاطر شما را کاملاً از ماجرا متذکّر می کردیم. علی العاجله این ورقه را به ملاحظه ی ادای حقوق برادری و وظایف آزادیخواهی به شما می نویسیم. ما وجود یک نفر برادر هم مسلک خودمان را ـ که کاملاً حفظ حدود مسلکی نموده، از جادّه ی مستقیم آزادی منحرف نشود ـ مغتنم می شماریم و خیلی افسوس داریم که شما کج می روید و قلوب برادران آزادیخواه خودتان را از این روش آزرده می دارید. شاهد حال و مقال ما عملیّات ما است. البتّه درنظر دارید که برای حفظ مراتب و داد و جلوگیری از قطع ما از اعمال هرگونه اقدامات صلح جوئی خودداری نکرده تا آخرین ساعتی که وقت به جهت اصلاح امر باقی بود، گفتیم و نوشتیم و رسولهای متوالیه نزد شما فرستادیم؛ مصالح و مفاسد امور را پیشنهاد و گوشزد کردیم؛ همه را در جواب، عدم مساعدت از طرف شما شنیدیم. چنانچه عملاً هم دیدیم بعد از اینکه در یک امر خطیری اقدام کرده، جماعتی رفقای بلشویک را در خاک ایران پذیرفته، اهالی را برعلیه دولت برانگیخته، وادار نمودید؛ فرونتهای جنگ در مقابل دشمن بسته و دربادی امر همه را بلاتکلیف گذاشته، غفلتاً در جنگلها کناره جوئی نمودید. ولی ما برطبق عقیده و مسلک و به حکم شریعت خویش به فداکاری در طریق آزادی مجبور بودیم زمام انقلاب را به دست گرفته، نگذاریم در یک چنین موقع خطیری این انقلاب مقدّس محو شده، فداکاری فدائیان به هدر رود.

چنانچه درالسنه و افواه شنیده می شود، اگر بخواهید بفرمائید آن روز من صلاح خود را در کناره گیری دانستم، به شما عرض می کنیم خوب بود بیطرف بمانید و توضیح فراز و تفسیر آن را ـ که البته خودتان حس می نمائید ـ می گذاریم برای موقع دیگر. زیرا شما در لباس آزادیخواه طلوع کرده و نمی خواهیم ذیل دامن شما را در یک مکتوبی آلوده نمائیم و به این ترتیب اکتفا می کنیم:

گر هنری داری و هفتاد عیب

دوست نبیند بجز آن یک هنر

همین قدرخاطر شما را به موادّ 9گانه ی معاهدۀ 1337 هجری انگلیسها در رشت با شما و عملیّات اخیر دولت ایران در آذربایجان، نسبت به شیخ محمّد خیابانی و رفقای او معطوف می داریم. رفتار ما هم گویا برخود شما معلوم باشد.رفیق عزیز حقیقت انسانیت گواه است تا به حال ما با شما از طریق خصومت و ضدّیت مشی نکرده، اگر هم گاهی عملیّات رولسیونی پیش آمده تماماً از راه دفاع مقامات جنگی بوده. مواقعی که ما با دشمنان آزادی جنگ داشتیم، قشون مخصوص شما ـ که با شما اظهار یگانگی و دوستی می کنند ـ عقب قشون ما را تهدید کردند؛ در حالتی که خلخال و اردبیلی، واسطه تقبیح روابط فیمابین ما و شما بودند؛ از آن مسئله هم اغماض کردیم.

برادر عزیز! یک نظری به سیاست دنیا نموده قدری به تاریخ عالم مراجعه کرده فداکاریها و حمایت این رفقا و برادران صمیمی را با یک نظر عمیق شفقت آمیز در مردمک دیده فقرا و رنجبران دنیا نگریسته، یک ساعت از روی حقیقت و بصیرت، خویشتن را از تمام علاقه و آلایشهای دنیا تهی کرده، از روی معنویّت و یک خونی دست خود را بالای قلوب مرتعش مرعوبین بشر بگذارید؛ آن وقت در آن ساعت مهیب که یقین هر آدم پاک طینت با شرفی که خود را مکلّف به تکالیف بشر بداند، در مقابل مسئولیتهای بزرگ، تمام اندامش متزلزل خواهد شد. به حالت خویشتن مراجعه کرده، بدانید با چه مبارزه[ای] مواجه خواهید شد. یقین داریم در آن ساعت از روی کمال بی اختیاری آغوش شما برای ما و تمام برادران آزادیخواه باز شده، کلیه جوارح و اعضای شما را مشتاقانه به رفاقت و به اعاده یک جهتی با ما مأمور خواهید نمود.

