جمال صفری:

 

26 خرداد، بمناسبت صد و سیُ امین

سالگرد تولد دکتر محمد مصدق «زندگینامه دکترمحمد مصدق» (55)

 

Mossad- 806

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

انگیزۀ میرزا، ازهمکارى با بلشویک ها و ارتش سرخ

 

علی اکبرذاکری درمقالۀ «میرزا کوچک ورابطه با شوروی» به «انگیزۀ میرزا،  ازهمکارى با بلشویک ها وارتش سرخ» پرداخته است که چکیدۀ آن بدین شرح است: ترویا نوسکى، نویسندۀ بالشویک،  درباب اهمیت ایران براى شوروى درسال 1918، یا پیش ازآن، نوشته است:

(اهمیت ایران، درآفرینش شرق انقلابى بسیارقابل توجه است. اگرنقش اوّلیۀ ایران را پایه گذارى یک (حوضۀ) طبیعى براى نهضت آسیاى مرکزى درنظر بگیریم، ضرورى است که این (حوضه) ازهر گونه گل و لاى زدوده شود و فقط در این صورت ایران داراى آن چنان موقعیتى خواهد شد که از عهدۀ مأموریت تاریخى و طبیعى خویش بر بیاید….

تصفیۀ (حوضۀ) طبیعى آسیا، به همان میزان که براى روسها پرارزش است ،  ازنظرما نیزاهمیت دارد. اگر ایران، درى است که ازآن مى توان دموکراسى را درشرق جایگزین کرد، پس بایستى به ایران توجه خاص کنیم. بیدارى ایران،  نشانۀ گسترش انقلاب درتمام آسیا وبخشى ازآفریقاست…. آنچه اکنون مورد نیاز است، وجود یک انگیزۀ خارجى، یک کمک بیگانه ،  ابتکاروتصمیم قاطع است. این انگیزه ، این ابتکار،  این قاطعیت، باید هدیۀ انقلابیون شوروى،  به مردم ایران باشد.

هند، هدف اصلى ماست. ایران، تنها جاده اى است که راه هندوستان را به روى ما مى گشاید.انقلاب ایران، کلید انقلاب شرق است…. ایران باید مال ما باشد، ایران باید از آن انقلاب باشد.)

این سخنان آزمندانه، نشان مى دهد که نزدیک شدن به ایران و فروگیرى و در دست گرفتن زمام آن، از نظرسیاسى، اقتصادى و استراتژیکى براى انقلابیون شوروى، بسیار مهم بوده است. طبیعى است که براى رسیدن به این هدف، تلاش وسرمایه گذارى کنند و راه هاى گوناگون را بیازمایند.

به نظر برنامه ریزان و سیاستمداران شوروى، براى رسیدن به این هدف، و در چنگ گرفتن ایران، باید از همان روشى استفاده کرد که در سرزمینهاى دیگر پاسخ مثبت داده است.

در سرزمینهاى دیگر، روش ارتش سرخ و بالشویکها، این بود که پیش از ورود به هرسرزمین مورد نظر، کمیته اى از کسانى که اهل آن سرزمین و به ایدئولوژى بالشویک گردن نهاده بودند و درروسیه مى زیستند، تشکیل مى داد و هدفها و برنامه هاى حزبى و سازمانى آنان را با هدفهاى حزب کمونیست شوروى هماهنگ مى کرد و پس از آن، تلاشها و تکاپوهاى خود را زیر نام آن حزب به ظاهر وطنى، سامان مى داد. پس از فراگیرى و در اختیار گرفتن کامل آن سرزمین به درخواست همان کمیته، به اتحاد جماهیر شوروى مى پیوست!

درباره ایران نیز، این طرح انجام گرفت و گروهى از مهاجران ایرانى در باکو، به دستور بالشویکها، گرد هم آمدند و حزبى را سامان دادند، به نام حزب کمونیست ایران (عدالت)، تا پس از این که در سایه قدرت شوروى به ایران وارد شدند، حکومت انقلابى تشکیل دهند.

ولى در ایران ودرقلمرو سرزمینى که ارتش سرخ مى خواست از آن جا وارد شود، قهرمانى به نام میرزا کوچک خان، با نفوذ بسیار و شجاعت تمام، عَلم مبارزه برافراشته بود علیۀ هر قدرت بیگانه اى و اکنون دررویارویى تمام عیاربا انگلستان بود. دردل مردم جاى داشت. ازجایگاه بس بالایى برخوردار بود.نمى شد این قلّۀ بلند و صخرۀ استوار و نستوه را نادیده گرفت. ازاین روى، بر آن شدند، خود را با وى همراه نشان دهند و اعلام بدارند: استقلال ایران را پاس مى دارند، با ورود هر نیروى خارجى مخالف اند، با استعمارانگلیس دشمنى تمام عیار دارند، ازاستبداد وثوق الدوله بیزارند وقراردادهاى استعمارى روسیه تزارى، ازنظرحکومت بالشویک، بى ارزش هستند، با هرنوع بهره کشى انسان ازانسان ناسازگارند و براى مبارزه با انگلیس واستبداد، حاضربه هرگونه همکارى با جنگلیها هستند و جنگلیها و شخص میرزا را نمایندۀ واقعى ملت ایران مى دانند و…

دراین برهه، بالشویکها و تمام وابستگان به آنان، خود را هماهنگ با هدفهاى میرزا جلوه مى دادند و اینجا و آنجا، اعلام مى کردند که هدفى جز مبارزه با استعمار و درهم کوباندن استبداد و رهایى ملت ایران ندارند.

 

تلاش بالشویک ها براى همگامى با میرزا

 

پیش ازنیرو پیاده کردن ارتش سرخ دربندرانزلى، بالشویکها، سه مرتبه با گسیل داشتن نمایندگانى نزد میرزا کوچک، به وى پیشنهاد همکارى دادند.

بنا به گفته اسماعیل جنگلى، خواهرزاده میرزا، میرزا به نمایندگان بالشویکها، قول همکارى نداد. تا این که در11 اردیبهشت 1299  (30 آوریل  1920)   ، نامه اى ازکمیتۀ لنکران به دست میرزا رسید که درآن، پس ازسلامهاى خالصانه وبیان درد و رنج برزگران و کارگران و… ازمیرزا خواسته بودند که با همراهى وهمگامى، با استعمار انگلیس وسرمایه دارى درافتند و ملتهاى رنجدیده، از جمله ایران را از چنگ بورژوازى برهانند.

این نامه، دو روز پس از فروپاشى حکومت (جمهورى آذربایجان) و در آستانۀ تشکیل دولت کمونیستى در آذربایجان نوشته شده بود.

از این نامه بر مى آید که بالشویکها، به دست ایادى خود، بر آن بودند که در حساس ترین نقطۀ ایران، پایگاه بزنند، آن هم به بهانۀ مبارزه با سلطۀ بیگانه و همکارى با میرزاى قهرمان ضد سلطه!

در آن نامه، نکته هایى بود که میرزا را براى ادامۀ مبارزه با دولت انگلستان امیدوار مى کرد و از سوى دیگرمطالبى داشت که نشان مى داد پس از آذربایجان و ایران، آزادى افغانستان و دیگر سرزمینها مورد توجه آنان است.

به بخشهایى از این نامه که در خور توجّه است، اشاره مى شود:

الف. در این نامه ازکارکرد دولت انگلستان درایران و جهان، به شدت انتقاد شده ، و کوتاه کردن دست استعمارازتمامى سرزمینهاى شرق، با یگانگى، همراهى و همگامى نیروهاى بیدار این قلمرو از جهان، به عنوان هدف و آرمان بلند قلمداد گردیده است:

(الآن ما فقط یک عقیده ویک تمایلات داریم و آن این است که برویم ممالک شرق را از ظلم بورژوازى انگلستان آزاد کنیم و با یکدیگر متّحد شده، شربت مرگ بورژوازى را به او در شرق بدهیم. آزادى آذربایجان، ایران، ترک، افغانستان و هندوستان بورژوازى انگلستان را به کلى بى قوت و بى خطر خواهد کرد.

براى محو بورژوازى انگلستان ما تماماً با هم شریک خواهیم بود; زیرا که تا بورژوازى انگلستان قوى است، نه شما کارگران ایران و نه ماها کارگران روسیه، نمى توانیم امیدوارى در صلح داشته باشیم.)

ب. در این نامه میرزا کوچک جنگلى، تنها شخصى معرفى شده که مى توان در ایران در پرتو همراهى او، علیۀ انگلستان قد برافراشت و آن را از اریکه به زیر آورد:

(یگانه شخصى که درایران برضد تسلط انگلستان قیام کرد توهستى رفیق کوچک خان. توجنگ را برضد انگلستان اعلان کردى که بتوانى وطن خود را ازدست دزدان بریتانیا، خلاص بکنى. تمام ملت ستمدیدۀ ایران با امید وبا حسرت، چشمهاى خود را به تو دوخته اند وازتوعلاج آزادى ازتسلط دیگران را مى خواهند….

اى رئیس ملت کارگرى ایران! حاضرهستیم به اولین دعوت ملت ایران براى همراهى او بشتابیم که تسلط انگلستان را ازآن جا دورکنیم. ما هردقیقه حاضریم که دست مساعد ت برادرانه خودمان را به طرف برادران ایرانى دراز نماییم. پس ملت ایران به  صمیمّیت ما مى تواند، امیدوار بشود.)

بالشویکها، نمى خواستند خود به طورمستقیم به عرصۀ کارزارپا بگذارند که آن را کارى خطرناک و پرآسیب و نا  مّوفق مى انگاشتند.

....میرزا کوچک خان، با رایزنى با یاران واثرگذاران در نهضت جنگل، برآن شد با رفتن به لنکران و گفت وگو با کمیتۀ لنکران، را هکارهاى همکارى را مورد بررسى قرار دهد و ارتش سرخ را از وارد شدن به ایران، باز دارد.

از این روى، همراه راه بلدى، پاى پیاده به سوى لنکران رهسپار شد و پس ازهفت شبانه روز پیاده روى، سختیهاى فراوان وبیمارى، به حومۀ لنکران رسید. درآنجا، به وى خبررسید که بالشویکها شکست خورده وشهر را ترک کرده اند; ازاین روى، دیدارى انجام نگرفت ومیرزا، بى نتیجه بازگشت. این سفر، پراز رنج و درد، چهارده روز به درازا کشید  ومیرزا این سفر را به گونۀ ناشناس رفت و برگشت، آن هم براى بازداشتن بالشویکها از وارد شدن به ایران و این که ببیند، چه در سر دارند.

میرزا درنامۀ خود به خالوقربان و احسان الله خان، ریز سفر خود را بازگو مى کند و شرح مى دهد: ارتش سرخ، بدون هیچ دعوتى از سوى ایرانیان و بدون این که صبر کند که ما به نامه هایش پاسخ دهیم وارد انزلى شد.

ازاین زمان، یعنى بهار 1299، مرحلۀ جدیدى از مبارزات نهضت جنگل آغاز مى شود و آن همکارى میرزا با نیروهاى ارتش سرخ شوروى است که بحثهاى گوناگونى را درپى داشت.

 

ورود ارتش سرخ شوروى به انزلى

 

ارتش سرخ، با همۀ تلاشش، نتوانست میرزا را راضى کند که وى، از روى میل، آنان را به ایران فراخواند، و نیروهاى ارتش سرخ به بهانۀ دعوت میرزا به ایران بیایند.

این میهمانا ن ناخوانده و سمج، دربامداد روز سه شنبه 18 ماه مه28/ اردیبهشت 29/1299 شعبان 1338 با ناوگان جنگى خود وارد بندر انزلى شدند و تأسیسات انگلیسیها را در غازیان به آتش کشیدند. انگلیسیها، بدون هیچ دفاعى واپس نشستند. نیروهاى ارتش سرخ مرکب از پانصد پیاده و دویست سوار در ساحل پیاده شدند.

