جمال صفری :

نقش نیروهای انگلیسیدر سرکوب جنگلیان

 

803 1 jamale safar

 

26  خرداد، بمناسبت بمناسبت صد و سیُ امین

سالگرد تولد دکتر محمد مصدق «زندگینامه دکترمحمد مصدق» (52)

سلطۀ سلطه گران خارجی درمستعمره ها وکشورهای ضعیف زیرسلطه، بدون طبقه‌ای مرتجع وعناصروگروههای خائن ریشه نمی گیرد. بزرگترین ضربه ای که جامعۀ ملی می خورد، ازبرخوردار نبودن ازحق آگاه شدن و نبود جریان اطلاعات وخوکردن به استبدادهای دیرپا وگرفتاری مردم دربند ساختارهای سیاسی واجتماعی وفرهنگی و اقتصادی و مذهبی است. طبیعت ونفس حاکمیت این استبدادهای دیرینه ودیرپا بودند وهستند که جامعۀ ملی را درضعف نگه داشته ومیدارند. زیرا مناسبات وبافتهای فرهنگ کهن بنیادهای استبدادی بازدارندۀ اصلی توسعۀ جامعه وبنیادهای مدنی آن است که دربرابرضرورت و خواست تغییرایستادگی می کنند وباعث ازرشد ماندگی جامعه ومانع روابط ومناسبات همگرا وهمگون مسالمت‌آمیزدربطن جامعه وتعامل وامنیت وآرامش وآسایش مردم ورشد سرمایه‌‌های انسانی واجتماعی میشوند. واین همه زمینه را برای سلطه گران خارجی هموار می سازند. افزون براین، منافع عناصروگروههائی که به سرسپردگی ومزدوری بیگانه تن می دهند وعناصر مرتجع وجباربا منافع وتوقعات واهداف سلطه گران خارجی همسوئی وهمخوانی دارند. چنانکه درجنبش جنگل این عناصرو گروهها ازدرون به جنبش جنگل ضربۀ مهلک وکاری زدند وهم اکنون برخی ازاین عناصروگروههای سرسپردۀ ایرانی با وقاحت تمام همان منش و روش را دنبال می کنند که ناقض ونافی آزادی واستقلال وحقوق ملی ایرانیان است. متأسفانه کثیری ازنخبگان وگروههای زورپرست سیاسی از تاریخ درس وعبرت نمی گیرند!

 

رویا رویی نظامی با انگلیسیان و پیامدهای آن

خسرو شاکری (زند) می نویسد: «انگلیسیان به زودی تشخیص دادند که با کوچک خان نباید آنگونه رفتارمی کردند که با دیگراعضای طبقۀ سیاسی ایران کرده بودند. بنابراین، آنان پیشترودربهمن ماه (اوائل فوریه)، به تدارک جنگ پرداختند. یک طرح شامل بهره گرفتن ازنیروهای ایلیاتی امیرمقتدر ضرغام السلطنه، امیرعشایروچند ملای بخش تالش– دولاب می شد. طرح دیگری که توسط بالفوردر لندن پیشنهاد شد، تسلیح حدود« سیصد گرجی تقویت شده بانیروهای نامنظم تاتار» ازسوی ارمنیان قفقازبود. طرح سومی نیزپیشنهاد شد که عبارت بود ازهمکاری با دولت شائومیان درباکو. انگلیسیان که طرح خویش را حتی ازمتحدان روسی خود پنهان نگاه داشته بودند، درعین حال ترتیباتی برای تقویت نیروها، به ویژه با سلاح سنگین حمایت هوایی، درنظرگرفتند، هرچند فرمانده دنسترویل براین باوربود که نیروی جنگل را« نباید چندان جدی گرفت

جنگلیان به نوبۀ خود، برای جنگ آماده می شدند، هرچند آنان خام اندیشانه ازکمیتۀ انقلابی روس تضمین خواستند که ژنرال های تزاری درصورت آغازدرگیری با انگلیسیان، بی طرف بمانند. کمیتۀ روس درخواست کرد جنگ 15 روزبه تعویق افتد. این تاکتیک به سود انگلیسیان بود. جنگلیان تهدید کردند پل منجیل را منفجرمی کنند تا مانع عبورنیروهای انگلیسی شوند، امری که به نظرآنان «درتضاد با استقلال ایران» بود. با این تفکر، جنگلیان درپی تصرف انبارهای مهمات روسیان برآمدند تا مبادا به دست انگلسیان بیفتند.

در این میان، کوچک خان برای کاستن ازتنش، در22خرداد (11 ژوئن) با آزادی اوکشات، رئیس بانک شاهی، ئومک لارن، کنسول انگلیس، موافقت کرد. با این حال، همان طوری که پیشترگفته شد در 23 خرداد( 12 ژوئن) نیروهای جنگل درمنجیل به ناگاه مورد حملۀ« نیروهای مشترک» روسی – انگلیسی قرار گرفتند. 10 تا 20 هزار نیرو به فرماندهی یک ژنرال انگلیسی با 2000 جنگلی رویا رو شدند. گزارش های غیررسمی ازتلفات 50 تا یک صد نفری جنگلیان، زخمی های بسیاروشمار نامعلومی اسیرحکایت داشتند. جنگ نامنظم تا مرداد ماه (اوایل ماه اوت) به درازا کشید. انگلیسیان ومتحدان روسی شان سرانجام موفق شدند تا راه خود را به سوی سواحل خزر به کمک بمباران هوایی، مسلسل سنگین، زره پوش وتوپخانه که جنگلیان فاقد آنها بودند، بگشایند. انگلیسیان حتی کل یک دهکده را که دهقانانش به جنگلیان کمک کرده بودند، به آتش کشیدند وسوزاندند. کریستوفرسایکس این عملیات را« قصابی » جنگلیان نامید.

انگلیسیان هنگام خروج ازرشت وانزلی، این دوشهررا بمباران کردند وبسیاری ازغیرنظامیان را کشتند وزخمی کردند. طی تقریباً دوجنگ، هردوطرف به تبلیغ درمیان گیلانیان پرداختند. انگلیسیان عمدتاً جنگلیان را به همدستی با دولت های محورمتهم می کردند، اما همچنان که یک گزارش دیپلماتیک کنسول انگلیس، مک لارن، درهنگامۀ جنگ نشان داد، گوش گیلانیان به این تبلیغات بدهکارنبود. مک لارن عدم محبوبیت انگلیسیان را به«مسئولیت اخلاقی» آنان در«کشتاروتجاوز به زنان وکودکان ازسوی نیروهای بیچراخف» که زیرچترمالی انگلیسیان بودند، نسبت می داد. ازسوی دیگر، جنگلیان با رد اتهام همکاری با آلمان و ترکیه، روزنامه نگاران و سیاستمداران هوادار انگلیس درتهران را به خاطرموضع خفت بارشان نسبت به استقلال کشور به باد حمله می گرفتند، مرعوب شدگان تبلیغات انگلیسیان را محکوم می کردند و برعزم خود دربازگرداندن استقلال ایران، برقراری یک دولت مشروطه و ریشه کنی فساد دولتی تأکید می کردند.

جالب آنکه، آنان به دولت آمریکا نیزبه خاطر بی تفاوتی نسبت به جنابات انگلیسیان درایران، درعین صدوربیانیه های پرطمطراق به نام آزادی، استقلال ملی وعدالت، هشدار دادند. و سرانجام، اظهار نگرانی انگلیسیان نسبت به رفاه وآسایش ایرانیان را ریاکارانه خواندند. آنان به هم میهنان خود وضعیت ناگوارمردم کرمان، یزد، کرمانشاه، همدان، قزوین و گیلان را در نتیجۀ اشغال انگلیس یاد آوری کردند، و با اشاره به وضعیت جاری درسایرکشورها، مثل هند ومصر، ادعای انگلیسیان درموردعلاقه به استقلال ایران را مضحک خواندند. ازنظرجنگلیان، انگلیسیان نه فقط به آنان حمله کرده بودند، بلکه تشکیل تفنگداران جنوب ایران دلیل کافی براثبات مقاصد دشمنانۀ ایشان بود.

جنگ دوماهه سرانجام با امضای یک « قرارداد صلح» بین جنگلیان وانگلیسیان به پایان رسید. طبق این قرارداد، جنگلیان نیروهای خود را ازجادۀ قزوین – انزلی دورنگاه می داشتند، مأموران خارجی را ازصفوف خود اخراج می کردند، مواد غذائی به انگلیسیان می دادند، زندانیان انگلیسی(ازجمله سروان نوئل) را آزاد ورشت را تخلیه می کردند. ازسوی دیگر، انگلسیان موافقت می کردند تا رضایت جنگلیان را درمورد عبور نیروهای نظامی غیرانگلیسی ازطریق گیلان جلب کنند، نیروهای خود را درپی مواد غذایی به مناطق روستایی نفرستند، درامور داخلی ایران دخالت نکنند، مگر آنکه ایرانیان وارد یک اتحاد ضد انگلیسی شوند، وبا برنامه های اتحاد اسلام مادام که تهدیدی علیه انگلیسیان نباشند، مخالفت نکنند. وسرانجام این قرارداد مردم گیلان را دعوت به انتخاب یک والی موقت می کرد تا زمانی که والی جدید ازتهران منصوب شود.

آشکاراست که انگلیسیان شرایط خود را به عنوان فاتحان جنگ دیکته کردند. با این حال، درآن زمان و حتی دیرتر، جنگلیان سعی می کردند تصویری ضعیف تر از پیروزی کامل انگلیسیان ازاین قرارداد به دست دهند. عمل جنگلیان بدون شک نوعی حفظ ظاهربه شمارمی رفت. با این همه، پیروزی انگلیسیان کامل نبود، زیرا مجبورشدند امتیازات معینی به « میزبانان» محلی خود بدهند، که برای حفظ صلح درمنطقۀ خزر، مادام که درآن جا حضورداشتند، ضروری بود. انگلیسیان می دانستند که محبوبیت جنگلیان ازمحدودۀ گیلان فراترمی رود. اما آنان به یک پیروزی سیاسی دست یافتند. انگلیسیان ضمن درگیربودن درجنگ با جنگلیان، ازبحران کابینه درتهران سود بردند و نامزد مورد نظرخود را به احمد شاه جوان تحمیل کردند. در21 تیرماه 1297 ( 11 ژوئیه 1918 ) حسن وثوق   به عنوان نخست وزیر منصوب شد. به این ترتیب، بازی قدرت مربوط به کابینه در دوران جنگ موقتاً متوقف و اوضاع به سود انگلیسیان تثبیت شد.