اگردرجنگل به علّت عدم ارتباط کامل با اهالی شهر از اوضاع جاریه اطّلاع ندارید، به شما مژده می دهیم که سیاست دنیا در تغییر و به موافقت جمیع احرار دنیا در شرف پیشرفت است. موقع را مغتنم شمرده، تضییع وقت عزیز را ننمائیم. این نکته را بدانید که نمی خواهیم از راه موعظه و اندرز، جلب قلب شما را کرده راه خود را نزدیک یک بار خویش را سبک نمائیم. مسلماً می دانید ما با یک دسته احرار دنیا دست به دست داده در یک مبارزۀ عظیم وارد شده ایم که هر مانع بزرگی را خرد و هر عانق سترگی را کوچک شمرده، برای نیل به مقصود باید بکوشیم تا به مقصد برسیم. چیزی که ما راملزم به این اقدامات و اظهارات می کند، این است که اوّلاً راضی نمی شویم شخصی که چندین سال است در ایران لباس حرّیت و مجاهدت پوشیده در لباس دیگر جلوه گر شود. ثانیاً مرام عهد و میثاق برادری را با شما کاملاً و تا آخرین درجۀ امکان منظور و معمول داشته به طوری که از این راه دیگر برای ما هیچگونه جای سخنی باقی نماند.

درخاتمه باقلوب پاک و کمال صمیمیّت، شما را به اعادۀ رفاقت و برادری و مساعدت با احرار دعوت کرده، از حلقوم احرار دنیا شما را به میدان سعادت و افتخار و نیک بختی طلبیده و یادآوری می کنیم و یقین داریم خود شما این نکات را ملتفت و منتقل هستید که سایر رفقای مسلکی ما در منطقه های مسموم مستبدین، مقید و چشم انتظار آنها به عملیّات فداکارانه ما است. معلوم است تا چه اندازه از این گونه وقایع غیرمطلوبه متنفّرواین نزاعهای داخلی چقدر باعث انزجار خاطر ایشان است. همانقدر که دوستان از این پیشامدهای غیر مترقّبه متألّم و متأثّرند، دشمنان آزادی، مسرور و شادکام بلکه از موقع استفاده می کنند. جواب مطلوبیه را با نهایت اشتیاق منتظریم.

احسان الله، خالو قربان، سرخوش

مهر کمیته انقلاب

پاسخ میرزا به نامۀ احسان الله خان و خالو قربان:

هوالحق

آقایان احسان الله خان و خالوقربان ـ دام اقبالهما. مراسله شریفه که آثار صمیمیّت سابقه شما را تظاهر می داد، قلب بنده را ـ که محبّتهای آن دوستان قدیم همیشه دراو ذخیره بود ـ مسرور و از بروز عواطف حقشناسی که درباره بنده فرمودید، خوشوقت و متشکّرم. جواب مرقومات شما با معذرت کامل از اینکه در طیّ تحریر لزوماً شاید سهوهای شما را متذکر شود، معروض و شما هم از تذکّر واقعات گذشته ـ که سرمشق و عبرت آینده است ـ خاصّه از کسی که همیشه صمیمانه حقائق و نصایح خود را دریغ نداشته، بدیها را می شمرد و نکوئیها را متذکر می گردید، نباید دلتنگ باشید. بلکه تمام عرایض مرا خیرخواهانه و پند دوستانه تلقی کنید.

به نزد تو آن کس نکو خواه تست

که گوید فلان خار، در راه تست

ایراد و انتقاد شما قسمتی که به عنوان شخص بنده مستقیماً راجع می شود، مثل همه فحشها و بی مهریهای در جرائد و مجامع شما فراموش کرده و حکومت آن را با وجدان و انصاف خودتان واگذار می کنم. ولی آن قسمتی که ظاهراً به بنده متوجّه ولی معناً راجع به امور نوعی است، برای اینکه حقایق مکتوم نماند، جواب می گویم. سوءسیاست بنده چه بود و چه می گفتم؟ آقایان بلشویکها را کی دعوت کرد؟ کی نقض عهد کرد؟ چرا به جنگل منزوی شدم؟ عملیّات ما و شما چه نتیجه داد؟ پایه عملیّات شما برروی چه اساس است؟ شما را چه می دانم و احساسات ما با شما به چه نحو است؟