راسکو لینکف، فرماندۀ نیروهاى دریایى ارتش سرخ، علت حمله را وجود قواى ضد انقلابى دنیکن اعلام کرد که به پندار وى، امنیت نیروهاى سرخ را در دریاى خزر به خطر انداخته بودند.

شب 17 ماه مه، 24 ساعت پیش ازحملۀ ارتش سرخ، یک نفرروسى ورود ارتش سرخ را به جنگل اطلاع داده بود. میرزا کوچک خان، ازآمدن نیروهاى بیگانه بسیاراندوهگین ودل نگران بود. او پشتیبانى آزادى خواهان شوروى را مى خواست، اما نه پیاده کردن نیرو درکشورش.

احسان الله درخاطرات خود، ازحالت روحى میرزا دراین برهه حساس،گزارشى دارد، که درخور درنگ است.

ژرژ لنچافسکى مى نویسد:

(روزى که ناوگان سرخ وارد انزلى شد، کوچک خان ساعتهاى طولانى به تفکرودعا گذراند. احسان الله خان که همیشه تندرو بود واز تفکرات مذهبى همکار و فرمانده خویش آزرده خاطر به نظر مى رسید، سکوت او را به هم زد و به او نصیحت کرد که اگر مایل است با بالشویکها روابط دوستانه برقرار نماید(مذهب را فراموش کند.)*

آیا براى میرزا ممکن است ازباورها وآیینهاى مذهبى خود دست بردارد وبا نیروهاى بیگانه، دست همکارى دهد.

آیا میرزا مى تواند، نیروهاى بیگانه را رها کند تا هرگونه که مى خواهند رفتار کنند و به هرناهنجارى دست زنند، آن گونه که در دیگر سرزمینها انجام دادند؟

آیا میرزا باید ازاین مجال بهره برد و تلاش ورزد با حفظ استقلال کشور، از توان و قدرت ارتش سرخ، در راه نابودى و بیرون راندن استعمارواستبداد، بهره گیرد.

به هرحال، یا میرزا باید به طور کامل خود را کنار بکشد که در این صورت نمى داند چه بر سر کشور و قلمرو تحت نفوذ وى خواهد آمد، یا باید با نیروهاى ارتش سرخ وارد کارزار شود که توان ندارد و آنان مدعى اشغال کشور نیستند و یا با آنان همراه شود و از حرکتهاى زیانبارى که بى گمان به بار خواهند آورد، جلوگیرى کند و درجهت هدفها و آرمانهاى خود از آنها که مدعى آزادى هستند، سود ببرد.

 

نخستین واکنش میرزا در برابر ارتش سرخ

 

میرزا که سالها با دشمن درگیر بوده، به تجربه دریافته و مى داند که نیرو پیاده کردن ارتش بیگانه، سبب رنج و وحشت مردم و سست شدن پایه هاى امنیت جامعه مى شود و هرج و مرج و نگرانى زیادى را در پى خواهد داشت، از این روى، یک روز پس از نیرو پیاده کردن ارتش سرخ، در آخرین روز ماه شعبان 1338، در بیانیه اى به آگاهى مردم مى رساند که او و یاران در جهت رفاه حال همگان و تهیۀ سببها و مایه هاى سعادت و استقلال ایران و رهایى از دستِ نادیده انگاران حقوق انسانها، تلاش خواهند کرد.

او دراین هنگامۀ سخت، که مردم ازهمه سوى در تنگنا قرار داشتند، با بیانیه و سخنرانى، به مردم دلگرمى و اطمینان داد که به جنگلیها اطمینان داشته باشند، که در همه حال، پشت و پناه آنان خواهند بود و مردم را در همه تنگناهاى سخت و دشوار یارى خواهند رساند.

میرزا در این اعلامیه به استقلال ایران و سعادت مردم آن، به عنوان پایۀ تلاشهاى خود در این برهۀ حساس و سرنوشت ساز و روزگار دهشت و ادبار، تأکید مى ورزد.

طبیعى است که مردم گیلان با حضور میرزا کوچک و دلگرمى که به وى دارند، از نگرانى به در آیند و به آینده امیدوار باشند.

 

انگیزۀمیرزا، از همکارى با ارتش سرخ

 

.... میرزا کوچک خان، در این برهه، با ارتشى رو به رو شده که بدون دعوت، وارد ایران شده و بخشى از ایران را در چنگ گرفته است. با این حال، در بوق تبلیغاتى خود مى دمد که به هیچ روى، آهنگ فروگیرى و به چنگ گرفتن ایران را ندارد، بلکه در پى ضد انقلاب است که در این بخش از ایران پایگاه زده و براى منافع آن زیانبار است. و از دیگر سوى، به میرزا قول داده بودند از هر گونه کمکى به آزادى خواهان ایران دریغ نخواهند ورزید. آنها کسانى هستند که روسیۀ تزارى را به زانو درآورده اند، همان قدرت اهریمنى که میرزا سالها با آن درگیربوده است. روسیه دیگر، روسیۀ تزارى نیست، بلکه رهبران جدید آن با شعارهاى انسان دوستانه وآزادى خواهانه، قدرت را در دست گرفته اند.

روسیۀ تزارى، بارها به ایران دست درازى کرده، مجلس را منحل ساخته، قراردادهاى ننگینى به مردم ایران (تحمیل ) کرده، قرارداد 1907 را با انگلستان بسته که برابر این قرارداد شوم، ایران به دو منطقۀ شمال و جنوب بین این دو کشور تقسیم شده است. به مالکان بزرگ ناحیۀ شمال، گذرنامۀ روسى داده و آنان را از اتباع روسیه به شمار آورده، تا از دادن مالیات معاف شوند.  یعنى یک شهروند روس امتیاز بیش ترى از یک ایرانى داشته است.

اکنون این دولت زورگو و ستم پیشه و نیروهاى یاغى و اهریمن صفت آن، نابود شده اند و رهبر جدید روسیه، لنین، مدعى آزادى در تمام ملتهاى جهان است واز هر حرکت استقلال طلبانه و آزادى خواهانه، استقبال مى کند و بر این باور است: مردم خود باید سرنوشت خویش را در دست بگیرند. حکومت جدید نیروهایش وارد ایران شده اند: دولت جدید، قرارداد 1907 را الغا کرده و تمام قراردادهاى پیشین را به هیچ انگاشته، خواهان بستن قرارداد جدید بر اساس اصول انسانى است. روشن است که هدفها، برنامه و خط مشى دولت جدید، با حکومت تزار، فرقهاى اساسى دارد و همکارى با آن از نظرهمۀ خردمندان، سیاستمداران وآزادى خواهان جهان، نه تنها زشت نیست، بلکه افتخار است. نکتۀ مهم تراین که درآن برهه، دولت بالشویک که زمام امور را در روسیه دردست گرفته بود، مدعى مبارزه با انگلستان و افراد وابسته به آن، همچون وثوق الدوله بود. از این روى، میرزا کوچک،در چنان برهۀ حساس، که دولتى نیروهایش را به داخل کشور آورده بود و شعارآزادى خواهى هم سرمى داد، چاره اى جز همکارى نداشت و به انگیزه هاى زیر، با ارتش سرخ، برابرشرطها و قیدهاى بسیارعزت مندانه که نشان گر قدرت میرزا و جایگاه والاى مردمى وى بود،حاضر به همکارى شد. تا با این کار، هدفهاى ملى خود را پیاده کند و از تباهى آفرینیها و ویران گریهاى ورود ارتش سرخ بکاهد.

1- مبارزه با انگلستان: دولت انگلستان وروسیۀ تزارى، سالهاى سال با سلطۀ خود بر ایران، امتیازهاى خفت بارى را از ایران گرفته و ایران را از ترقى و شکوفایى باز داشته بودند.با فروپاشى حکومت تزار، انگلیسیها، یکه تاز صحنۀ سیاسى ایران شدند و با به قدرت رساندن نیروهاى طرفدار و مزدور خود، قرارداد ننگین 1919 را بر دولت ایران بار کردند. از برجستگیها و اوجها و والاییهاى نهضت جنگل، مبارزه بى امان و خستگى ناپذیر، با این قرارداد و عاقد آن وثوق الدوله بود.میرزا بر این عقیده بود که با همکارى نیروهاى انقلابى و آزادى خواهى که حکومت تزارى را واژگون کرده اند و برابر ادعاى خود، هیچ چشم داشتى به خاک ایران ندارند، مى توان پایگاه هاى انگلستان را برچید و نفوذ انگلستان را کاهش داد وازدخالتهاى آن جلوگیرى کرد ووابستگان وایادى آن کشور را از صحنۀ سیاسى ایران خارج ساخت.

میرزا کوچک، انگیزۀ خود را ازهمکارى با ارتش سرخ وهدف ارتش سرخ را، بیرون راندن انگلیسیها یاد مى کند:

(نمایندگان سویت روسیه به ایران وارد شدند، به این عنوان که با ما کمک کنند تا انگلیسیها را که دشمن مشترک مان مى باشد، از ایران بیرون کنیم و دست خائنین و مستبدین را کوتاه نماییم و این مساعدت را چنانچه مى دانید، مطابق موافقت نامه به دو چیز منحصر نمودیم: یکى آن که: از روسیه به ما اسلحه داده شود و درعوض قیمت بگیرند، دوم: نفرات به قدرى که ما تعیین کنیم و بخواهیم.)

میرزا کوچک، در نامۀ خود به ضیاء بیگ به تاریخ 23 ذیحجه 1338، یکى از پایه هاى همکارى با ارتش سرخ را (اخراج انگلیسیها از ایران) یاد کرده است.

وى، بارها به این نکته اشاره مى کند; زیرا برابر قرارداد 1919، ایران به عنوان کشور تحت حمایت استعمار انگلستان قرار مى گرفت.

2. مبارزه با نیروهاى فاسد داخلى: امضاى قرارداد هاى ننگین، در زمانى ممکن است که کسانى بسان وثوق الدوله و نصرت الدوله باشند که آن را امضا کنند. اگر انسانهاى آزاده، دوستدار استقلال کشور و مخالف بیگانه، تصمیم گیرنده باشند به هیچ روى، راضى به ذلت مردم نخواهند بود. بنابراین، اصلاح امور دولت و بیرون راندن نیروهاى فاسد، کمکى است براى بیرون راندن بیگانگان.

دولت انگلیس و حکومت وثوق الدوله تلاش زیادى کردند که نهضت جنگل را نابود و آن را به سازش بکشانند امّا کارى از پیش نبردند.

دولت وثوق الدوله، پس از قرارداد ننگین 1919، به تاریخ 21 ذى حجه 1337، توسط رئیس اتریاد تهران، رتمستر کیکاچینکوف، نامه اى به میرزا مى نویسد و پس از بر شمارى ویژگیهایى از میرزا: وطن دوست، ایران خواه، عاقل و نیک نفس،یاد آور مى شود:

(هرگاه جناب عالى را درمحکمۀ عدل الهى حاضر نمایند و سئوال و جواب شود، که آنچه خسارات و تلفات به اهالى بیچاره از بدو، الى ختم، وارد آمده مسؤول درگاه الهى کیست، گمان مى کنم، انصاف خواهید داد و شرمنده خواهید شد. بدیهى است، انسان کامل، براى فایدۀ موهوم، راضى بدین مسؤولیت بزرگ نمى شود و نیز به من این طور دستگیر شده است،که با آن صفات عالى شما، براى شخص خود، راضى به اذیت      مسلمین بیچاره نخواهید بود….)