این پیروزی عمدۀ انگلیسیان، پس از ورود بیچراخف واخبارمربوط به نزدیک شدن قریب الوقوع نیروهای انگلیسی، بعد ازمدت کوتاهی با سقوط شورای بلشویکی باکو در31 ژوئیه (10 مرداد )، تکمیل شد. این رویداد وشکل گیری دیکتاتوری انگلیسی درنواحی خزرمرکزی ازیک سووشکست نیروهای ترکیه درگرفتن با کو ازسوی دیگر، پیروزی دیگری را برای انگلیسیان به بار آورد. برپایی دولت طرفدار ترکیه مساواتچی درباکو دراواسط سپتامبر 1918( اواخر شهریور 1297 ) درنهایت، با پایان جنگ به سود انگلیسیان تمام شد؛ زیرا انگلیسیان نه فقط حوزه های نفتی ( قفقاز ) را اشغال کردند، بلکه رژیم مساواتچی را تحت الحمایۀ خود قراردادند وشرایط خود را به آن تحمیل کردند.

چنانکه این امرحتی مورد توجه دولت هوادارانگلیس وثوق درتهران واقع شد که خواستار وحدت عمل دولت های ایران وآذربایجان درعرصۀ سیاست خارجی شد.

چیرگی انگلیسیان درتابستان 1297 ( 1918 ) تأثیر روانی ژرف و فزاینده ای برصحنۀ سیاسی ایران نهاد، واوج آن درزمان آتش بس بود که انگلیسیان فاتح جنگ اعلام شدند. درنتیجه، افزون برپناهنده شدن» ( پس از نبرد منجیل ) امیرعشایر خلخال، رئیس ایل شاهسون شاطرانلو که یک سال پیش ازآن ازسوی جنگلیان به والی گری رشت منصوب شده بود، زمین داران مرتجع محلی به پشت گرمی دولت جدید تهران به یک لشکر کشی نظامی برای گرفتن لاهیجان دست زدند، که تنها مرکزشهری باقی مانده دراختیارجنگلیان بود. این نیرو به فرماندهی امیراسعد (سعدالدوله، پسربزرگترسپهسالار تنکابنی) تشکیل شد. جنگلیان سوگند وی را به او یادآوری کردند که با جنگلیان نجنگد، اما وی حملۀ برنامه ریزی شدۀ خود را پی گرفت. فرماندۀ جنگلیان، دکتر حشمت (*)، با نیروهای تقویتی اعزامی ازسوی کوچک خان، ظرف چند ساعت نیروهای امیراسعد را شکست داد وبرخی از نیروهای تحت فرماندهی سردارمقتدرضرغام السطنه ازتالش را تارومارکرد. سپهسالار که از شکست پسرش به خشم آمده بود، خود با 1500 تن عازم لاهیجان شد. وی نیز پیش ازآنکه درگیرنبرد شود، با جنگلیان به توافق رسید و به والی گری تنکابن ( املاک خودش)، به شرط ادارۀ امورمالی آن توسط جنگلیان رضایت داد.

 

 

 

چیرگی انگلیسیان و کار زار جدید علیه جنگلیان

 

انگلیسیان با تشخیص این امر که نمی توانستند نیروی عمده ای را علیۀ جنگلیان اختصاص دهند و رهبران قبایل محلی نیزدرنابود کردن آنان شکست خورده بودند وشکست نظامی جنگلیان چندان تأثیری برکاهش قدرت سیاسی آنان نگذاشته بود، درصدد برآمدند کوچک خان را به سوی خود جلب کنند. آنان می دانستند که نقش جنگلیان درمواجهه با ترکان تعیین کننده بود. از اینرو، به رغم چیرگی آشکارآنان پس از پیروزی متفقین در نوامبر1918( آبان 1297)، و وجود یک دولت گوش به فرمان درتهران، تلاش خود را بریافتن یک راه حل سیاسی برای مشکل جنگلیان متمرکزکردند ویک رویکرد سه وجهی را با استفاده ازروش « چماق ونان قندی »، به عنوان هستۀ مرکزی آن، برگزیدند. اولاً، تلاش کردند کوچک خان را به مذاکره با دولت تهران وا دارند. ثانیاً، نمایندگانی ازتهران به گیلان فرستاده شدند تا رهبران جنگلیان را به ترک مقاومت دربرابردولت طرفدارانگلیس وثوق تشویق کنند. وسرانجام، یک والی کل بی رحم را با پشتیبانی لشکرقزاق وبا هدف سرکوب کامل جنبش جنگل از طریق برپایی حکومت وحشت به گیلان فرستادند که به عنوان آخرین چاره قراربود نیروهای انگلیسی قدرت اورا تقویت کنند.

با چنین زمینه هایی درذهن، سرگرد اوکشات در27 شهر یور 1297 ( 17 سپتامبر 1918) به دیدار کوچک خان رفت. وی رهبرجنگلیان را ظاهراً « از هرنظر آمادۀ حل اختلافاتش با دولت ایران یافت و وعده داد که برای این منظور پیامی به تهران بفرستند.» وی « کاملاً تمایل داشت که انتصاب همۀ مقامات متعدد ادارات ایالت را برعهدۀ دولت کنونی » به رهبری وثوق بگذارد، زیرا به نظروی بیشترین منافع ایران برعهدۀ انگلیس قرارداشت که باید استقلال وحرمت ایران پس ازجنگ را تضمین کند. به علاوه، کوچک خان، بنابر ارزش هایی ابراز تمایل کرد که درصورت اعلام جنگ ایران به ترکیه، به افسران انگلیسی اجازه دهد به نیروهای وی بپیوندند، اما وی مجبوربود که درارتباط با امکان برقراری یک « رابطۀ گناه آلود کوچک » چنانچه یک دولت ضد انگلیسی درتهران برسرکارآید. با اتحاد اسلام » مشورت کند. خلاصه این که اوکشات با احساسی کاملاً خوش بینانه نسبت به آیندۀ روابط با جنگلیان آنجا را ترک کرد وبا خود می اندیشید که اگر با آنان « به شیوه ای مدبرانه» برخورد شود، کمک « قابل ملاحظه ای » برای انگلیسیان خواهند بود.

با این حال، رفتار جنگلیان درماههای پس از شکست و امضای قرار داد با انگلیسیان ظاهراً حکایت ازاین داشت که آنان درواقع پیروز میدان بوده اند. سروان یان مویر( Jan Moir) ازاعضای دفتر سیاسی دانستر فورس ( نیروهای تحت رهبری ژنرال دنسترویل ) با توجه به آنچه جنگلیان در آن زمان درگیلان انجام می دادند، اظهار داشت که سیاست دولت وی « صلح به هرقیمت » بود، زیرا اعمال جنگلیان با سخنانشان نمی خواند: آنان به تازگی والی انزلی ( نادر میرزا ) را که « دوستی آشکاری » با انگلیسیان داشت و« بسیار زورگو» بود، دستگیرکرده و موجب مرگ اوشده بودند. مویرازسیاست قیمت گذاری برنج توسط جنگلیان، موضع « شورشی» آنان نسبت به دولت تهران، مداخله دراموراداری گیلان و دردعوت وثوق برای فرستادن نماینده به تهران، شکایت داشت. وی با متهم کردن جنگلیان به نشان دادن علاقه به این که می توانستند«ما را نادیده بگیرند وچوب لای چرخمان بگذارند، بدون این که مجازات شوند»، اضافه کرد که « همانند دیگرجنبش های ایرانی، میهن دوستی جنگلیان صرفاً پوششی برای راهزنی است.» سرگرد مک دانل درانزلی نیزطرزفکر موهن مشابهی داشت.

وثوق الدوله نیزبا تلخکامی نزد مأمورسیاسی انگلیس، کنیون، « ازرفتارجنگلیان نسبت به دولت ایران که عملاً درمقابل آن سربه شورش برداشته بودند»، شکایت می کرد. اگرچه نمایندگان اعزامی دولت به گیلان به جنگلیان گفته بودند که والی جدید با مشورت با آنان منصوب خواهد شد، جنگلیان« پاسخ رضایت بخشی » نداده بودند. نخست وزیربا توجه به قرار داد انگلیسیان با جنگلیان «علاقه مند بود که بداند» نظرانگلیسیان درمورد اعزام نیرویی از سوی دولت برای « مجازات» آنان چه بود. سرهنگ دوم کنیون دریادداشتی ازقزوین، با مویرموافقت کرد که قرار داد یاد شده نمی توانست تا ابد برای انگلیسیان « الزام آور» باشد.

وی پیشنهاد کرد که به جنگلیان اطلاع دهند وزیرمختارشان درتهران مخالف نظرآنان بود واگر جنگلیان لجاجت به خرج می دادند، انگلیسیان مانع اقدامات لازم دولت ایران برای مهارکردن آنان و، درصورت لزوم، کمک به آن اقدامات نمی شدند.

این اظهارات آشکارا بلوف بود همانطورکه کنیون بعدها تأیید کرد، دولت تهران درموقعیتی نبود که درمقابل شورشی ها« دست بالارا داشته باشدمأمورانگلیسی تأکید کرد که دشمنی بین جنگلیان و دولت تهران مشکلاتی جدی پیش خواهد آورد: « فکرمی کنم به صلاح وزیرمختارباشد که بااستفاده از حسن نیتش به هردوطرف کمک کند تا به روش همزیستی (modus vivandi) وی، در15 آبان (پنجم نوامبر) امیدوارانه پیشنهاد کرد که جنگلیان « چنان چه دولت برنامه ای میهن دوستانه و آزاد منشانه درپیش گیرد و... اشغال انگلیسی درکارنباشد»، به اقتدار ومشروعیت آن گردن بگذارند.