سوء سیاست بنده چه بود و چه می گفتم؟ بنده همیشه عقیده داشته و دارم که افکار عامّه، نهضت ملّی را پیشرفت می دهند نه آهن و آتش تبلیغات صادقانه و نجیب و محترم شمردن عقاید و عادات ملّی و مملکتی [را که] بهتر از صد هزار قشون و آلات ناریه است. اهالی مشرق زمین خاصّه ایرانیها که همیشه مذهبی و از طریق از قافله تمدّن دنیا عقب مانده اند، زیر بار هیچگونه مرام مفرط و تند و خشن نمی روند. کلیّه ی نهضتها یا برای رفع دشمن است یا برای رسوخ عقیده. دفع دشمن جنگجویی می خواهد، رسوخ عقیده ملاطفت آن هم به مرور زمان بعد از امتحان وقایع گذشته و مطالعات در مکاتیبی که به آقای مدیوانی نوشته شد، آیا باز هم تردیدی در تصدیق آن دارید؟ آیا اعمال سوءسیاست از بنده بود و موافق مصالح انقلابیون اقدام نکردم؟ آقایان بلشویکها را کی دعوت کرد؟ آقای خالوقربان را یادآوری می کنم؛ در راه ماسوله پس از مراجعت از تنکابن، جمعیّت ما به قدر 30 نفر هم نبود که کاغذی از طریق انزلی به توسط مادر رحمن خان رسید و آقایان بلشویکها از ما دعوت کردند. پس از آن مکتوب نماینده ها آمدند و به همان جهت بنده با تصویب همراهان با کیفیت خطرآور رفتم لنکران و به جهت شکست حضرات در لنکران، ملاقات نشده مراجعت کردم. مجدّداً توسط مکاتیب متعدّده دعوت کردند تا آخرین دفعه در قریه اشکانی کاغذی از پطروسکا رسید و تصمیم خودشان را به ورود ایران نوشتند وازکیفیت دشمن و حالات ایشان خواستند. هنوزجواب آنها را نداده بودیم، انزلی را بمبارده کرده، ورود نمودند. بنده را به انزلی خواستند، رفتم. پس از مراجعت با تصویب جمعیّت که شما دو نفر از اعضای عامله آن بودید و به خواهش حاکم و اهالی رشت، در تحت مواد معیّنه ایشان را پذیرفتم. بعد از آن به اصرار آنها اعلان جمهوریّت داده شد. عملیّات انقلابی شروع گشت. در این صورت مسئول ورود آنها و اعلان جنگ با دولت ایران، انصافاً شخص بنده خواهم بود؟ چگونه است بنده را شخصاً در پذیرایی آنان مسئول و ملوم می دانید ولی پس از نقض عهد عدّه[ای] از کارکنان آنها که بنده را برای حفظ مصالح انقلاب وادار به کناره گیری نمودند، شما آنها را در آغوش گرفته و با عملیّات بی رویّه آنها کمک کردید؟ چنانچه امروز می گویند با ما ایرانیها مشغول کارند و به دستور آنها عملیّات می نمائیم. کی نقض عهد کرد؟ آقایان ورود کردند که به ما اسلحه بدهند؛ نفرات هم به قدری که ما بخواهیم واردکنند؛ در امور داخلی ما مداخله نکنند؛ زمان انقلاب در دست ایرانی باشد؛ از کلیه ی اعمال افراطی و تبلیغات تند کمونیستی چون درایران تولید مضرّات می کند، خودداری و جلوگیری شود. از شما می پرسم، وفا کردند؟

در صورت نقض عهد، تکلیف چه بود؟ حکومت سویت روسیه، جمهوریّت ایران را به رسمیّت نشناخت؛ حتّی جواب تلگراف را هم نداد و بی اطّلاع انقلاب سرخ و شورای انقلاب، قشون وارد شد، تبلیغات کمونیستی و متعاقب آن دخالت و اذیّتها و پس از آن کودتای شب 14 ذیقعده و بعد از گرفتن زمام امور، تصرّف در اموال مردم و تعرّض در ناموس آنان و کشتار مردم بیطرف و بی تقصیر و حمل آذوقه و مال التّجاره به قفقاز و آواره کردن مردم از خانه و زندگانی خود شروع شد. آخرالامر، جمهوریّت ـ که اوّلین شرط انقلاب و اوّلین مادهّ ی آمال سوسیالیستی است ـ به توسّط ابلاغیه و جراید ملغی گردید و چیزهای دیگر ـ که شرحش اینجا مقتضی نیست ـ تمام را لابد تصدیق دارید.

چرا به جنگل آمدیم؟ بعد از نقض عهد به آن صراحت و دخالتهای علنی ابیکف ها در امور و مطّلع شدن ما از تهیّه ی کودتا با آن وقاحت و شناعت و معاودت اعضای دوراندیش و بی غرض بلشویک به روسیه یا ملاحظۀ اینکه توقّف بنده در رشت تولید جنگ و خرابی خواهد نمود و وجهه ی انقلاب از میان می رود، به جنگل آمدم. شما دوستان قدیم از ما بریده، به امثال ابیکف پیوسته و مرا خائن و بدعهد و بی وفای بزرگ و دزد خواندید و راضی نشدید دربیغوله ها و دره ها و زوایای جنگل آسوده بمانیم. اردوبه تعقیب ما آمد و راه چاره را از هر طرف به ما مسدود نمود. حدّ و محّلی از برای ما قرار ندادید. معلوم نبود تا کدام نقطه می خواستید ما برویم که ما را تعقیب نکنید. هرقدر نوشتیم و گفتیم که ما بی طرف هستیم و ما را به حال خودمان بگذارید، گوش نکردید! بالاخره یک دسته را که با تبلیغات خودتان از ما بری کرده، برضد ما برانگیختند، همانها جهت عملیّات رقّت آور مأمورین شما در آن حدود به مدافعه برخاستند. حالا آنها دسته ی مخصوص بنده شده اند. آیا انصافاً این هم گناه من است؟

عملیّات ما و شما چه نتیجه داد؟ دو ماه زمام انقلاب را به معیّت یکدیگر به طور ملایمت در دست داشتیم. منجیل تا لوشان فتح شد. از طرف دیلمان، قزوین در تهدید قرار گرفت. قزاقخانه و ژاندارمری رشت تصرّف شد. ادارۀ نظام ملّی تشکیل گردید. افکار عامۀ ایرانیها همراه و متوجّه ما بود. گیلان و گیلانی با میل و رغبت و کمک مالی و فکری و بروز احساسات همراه بودند از تمام ایران صدای مساعد بلند شد. کابینه وثوق الدّوله ساقط گردید. قرارداد معروف انگلیسها، موقوف الاجرا بلکه نزدیک به الغا بود. شاه ایران از خوف، درصدد نقل پایتخت به اصفهان برآمد. انگلیسها از قزوین شروع به عقب نشینی کردند و به همان حال اگر باقی بودیم، یقین بود که یک ماه دیگر تهران مفتوح و اقلاً نصف ایران تصفیه می شد!