میرزا در شب 22 ذیحجه 1337، به این نامه پاسخ مى دهد که در فرازى از آن آمده است:

(وجدانم به من امرمى کند که دراستخلاص مولد ووطنم که گرفتار چنگال قهّاریت اجنبى است، کوشش کنم…. تاریخ عالم به ما اجازه مى دهد هر دولتى که نتواند مملکت خود را از سلطه و اقتدار دشمنان خارجى نجات دهد، وظیفه ملّت است که براى استخلاص وطنش قیام کند; امّا کابینۀ حاضر مى گوید: من محض استفادۀ شخصى باید مملکت را در بازار لندن به ثمن بخس بفروشم؟

درقانون اسلام مدّون است کفّاروقتى که به ممالک اسلامى مسلّط شوند، مسلمین باید به مدافعه برخیزند، ولى دولت انگلیس فریاد مى کند: من اسلام و انصاف نمى دانم و باید دول ضعیفه را اسیر آز و کشتۀ مقصود مشؤوم خود سازم.

بنده مى گویم: انقلابات امروزه ما را تحریک مى کند،مثل سایرممالک دنیا در تمام ایالات ایران اعلان جمهوریت برطبق مرام سوسیالیستها داده ورنجبران را ازدست راحت طلبان برهانیم، ولیکن درباریان، تن در نمى دهند که مملکت ما، با قانون مشروطیت از روى پروگرام دموکراسى اداره گردد. بارى با این ادلّه وجدانم محکوم است در راه سعادت مملکتم سعى کرده، گو این که کرورها نفوس و نوامیس و مال ضایع شود. در مقابل جوابى را که موسى در مقابله با فرعون و محمد(ص) به ابوجهل و سایر مقننین و مؤسسین آزادى و روحانى درمحکمۀ عدل الهى مى دهند، من هم که، یکى از پیروان آنان مى باشم، خواهم داد….)

وثوق الدوله که از راه بیم دهى و طمع انگیزى نتوانست میرزا را وادار به سازش کند، به گفت و گوى با وى روى آورد.

احمد آذرى، کفیل ایالت گیلان را، مأموربه گفت و گو با میرزا کرد و زمانى که تلاشهاى وى به نتیجه نرسید، ترفندى دیگر، ساز کردند و آن این که: روزنامۀ رعد، شمارۀ 203، جمعه 25 ربیع الاول 26/1338 قوس(آذر) 1298، با تیتر (ختم غائلۀ جنگل) منتشر شد. در این شماره، تلگرافى از میرزا کوچک، به وثوق الدوله و تلگرافى از حاکم رشت، احمد آذرى، به رئیس الوزراء و تلگرافى ازنخست وزیر به احمد آذرى، حاکم گیلان، چاپ شد.

حاکم رشت براى تأیید این دروغ در27جدى(دى)25/1298جمادى الاولى 1338 درابلاغیه اى به مردم گیلان اعلام کرد:

(حسب تقاضاى میرزا کوچک خان، کلام الله مجیدى ازطرف دولت براى حصول اطمینان میرزا آمده و تمام شرائط او پذیرفته شده است ودرروزپنج شنبه 23 دى ماه میرزا کوچک جنگلى تمام مقدّرات خود را به رئیس الوزراء واگذارکرده است.)

این دروغها وخلاف واقع گوییها نتوانست درتلاش میرزا براى ادامۀ مبارزه گسستى پدید آورد. ولى آذرى کفیل رشت، ازتلاش خود باز نایستاد و برآن شد، یا میرزا را به ستم ازپاى درآورد ویا با گلوله اى، نقش برزمینش کند. که البته تیرها همه به سنگ خورد وکارى ازپیش نبرد. این ناکامیابیها و ناکارآمدیهاى آذرى، درپیاده کردن نقشۀ دولت مرکزى، سبب برکنارى او ازپُست کفالت شد ومیرزا احمدخان امور(اشترى) به جاى اوگمارده شد.

انگلیسیها از نفوذ گیلانیان استفاده کرده و آنها را نزد میرزا فرستادند که از وى بخواهند که به درگیرى پایان دهد. میرزا که پافشارى آنان را دید، خواست آنان را پذیرفت و پس ازرفت و آمدهاى بسیار، نتیجۀ گفت و گوها و دیدارها، از جانب میرزا این گونه اعلام شد:

(چون دولت کنونى، عاقد قرارداد با انگلیسیها و قرارداد مزبورمخالف منافع مملکت مى باشد… لذا راضى شده است مادامى که مجلس شوراى ملى تشکیل نیست و تکالیف ایرانیان درمقابل قواى بیگانه طبق قانون اساسى معین نشده است، قواى جنگل حق داشته باشد با حفظ عقیده، سازمان خود را پایدار بدارد و دولت نیز متعهد است متعرض کوچک خان و پیروانش نشود.)

محمد على خمامى، براین باوراست که: دولت وثوق الدوله راضى به آتش بس با جنگل نبود، ولى انگلستان براى روشن شدن اوضاع خواهان برقرارى آتش بس بود.

درهمین برهه که فشارها علیه میرزا به اوج رسیده بوده و احتمال حملۀ دولت به جنگل مى رفته، استفتائى از سید حسن مدرس، مجتهد برجسته و نامور مجلس مى شود. او،  به تاریخ ماه جمادى الثانى 1338، درپاسخ به استفتاء، میرزا کوچک خان را تأیید و هرگونه جنگ با وى را در حکم یارى رساندن به کافران و دشمنى با اسلام مى شمارد:

(…حقیر از آقاى میرزا کوچک خان و از اشخاصى که صمیمانه و صادقانه با ایشان هم آواز بودند نیت سوئى نسبت به دیانت و صلاح مملکت نفهمیدم بلکه جلوگیرى از دخالت خارجه و نفوذ سیاست آنها در گیلان عملیاتى بوده بس مقدس که بر هر مسلمانى لازم. خداوند همه ایرانیان را توفیق دهد که نیت و عملیات آنها را تعقیب و تقلید نماید. پرواضح است که طرفیت و ضدیت و محاربه با همچه جمعیتى مساعدت با کفر و معاندت با اسلام است.)

حرکتها، تلاشها و تکاپوهاى میرزا علیه دولت دست نشاندۀ وثوق الدوله ادامه یافت و وثوق الدوله را در تنگناى شدید قرارداد. اورا هم از اجراى قرارداد بازداشت و هم از اریکه به زیر آورد.

آگاهان به مسائل سیاسى، تحلیل گران رویدادهاى تاریخ معاصر ایران و تاریخ نگاران به این نکته توجه داشته وبه روشنى یادآورشده اند که نهضت جنگل بازدارنده اى بزرگ برسرراه اجراى قرارداد 1919 بود.

احمد شاه، مدتى پس ازبازگشت ازفرنگ: 13 خرداد15/1299رمضان 1338،31 وثوق الدوله را از اریکۀ رئیس الوزرایى به زیر آورد و در هفتم تیر 1299، مشیرالدوله را مسئوول تشکیل کابینه کرد.

مشیرالدوله، دردوازدهم تیر، کابینه خود را به شاه معرفى کرد. مستوفى الممالک و مؤتمن الملک به عنوان مشاور و حاجى مخبرالسلطنه به عنوان وزیر مالیه برگزیده شدند. با این تغییر، گرچه با اعلام دولت جدید، مبنى بر اجرا نشدن قرار داد 1919، زمینۀ مبارزه کاهش مى یافت، اما با لغو نکردن آن، مبارزه براى لغو قرارداد و بیرون راندن نیروهاى انگلیسى از ایران، هنوز درخور توجیه بود. بویژه که دولت انگلستان، تنها سه ماه به دولت جدید فرصت داد که قرارداد را امضاء کند و پس از آن مهلت، کابینۀ مشیرالدوله از هم فرو پاشید.

3. حفظ استقلال کشور: وارد شدن ارتش سرخ، به ایران، مسؤولیت میرزا را دو چندان کرد. او نمى توانست از کنار این رویداد مهم، بى هیچ بازتابى بگذرد. کارکرد بالشویکها و نظام شوراها، هوادارى آنان از آزادى ملتها و لغو کلیه قراردادهاى استعمارى، زمینه را براى گرایش به آن کشور، برهر آزادى خواهى در آن برهۀ تاریخى فراهم مى ساخت.

محمد على گیلک برداشت و ذهنیت خود را از تلاشهاى حکومت شوروى و گرایش مردم به شورویها را این گونه بیان مى کند:

(همۀ این اقدامات، اگر نمى توانست تمایل مردم ایران را به طرف روسیه شوروى جلب کند، لااقل ضدیت با انگلیسیها را در آنان تحریک مى نمود.)

زیرا انگلیسیها درایران حضور آزاردهنده و یغماگرانه داشتند و نیروهاى شوروى با آنان واین خط مشى ضد انسانى مخالف بودند.

از دیگر سو، نیروهاى ارتش سرخ، هرگاه به سرزمینى وارد مى شدند، سعى مى کردند، کمیته اى تشکیل داده و تلاشهاى خود را زیر چتر آن ادامه دهند. براى ایران هم چنین خوابى دیده بودند و حزب کمونیست عدالت را در باکو، براى همین هدف، تشکیل دادند، تا در ایران، در پرتو نام اعضاى آن که ایرانى بودند، برنامه هاى استعمارى خود را سامان دهند.

میرزا که خواهان استقلال کشور بود و با تمام توان در راه این هدف والا و مقدس تلاش مى کرد، باید جلوى این افراد را با تدبیروزیرکى ویژه مى گرفت.از این روى، نه تنها وى ناچاربه همکارى با ارتش سرخ براى جلوگیرى از تندرویها و حرکتهاى نابهنجار ارتش سرخ و حزب کمونیست شد، در همین راستا وبا همین دید ومصلحت سنجى، شمارى ازآزادى خواهان تهران، نماینده اى به جنگل گسیل داشتند و به میرزا پیام دادند: با ارتش سرخ وارد گفت و گو شود.

نامه هایى که براى میرزا، فرستاده مى شد، براین مطلب تأکید داشتند که:

(همکارى با بالشویکها مساعد به حال ملت) است و سبب نیرومندى کسانى مى شود که مشغول مبارزه علیه قرارداد 1919 هستند و مى خواهند آن را لغو کنند.)

احمد شاه قاجار، که خود مخالف این قرارداد بود، مدعى است: من به میرزا کوچک خان پیام دادم که افراد مطمئنى را به قفقاز بفرستد و به نام ملیون ایران، با آنها سازش کند.

زیرا وقتى انگلستان رقیبى در برابر خود ببیند، از خواسته هاى نابحق خود دست بر مى دارد، یا آنها را تعدیل مى کند:

(سپهدارشاهد است که به وسیله او، به میرزا کوچک خان،پیغام دادم، شما به قفقاز نمایندگان مطمئن بفرستید و با نام ملیون ایران با روسها سازش کنید و به آنها بفهمانید که دست و پاى دولت ایران چگونه در حال حاضربسته است و اکنون ما ناچاریم با دولتى که قشون او و نفوذ او ما را احاطه نموده است، تا آن جا مدارا کنیم که قشون روسها به سرحدات قدیم خود برسند و خلاصه آن که دست وِداد ما به تدریج و آهستگى به سوى آنها دراز خواهد شد.)

به نظراحمد شاه، گفت و گو با روسیه شوروى براى پدید آوردن موازنه و حفظ حقوق و استقلال ایران لازم بوده است. وى، آن قدر نگران و ناچار بوده که پیش از فروپاشى حکومت آذربایجان، به فکر گفت و گو با بالشویکها مى افتد. و شاید این پیامها، در رفتن میرزا به لنکران، اثر داشته است. این نشان مى دهد همکارى میرزا در آن برهه ، با ارتش سرخ براى کاستن از آزمندیهاى انگلستان لازم بوده است، بلکه براى حفظ استقلال کشور گزیرى از آن نبوده است.