ظاهراً این طرزفکرآشتی جویانه بایستی درنامۀ وثوق الدوله به جنگلیان در24 آبان( 14 ) نوامبرمنعکس می شد. درراستای « منافع کشور» نخست وزیربا «هرگونه نمایش اختلاف وعدم تمرکز( همچون امری) تحمل ناپذیر » مخالفت کرد وافزود که اجرای « تدابیرعملی برای دستیابی به آرمانهای ملی » فقط زمانی امکان پذیربود که اقتداردولت به همۀ بخش های کشورگسترش یافته بوده باشد. اما وی پیشنهاد کرد که یک نیروی 500 تا 700 نفری جنگل را با حقوق ماهانۀ « مکفی »،که تحت فرمان دولت مرکزی باشد ودرکاری دخالت نکند مگربه دستوردولت، حفظ کند. محتوای این پیشنهاد مصالحه به یک رشوه درشکل حقوق ماهانه به هستۀ اصلی جنگلیان وقولی مبهم به انجام اصلاحات خلاصه می شد که جنگلیان فکرکردند نمی توانستند آن را با آبروی سیاسی خود معامله کنند.

مقاومت نخست وزیرپشتوانۀ محلی آن گروه از زمین داران – بازرگانان را با خود داشت که برخی حقوق ویژۀ خود را طی آن دورۀ پرآشوب ازدست داده بودند. این گروه ها بدون تردید از بیم زیانهای بیشتر، تظاهراتی درمساجد به راه انداختند وتهدید کردند که اگرجنگلیان 10در صد مالیات(عشریه) را لغونکنند، بازاررا تعطیل خواهند کرد. اما جنگلیان بیدی نبودند که ازاین بادها بلرزند، و درمقام توضیح به انگلیسیان گفتند که آنان صرفاً طبق قانون مجلس وازطرف دولت تهران مالیات می گرفتند و با این کارخود ایالت را ازشرمقامات فاسد وکهنه پرست خلاص می کردند. درعین حال، جنگلیان آمادگی خود را برای اطاعت از دولت مرکزی و پذیرش والی منصوب آن، به شرط درستکاری و میهن دوستی وی، اعلام کردند.

درحالی که دولت وثوق نمایندگان گوناگونی را به گیلان می فرستاد تا باجنگلیان مذاکره کنند، سفارت انگلیس به افسران نیروهای شمال دستورداد که کوچک خان را به پذیرش شرایط تهران تشویق کنند. دوفرستادۀ نخست تهران - حاجی آقا شیرازی، یک روحانی« مورد احترام و آزادیخواه » ومحمد تدین، یک عضو راست گرای حزب دموکرات - همچون خود وثوق، توفیقی به دست نیاوردند. جنگلیان به رغم اعلام مکرر تمایل شان به اطاعت از تهران، به هردلیلی نسبت به وثوق ودولتش بی اعتماد بودند. آنان وی را یک دموکرات سابق می دانستند که طی بحران ناشی ازاولتیماتوم دولت روس در1911، امیدهای دولت مشروطه واصلاحات را درپای روسیان قربانی کرده بود. وی که مدت کوتاهی درپائیز1295 نخست وزیرشده بود، به همراه وزیرکشورش، سپهداررشتی، با کنسول روسیه توطئۀ نابودی جنگلیان را طرح کرده بود. چنین سیاستمدارانی قابل اعتماد نبودند، به خصوص، درآن زمان، که تحت قیمومیت مستقیم انگلیسیان قرار داشتند.

شرایط « نهایی» وثوق، که پیشاپیش به تأیید سفارت انگلیس رسیده بود، ازاین قرار بود:

1 - دولت ایران تا 2000 نفرازنیروهای مسلح اتحاد اسلام را استخدام می کند، به شرط آنکه آنان همۀ مهمات، ازجمله توپخانه، مسلسل، تفنگ وفشنگ خود را تحویل دهند. این عده به واحدهایی تقسیم ودرنواحی مورد نظردولت مستقرخواهند شد؛2- اتخاد اسلام به عنوان یک نیروی نظامی باید برچیده شود، اما دولت اعتراضی به ادامۀ موجودیت آن دررشت به عنوان یک « جمعیت سیاسی» نخواهد داشت؛3 - همۀ مدارس ومؤسساتی که ازجانب اتحاد اسلام تأسیس شده اند تحت نظارت وکنترل دولت تهران قرارخواهند گرفت؛ 4 - انتخابات گیلان برای تعیین نمایندگان مجلس چهارم پس از ورود والی منصوب دولت برگزارخواهد شد. این شرایط که سفارت انگلیس آنها را« بسیارمعقول » خواند، چیزی کمترازتسلیم کامل جنگلیان به دولت تهران نبود که به سرسپردگی به انگلیس اشتهار داشت. از اینرو کوچک خان بی هیچ تردید آنها را رد کرد. با این حال، انگلیسیان بدون آنکه جنگلیان را به رسمیت بشناسند تماس خود را با آنان حفظ کردند، که هدف ازآن تشویق جنگلیان به مذاکره با دولت وثوق بود. حتی سرگرد اوکشات پیشنهاد کرد که ازطرف آنان با تهران به مصالحه ای دست یابد. هر چند وی ابتدا « اجازه یافت» تا با دولت تهران مذاکره کند، کوچک خان « توصیۀ دوستانۀ » او را رد کرد.

دراین مرحله، جنبشی علیه کوچک خان با سازماندهی ملای زمین دارحاجی بحرالعلوم وپزشک زمین دار، مالک الحکما، تشویق وپشتیبانی شد (همانطورکه قبلاً گفته شد، زمین داران مخالف جنگلیان و ده درصد مالیات عشریه آنان بودند. تجارنیزاز این مالیات صادراتی تحمیل شده ازسوی جنگلیان نفرت داشتند.) آنان امید داشتند که متحداً مغازه داران ودهقانان را با توجه به مقاومت شان درمقابل اخذ مالیات، بسیج کنند. رهبران مخالف، روحانیون درباری را نیزبسیج کردند تا مردم را علیه کوچک خان بشورانند وتهران را تحت فشاربگذارند که به گیلان نیرو بفرستد وبه حکومت جنگلیان پایان دهد. آنان درعین حال، برآن بودند تا کوچک خان را با اتهامات سوء استفادۀ مالی بی اعتبارکنند. آنان نه تنها با چاپ اعلامیه به تقبیح وی پرداختند، بلکه دو سوء قصد نافرجام را علیه جان وی سامان دادند. کوچک خان نیزپس ازدستگیرشدن مجرمان، آنان را آزاد کرد.

با فرا رسیدن سال نو ( میلادی )، اختلافات به اوج خود رسید. دراواخردی ماه 1297 ( اواسط ژانویه 1919)، وزیر مختارانگلیس در تهران، سرپرسی کاکس (Sir Percy cox) تحت فشاریک جنبش شورشی که به « مرحلۀ حادی » رسیده واونتوانسته بود با مذاکره آن را ازمیان بردارد، به فکرواداشتن دولت ایران به دادن یک اولتیماتوم 48 ساعته به جنگلیان برای پذیرفتن آخرین پیشنهادهای آنان، افتاد. کاکس، که جنبش جنگل را « تهدیدی جدی » برای منافع انگلیس ودولت وثوق می دید، فرو نشاندن آن را پیش از خروج نیروهای انگلیسی ازایران ضروری یافت، زیرا تهران «یارای آن را نداشت هیچ گونه اقدام مؤثری، علیه آنان انجام دهد. اگرآنان توجهی به اولتیماتوم نشان نمی دادند، کاکس حملۀ همزمان نیروهای سپهسالار، امیرافشارو خان های تالش ازشرق وغرب به گیلان را مورد نظرقرارمی داد.» ( همچنین ) پیشنهاد شد که نیروهای انگلیس مستقردرشمال ایران   باید با به دست گرفتن کنترل رشت وانزلی واحتمالاً فرستادن هواپیما برای بمباران دهکده های محل استقرارجنگلیان، همکاری کنند

اما درجلسه ای که در18 بهمن میان سروان ویکهام (مأمورسیاسی نیروهای شمال )، سرگرد اوکشات مدیربانک شاهی، سرهنگ متیوس(فرمانده نیروهای انگلیسی ) و افسرفرماندۀ کل، دررشت برگزار شد، « پس ازملاحظات مقتضی»، علیه اقدام نظامی فوری توصیه هایی به عمل آمد. دلایل ممانعت از این قراربود: 1- با توجه به نیروهای تحت اختیارستاد فرماندهی، « نقشه یاد شده درحال حاضرعملی نیست»؛ و2 - « با توجه به وضعیت فرودگاه ها ، پروازهواپیما تا 6هفتۀ آینده امکان پذیرنیست»، ودرنتیجه، خط ارتباطی انگلیس ازانزلی « ممکن است جداً به مخاطره بیفتد»؛ و3 - قزاقان ایرانی برای جنگ با جنگلیان قابل اتکاء نیستند. ازاینرو، آنان تصمیم گرفتند با کوچک خان ملاقات و درجهت تشویق اوبه پذیرش شرایط دولت، تلاش کنند.