سه ماه ونیم است شما به متابعت و همراهی آنها زمام انقلاب را در دست گرفته، گیلان با وسعت به طوری گدا شد که از تهیّه ی معاش خود عاجز و شما هم از یک شهر گدا، مخارج یومیّه ی نفرات خود را به زحمت تهیّه می کنید. مردم متنفّر شدند؛ اگر نظر دقتی به خارج از محوّطه ی رشت نمائید، می بینید هزارها مردم از ترس غارت و کشتن و هتک ناموس، در جادّه های قزوین و جنگلهای گیلان با حال اسف انگیزی آواره شده اند. چقدر اطفال مردند و زنها بچه سقط کردند. با همۀ این ترتیب، نتیجه هم گرفته نشد. انگلیس، دشمن ما ـ که از قزوین عقب می نشست ـ تا رستم آباد جلو آمد و با شما یعنی در واقع با همه ی ماها می جنگد. شاه ایران در عوض تغییر پایتخت، تجهیزات نموده، رسماً مهاجمه می نماید. پس از دو دفعه صدمات عقب نشینی به انزلی، مجدداً با فداکاری به شهر آمده، هنوز نتوانستید تا رستم آباد خودتان را برسانید.

آتش آزادی تبریز برای این مخالفتها خاموش شد. احرار ایران از این اعمال تند افراطی نزد سایرین شرمنده بلکه مأیوس شدند. قرارداد منسوخ شده را دو دفعه شروع به اجرا نمودند. افسوس می خورم که از گیلان قدمی بیرون نگذاشتید تا ببینید تمام افراد ایرانی در مقابل شما مسلّح شده و جنگ با انقلابیون را جهاد مقدّس می دانند وازترس عملیّات تند شما، یکسره مأیوس و درتحت استعداد اجانب و بیگانگان درآمدند. اسم سوسیالیستی و بلشویکی در ایران به قدری منفورشد که در خواب هم میل ندارند این حرفها رابشنوند. در صورتی که به ملایمت بهتر می توانستید پیش بروید؛ امّا با تندی آن همه ضررها تولید شد. اگرچه تصدیق می کنم انقلاب همه گونه خسارت قتل و خرابی دارد ولی تصادفاً نه عمدی.

بنده را ملامت می کنید چرا به جنگل آمدم! آیا نیامده ها محفوظ ماندند؟ حاجی شیخ محمد حسن و میرزا عبدالحسین خان در انزلی، معین الرّعایا و همراهانش در منجیل، شیخ عبدالله خان شهید در رشت، فعلاً گائوک ومیرصالح تلخی بی مهری شما را می چشند! همه این پیشامدها را قبلاً گفتم و نوشتم. اگر مکاتیب مدیوانی نزد شما نباشد، سواد آن در نزد سایرین موجود است.

پایه عملیّات شما برروی چه اساس است؟ شما و جمعیّت حاضره بلشویک رشت، آیا مستقیماً با سویت روسیه ارتباط دارید یا خودتان مستقلاً اقدامات می کنید؟ تاکتیک و رویّه شما باید معلوم شود که در آتیه چیست. اگر برخلاف گذشته است، پس می شنویم هنوز رویۀ گذشته تعقیب می شود؛ در حالی که لازم است وسایل محبّت مردم را سریعاً فراهم کنید و اگر درآینده باید مطابق گذشته عمل نمائید، شما را متذکّرمی سازم و امتحان هم کردید، محال است بتوانید قدمی برای پیشرفت آزادی بردارید ولو آنقدر بکشید و کشته شوید و ایران را توده ی خاکستر کنید، اصلاً نتیجه نخواهید گرفت. هرگاه با سویت روسیه ارتباط دارید، ارتباط باید برطبق قرارداد و عهد و میثاق و بدون تغییر باشد و الّا بدون قرارداد محکم و مستقیم فقط به قول چهارنفر سردسته های صالح ـ اگر قانع شوید ـ ممکن است در بین کارچهار نفر قوی ترازآنها مانند امثال ابیکف وارد شده، رؤسای صالح را بیرون کرده، به اسم شما قتل و غارت نمایند و شما را بدنام کنند؛ آن وقت سویت روسیه اظهار بی اطّلاعی می کنند و حق هم دارد!

شما را چه می دانیم و احساسات ما با شما به چه نحو است؟ شما را دوستانی می دانیم سهو کرده که در نتیجه سهو شما، آزادی ایران خفه شده، انقلاب ایران کشته شده، ایران در آغوش دشمن رفته، عامّه متوّجه شما گردیده و زحمات شما به هدر رفته و هنوز هم آن سهوها را جبران نکرده اید!