میرزا، با بررسى دقیق پیشامدها و رویدادها و پیامدهاى آنها، به این نتیجه رسید که با گفت و گو و همکارى است که مى تواند سدّى در برابر نیروهاى یغماگر پدید آورده و از زیانهاى نیروهاى خارجى بکاهد.

شرط دخالت نکردن درامورکشورو دیگرشرطها و قیدهاى عزت مندانه که در قرارداد با ارتش سرخ به تصویب رساند، حکایت ازاین اندیشه بلند و والاى او دارد.

بیانیۀ مهم میرزا کوچک، پس ازورود ارتش سرخ به ایران، نشان از پاى بندى میرزا به استقلال کشور وسربلندى وعزت آن است.

میرزا، درنامه به مدیوانى، رئیس کودتاى سرخ رشت، دربارۀ حاکمیت و استقلال ایران مى نویسد:

(من بى شرف مى دانم کسى را که حقوق حاکمیت و استقلال ملت خود را با دست خود فداى شغل و مقام بیهوده کرده، یک ملتى را اسیر چهار نفرخودخواه افراطى که درافراط خود، غیرازریاست چیز دیگرى نمى خواهند، قراردهند. من استقلال ایران را خواهانم.من بقاى اعتبارات ایران را طالبم.)

استقلال خواهى میرزا وبیزارى اوازنقش آفرینى بیگانگان درامورکشور، به بهترین و زیباترین وجه، در فرازى ازنامۀ وى به لنین جلوه گراست. این نامه پس از ترک رشت، از روى اعتراض به کارکرد حزب کمونیست،  و رفتن به جنگلهاى فومن، نگاشته شده است:

(صداى ملت ایران مى گوید: ما قدم اولى را براى رسیدن به آزادى برداشتیم ولى خطر دیگرى از طرف دیگر به ما مى رسد. یعنى اگر ما از دخالت خارجیها در کارهاى داخلى خود جلوگیرى ننماییم، این دلیل مى شود که ما به مقصد خودمان; یعنى به آزادى نخواهیم رسید. زیرا که به جاى دخالتهایى که تا کنون از طرف یک دولت خارجى وجود داشت، دولت خارجى دیگر در کارهاى ما دخالت کرده و ما در تحت نفوذ او خواهیم افتاد.)

این فراز، به خوبى نشان مى دهد که میرزا براى پایدار نگه داشتن استقلال ایران، با ارتش سرخ همکارى کرده بود و بر این عقیده بود که بالشویکها و ارتش سرخ، اگر در امورداخلى ایران دخالت کنند، با انگلستان فرقى نخواهند داشت. میرزا، در نامۀ خود به یوسف بیگ، بر این نکته تأکید مى ورزید: در قرارداد با بالشویکها (مخصوصاً تأکید شد که نبایستى در امور داخلى ما مداخله کنند) یعنى باید به استقلال ایران ارج نهند....»

....میرزا،با استناد به سخنان لنین، تروتسکى و براوین، دخالتهاى بى مورد ارتش سرخ در ایران را برخاسته از به کار بردن سلیقۀ شخصى فرماندهان آن مى دانست و در رویارویى با آنان، پس از کودتاى سرخ، سخنان رهبران شوروى رابه کودتاچپان گوشزد مى کرد. شاید نمى دانست که لنین خوب شعار مى دهد و بد عمل مى کند و یا مى دانست و به مصلحت نمى دید باز گوید. مى خواست با استناد به همان شعارهایى که رهبران شوروى مى دادند، از دراز دستیها جلوگیرى کند.

میرزا در نامۀ خود به مدیوانى، به سخنان لنین و تروتسکى استناد مى کند و دخالت ارتش سرخ در امور کشور را امرى زشت مى شمارد:

(من بیانات لنین وتروتسکى وبراوین وتمام زمامداران عاقل شما را که مى گویند: هر ملتى باید مقدّرات خود را عهده دار شود عمل کرده مى خواهم مجرى کنم. هر کس که مداخله در امور داخلى ما کند ما او را مثل انگلیس و نیکلا و درباریان مرتجع ایران متعدى مى دانیم.)

میرزا در همین نامه، عقل و درایت زمامداران شوروى را بر اساس سخنان و شعارهایى که از آنان این جا و آن جا پراکنده شده، مى ستاید و آنان را از کار نیروهاى داخل ایران بى خبر مى داند. میرزا در نامه به یوسف ضیاء بیگ، که پس از خودسریهاى حزب عدالت و ویرانگریهاى ارتش سرخ نگاشته شده، بازبه سخنان لنین و تروتسکى استناد مى جوید که گفته اند:

(هر ملتى خود باید مقدراتش را در دست بگیرد.)

مى افزاید:

(به طور طبیعى زمام امور ایران نیز باید به دست ایرانى باشد.)

ورود ارتش سرخ به ایران براى نقش آفرینى در امور ایران نبوده، بلکه هدف آن بوده که ملت ایران به پشتوانۀ این قدرت، کار استعمار را یکسره کند. بویژه در قرارداد با میرزا پذیرفته بودند که دخالتى در امور ایران نداشته باشند.

نهضت جنگل ازروى حقیقت وراستى وبالشویکها وسران بالشویک، ازروى تاکتیک وسیاست، خواهان رسیدن ملتها از جمله مردم ایران، به آزادى بودند.طبیعى است که میرزا با بالشویکها ، که نیت واقعى خود را آشکار نساخته بودند وخود را آزادى خواه مى نمایاندند و ازآزادى خواهان پشتیبانى مى کردند، هماهنگى و همسویى داشته باشد، بویژه که کارکردشان، از جمله سرنگون کردن حکومت تزار، چهرۀ خوبى از آنان به نمایش گذاشته بود.از این روى، طبیعى بود که میرزا، به کمک بالشویکها، بدون هیچ دخالتى، در جهت هدفهاى بلند خود امید ببندد. زیرا در آن زمان چهرۀ واقعى رهبران شوروى به طور کامل شناخته شده نبود وشعارهاى آنان بسیار فریبنده بود.

آنچه براى میرزا بسیار مهم بود، احترام به انسانها، شرافت و آزادى آنان بود که رهبران شوروى شعار آن را مى دادند و این جا و آن جا بر آن پاى مى فشردند.

میرزا، به انسانها از هرنژاد وملیّت و مذهبى احترام مى گذاشت وعدالت را در هرمکان ومنطقه اى، حتى درمدرسه علمیّه به اجرا مى گذاشت. میرزا کوچک، سعۀ صدر بالایى داشت. ازشخصیت پرچاذبه و پرکششى برخوردار بود. مهربانانه با پیرامونیان و انسانهایى که به او پناه مى آوردند، برخورد مى کرد. افسران آلمانى و اتریشى که به او پناه آورده بودند، به میرزا انس گرفتند و در جنگل ماندگار شدند و گائوک آلمانى، تا آخرین لحظۀ حیات با میرزا بود.

میرزا درعمل وبیان این اندیشۀ خود را ثابت کرد. در پیام به لنین، سخن خود را با نام انسانها و برابرى آنان آغاز مى کند، به این گمان که لنین نیز، براى انسانیت،جداى از مذهب و نژاد احترام قائل است.

ژنرال دنسترویل، فرماندۀ نیروهاى انگلیسى درایران، دربارۀ میرزا مى گوید:

(نهضت جنگل ازطرف میرزا کوچک خان انقلابى معروف، که یک ایده آلیست با شرف و باایمان است، تشکیل یافته. پروگرام او حاوى همان افکار و همان مرامهاى مبتذل و غیر قابل تحمل است، مِن جمله: آزادى ، مساوات، برادرى، ایران مال ایرانیان است، دور باد خارجى.)

آرمانها وبرنامه هاى میرزا، آزادى، برادرى، مساوات و ایران براى ایرانیان بوده که فرماندۀ انگلیسى، آنها را، اندیشه هاى غیردرخور تحمل، مى انگاشته است.در سخنان و نامه هاى میرزا، این اندیشه ها و دیدگاه هاى والا: آزادى نوع بشر، مساوات، برادرى و… به روشنى بازتاب یافته که به پاره اى از آنها اشاره مى کنیم:

1. میرزا کوچک جنگلى در نامۀ خود به احسان الله خان، و خالوقربان، از راحتى و آسایش بشر و آدمیت، با هر عقیده و نژاد سخن مى گوید و وظیفۀ خود مى داند که در برابر بى حرمتى به نوع بشر ساکت ننشیند و براى آزادى انسانها تلاش ورزد و حتّى خود و یارانش را فداى آزادى انسانها کند. امّا آزادى از نظر میرزا مطلق نیست. او اجازۀ استفادۀ ناروا از آزادى را به افراد نمى دهد که براى کسب منافع شخصى، منافع ملّت را زیرپا نهند. اوتبلیغات کمونیستى را با آن شدّت و حدّت، گونه اى استفادۀ ناروا از آزادى مى داند و در نامۀ خود مى نویسد:

(من راحتى و آسایش بشرو حفظ حقوق آدمیّت را طالبم و خیانتکار مى شمارم کسانى را که برخلاف این عقیده رفتار کنند و یا به نام پیش بردن آزادى، مقاصد شخصى ومنافع خصوصى را تعقیب نمایند…. ما ممکن نیست در مقابل تجاوزات دشمنان نوع بشر، لاقید بمانیم و مظلومین و رنجبران بى چاره را زیر فشار پنجۀ ظالمان و متعّدیان نگریسته، ساکت بنشینیم، عقیدۀ ما ثابت و غیر قابل تزلزل است. تمامى افراد ما با حرارت سرشار براى فداشدن در راه آزادى مهِیّا و بى پروا هستند. لیکن مراقب اند که فعّالیّتهاى شان، بجا و بموقع صرف شود و به جاى نفع، موجب زیان و خسارت نگردد.)

2. میرزا کوچک،در نامه اى که پس از کودتاى کمونیستها، به مدیوانى، رهبر کودتا نوشته، برآزادى انسانها، احترام و پاس جایگاه آنان، بدون توجه به دین و مذهب، پاى مى فشارد و برحفظ حاکمیّت و استقلال ایران اصرار مى ورزد.

(من، استقلال ایران را خواهانم. من، بقاى اعتبارات ایران را طالبم. من، راحت ایرانى و همه ابناء بشر را، بى تفاوت دین و مذهب، شایقم….)

میرزا کوچک، در نامۀ نخست خود به مدیوانى مى نویسد:

(تمام استظهارما به این بود که احرار دنیا به ما کمک خواهند نمود. به این جهت ورود شما را به ایران، توجّه غیبى فرض و با آغوش باز شما را پذیرفتیم و نجات خود را از چنگال انگلیس و مستبدین ایران، به مساعدت شما تصوّر کردیم.)