در10بهمن، ژنرال شامپیون، به همراهی معاون کنسول انگلیس، الدرید(دستیارمأمورسیاسی نیروهای شمال )، اوکشات، متیوس و ویکهام، درپسیخان با کوچک خان دیدار کردند. کوچک خان، درکنار میرزا حسن خان، افسر پیشین ژاندارمری، « به صراحت» و « سادگی » به میهمانان خود گفت که وی « هیچ گونه اعتمادی به دولت کنونی ندارد.»؛ دولتی که به هیچوجه نمایندۀ مردم ایران نبود. وی اعلام کرد مادام که طرفدارانی داشت، هرگز با آنان کنارنمی آمد. « تسلیم شدن درحال حاضربه معنای بی اعتبار اعلام کردن همۀ تلاش هایش ... و به منزلۀ ( پذیرش) شکست خواهد بود.» با این حال، وی اظهارتمایل کرد که به شرایط مجلس تن بدهد و زمانی که ویکهام به وی گفت که دولت وثوق « تحت حمایت اخلاقی ومالی » انگلیس قرارداشت وازدولت های پیشین « بسیارمتفاوت » بود، کوچک خان به ناگهان« به میان حرف اودوید وگفت» ما آمادۀ مردن هستیم. ویکهام اندیشید که « بسیار نامحتمل است که وی با پیشنهاد حمایت(انگلیس) برای قبول والی گری یا هرمقام دیگرحکومتی اغفال شود.» گزارش وی با تأیید سرگرد اوکشات نوشته شد.

درپرتواین تحولات، نیروهای دولتی برای حملۀ احتمالی به شمال اعزام شدند. کوچک خان بدون فوت وقت به الدرید، معاون کنسول انگلیس دررشت، اطلاع داد که ازدادن اجازۀ استفاده ازجادۀ قزوین به نیروهای قزاق خود داری خواهد کرد. الدرید دریک گفتگوی تلفنی با میرزا محمود گارنیه، نمایندۀ کوچک خان، این موضوع را رد کرد که حرکت قزاقان نقض مفاد توافق امضا شده با انگلیسیان بود. کوچک خان هشدارداد که اگردرگیری ها آغازشود، انگلیسیان باید بی طرف بمانند. الدرید متذکرشد که اقدام مورد نظرجنگلیان« جدی » تلقی خواهد شد وتوصیه کرد که آنان دیدگاه های خود را دربارۀ نیروهای قزاق رسماً اعلام کنند تا به آگاهی مقامات ذیربط رسانده شود. کوچک خان ازالدرید دعوت کرد تا با وی دیدارکند، وبه او رسماً هشدارداد که وی قزاقان وحشی» را یک نیروی ایرانی نمی شناسد، زیرا درگذشته این« مردان بی انضباط » به خانه های مردم ریخته، آنان را غارت کرده و دست به « اعمال خلاف عرف»( تجاوز) نسبت به زنان زده بودند. وی یکیار دیگرتصریح کرد که ورود این نیروها به گیلان نقض توافق امضا شده با انگلیسیان بود.

الدرید در ملاقات 8 اسفند خود با کوچک خان، دیدگاههای فرماندهی کل را بیان کرد: نیروهای قزاق حق دارند که از جادۀ اصلی گیلان استفاده کنند، اما جنگلیان نه، زیرا حضور آنان نقض توافقنامه بود! کوچک خان درجمع بزرگی از زمین داران در پسیخان، درحالی که ملایان، رهبران جنگلیان ( جز   حاجی احمد کسمایی ) وسید جلیل اردبیلی رهبردموکرات، در کنارش بودند، با قاطعیت علیه هرگونه همکاری با دولت وثوق صحبت کرد. وی با رد ادعاهای گزافۀ شخصی، اندیشه های جمهوریخواهی، یا داشتن هر قصدی علیه انگلیسیان، همکاری با دولت وثوق را نیزمردود دانست. وی به الدرید گفت: «من خود را بهترین ( در میان ) خوبان نمی دانم، بلکه یکی ازبدترین ها می شمارم... و چیزی جزبد از اتحاد بدترین ها ( درمیان) خوب ها ...با بدترین ها ( درمیان) بدها - یعنی دولت وثوق، که وی ازآن با عبارت«هفت شخص نادرست » یاد کرد - حاصل نمی شود.

امتناع سرسختانۀ کوچک خان ازکرنش به خواست های انگلیس واعتراض وی نسبت به تجاوز   قزاقان به گیلان، با توجه به فراروپناهندگی قریب الوقوع حاج احمد کسمایی، بهانه ای به دست رهبران نیروهای شمال داد که اعلام کنند نگرش جنگلیان به تازگی « دستخوش تغییرات رادیکال » شده بود که « به منزلۀ بی اثرشدن توافق ( امضا شده) با اتحاد اسلام » بود. در این زمان، مقامات نظامی انگلیسی آمادۀ حمله ای همه جانبه به قوای جنگلیان می شدند. نیروی شمال در11 اسفند به مرکزفرماندهی خود در بغداد اطلاع داد که تلاش کوچک خان دربازداشتن قزاقان ازورود به گیلان «توجیه کافی » برا ی لغو توافقنامه به دست می دهد. این البته با شهادت ویکهام دردوهفته پیش که گفته بود جنگلیان، « جزچند مورد جزئی، کاملاً توافقنامه را رعایت کرده اند»، درتضاد آشکاربود. انگلیسیان که تدارکات نظامی شان به خوبی درجریان بود، می توانستند براستدلال اخیرخود، که در توافقنامه نیامده بود، دوباره تأکید ورزند که جنگلیان « باید به دولت مرکزی اعلام وفا داری کنند یا(در غیراین صورت) حمایت ما را ازدست خواهند داد

تلاش انگلیسیان، اگرهم درجلب کوچک خان ناکام ماند، دست کم درمورد تشویق حاجی احمد وچندتن دیگرگسیخت پیوند با جنگلیان ثمربخش بود. نخستین نشانه های اختلاف درپائیز1279 بروز کر، اما ترمیم شد. انگلیسیان ازخبرمربوط به چنان اختلافی استقبال کردند وحدس زدند که این وحدت دوباره، موقتی بود. کنسول انگلیس ودیگرافراد ذینفع شروع به پختن حاجی احمد وآماده کردن ذهن اوکردند. ازجمله افراد سرشناس مورد نظر، میرزا رضا خان، همکار نزدیک کوچک خان، بود که اوکشاف اطمینان داده بود« خدمات » وی انگلیسیان و دولت تهران، بنا به انگیزه های « میهن دوستانۀ محض» او بود که وی را شایستۀ انتصاب به مقام ریاست والیۀ گیلان می کرد. میرزا رضا خان، به ویژه درکارجدا کردن نه فقط حاجی احمد، بلکه یک گروه 150 نفره ازقزاقان بود که در بهمن 1296 به جنگلیان پناهنده شده بودند.

درواقع، کمیتۀ رهبری جنگل(هیئت اتحاد اسلام) در7 دی درغیاب کوچک خان که به دلیل عملیات جنگی درجلسه حضور نداشت، تصمیم گرفت ( بی تردید به تشویق حاجی احمد ومیرزا رضا) « که شرایط دولت تهران را بپذیرد وجنگل را ترک کند و نیروهای خود را دراختیاردولت قراردهد. » این تصمیمی نا محتمل بایستی زمینۀ اختلاف را بین کوچک خان ازسویی وحاجی احمد و دو متحد عمده اش، میرزا رضا و دکتر ابوالقاسم خان، از دیگر سو، که هر دو در ماه اوت گذشته توافقنامۀ صلح را با انگلیسیان امضا کرده بودند، ایجاد کرده بوده باشد.

درسراسر زمستان 1297، اوکشات، رئیس بانک شاهی والدرید، معاون کنسول، درپی تشویق حاجی احمد به گریزوپناهندگی بودند. دراین میان به ویژه تلاشهای برادرحاجی احمد، شیخ محمود و برادر زنش، حاجی بحرالعلوم که ملای زمین دار، مرتجع و با نفوذی بود، اهمیت داشت. درحقیقت، بنا به یک گزارش، حاجی احمد وهمراهانش که بیشترشان « بستگان خود وی واشخاص صاحب زمین وملک بودند» دراواسط دی ماه ( اوایل ژانویه ) ازدولت وثوق درخواست « بخشش» کرده بودند، به شرط آنکه « دولت وثوق وزیرمختار بریتانیا رسماً آن را تأئید، مهر وامضا کنند

کوچک خان ظاهراً ازپناهندگی قریب الوقوع آنان آگاه بود، و قاعدتاً باید ازتماس پناهندگی با دولت تهران اطلاع پیدا کرده بوده باشد. درنامه ای که یکی ازنمایندگان جنبش درتهران، شیخ محمد رشتی، برای دکترحشمت فرستاد اطلاعات درخورتوجهی، نه تنها دربارۀ جدایی ابوالقاسم خان و میرزا رضا، بلکه اخباری نیزدرخصوص عملیات جدید نظامی علیه جنگلیان با استفاده ازنیروهای تازه نفس قزاق و ایلات مختلف داده شده بود.

کوچک خان با مشاهدۀ به خطرافتادن وحدت جنبش دراثروادادگی وضعف حاجی احمد دست به اقدامات پیشگرانه زد؛(ازجمله) طرفداران خود را جایگزین حامیان حاجی احمد کرد، درحالی که بسیاری ازجنگلیان ومتحدانشان به حاجی فشارمی آوردند که تسلیم فشارهای دولت تهران وانگلیسیان نشود. نمایندگان دموکرات ها نیز واپسین تلاش های خود را برای متقاعد کردن حاجی احمد به پای بندی به تصمیمات اتحاد اسلام به عمل آوردند. نه این تلاش ها و نه پناهندگی برخی ازپیروانش به کوچک خان، تأثیری برجا نگذاشت، زیراحاجی احمد بیش از این ازطریق حاجی بحرالعلوم رفیع تقاضای « بخشش » و« امان نامه » کرده بود. جلسۀ آشتی دو باره بین نمایندگان دوطرف در27 اسفند                 (17 مارس) نیزنتیجه ای به بار نیاورد، زیرا به گزارش الدرید ، شرایط حاجی احمد«طرحی متقلبانه» بود تا ازامکان سازش مجدد جلوگیری کند، چه ظاهراً امان نامۀ وی پیش ازاین رسیده بود، دکترحشمت ، میرزا علی خان وعزت الله با احساس خطر، پیشنهاد دستگیری حاجی احمد وخلع سلاح همراهانش را دادند، اما کوچک خان چنان رفتاری را با رفقای همرزم ومورد اعتمادش جایز ندانست.

