جمال صفری :

جنبش جنگل برضد سلطۀ روس و انگلیس درایران

802 1 Safari-Jamal

26 خرداد، بمناسبت صد و بیست ونهمین سالگرد تولد دکتر محمد مصدق «زندگینامه دکتر محمد مصدق» (51)

محمد قلی مجد درکتاب « انگلیس واشغال ایران درجنگ جهانی اول » می نویسد: نهضت جنگل که تحت رهبری میرزا کوچک خان هدایت می شد، واقعی ترین نهضت ملی آزادی ایران بود. جنگلی ها ابتدا دربرابرقوای روس ایستادند، وبعد ازتهاجم انگلیسی ها به شمال ایران درمقابل مهاجمان جدید قدعلم کردند، ولی انگلیسی ها نهایتاً انتقام هولناکی ازآنها گرفتند. پس ازکودتای فوریۀ 1921که رضا میرپنج – بعدها رضا خان و درسال 1925رضا شاه پهلوی– را به قدرت رساند. میرزا کوچک خان در محاصرۀ نیروهای رضاخان قرارگرفت ودرزمستان سال1921 درکوهستانهای گیلان جان باخت. سرش را ازبدن جدا کردند وبه تهران آوردند وبرای عبرت دیگران درمعرض دید عموم گذاشتند. اما میرزا کوچک خان به قهرمان ملی برای ایرانی ها مبدل شد.» (1 )

ابراهیم فخرایی دربارۀ نقش مفاخرالملک نوکروسرسپردۀ روس ها اینگونه شرح می کند: توسعه و الحاق روزافزون افراد (جنبش جنگل) باعث شد که اولیاء امور(روسیه) مسئلۀ « دستۀ مسلح » را جدی ترازآنچه هست تلقی کنند وعدۀ بیشتری را برای قلع وقمع آنان بفرستند.

مفاخرالملک رئیس شهربانی رشت داوطلب این مأموریت شد وتعهد نمود که ریشۀ فساد را ازبیخ وبن براندازد و نگرانیهای موجود رابرطرف سازد ودراجراء این منظوراردوئی مرکب ازچند صد نفرتفنگ چی وچوبداروشاطروفراش وآبدارخانه وقبل منقل حتی کنده وزنجیروچوب وفلک وچند خروار طناب آماده وعازم پسیخان گردید.

این شخص که نام کوچکش«محمد علی » واهل اصفهان بود درسال 1316 قمری برشت آمد و بطوری که می گفتند در بقعۀ« خواهر امام » که ملجاء وپناهگاه غربا بوده منزل داشت وازنامه نویسی وعریضه نگاری امرارمعاش می نمود.

بعد بملاحظۀ حسن خط وشیوۀ تحریربه منشی گری حاجی معین السلطنه رشتی » که ازمالکین گیلان بود دعوت شد و سپس کارش بالا گرفت ومشاور حقوقی او و برادرش ( حاجی ابوالحسن معین التجار) گردید و چون ازجاه طلبی چیزی کسر نداشت کم کم مراحل ارتقاء را طی کرد ومشاور قونسولگری روس شد و در سمت اخیر، افراد دستگیر شده بنام «جنگلی» را شخصاً بازجوئی نموده بد و بیراه می گفت و به چوب می بست. بدین طریق مورد اعتماد قونسول روس قرارگرفته و طولی نکشید که بریاست شهر بانی رشت منصوب گردید.

دولت ایران آنچه دراین باب اعتراض نمود که قونسول روس حق ندارد در یک نقطه ازخاک ایران رئیس شهربانی تعیین کند بخرج کسی نرفت، تا آنکه درغیاب فرماندار گیلان « آصف الدوله » که به طهران احضارشده بود کفالت حکومت ایالتی را نیز یدک کشید و دراین سمت بود که عازم سرکوب جنگلی ها شد، به این امید که مزاحمین دولت امپراطوری راگوشمالی دهد وسرجایشان بنشاند. آنهائی را که خطربیشتری دارند به دیارعدم بفرستد و افراد کم تقصیر را به چوب وفلک ببندد و ناخن هایشان را زیرضربات چوب بریزد تا درآینده حتی هوس جسارت بمقامات مقتدرجهانی را ازسر بدرکنند. اسرا را با غل و زنجیر و کت های بسته درکوچه های شهر بگرداند. تا اینکه اسباب عبرت ناظرین شود و خود با انجام این عملیات بفرمانروائی مطلق گیلان ارتقاء یابد.