میرزا، همکارى وهمگامى با ارتش سرخ را از آن جهت پذیرفته که آن را از باب کمک و همکارى آزادى خواهان دنیا به نهضت مظلوم جنگل که براى رهایى مردم در بند ایران به پاخاسته و علیه استبداد و استعمار انگلیس به رویارویى برخاسته مى انگاشته، نه چیز دیگر. ( 1)

 

توضیحات و مآخذ:

 

* احسان الله خان درخاطراتش به این نکته اشاره کرده که: « صبح روز۱۸ ماه مي ناوگان بلشويكها به انزلي نزديك شد وشروع به تيراندازي به طرف غازيان نمود. كوچك خان ومن هميشه با هم بوديم. با صداي شليك توپ ازخواب بيدارشديم. ازكوچك خان پرسيدم آيا صداي شليك رفقايمان را مي شنويد؟ اوجواب مثبت داد وشروع به خواندن نمازصبح نمود وبه من گفت لااقل يك بارنماز بخوان. من درجواب او گفتم: درتمام عمرم نماز نخوانده ام وتوهم اگرمي خواهي با رفقاي بلشويك دوستي بكني بهتر است ازدين دست برداري»

منبع: نگاه کنید  به « خاطرات احسان الله خان دوستدار» با توضیحات عبدالله متولی - مجلۀ  مطالعات تاریخی ، بهار 1386 - شماره 16 – صص – 81 – 10

1 –  علی اکبر ذاکری« میرزا کوچک و رابطه با شوروی»، نشریۀ: مرداد و شهریور - مهر و آبان 1381، شماره 111 و 112  ،

 

 

 

 

مکاتبات  میرزا کوچک خان با لنین و مدیوانی  (**)

 

 1 - نامۀ میرزا به لنین

دربامداد سه‏شنبه 28 اردیبهشت 1299 ش.ارتش سرخ شوروی بعد ازشلیک چند تیرتوپ، ازدریای خزردرانزلی پیاده شد.بنا به تقاضای‏ بلشویکها میرزا به انزلی رفت ودریکی ازکشتیهای جنگلی شوروی با فرماندهان ارتش سرخ ملاقات و مذاکره کرد.در 12خرداد، حکمران رشت‏ با جمعی ازمحترمین شهروبعضی از رؤسای ادارات به ملاقات میرزا رفتند وازاوخواستند به شهربیاید وازورود قوای بلشویک به رشت ممانعت به‏ عمل آورد.در14خرداد،جمعیت انبوهی در دوصف به استقبال مقدم‏ جنگلیها رفتند وبا افشاندن دسته‏های گل وفریادهای شوق‏انگیز تبریک‏ ورود گفتند.در 16خرداد،اجتماع عظیمی با حضورمیرزا دررشت تشکیل‏ گردید. هنوز دولت انقلابی سامان نگرفته بود که اغتشاش و خرابکاری‏ بلشویکهای شوروی وانقلابیهای سرخ آغاز شد.مصلحت‏اندیشی های‏ میرزا کارسازنشد.میرزا در 18 تیر 1299 یعنی نزدیک‏به‏یک ماه پس از اعلام‏ جمهوری به عنوان اعتراض از رشت به فومن رفت و قبل ازحرکت دو نفر نمایندۀ خود را با نامۀ مفصلی به عنوان لنین به روسیه فرستاد.

 

بعد العنوان:

هنگامی که قشون فاتح کارگران و دهاقین روسیه به دشمنان خود شکست داده و مظفّرانه داخل در قلب لهستان می‏گردند و قوای‏ سرمایه‏داران انگلستان از جلو دستجات ستمدیدۀ ایران و روس عقب‏نشینی‏ اختیار می‏کنند، خیلی متأسف هستم که از کارها کناره‏گیری می‏نمایم ومجبورم به چیزهایی متذّکر شوم که سزاوارنیست. ولی نمی‏توانم خودداری‏ کنم! زیرا این چیزها در ایران واقع گردید. قبل ازورود قشون سرخ روسیۀ سویتی درانزلی، من با همکارانم درجنگلهای گیلان بر ضد مظالم و فشار و تسلّط انگلیسیها و دولت سرمایه‏داری ایران جنگ می‏کردیم و یگانه قوۀ صحیح و حقیقی ما بودیم که توانستیم با جرئت فوق العاده به اسم آزادی‏ لوای سرخ انقلاب را بلند کرده و به تمام دنیا آرزوی آزاد شدن از زیرزنجیرهای سرمایه‏داران را اعلان دهیم. لهذا بدون هیچ شکّ وتردید، من‏ به وسیلۀ ریاست کشتیهای جنگی دریای خزر(راسکولینکف)ونمایندۀ اجرائیۀ مرکزی فرقۀ اشتراکی روسیه (ارژه نیکیدزه) اطمینان کامل خود را از قشون سرخ روسیه اظهار کردم. قرار شد که آن قشون سرخ در ایران‏ مانده، کمک به قشون سرخ جوان ایران که عجالتا حاضر به جنگ نیست‏  بنماید.  بعد از قرار به اینکه قوای سویتی در ایران بماند، من حاضرم شدم با شما اتحاد کرده، ملّت ایران و ملل دیگر آسیا را برای یک جنگ آزادی دعوت‏ و آماده نمائیم. بی‏شکّ انجام و عملی شدن مواد یادداشت رفیق چچرین در ژوئیۀ 1918 که دوباره از طرف نمایندۀ روسیۀ سویتی در تهران رفیق براوین‏ و رئیس کشتیهای جنگی بحر خزررفیق راسکولینکف‏0در روز ورود به‏ انزلی)تکرار شده بود، مرا وادار کرد که از انعقاد یک معاهدۀ جدید با سویتها خودداری نمایم. پروپاگاند از طرف فرقۀ اشتراکی درایران عجالتا ممکن‏ نیست. زیرا پروپاگاندیستها تمایل وشرایط زندگانی ملت ایران را نمی‏شناسند. من در موقع خود به نمایندگان روسی اظهار کردم که ملّت‏ ایران حاضر نیست پروگرام و تاکتیک بلشویکها را قبول کند. زیرا این کار عملی نبوده و ملّت را وادار خواهد کرد به طرف دشمنان ما بروند، نمایندگان با من هم عقیده گردیده و طرفدارتاکتیک من شدند. زیرا فهمیدند فقط اجرای این پلتیک ممکن است ما را به مقصد خود در شرق برساند. همچنین‏ فقط به توسط این پلتیک است که تسلط انگلستان از شرق دورو نفوذ شاه‏ از مملکت ما محو خواهد شد. من با رفقای خود داخل شهر رشت شده و دولت سویتی را تشکیل داده و بیرق سرخ انقلاب را بلند کردیم. تا زمانی که‏ رفیق را سکو لینکف در بحر خزر و در سواحل ایران بود، ما درکارها موافقت داشتیم؛ ولی همین‏که ایشان عازم مسکوگردیدند،عقیدۀ نمایندگان‏ روسیه که ابتدا برای کارهای مشرق داشتند، بکلی تغییر کرد و این تغییر، ثمرۀ ذیل را بخشید:

1- دولت آذربایجان برضدّ تمام اعتراضات جمهوریّت ایران وبدون‏ حقّ تمام اجناس ومال التجارۀ اتباع ایران را تصرف کرد. درصورتی که‏ آذربایجان قول داده بود که مال التجاره واجناس فوق را برای رفع حوائج‏ قشون سرخ وملّت به ایران برگرداند. حتّی قول داده بود که اگراجناس ومال التجارۀ فوق مصرف به جای دیگرشده باشد، درعوض آن مال التجاره‏ و اجناس دیگر بدهد. ولی امروز او(دولت آذربایجان)به ما پیشنهاد می‏کند قرارداد جدیدی را امضا بکنیم که به وسیلۀ قرارداد مذکور تمام حقوق‏ ملّت ایران را محوکند؛ درصورتی که کمک به ملّت ایران، یگانه اساس‏ تسلّط سویتها در ایران می‏باشد.

2- دولت آذربایجان، قدغن کرده است که اتباع ایران آزادانه عود ت به‏ ایران نمایند.

3- برطبق مواّد یادداشت رسمی رفیق براوین که از طرف رفیق را سکولینکف تأیید شد تمام امتیازات روسیه درایران به ملّت ایران برمی‏گشت. ولی همین‏که دولت جمهوری ایران خواست ازاین امر استفاده نماید، دولت‏ آذربایجان شروع به ضدّیت نمود.

4- هرچند ما با نمایندگان روسیه تصمیم گرفتیم و قرار دادیم که مسلک‏ اشتراکی را دربین اهالی پروپاگاند نکنند، ولی رفیق ابیکف که خود را گاهی نمایندۀ روسیه و گاهی نمایندۀ فرقۀ عدالت معّرفی می‏کند با چندین‏ نفرازاشتراکیون ایرانی که از روسیه وارد شده بودند و عادات واخلاق‏ ملّت را نمی‏فهمیدند، متینگها داده و اعلامیه‏ها منتشرساخته و دخالت درکارهای داخلی دولت سویتی ایران نموده، اعتباردولت را ساقط و زیرپای او را خالی کرده و قوای نظامی انگلیسها را تقویت کردند، حتّی مرا با رفقای خود آلت و همراه سرمایه‏داران نامیده و روز به روزکاریها انقلاب‏ را خراب و حالت ما را درنظرملّت خیلی اسف‏انگیزجلوه‏گرساختند. ازتمام نقاط ایران طبقات ملّت بر ضدّ پروپاگاند اشتراکی اعتراض و اظهار می‏دارند که هیچ همراهی با انقلاب نخواهند کرد؛ مخصوصاً جمعیّت رشت‏ که چند ماه قبل حاضر بودند خود را برای پیشرفت و کمک به انقلاب به‏ آب و آتش بیندازند،امروز درتحت نفوذ اقدامات اشخاص فوق گروکرده‏ و حتی حاضرند به طرف ضد انقلابیون دست دراز کنند.

5- من می‏دانم که در تمام ممالک آزاد پروگرام هر فرقۀ سیاسی آزادانه‏ انتشار می‏یابد ولی پروگرامی که درایران پروپاگاند می‏شود، بر ضدّ تمایلات جمعِیّت وازجلو رفتن انقلاب ممانعت کرده و فکر ضدّ انقلاب‏ را تقویت خواهد کرد.

6- رئیس قشون سرخ،رفیق کاژانف که در انزلی پیاده شده برطبق‏ دستورتلگرافی رفیق تروتسکی در تحت اختیاردولت ایران قرارگرفته وبرطبق همان دستور برای آنکه بتواند عضوکمیتۀ انقلابی حکومت‏ جمهوری شود، تبعیت ایران را قبول نمود. ولی الآن در نتیجۀ اقدامات ابیکف‏ که می‏خواست جای وی را درشورای انقلابی نظامی ایران دارا باشد و به‏ کمک رفیق مدیوانی عضو شعبۀ شرق از ایران خواسته شد حرکت به روسیه‏ کرد،هرچند دولت انقلابی ایران برضدّ این حرکت اعتراض نمود، منتجِ‏ّ نتیجه نگردید.

دخالتهای نامشروع، در کارهای داخلی جمهوری و نبودن شرایط معیّن‏ در بین طرفین، سبب شده است انقلابیون ایرانی ازمسئولیّت اخلاقی‏خودداری نمایند؛ برای آنکه نمی‏توانند با این اوضاع کار کنند. صدای ملت‏ ایران می‏گوید: ما قدم اوّل را برای رسیدن به آزادی برداشتیم ولی خطردیگر از طرف دیگربه ما رسید؛ یعنی اگر ما از دخالت خارجیها در کارهای‏ داخلی و خارجی ما جلوگیری ننمائیم،این دلیل می‏شود که ما به مقصود خود و به آزادی نخواهیم رسید. زیرا به جای دخالتهایی که تاکنون از طرف‏ یک دولت خارج وجود داشت، دولت دیگر در کارهای ما دخالت کرده و ما در تحت نفوذ وی خواهیم افتاد.ما حق نداریم افتخارانقلابی خود را که درجنگهای چهارده ساله تحصیل کرده‏ایم محو و به حقوق ملّت‏ خیانتکار باشیم؛ اگرچه این تمایلات اشخاص معینی می‏باشد که با وجهۀ انقلابی من بازی می‏کنند. به همین جهت ناچارم رشت را ترک کرده و به‏ پناهگاه سابق خود در گوشۀ جنگل رفته ودر آنجا منتظر جواب موافق‏ سئوالهای ذیل بمانم:

1- عملی کردن قولهای نمایندگان روسیه سویتی که به ملت آزاد ایران‏ داده شده است.همچنین منع دخالتهای آذربایجان سویتی در کارهای ایران‏ برطبق مواد یادداشت رفیق چچرین.

2- شناختن حدود و اختیارات جمهوریّت ایران.