درعفونامۀ وثوق الدوله خطاب به حاجی احمد وهمراهانش به تاریخ 7 فروردین 1298 ، چهارشرط ذکر شده بود: اولاً، باید همۀ سلاح و مهمات خود را تحویل دولت دهند؛ ثانیاً ازفرمان های دولت پیروی کنند وآمادۀ انجام آنها باشند؛ ثالثاً، همکاری کامل با دولت برای ازبین بردن « شورشیان ومخالفان » به عمل آورند؛ رابعاً به اقدامی « علیه منافع دولت ومردم گیلان » دست نزنند. افزون براینها، برای اطمینان از« خیانت» نکردن، ویکهام اصرار داشت که حاجی احمد یک تسلیم نامۀ رسمی جداگانه به امضای خود ورهبران( چریک ) بنویسد، و درآن شمارهواداران خود و صورت ریزسلاح ومهماتی را که آمادۀ تحویل آنها بود ذکر کند

همزمان با درخواست « عفو» حاجی احمد که بلافاصله پذیرفته شد و به فرار و پناهندگی شمار زیادی ازپیروانش انجامید، سروان ویکهام ازنیروهای شمال، کوچک خان و ده تن ازدیگر رهبران چریک را دعوت کرد که ظرف 48 ساعت با یکدیگردیدارکنند. کوچک خان بااحساس خطر ازدام بودن این دعوت به بهانۀ « ناخوشی »، پیشنهاد زمان ومکان دیگری را داد، ویکهام با رد پیشنهاد متقابل کوچک خان، اولتیماتومی فرستاد، یک اعلام « اخطار » خصوصی که درآن خواستارتسلیم وی به دولت تهران بدون هیچ گونه تأخیری شد.

دراین اولیتماتوم، که بلافاصله ازطریق تلفن برای حاجی احمد ودکترحشمت خوانده ومتن آن نیز تحویل داده شد. ویکهام ( با فراموش کردن آنچه در21 بهمن دربارۀ کوچک خان گفته بود) جنگلیان را « اتباع شورشی » خطاب کرد وگفت که توافقنامه برای این امضاء نشده بود تا شورشیان را حفظ کند، بلکه به این منظور بود که ازایران« درمقابل حمله و اشغال » نیروهای ترکیه حمایت کند. وی برخلاف نظرتأیید آمیزقبلی خود، جنگلیان رامتهم به « نقض مکرر» توافقنامه کرد. ویکهام با ذکرخودداری میرزا ازانجام توصیه های دوستانۀ انگلیس درچند مورد، اکنون اعلام می کرد که انگلیسیان دیگرنمی توانستند «به دوستی » با اتباع غیرمطیع دولت ادامه دهند. ویکهام به کوچک خان«صمیمانه»توصیه کرد که ایران را ترک وتحت حمایت انگلیس دربین النهرین زندگی کند واز آنجا « پیشرفت» به دست آمده تحت توجهات دولت بریتانیا را مشاهده کند! به میرزا پنج روزفرصت داده شد که تصمیم بگیرد.

کوچک خان طی نشستی با نمایندۀ دولت در11 فروردین درحضورحاجی احمد، اعلام کرد که چنانچه دولت 1350 تن ازنیروهایش را تحت رهبری وی درگیلان به عنوان نیروهای ژاندارم می پذیرفت، وی مایل به تسلیم بود. نمایندۀ دولت « که تا حدی ترسیده بود، با زحمت پاسخ داد که وی این مسئله را به مرکزگزارش خواهد کرد

ویکهام به درستی این را یک تاکتیک دفع الوقت دانست. کوچک خان درتقلای آن بود که حملۀ نظامی مشترک به نیروهای خود را به تأخیر اندازد، زیرا ازخطر بمباران هوایی دشمن، به ویژه در زمانی که پوشش درختان وجود نداشت، آگاه بود. وی امیدواربود با گذربهار، ازبدترین وضع، به رغم پناهنده شدن بسیاری ازنیروهایش وبی روحیه شدن بسیاری دیگراز آنان، جلوگیری می شود. ویکهام درمقابل بلوف کوچک خان وازسوی دولت تهران به صراحت پاسخ داد که تنها شرایط قابل پذیرش برای انگلیسیان همان هایی بود که درالتیماتوم آمده بود. وی برای اثبات این نکته، در10 فروردین نیروهای انگلیسی را با « سرعت ماهرانه ای » وارد شهر رشت کرد، گویی دست به کودتا زده بوده باشد.

دراین حال، کوچک خان با آگاهی ازنقشه های انگلیس برای یک حملۀ همه جانبه، همۀ تلاش خود را برای به دست آوردن سلاح ومهمات وهواپیمای نظامی ازباکو، که درآن زمان تحت حاکمیت مساواتچی   ها بود، به کارگرفت. سفر هیئت اعزامی به باکو توفیقی دربرنداشت. کوچک خان برای کسب حمایت در مقابل بحران آتی، ظاهراً تصمیم گرفت که اخذ ده درصد مالیات زمین را نیز که جنگلیان از سال 1296می گرفتند، لغو کند، با این امید که به جای درآمد از دست رفته، اموال دولتی و املاک ثروتمندان را مصادره کند.

در این زمان وضعیت کوچک خان به سرعت رو به وخامت می نهاد. افزون بر پناهندگی حاجی احمد ومردانش درهمان روز(همچنان که کوچک خان پیش بینی کرده بود) سروان میرزا حسن خان، افسر ایرانی که قبلاً به جنگلیان پناهنده شده بود و 25 قزاق « شورشی» مراتب تسلیم خود را به ستاد فرماندهی انگلیس اعلام کردند. علاوه برتدارکات نظامی « تلاش توان فرسایی ازسوی انگلیسیان به عمل می آمد.» تا کوچک خان را بی اعتبار کنند و چهرۀ واقعی او را به عنوان یک شورشی و راهزن نشان دهند، وبه گیلک ها بیهودگی تلاش برای ایستادن دربرابردولت موردحمایت قدرت بریتانیا را بقبولانند. به علاوه، ملاها به رهبری حاجی بحرالعلوم رفیع، زمین دار مرتجع، نیز نقش خود را ایفا می کردند، درحالی که در جریان مداومی ازاشخاص « نا مرتبط با کنسولگری انگلیس » تشویق به رفتن به حنگل « درهیئت دلسوزان می شدند تا به کوچک خان ورهبران ( چریک ) توصیه کنند » که شرایط انگلیسیان را بپذیرند. ازجملۀ آنان برخی اعضای پیشین اتحاد اسلام وسردارمحیی بودند که دیگر در زمرۀ دوستان کوچک خان به شمارنمی آمدند وعلاقه ای نیز به نجات جنبش نداشتند. آنان به میرزا « التماس می کردند » که تسلیم شود و« لذا دهقانان را از فاجعۀ جنگ برهاند.» این درخواست ها به ویژه در « ایجاد فضای نگرانی ونومیدی درمیان افراد مردد، که مورد نظردشمنان کوچک خان بود» مؤثر می افتاد، زیرا انگلیسیان شایع کرده بودند که تردیدی درانداختن بمب های « حاوی گازهای سمی با شعاع عمل 500 یارد، به خود راه نمی دهند.» حاجی احمد، گویی برای تکمیل اقدامات خود، پس از دریافت اولتیماتوم انگلیس و تسلیم به دولت مرکزی، اتحاد اسلام، کمیته مرکزی و دیگر نهادهای مربوط به آن را منحل اعلام کرد.

آنچه موقعیت را برای کوچک خان اندوه بارترکرد، رویگردانی یکی ازبزرگترین یارانش، دکتر ابراهیم حشمت بود، که به زودی عملی شد. وی در17 اسفند به مأمور سیاسی انگلیس وفرمانده تزاری لشکرقزاق گفت که آمادۀ تسلیم خود و400 تن ازافراد مسلح اش وترک بی درنگ گیلان بود. به وی 10 روز مهلت داده شد که افرادش را جمع آوری کند، به شرط آنکه ازهرگونه کمک به کوچک خان خودداری ورزد. با این حال، میرزا در دیداربا وی، هشدار داد که راهی را که برگزیده خطا بود و مسلماً به مرگ او می انجامد. استدلال های میرزا فقط تأثیرموقتی بردکترحشمت داشت، زیرا وی تحت تأثیرفضای روانی جدید حاکم برکشور وسکوت وخروج همۀ سیاستمداران ضد انگلیسی که درچرخش ناگهانی پس ازپیروزی انگلیسیان درنوامبر 1918 ( آبان 1317 ) جنگلیان را واگذاشته بودند، دلسرد شده بود.

به رغم فرارانبوه هواداران، میرزا پذیرش آنچه درواقع دستورات انگلیس ازطریق دولت وثوق بود، سرباز زد. اوساکت ننشسته وتصمیم گرفته بود که همۀ اقامتگاههای جنگلیان را برچینند و به زندگی سیاری که پیشتر با آن آشنا بود، بازگردد. میرزا درمقرخود درفومنات، خطاب به افرادش راجع به وضعیت دشوارشان سخن گفت. وی بدون آنکه سخنان درشتی دربارۀ رفقای همرزم متواری شده برزبان آورد، به بقیۀ افراد گفت که وی نه برای منافع یا افتخارشخصی، بلکه برای آزادی ایران از یوغ بیگانه جنگیده بود. وی گفت که دیگر ادامۀ راه به همان شکل مقدور نبود، زیرا منابع غذایی ومالی آنان ته کشیده بود اگرسربازان ایرانی را می کشتند مرتکب برادر کشی می شدند. وی اضافه کرد، آنانی که می خواستند مبارزه را ترک گویند و به آغوش خانواده باز گردند، می توانستند. بدون ترس ازنکوهش، چنین کنند و اما وی اگر مجبورمی شد به تنهایی مبارزه را ادامه می داد. در میان اشک واندوه، آخرین مقرجنگلیان درگراب زرماخ، در 6 فروردین 1298( پیش ازصدورآخرین التیماتوم انگلیس ) برچیده شد، و 943 رزمنده اعلام کردند که هرجا اوبرود به دنبالش خواهند رفت. این یک عقب نشینی تاکتیکی ضروری بود.