اما احساسات جمعیّت ما! حقّ و حقیقت گواه است هیچگاه نظر عداوت و خصومت با شما نداشته و نخواهیم داشت.چنانچه سابقاً به وسیله آقایان خلخالی، اردبیلی و شفائی پیغام کرده ایم، باز هم همان عقیده راتکرار می کنیم. آقایان دوستان قدیم ما باز هم با شما طرف نبوده و نیستیم و عدم مخاصمه، نوعی کمک و دوستی است. نمایندگان سویت روسیه به عنوان مساعدت آمدند قراردادی منعقد کردند، بعد عده[ای] از آنها نقض عهد نمودند. با تفصیلی که شرح دادیم، اقدام به تجاوز کردند. خواستیم مبدأ را درست کنیم، آمدیم جنگل که آنها در اقدام خودسرانه و نقض عهد نزد زمامداران خود مسئول باشند و مخاطرات ایشان جلوگیری شود.شما دوستان قدیم، به جای آنکه آن عقیده ی صحیح و نافع را تصویب کنید، به سهو اشتباه از ما جدا شده و با ناقضین عهد متّحد شدید و با ما ضدیّت و خصومت نمودید. نصایح بی غرضانه و پیش بینیهای عاقلانه ی ما را پشت پا زدید. شما دوستان قدیم ما هستید. خیلی عجیب است خودتان را طرف ما معرّفی می کنید. ما هیچ وقت شما را دشمن نداشته و نداریم بلکه مایلیم که سهو خود را ملتفت شده، جبران کنید تا پس از آن همه زحمتها، منفور عامّه نباشید. اگر هم حرفی بین ما باشد، به حکومت لیدرهای داخلی تصفیه خواهد شد.

برای استحضار شما، این نکته را عرض می کنم ما راحت و آسایش بشر و حفظ حقوق آدمیت را طالبیم. به دست هرکس این امر مقدّس انجام گیرد، تصدیق می کنیم. خائن و بی شرف کسی را می دانیم که برخلاف این عقیده عمل کند یا به اسم پیش بردن آزادی، مقاصد شخصی و سیادت خصوصی را راغب باشد. شما را مطمئن می کنیم عنقریب پرده برداشته شده خواهید آگاه شد که ما با ملایمت و بی طرفی در گوشه ی جنگل چقدر به انقلاب خدمت کردیم که شما با جسارت و تندی نکرده اید بلکه سهوهای شما را نظر به علاقه ی قلبی و روحی که با شما داشته ایم، تا اندازه ای جبران کرده ایم. حالیه فرض می کنیم اوّل کار است آیا نباید مباید را درست کرد؟ بدون وثیقه و عهد ثابت تغییر ناپذیر با سویت روسیه اقدام به کار نمودن، همان تجدید صدمات ماضیه و تکرار واقعات گذشته خواهد بود. زیرا دسته دیگری پیدا می شوند وسط کار عملیّات همه را عقیم می گذارند. بعد از درست کردن مبدأ و عهد محکم با سویت روسیه که یقین داریم از وقایع اخیر این حدود ناراضی و دلتنگ و اکثر بی اطلاع هستند، دیگر ممکن نیست پیشامد سوئی بکند. شما هم فعلاً عملیّات تند و عصبانی را کنار بگذارید. وسایل اطمینان مردم را تهیّه کنید. از افکار عامّه خود را مستغنی ندانید. آن وقت دعوت همه احرار بلکه تمام ایران با شما هم صدا و هم خیال خواهند شد. گمان نکنید ذکر سهوهای شما من باب ملامت و توبیخ بود، بلکه علاقه ی همقدمی و دوستی سابق محرّکم شد شما را آگاه کنم که نوعی کنید ضررهای گذشته اعاده نشود. شما از زحمات خود نتیجه بگیرید نه ضرر.

راجع به موادّ 9 گانه و امور دیگر با کمال اطمینان عرض می کنم در آتیه ی نزدیکی هویت انقلابی و فداکاری با تمام معنی کلمه برطبق حزم و رویه ی عاقلانه از این جمعیّت ظاهر خواهد شد. حتّی زندگانی و ارواح شهدای شما تصدیق کرده و از سوءظنها و تهمتهای گذشته، به ما نادم و پشیمان خواهید شد. آقایان محترم! آیا ممکن است در مقابل تجاوزات دشمنان نوع بشر لاقید بمانیم یا فداکاران در راه آسایش بشر را به خون آغشته دیده، ساکت باشیم؟ حاشا و کلاً عقیدۀ ما ثابت و محکم است. تمام افراد ما با حرارت سرشاری برای فدا شدن در راه آزادی بی پروا هستند، ولی حتّی المقدور مراقب و مواظبیم که فداکاریها بیهوده نشده و به جای منفعت، ضرر و منقصت عائد نگردد. اگرچه در گوشۀ جنگل منزوی هستیم ولی از اوضاع دنیا تا اندازه[ای] بی اطلاع نمانده، شما را نیز از اوضاع اسف انگیز امروز ایران مسبوق می سازیم.

دولت انگلیس، پیشنهاد ذ یل را به دولت ایران نموده و خاتمۀ جنگ با بلشویکها را به عهده گرفته اند.

1- امضا و اجرای قرارداد معروف؛

2- تشکیل پارلمان از وکلائی که در دورۀ زمامداری وثوق الدّوله انتخاب شوند؛

3- تسلیم قزاقخانه به انگلیسها و اخراج صاحب منصبان رومی.