3-اگرروسیۀ سویتی عملیات فرق اشتراکی را درایران واجب می‏داند، پس لازم است برطبق شرایط سیاسی ایران و ممالک شرق، پروگرام جدیدی‏ معیّن نماید.

4-دفاع حیات و ثروت اتباع ایران در محدودۀ آذربایجان سویتی.

5- خواستن از ایران رفیق ابیکف را و دوبار مأمور کردن در ایران رفیق‏ کاژانف را.لازم است ایشان به عنوان متخصّص نظامی در تحت اختیارات‏ ایران سویتی باشند. زیرا همراهیهای بسیاری برای ترقّی انقلاب در گیلان‏ نموده‏اند.

در خاتمه، دقّت شما را به یک مسئلۀ دیگر جلب کرده، می‏گویم ملّت‏ ایران از مأمورین شاه تعدّیات زیاد دیده و از ایشان بیزار است و ممکن است‏ بزودی تسلّط شاه را در این مملکت محو و نابود نمود؛ ولی غیرممکن است‏ بتوانیم احساسات ملّت را خفه کنیم. تاریخ ایران به ما نشان می‏دهد که‏ چندین دفعه نفوذ دول خارجه در مملکت ما تسلّط پیدا کرد و خواستند احساسات ملّی و آزادی‏پرستی را در ملّت ما خفه نمایند؛ لکن مساعی آنها عقیم مانده، به مقصد نرسیدند،  الآن که ملّت لذّت آزادی را برده است، غیرممکن است احساسات وی را بتوان از بین برد.برعکس ملّت با قوۀ زیاد به طرف آزادی خود سیر خواهد نمود.به وسیلۀ این ورقه به رؤسای ملّت‏ آزاد روسیه رو کرده، به اسم آزادی ملل و مخصوصا ملّت ایران انتظار داریم‏ از ظلم وتعدّیات دولت تزاری که تا امروز در تحت عنوان امتیازات درمملکت ما ادامه داشت ما را خلاص کرده و دستورات و اظهارات دولت سویتی را عملی بکنند و تمام قراردادهای سابق راکه با دولت تزاری‏ منعقد شده بودعملا لغو نمایند.

من و رفقای من اعتماد کامل داریم که ملّت آزاد روسیه، آزادی خویش‏ را حفظ خواهد کرد و به تمام مللی که آزادی خودشان را می‏خواهند، برای‏ رسانیدن آنها به آزادی و نگهداری آن، همراهیهای لازمه را خواهد نمود که با قوای متّحده بر ضد دشمنان عمومی مشترکاً جنگ کنیم و همچنین‏ اشخاصی را که با تاکتیک خودشان جلوگیری از آزادی ایران می‏نمایند، از کارهای انقلابی دور کنیم. تا رسیدن جواب موافق وحلّ مسائل فوق من‏ به رشت مراجعت نخواهم کرد. برای تأسیس ارتباط واجب ولازم درمسکو هیئتی مرکّب از رفقای ذیل: میر صالح مظفر زاده‏[و]هوشنگ(گائوک)اعزام‏ گردیدند.

کوچک جنگلی

 

2-نامه‏های میرزا به مدیوانی

(مدیر امور انقلاب ایران از طرف بلشویکهای شوروی)

 

دوشنبه 9 مرداد 1299 ش. با هدایت و حمایت فرماندۀ قوای مسلّح‏ شوروی درگیلان،مدیریّت بخش سیاسی و امنیت نظامی آن در رشت‏ بر ضدّ میرزا، کودتای سرخ انجام گرفت. همۀ طرفداران میرزا را هرکه وهرجا بود دستگیروبازداشت کردند. دراین روز،هزار نفر دیگر قشون‏ سرخ از بادکوبه به رشت آمد و عدّه‏ای از کمونیستهای جوان هم مسلّح‏ شدند. ادارات دولتی تسخیر شد و دولت کودتای سرخ به ریاست احسان‏ الله خان در رشت برسرکار آمد. دراین دولت،احسان الله خان سرکمیسر و کمیسر خارجه و جوادزاده(پیشه‏وری)کمیسر داخله بود. در 10 مردادماه‏ میرزا نامه‏ای به مدیر امور انقلاب ایران از طرف شوروی (مدیوانی) فرستاد. مدیوانی، سه روزبعد درپاسخ میرزا نامه‏ای اعتراض‏آمیز نوشت و میرزا در 20 مرداد با نامه‏ای دیگر پاسخ داد.

 

نامۀ اول میرزا به مدیوانی:

رفیق مدیوانی چون مایل نیستم که رفقای خود را در مجامع عالم‏ بدنام ببینم، از آن جهت لازم شد به تشریح پاره ای    اقدامات حیرت‏آورشان‏ پرداخته، ضمناً شما و رفقا را متذکر کنم که این‏گونه اقدامات در مقابل‏ مدّعیان ما و شما، چه انعکاسی پیدا خواهد کرد! پانزده سال است که هریک از ما در انقلابات ایران زحمت کشیدیم و با هجوم قوای نیکلا و قشون انگلیس‏ و دولت ایران مقاومت و مصادمه کردیم؛ مصائب را تحمّل نمودیم، برای‏ آنکه تحصیل حرّیت نمائیم. تماماً استظهار ما این بود که احرار دنیا به ما مساعدت کنند.به همین جهت ورود شما را در ایران عاطفۀ غیبی دانستیم، با آغوش باز شما را پذیرفتیم؛ نجات خود را از چنگال انگلیسها و مستبدین‏ ایران به مساعد ت شما تصور کردیم. اما افسوس که تصوّرات، نتیجه به‏ عکس داد. هنوز قضایای حیاتی ما و شما حل نگشته، با این حال شما در رشت و انزلی به اختلاف بلکه به منازعه و مبارزه شروع نمودید که غالبا انتظار آن را از دشمن نداشتیم چه برسد شما که دوست ما هستید. دوائر جمهوری را قبضه کردید؛ احرار را توقیف کردید؛ به طرف ما حملۀ خصمانه کردید؛ شلّیک نمودند؛ معلوم نیست مقصود شما چیست و با که‏ طرف هستید؟ آیا ایران را شما گیلان تصور کردید؟ آیا احرار ایران را فقط این عدّه فرض نمودید؟ آیا دشمن ما و شما را از ایران بیرون کردید؟ آیا ایران را از مستبدّین تصفیه نمودید؟ ما ممکن نیست به شما تیر خالی کنیم‏ یا با شما عملیات خصمانه نمائیم. از جوانان کم تجربۀ خودمان که حسّ‏ کدورت در آنها شدت نموده جلوگیری می‏کنیم. اگراین اقدام شما دوام‏ پیدا کند، ناچاریم به هروسیله باشد به تمام احرارو سوسیالیستهای دنیا حالی کنیم که وعدۀ شما برخلاف صحّت و اقوال شما، عاری ازحقیقت و صداقت است. به اسم سوسیالیستی حرکاتی را دربارۀ ما مرتکب شدید که‏ سزاوار قشون مستبدّ نیکلا و اردوی سرمایه‏داری انگلیس است. با یک فرقۀ آزادی‏طلب نوع‏پرست و با یک جمعیّت انقلابی که مشقّتهای فراوان دیده‏ و هنوزهم محصور دشمنان آزادی است، این نوع معامله می‏کنند؟  آیا غیرازاین یک مسئله که گفتیم فعلا عملیّات شما در یک گوشۀ ایران به جای‏ نفع ضرر می‏رساند و مقصود را عقب می‏اندازد و باید صبرکرد و بتدریج‏ این عقیده را رسوخ داد؛ چیز دیگری گفته و عنوان دیگری نمودیم. دوائر رشت و انزلی را تخلیه کرده، به شما واگذاشتیم. گفتیم ما گوشه می‏گیریم، شما اداره بکنید. به غیر از این کار دیگری کردیم؟ برای این حقایق مختصر و بی‏پیرایه،  آیا مقتضی بود که با ما عملیات خصمانه نمائید؛ طرز ورود و اقدام قشون نیکلائی را در انظار تجدید کنید؛ اهالی بیچاره و زحمتکش‏ شهر را به وحشت بیندازید؟ هیچ وسیله برای این اقدام شما نمی‏توانیم‏ تصور بکنیم،مگر آنکه بگوئیم جاسوسهای انگلیس به لباس شما در میان‏ شما داخل شده،این‏گونه وقایع را ایجاد کردند.

در عالم برادری شما را نصیحت می‏کنیم که این‏گونه اقدامات بی‏رویّه‏ درمیان دوست و دشمن، شما را بدنام و لکّه‏دار کرده و درایران مورد تنفرشدید واقع می‏شوید. اگرچه بعضی کوته‏ نظران ممکن است جلوه دهند که‏ ما برای حرکات غیرمنتظرۀ شما و یا فشارهائی که به ما وارد می‏کنید، با انگلیسیها یا دولت مستبدۀ ایران که دشمن ما و شما هستند تکیه کرده و با آنها داخل مذاکراتی بر ضدّ شما خواهیم شد. خیر هرگزچنین چیزی‏ نخواهد شد به شما صریحا می‏گوئیم که هرقد از شما فشار و کارهای‏ خلاف انتظار دیده شود و به ما خصمانه هجوم نمائید، طوری که شدّ ت فشاروارده ما را مجبور به دفاع کند،با این همه محال است به دشمنان شما که دشمنان ما نیز هستند رو آورده یا از آنها کمک بخواهیم. تیرهای شما را از مهربانیهای دشمن بهتر خریداریم؛ ولی در عالم برادری از شما تقاضا می‏کنیم ما را بگذارید که دراین گوشه بمانیم و مجبورمان نکنید با شماها که برادر ما هستید درحال کدورت باشیم و به تمام دنیا حرکات بی‏رویۀ شما را ابلاغ نمائیم.

در خاتمه از شما توقّع می‏کنیم که با اهالی به مهربانی رفتار کنید و آنها را به محبّت خود اطمینان دهید.این موضوع برای شما کاملا ضرورت‏ دارد. زیرا اوّل کار است و زحمت دادن به اهالی،همۀ اقدامات شما را بی‏نتیجه گذاشته و بلکه تأثیر به عکس می‏بخشد.

کوچک جنگلی

 

3 - پاسخ مدیوانی به نامه میرزا:

جناب میرزا کوچک خان

رقیمۀ سرکار مورخۀ 15 شهر جاری رسید.جوا باٌ تصدیع می‏دهد همۀ این پیشامدها علّت بزرگ آن را خودتان فراهم کردید. شهر را بی‏سرپرست گذاشته، به جنگل رفتید. میرزا اسمعیل همشیره زادۀ شما، سیصد نفر فدائی‏ روس و پانصد نفر مجاهد ایرانی راکه به اسباب ناریۀ لازمه با خود به‏ انزلی آورده بودم تأکید درعود ت دادن به بادکوبه می‏نمود. در این خصوص‏ به شما کاغذ نوشتم؛ متأسفانه جوابی نرسید؛ مجبور به ملاقات با میرزا اسمعیل شدم. مشار الیه مرا دو روز برای جواب کاغذ و ملاقات با شما معطّل کرد که بسی اسباب تحیّر و تعجّب بود! آیا برای پیشرفت انقلاب وخارج نمودن خصم،قشون و اسباب ناریه لازم نیست؟

از این رفتار تعجّب‏آور شما معلوم گردید که سرکار در پیشرفت‏ انقلاب و خارج نمودن دشمن از ایران مسامحه می‏نمائید؛ بعلاوه وجوهاتی‏ که از مردم دریافت داشتید، بدون آنکه در اطراف آن ممیّزی شود، معلوم‏ نیست به کجا خرج شده است. اسباب ناریه را که رفقا ازروسیه ارسال‏ می‏داشتند به هر محلّی که می‏خواستید حمل می‏کردید و امورات را فقط در دست شخص خود گرفتید. با هیچ‏یک از رفقای دیرینۀ خود، احسان‏ الله خان وخالو قربان که در این مدّ ت در کلیّۀ زحمات با سرکار شریک‏ در تضیقات بودند شورنمی‏کردید. ایشان بالاخره ازرفتار و روش شما متنفّر و مجبورا از شما دوری جسته و شما اطراف خود را از کسان‏ خودپرست و بلکه ضدّ انقلاب جمع نمودید و درنتیجه با وجودی که همه‏ نوع اسباب برای حمله کردن به دشمن موجود بود، دو ماه در رشت نشسته، حرکت نکردید و آنچه اسباب ناریه رفقای روسیه فرستاده بودند، به طرف‏ جنگل برده، صرف بر ضدّ انقلاب کردید. در نتیجه پنج نفر از رفقای معروف‏ ما مقتول و پانزده نفر مجروح گشتند و این یک ضربۀ بزرگ برای انقلاب‏ بود که از  شما مشاهده شد و ما ابداَ منتظر نبودیم. نصیحت شما را دربارۀ اقدامات رفقای ما و راهنمائی ایشان را به دقت خواندم وازاظهاراتی که‏ اقدامات ما را به سمع احرار عالم خواهید رسانید، ما هم به همان برادران‏ احرار با صدای رسا شما را معرّفی نموده، خواهیم گفت که شخص شما سابقاَ یکی از انقلابیون ایران بودید ولی حالا از اقدامات ما معلوم می‏شود که از خطّ اوّلی برگشته و بر ضدب مقاصد انقلاب هستید.