ازآنجا که کوچک خان، همچون حاج احمد، از بلند کردن پرچم سفید سرباز زد، آخرین مهلت ( به شکل اعلامیه های فروریخته ازهواپیما درسراسر گیلان) خطاب به رهبران و شبه نظامیان جنگلی صادر شد. به این معنا که مقامات نظامی انگلیس که« درحرف علاقمند به برقراری امنیت، یک کاسه کردن قوانین، و پیشرفت وانکشاف ایران» بودند، اکنون درصدد برآمدند تا به دولت وثوق درحل مسئلۀ جنگل کمک کنند. این یک اعلام جنگ بود. لذا، زمانی که دراواخرفروردین نیروهای مشترک انگلیسی ولشکرقزاق ایرانی تحت فرماندهی افسران تزاری وفرماندهان انگلیسی نیروهای شمال حملۀ بی سابقۀ خود را علیه جنگلیان آغاز کردند، جنبش تحت رهبری کوچک خان درضعیف ترین وضعیت خود قرارداشت. با این حال، پیش از آنکه حملۀ همه جانبۀ نیروهای انگلیسی، قزاق و ایلات تحت رهبری امیرعشایردرطالش ازغرب وسپهسالار در مازندران ازشرق، آغازشود، میرزا کوچک منطقۀ فومن را ترک گفت و به لاهیجان رفت، و درآنجا به دکترحشمت پیوست که هنوزتسلیم نشده بود. کل نیروهای جنگل که اکنون اززمین وهوا مورد تعقیب وپیگرد قرار گرفته بودند، به سمت شرق، تنکابن، حرکت کردند.

با نزدیک شدن خطرمحاصره، میرزا یکباردیگرنطق پرهیجانی ایراد کرد وبه نظامیان ومردان خود گفت که اگرمایل بودند، می توانستند دسته جات خود را منحل کنند و بدون پشیمانی تسلیم شوند، زیرا درگیری های نظامی پیش رو، آنان را به مرگ، دستگیری یا برادرکشی تهدید می کرد. بنابرگزارش هایی، منطق میرزا آن بود که نیروهای دولتی درواقع فقط درپی او بودند وآسیبی به رفقایش در صورت تسلیم نخواهند رساند. دراواسط اردیبهشت، برخی افراد تصمیم به تسلیم گرفتند. ازاین گروه، پرشمارترین شان دستۀ دکترحشمت وافرادش بودند، که تضمین گرفته بودند که مورد آزاروسرکوب قرارنخواهند گرفت. متأسفانه، انگلیسیان ودولتی ها هیچ یک به قول خود وفا نکردند. درلاهیجان، مقر پیشین دکترحشمت، با زندانیان بدرفتاری کردند و آنان را تحت ضرب و شتم قراردادند وبا طناب به یکدیگربستند. همچینن مردم شهر لاهیجان، که درخط سیرآنان جمع شده بودند، مراتب « شادی» توجیه ناپذیرخود را نسبت به اسارت آنان ابرازداشتند وحتی آنان را سنگ باران کردند- برخلاف رفتاری که دررشت با آنان شد. وقتی که به رشت رسیدند، دکترحشمت را ازافرادش جدا کردند و(به گفتۀ صبوری و فخرایی) به فرمان والی جدید، سردارمعظم ( تیمور تاش )، بلافاصله و بدون محاکمه به چوبۀ دار آویختند. تلاش حشمت درایراد واپسین سخنرانی خطاب به جمعیت تماشاگربا امتناع مأمورایرانی که برصورت او کوبید، عینکش را شکست وخون ازدهانش جاری کرد، ناکام ماند. افزون براین، برای خاموش کردن مردم وایجاد فضای وحشت، شانزده دهقان و قاطرچی گیلانی نیزازمیان خیل دستگیرشدگان انتخاب واعدام شدند. هرچند آنان کاملاً بی گناه بودند، اما « گناه » اعلام شدۀ آنان همکاری با کوچک خان بود. در4 خرداد، 250 زندانی را به تبعید گاهی رنج آور و دشوار، کاشان و کلات خراسان، فرستادند که برخی ازآنان دراسارت مردند. گزارش ایرانیان ازستم و بی رحمی های تیمورتاش، با توجه به گزارش ویکهام که سردارمعظم «سررشتۀ حکومت را دردست استوارخود گرفته و با انرژی وشهامت و توانایی ای که دارد باید از عهدۀ وظایف محوله برآید»، یعنی این که «نظم را به ولایتی بازگرداند که امکان یافته بود به هرج ومرج کشانده شود»، کاملاً باور پذیراست. صدرالاشراف می گوید که سردارمعظم حتی گیلانیان را به شورش برانگیخت، که به همین دلیل بعدآ از سوی دولت وثوق برکنار شد.

قطعاً، این روزها درنزد میرزا تاریک ترین دورۀ عمرانقلابی اش به شمارمی آمدند. پس ازآخرین سخنرانی، فقط 8 تن در کنار او ماندند. افزون برفشارروانی فرارافراد، وی شدیداً مورد انتقاد کسانی قرار داشت که می خواستند به نبردی نابرابر با نتایج قابل پیش بینی فاجعه بار وارد شوند. اوناچاربود درمقابل مردان بی روحیه اش شماتت کسانی را نیزهمچون آن پیرزن دهقان گیلانی درجنگل های گیلان ومازندران که وی را به خاطرریختن خون جوانان گیلان برای ارضای جاه طلبی هایش نکوهش کرده بود، فروبلعد و دم نزند.

دراواخربهارو اوایل تابستان، کوچک خان و وفادارترین افرادش – خالوقربان، احسان الله، سعدالله خان درویش، اسماعیل خان جنگلی وحسن الیانی معین الرعایا – درمعرض مرگ بارترین ضربات و حملات، ازجمله بمباران دهکده ها، قرار گرفتند. دراواخراردیبهشت، هواپیما های انگلیسی به دهکده های نزدیک رودبارکه گمان می رفت بین 300 تا 500 جنگلی وهوادارانشان درآنجا پنهان شده باشند، حمله بردند. با یک کشته و مجروح، انگلیسیان فکرکردند که بمباران ها « تأثیرروحی فوق العاده ای بر«رستم آباد» گذاشته بود.

تنها وقفه ای که پیش آمد ناشی ازخوش اقبالی میرزا، مبنی برنبودن اشتیاق درصفوف نیروهای ساعدالدوله بود که ازسوی پدرش سپهسالار و پدرزنش وثوق مأموریت یافته بود. بقای جنگلیان را در جنگل های تنکابن نابود کند. او به دلایل شخصی ازاین کارخود داری کرد.

انگلیسیان که با توجه به اطلاعات به دست آمده ازفراریان ظاهراً ازموقعیت وخیم کوچک خان نسبتاً آگاه بودند، موقعیت وی را « نومیدانه» ارزیابی کردند. انتظارمی رفت که وی یا به منطقۀ خود، فومنات، باز گردد که مهماتی درآنجا مخفی کرده بود، یا به مازندران بگریزد، یا به کوهستان ها پناه برد، یا در تهران متحصن شود، ویا تسلیم شود.

انگلیسیان به این نتیجه رسیدند که سرنوشت او رقم خورده بود لذا « ضرورت حفظ نیروهای کنونی ما درگیلان به پایان رسیده است.» ازاینرو، توصیه شد که « نیروهای مازاد بتدریج خارج شوند تا از بروزنشانه ای شکاف بین انگلیسیان و دولت ایران »، درحالی که قزاقان تحت فرماندهی استاروسلسکی فشار خود را ادامه می دادند، اجتناب شود.

وبا این همه، ظاهراً گزینۀ پنجمی نیزموجود بود، زیرا جنبش جنگل هنوزبا نابودی فاصله داشت. کوچک خان که پرسه ای دوماهه درجنگل های شمالی زده بود واغلب ازسوی دهقانان دوستدار جنبش پناه داده می شد، توانست باردیگرموقعیت خود را در ارتفاعات گیلان تثبیت کند واز آنجا دست به حملات پارتیزانی علیه نیروهای دولتی حاضر درمنطقه بزند.

دراواخرتیرماه 1298،اخبارتجدید فعالیت های وی کم کم به مردان تبعیدی اش می رسید. درنیمۀ آبان، تهران آکنده ازاخباری حاکی از تحرکات تازۀ کوچک خان علیۀ نیروهای قزاق بود. گزارش می رسید که وی بسیاری ازاین نیروها را ازبین برده وحدود 200 اسیرگرفته که قراراست با اسرای جنگی معاوضه شوند. یک گزارش رسمی دولت ایالتی گیلان درماه آبان 1298 ، به روشنی حاکی ازآن بود که جنگلیان شمارخود را به 353 نیروی مسلح و200 غیر مسلح رسانده بودند. گروه اخیرمسئولیت تأمین غذا وعملیات اطلاعاتی درشهرو روستا را برعهده داشتند و این گزارش همچنین تأکید می کند که شمار جنگلیان به رغم شکست بهارگذشته افزایش یافته بود، عمدتاً به این دلیل که مردم از مقامات دولتی نا امید وناراضی بودند. اوضاع چندان وخیم بود که تیمور تاش، والی بی رحم رشت، از انگلیسیان خواست مستقیماً وارد عمل شوند وجنگلیان را سرکوب کنند. این گزارش اضافه می کند که در رشت 95 درصد مردم ازجنبش حمایت می کردند. چنین بود نفوذ آنان که حتی مالکان ودیگراشخاص با نفوذ ایالت، ازعدم موفقیت دولت درمقابل جنگلیان دلسرد شده و درپی تماس با آنان برآمدند تا در صورت رسیدن به قدرت، اموال خود را حفظ کنند. در پایان سال، دولت وثوق لازم دید که نمایندگانی به گیلان بفرستد وبا رهبرجنگلیان، که تنها 6 ماه پیش از آن ستارۀ اقبالش ظاهراً رو به افول بود، یک « قرارداد صلح » امضا کنند.