کابینۀمشیر الدّوله قبول نکرد، استعفا داد. شاه قبول کرد و سپهدار گیلانی را مأمور تشکیل کابینه و اجرای پیشنهادات مزبوره نمود، چون مذاکرات و شرح مطالب به تحریر مکاتیب گنجایش ندارد، به این جهت در خاتمه می گوییم: شرح این هجران و این خون جگر، این زمان بگذار تا وقت دگر. به تمام دوستان قدیم خواه علاقه ی قلبی ایشان باقی باشد، خواه نباشد، تقدیم ارادت می نمایم.

کوچک جنگلی ( 5 )

توضیحات و مآخذ:

1 - دکترخسروشاکری – "ميلاد زخم"‎ ‎يا"جنبش جنگل وجمهوري شوروي سوسياليستي ايران"- مترجم:‏‎ ‎شهريارخواجيان - ناشر:‎ ‎اختران - چاپ:‏‎ ‎اوّل 86‏13- ص 299

2 - پیشین - صص 314 – 312

3 – پیشین - صص 323 - 319

4 - مصطفی شعاعیان « نگاهی به روابط شوروی و نهضت انقلابی جنگل »- انتشارات مزدک - صص 352 - 349 )

5 - - ابراهیم فخرائی – « سردار جنگل» ، انتشارات امیرکبیر، تهران – 1344 - صص 318 – 315

* ستّارخان : «جناب کنسول! من می‌خواهم هفت دولت زیر سایه بیرق ایران باشد شما می‌خواهید من زیر بیرق روس بروم؟ هرگز چنین کاری نخواهد شد!» [I]

«در جنگی که بین قوای تأمینیّۀ دولت و مجاهدین مقیم پارک اتابک ( محل کنونی سفارت شوروی ) به سر کردگی ستّارخان سردار ملّی روی داد حیدرخان چون از مؤسّسین حزب دمکرات و حکومت هم منتخب حزب بود با آن همه عوالم دوستی ورفاقت با ستّارخان علیه او جنگید و در این جنگ به نفع دولت اقدام و دخالت داشت پس از سقوط کابینه مستوفی الممالک ( دمکرات ) و روی کار آمدن محمّد ولی خان تنکابنی سپهدار اعظم ( دهم ربیع الاول 1329 ه . ق ) اعتدالیون تقویت گردیدند و آنان دولت را مجبور کردند که نسبت به عناصر دمکرات امثال حیدرخان و رسول زاده سخت بگیرد سپهدار ( سپهسالار بعدی ) هم دستور آنان را اجراء کرد و حیدر عمو اوغلی را تبعید نمود حیدرخان به قفقازیه رفت و از آنجا به روسیه سفر کرد»

به بیان دیگر: «در اوّل شعبان ١٣٢٨ دولت مشروطه که جمعاً سه هزارنفرمی‌شدند، به فرماندهی یپرم‌خان، یار قدیمی ستارخان در تبریز و رئیس نظمیۀ وقت باغ اتابک را محاصره کردند و پس از چند بار پیغام، هجوم نظامیان به باغ صورت گرفت و آتش جنگ بین قوای دولتی و مجاهدین شعله‌ور شد. سواران دولتی عمدتاً نیروهای بختیاری و ارامنه بودند که به ظاهر خلع سلاح شده بودند و بلافاصله به استخدام دولت درآمده و به عنوان عوامل سرکوبگر عمل کردند. به عبارت دیگر سوسیال دموکرات‌های تهران افراد خود را در هیأتی قانونی مسلّح نموده، اصرار بر خلع سلاح دیگر نیروهای مسلّح داشتند. وقتی درب پارک اتابک به دستور یپرم سوزانده شد، جنگ شدّت گرفت.

در این جنگ قوای دولتی از چند عرّاده توپ و پانصد مسلسل شصت تیر استفاده کردند و به فاصله ی ۴ ساعت ۳۰۰ نفر از افراد حاضر در باغ کشته شدند. ستّارخان هم ساعتی پس از شروع درگیری راه پشت‌بام را در پیش گرفت، امّا در مسیر پله‌ها، در یکی از راهروهای عمارت تیری به پایش اصابت کرد و مجروح شد. اندکی بعد قوای دولتی او را دستگیر کردند و به منزل صمصام‌السلطنه بردند.

شریف کاشانی در این زمینه می‌نویسد: «... یفرم‌خان هم درب پارک را نفت زده، آتش می‌زند. بعد از چند دقیقه در سوخته، سرباز و سوار و بختیاری وارد پارک شد، از قراری که گفته می‌شود، تلفات خیلی می‌شود. با اینکه از مجاهدین اصلاً اظهار حیاتی نمی‌کنند، ولی از طرف دولتی‌ها به هرکس و هر جا فروگذار نکرده‌اند. بعد از کشتن‌ها اغلب را دستگیر و بعضی فرار کرده. آن وقت، بنای تاراج را می‌گذارند. تمام در و پنجره‌ها را می‌شکنند، و مبل و فرش و چراغ و آئینه‌ها و میز و صندلی‌ها را تاراج می‌نمایند، این حرکات زیاده از حد مورد شماتت و ملامت و سرزنش خارجه و داخله می‌شود. ستّارخان و باقرخان را هم می‌برند منزل صمصمام‌السلطنه... کلیّه مردم از این قضیه اظهار نفرت می‌نمایند و بدگویی می‌کنند... زانوی ستّارخان هم گلوله خورده، در بستر خوابیده »[II] و خانه نشین شد و پزشکان حاذق برای مداوای پای او تمام تلاش خود را کردند، امّا معالجات به جایی نرسید و در تاریخ ۲۸ ذی الحجه ۱۳۳۲هـ. ق (۲۵ آبان ۱۲۹۳ش/ ۱۶ نوامبر ۱۹۱۴م) در تهران درگذشت.