برای ما ها اقدامات شما ناگوارتر ازتیرهای دشمنان معروف عالم‏ انقلاب است و یک ضربۀ تألم‏آوری است که ازمجاهد معروف دیده‏ می‏شود. ازاینکه رفقا و مجاهدین با کمال سهولت توانستند ادارات را تصرّف نمایند، معلوم ومبرهن شد که اکثر رفقا  ومجاهدین برعلیه شما بوده‏اند ومداراموردردست شخص شما بود و حالا انقلاب، شخص شما را از خود دور کرده است. محال وممتنع است دوباره اوضاع به شکل سابق‏ برگردد. با وجود بر این باز شخصاَ در عالم نوع‏پرستی شما را نصیحت‏ کرده، می‏گویم اگر میل دارید مجدداَ از این راه خدمت به نوع بکنید، حاضرم‏ با رفقای خود مذاکره نموده، بلکه شما را دوباره قبول نمایند؛ به شرط آنکه‏ شما در شورای امور مساوی بوده و شخصا به کارها مداخله ننمائید.

مدیوانی

4 - نامۀ دوم میرزا در پاسخ مدیوانی:

25 ذیقعدۀ 1338 آقای مدیوانی!رقیمۀ 17 تاریخ شما واصل شد.مقصود عمدۀ من ازجواب مفصّل نوشتن این است که رفقای شما کاملا بدانند با انتشار ابلاغیۀ فحش و تهمت و نطقهای افترا و هتّاکی در مجامع و با اظهارات دروغ و مغلطه نباید دلخوش شوند که حقّ را بتوانند پایمال کرده و به آرزوهای خودسری خودشان که روح سوسیالیستی از این‏گونه‏ آروزهای افراطی رنجیده است برسند و با این‏گونه اقدامات گمان کرده‏اند می‏توانند رشتۀ انقلاب مقدّس را که پانزده سال ماها در ایران با حفظ همۀ مراتب و ملاحظۀ جهات صحّت آن زحمت کشیدیم،در دست بگیرند.آن‏ وقت به اسم همین انقلاب بازار خودسری و قتل و غارت را رواج داده،به‏ لباس سوسیالیستی ریاست کیف مایشائی کنند. بی‏آنکه مکتوب مرا به دقّت‏ بخوانید، در جواب الفاظ قالب زده نوشته شده است که واقعا حیرت‏آور است از شما می‏پرسم، رفقای شما با همین دعاوی پیرایه‏داروجعل تهمتها می‏توانند ایران را برای خود میدان خودسری قراردهند؟ من باز هم برای‏ آگاه کردن شماها به شرح مطالبی که هر خوانندۀ منصف باوجدان بدون‏ تأمل آن را تصدیق می‏کند،می‏پردازم.حکم و حاکم تمام بیانات ما و شما افکار عامّه خاصّه احساسات ایرانیان بالاخص عقل و درایت زمامداران‏ سویت روسیه است که از حرکات رفقای شما بخوبی درک نمایند که‏ سیاست آنها را در ایران چگونه عقیم گذاشته‏اند. نمایندگان سویت روسیه‏ به ایران ورود کردند به این عنوان که با ما کمک کرده،انگلیسیها راکه‏ دشمن ما و آنها هستند بیرون کنیم؛ دست خائنین و مستبدین ایران را کوتاه‏ نمائیم.این مساعدت را چنان‏که مسبوقید،به موجب قرارداد به دو چیز منحصر نمودند؛یکی آنکه از سویت روسیه اسلحه به ما داده شود در عوض‏ قیمت بگیرید؛دادن اسلحه را قبول کرده و قیمت گرفتن را قبول نکردند؛ دوم فرستادن نفرات به قدر آنکه ما تعیین کنیم و بخواهیم.

پس از ورود به انزلی و انجام این قرارداد، دو روزی نگذشت زمزمه‏های‏ دیگری شروع شد. بعضیها به اسم جمعیّت عدالت آمدند با عدم سابقه و اطّلاعشان از حالت روحیۀ اهالی،خواستند رشتۀ انقلاب را در دست گیرند.معایب این امررا گفتم؛ با تصدیق همه از اقدامات پرضررآنان‏ جلوگیری شد.دو سه روزی گذشت؛همان عدّه به نام کمونیست جوانان‏ ایران با دستور و حمایت ابیکف که اکثر این اختلافات از وجود او ناشی‏ شده در رشت و انزلی مشغول اقدامات شدند. در صورتی که با دلایل‏ عقلی و حسّی ثابت کرده بودیم که امروز در ایران هیچگونه مرام مفرطی‏ دارای اثر نبوده،سهل است ضررها تولید می‏کند و سیاست سویت روسیه‏ را محو می‏نماید؛به دشمن قوّت می‏دهد و مردم را می‏شوراند؛چنانکه‏ ایرانیها را شورانیده است؛ماها و تمام احرار را از بین می‏برد. باید صبر کرد بتدریج آمال حقّه را رسوخ داد.

با این حال حرص خودسری و ریاست‏طلبی ابیکف بعضی‏ها را محرّک شد که همۀ این نصایح و حقایق را فراموش کرده، دراول کار امورات‏ را فلج نمودند؛به این کار اکتفا نکرده،به تمام ادارات دخالت کردند و به هر دایره بنای حکومت را گذاشتند؛ به شورای انقلاب فرمان غیرقانونی دادند؛ به اموال مردم تعرّض کردند وزیربار هیچ نظم و قاعده نرفتند؛تمام حواس‏ حکومت جمهوری را-که باید صرف تهیۀ پول وقشون می‏شد- صرف‏ دسائس وبی‏ترتیبی خودشان کردند؛ قلمهای تند انقلاب را با این حرکات‏ خود سست کردند؛همۀ مواعظ و نصایح ما را پشت پا زدند؛در حالتی که‏ به منجیل و طارم و دیلمان قشون فرستاده ودرهمه جا مشغول جنگ بودیم، آنها دررشت وانزلی به تهیۀ مفسده مشغول شده، بی‏اطّلاع عده‏[ای‏]را که‏ حالا اسم او را کمک به میدان جنگ گذشته‏اند،وارد کردند،با همان عدّه به‏ ماها تاختند.من دیدم در رشت بمانم باید با آنها جنگ کنم؛آنها را طمع‏ ریاست و غارت نمی‏گذارد حقیقت را درک کنند.ولی من معایب جنگ‏ داخلی را می‏دانستم.از این جهت بالضرور از شهر خارج شدم.حکومت‏ نیز به همین نظریّه شهر را تخلیه کرد. رفقای شما به این اندازه قانع نشدند، به تعاقب ما آمده،درحوالی فومن به عده‏[ای‏]ازمجاهدین بی‏خبرازهمه‏ جا حمله کردند؛چنانچه درانزلی نیزهمین حرکت را کردند، چند نفررا کشتند و جمعی را اسیر کردند.در فرونت عده‏ای را برای رشادت آنها که‏ عقب اردوی دشمن را تحت فشارآورده بودند، مجبوربه تسلیم کرده، متفرّق ساختند وبعضیها را نیزتوقیف کردند. اشخاصی را که برای ارزاق‏ قشون سرخ کارمی‏کردند، به عنوان اسیردرشهر گردش دادند.ادارۀ ارزاق‏ را غارت نمودند؛دامنۀ عملیّات خود را وسعت داده، به فومن و صومعه‏سرا آمدند که اعضای حکومت را دستگیر کنند وبا دستگیرکردن آنها صدای‏ اعتراض ایرادکنندگان را یکباره خفه نمایند وبعدها هرقدمی که‏ برمی‏دارند، ابلاغیه‏ها پرازدروغ و رجزخوانی انتشار دهند.

من که می‏دانستم این تهیّه‏ها برای چیست، مقصودشان این بود بین ما جنگ شده و به دستاویز و حرکات سوء خود صورت صحّت بدهند. به‏ همین ملاحظه جا خالی کرده، عقب‏نشینی کردم که جنگ نشود و وسیلۀ تهمت به دست آنها ندهم و آرزوی جاهلانۀ آنها از این راه انجام نگردد.این‏ قشونی که وارد کردند، از شما سئوال می‏کنم برای فرونت منجیل و دیلمان‏ بود یا برای عقب کردن ماها در پسیخان و فومن و دستیگر نمودن رفقای‏ ما در رشت؟ من از فومن وقتی صدای توپ پسیخان را شنیدم، راضی به‏ ادامۀ جنگ و قتل و خونریزی نشده، فرمان عقب‏نشی دادم؛ با آنکه آن‏ مدافعه برای حفظ جان ما بود آیا تقصیر این کار با کیست؟ آیا این خونها در گردن آنها نیست، می‏توانند از زیر بار این مسئولیت بزرگ شانه خالی کنند؟

نوشتید اسلحه وپول را من برداشتم؛ اما پول هرچه هست مردم ایران‏ داده‏اند. هر ساعتی که حساب خواستند حاضرم به آنها حساب بدهم؛ اگر حساب صحیح داده نشد،آن وقت حق ایراد دارند، آنهم مردم  نه رفقا معهذا باید بگویم بیست و پنج هزرا منات  که با پول  ایران معادل پنج هزار و 600 تومان  بضمیمۀ  جواهر که 2700 تومان  ...   شده جمعاً 8200 تومان  برای تأسیس بانک تخصیص بافته که هم اکنون باقی است وتصرّفی درآن نشده  بعوض این وجوه، ، حکومت  تمام مخارج قوای اعزامیتان  را ازبدو ورود الی کنون عهده دار بوده ، بیست میلیون  اموال  ایرانی را درباکو ضبط  و قول شرف  دادید رد کنید . محبّت  به آن  اموال  مانع ردّشان  شده در صورتیکه  صاحبان  آنان امکان داشت بری پیشرفت  انقلاب  بما کمک شایان نمایند.

‏اما اسلحۀ سویت روسیه! برحسب قرارداد مقداری اسلحه تسلیم ما کردند؛ هروقت محل صرف اسلحه را ازمن خواستند، توضیح می‏دهم که‏ چه شد و این پرسشها عجالتا ازوظایف رفقای مغرض شما نیست؛ زیرا حکومت جمهوری به رسمیت خود باقی است والبتّه برای فساد چند نفر خودخواه و خودسر از مقام خویشتن ساقط نخواهد شد و به مغرضین حق‏ داده نمی‏شود زمام امور حکومت را در دست گرفته، یک مملکت را غارت‏ نمایند وبه این ایرادات بی‏اساس و افسانه‏سازی مشغول شوند.در هرموقع‏ اگر جماعت خواستند، داده می‏شود.