بازسازی واحیای نیروهای جنگلی تا اندازۀ زیادی به دوعمل بستگی داشت. قرارداد انگلیس – ایران که بین دولت وثوق وانگلیسیان بسته بود، واحیای علاقۀ بلشویک های قفقازوروسیه به امور ایران.(1)

 

توضیحات و مآخذ:

 

1- دکتر خسرو شاکری – "ميلاد زخم"‏‎ ‎يا "جنبش جنگل و جمهوري شوروي سوسياليستي ايران"- مترجم:‏‎ ‎شهريارخواجيان - ناشر:‏‎ ‎اختران - چاپ:‏‎ ‎اول 86‏ 13 - صص 144- 117 )

 

803 2 jamale safar* - زندگینامه دكتر ابراهیم حشمت الاطباء طالقانی

«دکترحشمت ازاین سفر دورودراز که پایانی نداشت خسته شد وبراثر تامینی که پشت کلام الله نوشته و برایش فرستادند به سرنوشتش نزدیک شد و با 270 نفر از همراهانش که در میان آنها شیخ عبدالسلام عرب نیز دیده می شد تسلیم گردید.شیخ عبدالسلام کسی بود که از روزهای نخست بندای جنگلی ها پاسخ مثبت داد و درجنگ ها همیشه همراه بود، هنگام ورود اسرا به رودسریکی ازدوستان شیخ عبدالسلام (دکترمحمد خان) خود را باو رسانید و بوی تکلیف کرد که حاضر است او و دکتر حشمت را ازاسارت خلاص کند وفرارشان دهد اما دکترحشمت قبول نکرد.

میرزا همین که خبر تسلیم شدن دکتر را شنید بی اختیار گفت: «انالله و اناالیه راجعون » و با اداء این آیه اورا ازدست رفته به حساب آورد، درحقیقت نیزهمین طوربود زیرا دکتربعد از ورود به لاهیجان برخلاف آنچه تصورمی کرد مورد اهانت قرارگرفت ومتین الملک قریب، سیلی بگوشش نواخت وانواع ناسزا نثاروی و یارانش شد وعاقبت چنانچه خواهیم دید اعدام گردید.»(I )

«ميرزا محمدعلي خان جنگلي وضع دكتر حشمت را در زمان تسليم اين گونه بيان مي كند: ما مصمم شديم از «قلعه گردن» بگذريم. اما از چند طرف در محاصره بوديم. سران جنگل براي يافتن راه حل و دفع خطر به مشورت نشستند و هر كس چيزي گفت و نقشه اي ارائه نمود .... تازه براي حركت آماده شده بوديم كه دكتر حشمت ناگهان تصميم به تسليم گرفت. دكتر كه احساس مي كرد ديگر ياراي مقاومت ندارد روي به ميرزا نموده، چنين گفت: خسته شدم، زانوانم قدرت حركت ندارند؛ مثل آنكه كرخ شده اند. رمقي برايم نمانده، افرادم بي تابند، اجازه بدهيد بروم وبه سرنوشتم نزديك شوم. ميرزا قدري نصيحتش كرد و گفت: تسليم شدن برابر با خودكشي است؛ من هم مانند شماخسته و كوفته ام، اما هرگز فكر تسليم به مغزم خطور نكرده است. بايد صبر كرد، بالاخره اين رنج ها به پايان مي رسند. اما دكتر همچنان به خيالش مشغول و عزمش را جزم كرده بود و عاقبت ـ چنان كه ديديم ـ با عده اي قريب به سيصد نفر كه سيد حسن خان قزاق و عبدالسلام عرب و علي اكبر خان آب زرشكي و علي حبيبي و حسن مهري در ميانشان بود، از ميرزا خداحافظي كرد و رفت تسليم قواي دولت گرديد. بعد از رفتن دكتر به خرم آباد، در آنجا گلنگدن اتباعش و موزر خودش را گرفتند و همه را بعد از چند شبانه روز به لاهيجان بردند.» ( II )

«دكتر ابراهیم حشمت الاطباء ( 1296 – 1256 ش) درنزدیکی طالقان بدنیا آمده بود. او فرزند عباسقلي حکیم باشی طالقانی « پزشک وجراح حاذق مناطق مازنداران، گیلان و قزوین و مشهور به حشمت الاطباء است. ابراهیم نوجوان پس از تحصیلات مقدماتی برای ادامۀ تحصیل به تهران آمده ودر مدرسۀ آلیانس فرانسوی تحصیلات متوسط را تمام می کند. و آنگاه وارد مدرسۀ طب دارالفنون شده و بعد ازفارغ التحصیلی ملقب به حشمت الاطباء یعنی همان لقب پدرمی شود و بعد ازپیوستن به جنبش جنگل معروف به دکترحشمت جنگلی می گردد. او ضمن تحصیل طب، در مدرسۀ سیاسی دارالفنون نیزبه فراگیری علوم سیاسی می پردازد. » (III)

   حشمت « یکی از اطباء حاذق و درعین حال ازمردان آزاده وخدمتگزاربود، مردی با ایمان ونیک نام که درجنبش مشروطیت ازمجاهدین صدیق و طبیب نظام ملی ودرقیام جنگل ازسران با شخصیت و فداکاربود. یکباربه نمایندگی جنگل به طهران رفت ونظرنخست وزیروقت ( حسن) مستوفی الممالک را بمساعدت با جنگل جلب نمود. (هنگامي كه قبايلي ازشاهسونها به حمايت ازمحمد علي شاه عصيان كرده و اردوي دولت مشروطه به سركوبي آنان مامورشد، دكتر ابراهيم خان به عنوان پزشك اردو ماموريت يافت و دراين سفر بود كه با ميرزا كوچك خان كه او نيز جز سردستگان اردوي آزادي بود، آشنا شد.) فعالیش درپیشرفت قیام جنگل وصمیمیتش درحسن انجام وظیفه محسوس همگان واقع گشته، میرزا و دیگران بوی احترام می گذاشته اند.

در لاهیجان درتسطیح طرق وکوشش درتوسعۀ فرهنگ و تأسیس نظام ملی واحداث نهرحشمت رود که اراضی وسیعی ازمزارع برنج را ازخطرسوخت مصون می داشت خدماتش را عیان ساخته بود،   یکبارهنگام اردو کشی دولت به گیلان براهنمایی نصرات الله خان صوفی املشی به رشت رفت وبا مقامات نظامی دولت ملاقات نمود وآنها وی را به تسلیم تشویق نمودند. .. لیکن میرزا پس ازاستحضار ازقضیه، بدواً بوسیله دو نفر( مظفرزاده و یحیی کرمانی ) و بعد شخصاً دکتر را ملاقات واو را متقاعد ساخت که تسلیم شدن بدولت مساوی با مرگ است و لذا هردو نفر، مشکلات یک عقب نشینی دامنه دار ومصائب مربوطه به این عقب نشینی را از پیش، مطالعه وبخود هموارساخته تعیین سرنوشت خویش را بدست حوادث و اتفاقات سپردند.

مقامات نظامی دولت، بدکتر پیام فرستاده و به استناد اینکه مسلمانند و فرد مسلمان بریختن خون برادران هم کیش راضی نیست، پشت قرآنی را بعلامت تأمین مهرکرده سوگند یاد نمودند که در صورت تسلیم، جاناً و مالاً مصون ازهرنوع تعرض خواهند بود ... ، دکتر حشمت که به مبانی دینی ایمان داشت سوگند مقامات نظامی را حمل بصحت نمود و یک روشنایی مبهمی ازاعتماد واطمینان به آنچه شنیده و از نظرش گذشت درقلبش تأیید و فکرنمود که سخنانی بدین صمیمت و غلظت، هرگز بیهوده نخواهد بود، لذا با پیش بینی وارزیابی حوادث محتمل الوقوع، سرانجام تسلیم شدن بقوائ دولت را بعقب نشینی بی هدف که نتیجه ای نامعلوم داشت رجحان داد وبا20 نفراز مجاهدین تحت فرماندهیش که باقی مانده بودند تسلیم شد. بدرفتاری فرماندهان قزاق درهمان لحظات اولیۀ تسلیم، وی را به اشتباهی که نموده متوجه ساخت. چه می دید مردم درمسیر راهش به ابزار احساسات مخالف واعمال دشمنی و کینه توزی برخاسته سخنان ناهنجاری بزبان می آورند و این امر اگر تحت تعلیمات فرماندهان نظامی صورت نمی گرفت قطعاً امکان پذیرنمی شد. بعلاوه سرهنگ قریب از رعایت قول شرف نظامیش سرباز زده از هیچگونه اهانت نسبت بدکتر خود داری نکرده وحتی وی را مورد ضرب قرار داد و طولی نکشید که جلسۀ محاکمۀ نظامی که بخیمه شب بازی بیشتر شباهت داشت ترتیب داده شد و بدون اینکه حق دفاعی برای دکترقائل شوند حکمی را که از پیش انشاء نموده قرائت و به اعدام محکومش ساختند.»(IV )  

«کوچک پور در خاطراتش نقل مي کند که دکترحشمت و همراهانش را از لاهيجان و با درشکه به رشت آوردند، در حالي که آنها را طناب پيچ کرده بودند، آنها را به باغ محتشم بردند. بازجويي افراد دراين دادگاه از سه دقيقه تجاوز نمي کرد. دکتر حشمت را با وضعي دردناک و در حالي که خون از پاهايش مي چکيد، به دادگاه بردند و برگهاي بازجويي را جلوي رويش گذاشتند. دکتر آنها را خواند و گفت من اينها را نگفته ام. در تفتيش بدني از دکتر، 45 اشرفي به دست آمد. قاضي پرسيد: «بقيۀ اشرفيها را چه کرده ايد؟» دکتر حشمت جواب داد: «من يک سرباز وطن بودم و اين وجه کفاف مخارج را نمي داد.» قاضي پرسيد: «بقيۀ پولها نزد ميرزا کوچک است؟» دکتر حشمت برآشفت و گفت: «ميرزا کوچک مبرا از اين گونه تهمتهاست.» قاضي پرسيد: «الان ميرزا کوچک کجاست؟» دکتر حشمت جواب داد: «من از محل سکونت فعلي او اطلاعي ندارم.» در اين هنگام يک افسر قزاق ايراني به نام عبدالجواد قريب، سيلي محکمي به دکتر حشمت زد که عينکش افتاد و شکست. اين برخورد ناجوانمردانه، خوشايند ديگران نبود. دکتر حشمت گفت: «من از روز اولي که وارد جنگل شدم مي دانستم که مصلوب خواهم شد وبراي همين هيکل صليب را از سينۀ خود آويخته ام.“ و منظورش کمربند چرمي اي بود که به شکل ضربدر روي بدنش مي بست.