منابع:

[I] کسروی، احمد.تاریخ مشروطه ایران جلد دوم صفحه ۶۹۴- تاریخ مشروطه ایران، احمد کسروی، نشر صدای معاصر، چاپ پنجم 1384، ص 844

[II] دیپلماسی ایرانی

5 - نامۀ میرزا به یوسف ضیاء بیک

در نهم شهریور 1299 کنگره ملل شرق در باکو (بادکوبه) افتتاح یافت. اساسی ترین موضوع مذاکره پیدا کردن راه حل برای اختلافات دو دسته جنگل و انقلابیون بلشویک بود. بعضی از نمایندگان کنگره، یوسف ضیاء بیک از انقلابیون ترک و از دوستان قدیم کوچک خان را به همین منظور به رشت روانه کردند. میرزا پس از شنیدن خبر ورود ضیاء بیک نامه زیر را به او نوشت:

23 ذی الحجه1338[5]

هو الحق

آقای یوسف ضیاءبیک ـ دامت شوکته العالی ـ دو روز قبل مژده دادند به رشت تشریف آوردید. ارادت قلبیه و اشتیاق به زیارت جنابعالی، محرّک شد که به این ذریعه اقدام گردد تا بدین وسیله مراتب مودّت سابقه را تحکیم نمایم. چقدر خوشوقت می شدم اگر به توفیق ملاقات موفّق می گشتم تا پس از استفاضه کامل، خاطر شریفتان را از تمام دقایق واقعات ناگوار گیلان مسبوق کنم. متأسّفانه به جهاتی معیّن برای جنابعالی، احتمال ملاقات غیرممکن می باشد. به این جهت مصمّم شدم کتباً جنابعالی را از جریانات چهارماهه ی این صفحات به طور اختصار آگاه نمایم. اوّلاً این نکته خوشوقتم می کند که طرف مصاحبه و مکاتبه ام جنابعالی هستید که کاملاً بنده را می شناسید؛ به هیچ وجه محتاج نیست خود را به شما معرفی کنم.

بنده بعد از زحمات چندین ساله در انقلاب ایران و تحمّل لطمات توقّف در جنگل، سال گذشته برای دو، سه کاغذی که از طرف فرقۀ بلشویک رسیده بود، دلگرم شده، پیاده از بیراهه با وجود همه نوع مخاطرات و با یک مشقت غیرقابل تصوّر به لنکران رفتم تا آنان را ملاقات کرده، ازعقاید ونیّات و طرزمساعدت ودوستی همدیگر مستحضر شویم. بعد از ورود به لنکران اوضاع این فرقه را در آن حدود پریشان دیده مأیوسانه مراجعت کردم تا در شهر رمضان گذشته از پطروسکی کاغذی به بنده نوشتند و از بنده طلب مساعدت نمودند. دو روز بعد از آن کاغذ انزلی را با مهاجمه تصرف کردند. قوای انگلیس به رشت عقب نشست. رؤسای بلشویک ملاقات بنده را در انزلی درخواست کردند. بنده هم برای آنکه به دوست و دشمن بفهمانم که با فرقۀ بلشویک، دوست و متمایل و عقیده صادقانه دارم و هم برای آنکه عقد مودّت را با آنها محکم نمایم تا بتوانم انگلیسیها را ـ که دشمن ما و آنها بودند ـ دفع کنم به انزلی رفتم.

بعد ازملاقات و مذاکره طولانی با دلایل کافیه به ایشان ثابت کردم که اجرای بعضی از موادّ مرام بلشویک در ایران نظر به جنبه فناتیکی و بی علمی اغلب ایرانیها نه تنها تولید اشکال می کندبلکه آنها را برضدّ ما می شوراند، نتیجه نمی بریم؛ سهل است مضرّت خواهیم دید و در ابتدای امر الغای مالکیّت دور از حزم و احتیاط است؛ زیرا غالب رؤسای ایلات و عشایر مالکند و به ایل جاهل خود فوق العاده نافذ و برای الغای مالکیّت سد راه عملیّات خواهند شد. بهتر این است این قضایا را مسکوت عنه گذاشته؛ پایۀ عملیات را بر روی این مواد بگذاریم؛ الغای سلطنت، لغو کاپیتولاسیون، فسخ کلیه قراردادها، تجهیزات کامل از عموم ایرانیها و اخراج قشون انگلیس از ایران، آن وقت باقی مواد مرام را با تطبیق به حالت روحیه ی مردم ـ به قدری که ممکن باشد ـ اجرا کنیم. اگر این ترتیب رعایت شود، قول می دهم سه ماه مرکز را تصرّف کرده موقعیّت شایان تقدیری حاصل کنیم. حضرات تصدیق و قبول کردند. قرار شد اسلحه بدهند نفرات هم هرقدر ما تعیین می کنیم روانه نمایند و در امور داخلی ما مداخله نکنند.