در مکتوب خود از دو نفررفقای ما دلسوزی کردید؛ ولی تمام رفقای‏ دیگر ما را خودپرست و ضد انقلاب نوشتید. زهی بی‏انصافی! آن دو نفر را من نمی‏گویم که چه هستند و چه وقت و برای چه به جنگل آمدند. افکار عامّه هویّت هرکس را واضح خواهد کرد؛ ولی این همراهان و رفقای‏ دیگر من کسانی هستند که تمام ایران شاهد عملیّات صحیحۀ چندین سالۀ آنها است و من و آنها با این صحبتها بدنام نخواهیم شد.عامّۀ مردم همه را می‏شناسند. نوشتید رفقا و مجاهدین ادارات را تصرّف کردند؛ معلوم شد که بر علیه ما بودند. جواباَ می‏نویسم همان وعده را ابیکف و رفقای او بدون‏ اطلاع حکومت به اسم فرستادن فرونت وارد کردند. همانها به اتّفاق چند نفر مغرض ادارات را تصّرف کردند،ولی اسم مجاهدین را بدنام می‏کنند. آیا این حرکت دلیل بر حقّانیت آنها است؟

احساسات تمام گیلانیها را نمی‏بینید تا چه پایه بر ضد مداخلات آنان‏ می‏باشد؟ اقدامات مسلّحانه و غارت را کنار بگذارند تا ببینید مردم از اعمال‏ آنها تا چه حد متنفّرند و از جمله مقاصد رفقای شما،این است که به ماها تضییقات شدیده وارد کنند تا ما مجبور شده، به سمت دشمن برویم؛ آن‏ وقت هجوم مغرضانۀ خود را صحیح جلوه دهند. ما هم بنا به عقیدۀ صادقانۀ خود، خیالات وجدانسوز آنها را عقیم گذاشته، همۀ متاعب و زحمات را تحمّل می‏کنیم و در گوشۀ جنگل به سر می‏بریم.محال است به‏ دشمن توجه کنیم یا با رفقای شما جنگ نموده، دستاویزی به شما بدهیم. آن‏قدر می‏مانیم تا حقّانیت سر از حجاب به درآورد و آنها را مفتضح کند و برای ما در آن‏وقت کشف حقّ و حقیقت بهترین پاداشها خواهد بود.

نوشتید انقلاب مرا از خود دور کرد؛ گویا اسم ابیکف و همراهان او را انقلاب گذاشته‏اید والا کدام باوجدان و منصف است که به خدمات من‏ بی‏اعتنایی کند. پانزده سال است من و رفقای من با اسناد افتخارات تاریخی‏ در راه انقلاب جانفشانی می‏کنیم و تا امروز مراحلی را در انقلاب طی‏ کردیم که ذکر جزئیات آن برای اغلبی زهره شکاف است. در نهایت درستی و راستی و بدون هیچ آلایش، قدمهای مقدّسی در راه انقلاب برداشتیم. انگلیسها و دولت نیکلائی به من حکومت امتیاز ریاست و غیره دادند. همه‏ را پشت‏پا زده فقط به توجّه عامّه، احساسات عامّه و مقبولیّت عامّه که‏ همینها آخر الامر فساد و دروغهای رفقای شما را باید واضح کنند، متّکی‏ بوده و هستم.ما با دلایلی که در هر محکمه از محاکم قانون و وجدانی دنیا بپذیرند و با شهادت افکار عامّه ثابت می‏کنیم که نه تنها ایران بلکه روح‏ انقلاب و سوسیالیستی به وجود ماها افتخاروازرفقای شما بیزاراست.به‏ نطق فلان حق سوز یا به قلم فلان حقیقت‏ کش یا به دسیسه و اشتباه امثال‏ ابیکف دلگرم نشوید که بتوانند ما را خراب کنند.

اگر راست می‏گوئید و مردمی بی‏غرض هستید، به بیانات ما و آنها گوش بدهید تا بفهمید ما چه هستیم و آنها چه هستند.این اوّلین دفعه نیست‏ که به ما حسد بردند؛این اوّلین دفعه نیست که حقوق ما را زیر پا گذاشتند و به ما خیانت کردند وما را ازمسیر انقلابی بازداشتند. چندین نفر چندین‏ دفعه با ما همین معامله را کردند؛ بالاخره مغلوب حق شدند؛ چنانچه رفقای‏ شما هم مغلوب حق می‏شوند. پس از مغلوبیّت متنبّه خواهند شد. شهررا اشغال کردید؛ حکومت را مجبوربه انزوا نمودید؛راه اخبار را مسدود کردید؛ پستخانه و تلگرافخانه را در اختیار خود درآوردید و همه‏چیز را تحت‏ نظارت قرار دادید؛ما را محصور نگه داشتید برای آنکه حرفهای صحیح ما به گوش کسی نخورد و رفقای شما مقصود بی‏اساس خود را انجام دهند. همین عملیّات بود که وثوق الدوله وانگلیسها و یک چندی هم دولت‏ نیکلائی بالاخره همه نابود شدند. مطمئن باشید که حرفهای صحیح ما ولو بعد ازمردن هم باشد به تمام دنیا خواهد رسید. مردم مظالم شما را خواهند فهمید؛در آن هنگام افکار عامه، همان افکاری که نیکلا را از تخت‏ برانداخت، دنیکن و کولچاک را محو کرد، وثوق الدوله و یارانش را از بین‏ برد، انگلیس و متفقینش را بعد از فتح دچار یأس و پریشانی نمود، همان‏ افکار شما را که حق‏کشی می‏کنید که قوۀ قاهره در مقابل همۀ این مشکلات‏ خواهد ماند. این‏طور نیست؛احساس و افکار عامه باید مشکلات را رفع‏ کند. رفقای شما اگر آدمکشی و غارت را مسلک اسم گذاشتند، کمونیستی‏ یا حمایت رنجبری را به این قبیل عملیات می‏دانند، پس صدها سال است‏ که شاهسونها به این قبیل عملیات اشتغال دارند؛ در این صورت آنها اولین‏ کمونیست دنیا خواهند بود. گمان کردند چون اول انقلاب است، مردم به‏ حرفهای قالب‏زدۀ آنان مانند فقرا،کاسب،رنجبر،کمونیست، جوانان ایران‏ یا به گفتن تاواریش خالی فریب خواهند خورد. دو سال است عملیّات‏ افراطیون را عارف و عامی فهمیده، طشت از بام افتاده،در انبان هرچه بود سرازیر شد.

اگر راه روسیه را باز کنند و مردم آزاد باشند،معلوم خواهد شد افراطیون‏ یعنی امثال ابیکف برخلاف میل بزرگان و زمامداران شما چه منظره‏هایی‏ در روسیه ایجاد کردند؛به نام حمایت رنجبر رنجبران را غارت کردند، جمعی را از گرسنگی کشتند،تمام مردم را دچار زحمت کردند،یک‏ مملکت پهناور روسیه را به افعال جاهلانۀ افراطی خود ویران نمودند.امروز در ایران هم همان عملیّات را می‏خواهند مرتکب شوند؛غافل از اینکه‏ سویت روسیه و رؤسای انقلاب و تمام عقلا و مردم صحیح العمل دنیا از این حرکات متنفّر و بالاخره آنها را مورد ملامتهای تاریخی قرار خواهندداد. رفقای شما دو سه نفر شخص جاهل را با چند نفر از خودشان ضمیمه‏ کرده و اسم آن را کمیتۀ انقلاب گذاشته و آن بدبختیها را در ضمن اکثریت‏ آلت و مغلوب ارادۀ خود نمودند تا خودسریهایشان را تحکیم نمایند. ولی‏ بدانند من و رفقای من محال است آلت دست آنها بشویم.

بی‏شرف می‏دانم آن کسی را که حقوق حاکمیت و استقلال ملت خود را با دست خود فدای شغل و مقام بیهوده کرده، پاک ملت را اسیر چهار نفر خودخواه افراطی که در افراط خود غیراز ریاست چیز دیگر نمی‏خواهند، قرار دهد. من استقلال ایران را خواهانم؛بقای اعتبارات ایران را طالبم؛من‏ راحت ایرانی و همۀ ابنای بشررا بی‏تفاوت دین ومذهب شایقم؛ من به‏ بیانات لنین و تروتسکی و براوین و تمام زمامداران عاقل شماکه می‏گویند هر ملتی باید مقدّرات خود را خود عهده کند عمل کرده و می‏خواهم‏ همین حرف به موقع اجرا درآید. کسی که در امور ما مداخله کند، ما او را مثل انگلیسی نیکللا و درباریان مرتجع ایران متعدّی می‏دانیم.من آلت دست‏ قوی‏تر از شما نشدم چه رسد به شماها.ماها به شرافت زیست کرده‏ایم، به‏ شرافت راه انقلاب را پیموده‏ایم،با همین عقیده می‏میریم و راضی نمی‏شویم‏ با دست ماها به اسم کمونیست و یا حکایت از رنجبر،رنجبران را محو کنند و آنها را از گرسنگی بکشند و نام مقدس سوسیالیستی را لکه‏دار سازند. چند نفر از خارج پیدا کرده، به ایران آوردید و آنها را به اسم ایرانی مشغول‏ به کار کردید.مگر فقط ایرنی همین چند نفر هستند؟مگر کرورۀ ایرانی‏ زیر بار اینها خواهند رفت. مگر آنکه بکشید و کشته شوید و قبرستانی در ایران تشکیل دهید.بعد بفهمید که خطا کرده و نتیجه نبرده‏اید.

مداخلات رفقای شما در کارها، عینا همان رویۀ قشون تزاری ومداخلات عمّال نیکلائی است؛ منتها آنها به اسم امپراطوری واین آقایان به‏ نام کمونیستی آن را انجام می‏دهند. یقین بدانید سویت روسیه راضی به این‏ حرکات وخرابکاریها نبوده و نیست. حالیه بازهم می‏گوئیم ما با شما جنگ‏ نداریم، تجاوزوتعقیب را موقوف کنید؛ تنها با همین تاکتیک ورویۀ غارت‏ واذیّتی که پیش گرفته‏اید، بزودی اشکالات را به چشم خواهید دید وبا همۀ غفلتها بازهم احساس خواهید کرد که به چه محظوراتی مصادف‏ شده‏اید. درآن ‏وقت سویت روسیه و زمامداران عاقل شما وقتی عملیّات‏ شما را دیدند،حرکات شما ونیّات حسنۀ ما را فهمیدند وحاضرشدند با خیالات عاقلانه وبیغرضانۀ ما کارکنند، ما هم داخل عملیّات وکارخواهیم‏ شد.

گمان کردید من مایلم با شما کارکنم که می‏نویسید با رفقای خود مشورت کرده، شما را می‏پذیریم!یقین بدانید ممکن نیست بتوانیم با شما کارکنیم. زیرا عقائد وعملیّات شما از زهرقاتل مهلک‏تراست!با آن‏ وجدان‏کشی که کردید وبه ما نسبت حمایت به انگلیسها ودولت مستبده ایران را دادید، محال است به شما اعتماد واطمینان حاصل کنیم. ما می‏مانیم‏ ومنتظرجریان حوادث می‏شویم تا حقّ وحقیقت آشکار شود.

کوچک جنگلی

**)«مجموعه نامه ها ومکاتبات میرزا کوچک خان»برگرفته ازسایت رنگ ایمان

 http://www.rangeiman.ir ونگاه کنید به کتاب ابراهیم فخرائی – « سردار جنگل» ، انتشارات امیرکبیر، تهران - 1344، – ص 310 - 290