میر ابوالقاسمی در بارۀ « اتهاماتي را که دکتر حشمت به استناد آنها محاکمه و اعدام شد» می گوید:

از دکتر حشمت پنج سئوال پرسيدند که به دوتا از آنها کلاً جواب نداد. از جملۀ اتهامات او يکي اين بود که «تو با وجود آنکه مي دانستي که جنگليها عليه دولت مرکزي مي جنگند، با آنها همکاري کردي، در حالي که اين دولت مربوط به همين ملت است و دولت خارجي نيست و به تو هم تأمین داده است. از طرفي مي دانستي که اگر کسي ميرزا را به خانه اش راه بدهد، خانه اش را آتش مي زنيم و او را دستگير مي کنيم. تو با اين که اين چيزها را مي دانستي چرا ميرزا را راه دادي واو را به طرف لاهيجان بردي و جا و مکان دادي. تو تجزيه طلب و نسبت به دولت ايران، ياغي هستي و آگاهانه دست به اسلحه برده اي و عليه حکومت ايران جنگيده اي.» (V)

« بهترين و جامع ترين گزارش را دربارۀ فرجام محاكمۀ ساختگي دكتر حشمت، يكي از شاهدان عيني به نام مهرنوش اينگونه روايت كرده است: ً گيلانيان از اول مشروطيت تا آن عصر چوبۀ دار نديده بودند اينك دورۀ استبداد تجديد شده و براي دفعۀ ديگر چوبه هاي دار در مركز شهر رشت بر پا كردند در قرق كارگزاري جماعت زيادي از مرد و زن دور چوبۀ مزبور را احاطه كردند ناگاه از دور هيولاي درشكۀ سياهي از محلۀ چله خانه نمودار گشت و از نزديك گوري كه در آنجا ساخته و پرداخته مي شد بگذشت در نيمۀ شمالي قرق كارگزاري از حركت بازمانده دروسط درشكه مردي با ريش انبوه و موي سر زياد قرار گرفته و شنلي ازشال قهوه اي رنگ و پيچك و شلواري ازپارچۀ پشم وطن و جورابي با ساقۀ بلند از پشم به رنگ نيلي تند بسته شده بود، اين متهوروغيور بدون آن كه خود را ببازد از درشكه به زير آمد و با كمال متانت خود را به پاي دار رسانيد همهمۀ غريبي سكوت ميدان را اخلال كرد و اهالي رشت به همديگر تنه مي زدند. استاد هادي خياط نزديك بود آشوبي به پا نمايد، دراين موقع ( اُرد) حكم خوانده شد و دكتر حشمت با كمال تهور شنل از دوش برگرفت و آن را به كاظم بلند جلاد چهار برادراني سپرد و بعد عينك را برداشته وبرروي چهار پايه بالا رفت. اشعه پاكدامني و تقوا از چهرۀ دكترحشمت طالع بود و مردم نگران بودند ودلها مي تپيد. دكتر حشمت ريسمان را از جلاد گرفت و به گردن خود انداخت و سپس موهاي سر وصورت خود را از زير حلقۀ طناب خارج ساخت به نحوي كه ريسمان اطراف گردن او را فرا گرفت دكتر حشمت اشاره به جلاد نمود و اورا از دار بياويختند صداي شيون از هر طرف بلند شد و شورشي به پا كردند و با دخالت نظامي ها مردم را متفرق نمودند.» ( VI )

به روایت دیگر: « دردادگاه نظامی که درباغ محتشم رشت به ریاست سرهنگ قریب و با حضور قاضی عسکر مجدالواعظین تشکیل می شود ( دکتر حشمت ) به اعدام محکوم می شود و حکم اعدام بلافاصله در روز 4 اردیبهشت 1296 انجام می شود. چند روز بعد شایع می شود که وثوق الدوله تمایلی به اعدام دکتر حشمت نداشته، اما تیمور تاش فرماندار رشت مفاد تلگراف رسیده از تهران را پس از اجرای حکم فاش می کند. یک ماه بعد درخرداد ماه نیز میرزا علی محمد برادردکتر حشمت که رئیس پلیس قوای جنگل بود اعدام می شود.

حدود یک سال بعد از اعدام دکتر حشمت، جمهوری گیلان به مرکزیت رشت تأسیس می شود و نخستین اقدام میرزا کوچک خان درروز اعلام جمهوری، حرکت او به همراه مردم به سوی آرامگاه دکتر حشمت وادای احترام به اومی باشد. » ( VII )

فخرایی گزارش می کند: «جمعیت چندهزارنفری قرق کارگزارکه دررأسشان میرزا قرارداشت، هلهله کنان بسوی«چله خانه» که آرامگاه دکترحشمت درآنجا واقع است متوجه شدند. میرزا نطقی بر سرمزاردکتر ایراد نمود که هم کوتاه وهم بزحمت شنیده می شد، زیرا ملایم و آرام حرف میزد وتأثر شدید وهیجانات باطنی او مانع بلند ساختن صدا و قدرت تکلم بود. نطق میرزا به نکوهش ازاعمال وثوق الدوله شروع وبه خیانت رجال بیگانه پرست ایرانی ختم شد. ضمن ابراز تنفرازقراداد(1919 ) واینکه ازسرتاسر این پیمان خباثت وخیانت می چکد. به شهیدشدن یکی از بهترین یاران صمیمیش (دکتر حشمت)اشاره نموده وگفت "با فقدان این مرد بزرگ هنوزکمرمان راست نشده است".»( VIII)

«در بارۀ صفات اخلاقی دکتر حشمت «مي گويند که همواره سحرخيزبوده و شبها قبل از آن که به بستر برود وصبحها پس ازآن که برمي خاست، لحظاتي را به مطالعۀ آثار پزشکي، اجتماعي، سياسي و تاريخي مي پرداخت وبه تاريخ ايران باستان و شاهنامه علاقۀ بسيار داشت و ابياتي از حافظ و سعدي را حفظ بود که گاهي به مناسبت مي خواند و از جمله اين بيت را زياد زمزمه مي کرد که:

گرت ز دست برآيد چو نخل باش کريم

ورت ز دست نيايد چو سرو باش آزاد

بسيار کم حرف مي زد و زياد کار مي کرد. نگاهي نافذ داشت و بسيار کنجکاو بود و تا پاسخ سئوالش را نمي يافت، از تلاش دست برنمي داشت. بسيار صبور بود و با آن که از پر حرفي بدش مي آمد، اما وقتي بيماران برايش درد دل مي کردند، همه را گوش مي داد و نکات تازه را يادداشت مي کرد. به موسيقي و مطالعۀ سرگذشت اشخاص و چهره هاي معروف علاقه داشت. خوراکش متنوع نبود، اما دوست داشت که مثل سايربرنامه هاي زندگيش نظم وترتيب داشته باشد. با بيماران بيش ازديگران سروکار داشت وهيچ کس، هرچند بي پول بود، درمراجعه به اودچارترديد نمي شد. ازاشيا و مصنوعات غيرايراني حتي المقدوراستفاده نمي کرد و هنگامي که جنگليها درگيلان کارگاههاي ريسندگي به راه انداختند، استفاده از پارچۀ غيرايراني را به کلي کنار گذاشت. او حتي قند روسي را هم که مردم گيلان مصرف مي کردند، نمي خورد.» ( IX )

منابع :

I ) ابراهیم فخرائی – « سردار جنگل» ، انتشارات امیرکبیر، تهران - 1344، صص 177 و 188

II ) ابراهيم فخرايي ، پيشين ، ص 177 و 188 و 189 - نگاه کنید به « نهضت اسلامي جنگل; عوامل شكست و عبرتها» محمّدرضا جواهري – منبع ،« نشریه « معرفت » خرداد 1386 - شماره 114 »

III) ( دکترجواد وهاب زاده -   مجلۀ حافظ - شماره 84 – مرداد 1390

IV )   ابراهیم فخرائی – « سردار جنگل» صص 180 - 177

V) ( درگفت وشنود شاهد ياران با سيد محمدتقي ميرابوالقاسمي منبع:ماهنامه شاهد یاران/شماره 12 / آذرماه 1385)

VI ) ميرابوالقاسمي سيد محمد تقي، 1378 ، ص 116 ,و نگاه کنید به - دكتر جواد شيخ الاسلامي - «ميرزا كوچك خان (رهبر نهضت جنگل ) »، مجله دانشكده حقوق و علوم سياسي - دوره: ۲۳، ‏بهمن ۱۳۶۶ - ص 133 )

VIII ) ( دکتر جواد وهاب زاده – مجله حافظ شماره 84 – مرداد 1390 )

IX ) فخرایی، پیشین  ص 50 2)    

X ) ( در گفت وشنود شاهد ياران با سيد محمدتقي ميرابوالقاسمي منبع: ماهنامه شاهد یاران/شماره 12 / آذرماه 1385)

انقلاب اسلامی شماره ۸۰۳ از ۱۵ تا ۲۸ ۱۳۹۱