همان طوری که لنین و تروتسکی اظهار کردند که هر ملّتی باید مقدّرات خود را خود عهده دار شود، زمام امور در دست ایرانی باشد، حتّی تکلیف کردم اسلحه را قیمت بدهم، قبول نکردند. به همین طریق قرارداد ما ختم شد، به رشت آمدیم، اعلان جمهوریّت دادیم، تمام طبقات مردم با شادی فوق العادّه و چهره های گشاده ما را پذیرفتند. همه نوع در مقام همراهی برآمدند؛ باشوق تمام مشغول کار شدیم. به منجیل هجوم کردیم. روزی که منجیل فتح شده بود، به معیّت چند نفر ـ که اسم نمی برم و افکار عامّه هویت آنها را کاملاً واضح کرده و می کند ـ با حملات خصمانه رشت و انزلی را تصرّف و منظره های فجیعی ایجاد کردند که جنابعالی همه را به چشم دیده و بهترین شاهد صادق ما هستید. ولایتی را خراب کردند دشمن را چیره نمودند، ملّت ایران را ـ که همه مساعد بودند ـ برعلیه بلشویکها قیام دادند. با کمال بیرحمی به بنده دزدی و خیانت و سازش با انگلیسها و شاه را نسبت دادند. به پسیخان و کسما و فومن هجوم کردند. هنوز هم در این حدود عده[ای] به اسم بلشویک مشغول غارت و اذیت مردم هستند و با بنده در مقام جنگ برآمدند. برای آنکه حقیقت تاحدّی درحجاب بود و میل داشتم کاملاً مکشوف شود، از مصادمه احتراز کردم، در جنگل توقّف نمودم، امرار وقت کردم تا وضعیت به این طریق که ملاحظه می فرمائید منتهی شد. همان اوقات کاغذهایی که به مدیوانی نوشتم، اوضاع امروز را پیش بینی و به آنها خاطرنشان نمودم و اینک سواد آنها را خدمت جنابعالی می فرستم که ملاحظه فرمائید. اکنون انصاف جنابعالی را حکم قرار می دهم. آیا انقلاب همین است که آقایان مشغول بوده و هستند؟ بعضی اشخاص فاسد که به هرسازی می رقصند، گاهی نوکرروس، گاهی نوکرانگلیس، زمانی کارکن آلمان، روزی مستبد و هنگامی مشروطه طلب و برای تحصیل فایده شخصی، به هرلباس ملبّس شده، موجد این نحو خرابکاریها می شوند. حال آزادی طلب شده اند وبنده را دزد و خیانتکار و ضدّانقلاب معرّفی می کنند. اگر امثال اینها آزادی طلب و انقلابی هستند، بکشند، کشته شوند، خراب و غارت کنند تا همه ببینیم عملیاتشان چه مقدار ضرر تولید خواهد کرد! احساسات مسلمین و ایرانیها را ـ که بالنتیجه مستلزم نفرت عموم مسلمین از بلشویکها است ـ صریحاً تحریک نمودند. برای نطقهای علنی برضدّ مذهب و اسلام، مردم را شورانیدند؛ همۀ ما را از سیر انقلابی بازداشتند؛ انقلاب مقدس را کشتند. دراوّل کار و اوّل قدم این منظره ی هولناک و این همه نفرت بی حدّ وحصر ایجاد شد که اصلاحش را مگر یک دست غیبی بکند.

با عملیّات خود، انگلیسها را به نحوی تقویت کردند که صدهزارقشون وهزار عراده توپ آنان را این همه تقویت نمی کرد که عملیّات حضرات نمود! شما انگلیسها را بهتر می شناسید که چگونه از این موانع استفاده کرده بلکه دستشان در میان آنها قویاً کار می کند.خیلی عجیب است با این همه خرابکاریها متنبّه نشدند. هنوزجمیع ابواب را به روی بنده و همراهانم مسدود کردند. رویه انگلیسها، وثوق الدِوله و نیکلا را بیرحمانه به نام آزادی پیش گرفته اند. چون یقین دارم زمامداران سویت روسیه به این گونه حرکات راضی نبوده و نخواهند بود و چند نفر مردم خودسر و بی مایه، به این فضایح اقدام کرده و بالاخره ممکن است اقدام سویت روسیه، این خرابکاریها را اصلاح کند به این جهت ساکت و بیطرف مانده ام تا ضمناً به همه بفهمانم که به احدی از دشمنان دست مودّت دراز نخواهم کرد و منتظرم تا سویت روسیه چه اقدامی بکند. اگر از آنها هم مأیوس شویم، البتّه در آن صورت هریک به تکلیف ملّی و وجدانی خود عمل خواهیم کرد.

کوچک جنگلی

منبع: مهرداد، سید جعفر« نامه های میرزا کوچک خان جنگلی (سردار جنگل)»- « گنجینه اسناد » پاييز 1384 - شماره 59 - صص 66 تا 64 )

شماره ۸۰۸ از ۲۳ مرداد تا ۵ شهریور ۱۳۹۱