« اردو بعوض آنکه بیک ستون جنگی شبیه باشد، بیک کارنوال مسخره شباهت داشت، زیرا صدای جرنگ و جرونگ زنگها و شیهۀ اسب های حامل چوب و فلک وکنده و زنجیر، طنین درفضا می افکند که ازیک نبوغ نظامی کاراصفهان حکایت می نمود.

اردوپس ازعبوراز پسیخان و جمعه بازاربه کسما رسید و در بازاراطراق نمود. جنگلی ها ازپیش، از حرکت این ستون باصطلاح جنگی اطلاع یافته وهمچون شکارچیانی که نفس ها درسینه شان حبس و بی سرو صدا مراقب نزدیک شدن شکارند، آماده پذیرائی شدند و پیش ازآنکه شبی را درکسما به روز آورند به آنها حمله بردند.

جنگ آغاز شد و چندین ساعت بطول انجامید وعده ای ازطرفین بخاک وخون در غلطیدند. جنگلی ها که آزادی عمل بیشتری داشتند بازار را محاصره وآنرا آتش زدند، اردوی مفاخربیک درموقعیت وخیم گرفتارشد وبعد ازچند ساعت مقاومت بی نتیجه مجبوربه تسلیم گردید.

مفاخربعداز پایان جنگ واسارت خود التماس نمود باو اذیت و آزاری نرسانند و وی را نزد میرزا کوچک خان ببرند وهرحکم که او درباره اش بنماید ازجان و دل فرمان برداراست.

مجاهدین خواهش وی را قبول وهمینکه با میرزا روبرو شد با عجز وانکاروشرمندگی ازوی امان طلبید و قول داد این جوانمردی را که در حقش مبذول خواهد گشت درآینده جبران کند و پیرامون این ماجراها نگردد.

میرزا که مردی رحیم ونرم دل و زود گذشت بود، دستور داد او را به خانۀ یکی ازمجاهدین ( صالح) ببرند ونگاه دارند تا شخصاً بیاید واو را محاکمه کند و تآکید کرد بوی صدمه ای نرسانند، لیکن مجاهدین باین دستورترتیب اثر ندادند ومفاخرالملک با ضربۀ تیرموزر« محمد حسن » نام پا پروسی درغلطید وازپای درآمد. مهدی خان کرمانشاهی نیزسرنوشتی بهترازمفاخرنیافت چه او نیزبا ضربات چوب وچماق بهلاکت رسید. گفته می شد که قتل مفاخر به اشارۀ حاجی احمد کسمایی روی داده است چه، محمد حسن خواهرزادۀ او بود وخواهرزاده بدون اجازۀ دایی جرآت مبادرت به این کار را نداشت ودرهرحال میرزا ازاین عملی که واقع شد آزرده خاطر گشت که چرا دربارۀ یک اسیر اینطوررفتار شده وشاید یکی ازعلل اختلافات بعدی میرزا وحاجی احمد ازهمین مسئله ریشه گرفته باشد. رجب دهنده ای و داش دمیرکشته شدند. به اشجع الدوله که تمایل باطنی به جنگل داشت، آسیب وارد نیامد و فقط چند نفرازتفنگ چی هایش کشته شدند وخودش درسوم جمادی الثانی 1336 قمری درکسما باجل طبیعی درگذشت وجنازه اش را حسب التوصیه باسالم برده، درآنجا مدفون گردید. حاجی تقی کتک فراوان خورد وعلت اینکه او را نکشتند نسبتی بود که با میرزا داشت.

میرزا کوچک بعد از این واقعه برای اسرا سخنرانی کرد وماحصل گفته هایش این بود که ما همه برادریم و گرچه این انتظار را ازبرادرانمان نداشته ایم که بجنگ ما بیایند ولی کاری است انجام یافته که گناهش بکردن ما نیست، از این تاریخ هر کس مایل باشد می تواند با استغفارازگذشته درکنارما قراربگیرد وهرکس مایل نباشد آزاد است هرکجا که دلش می خواهد برود، قصد ما آباد کردن کشور وگرفتن انتقام ازوطن فروشان است.

عده ای ازاسرا ماندند وگفتند ما می مانیم و در رکاب شما کشته می شویم، عده ای دیگربرشت برگشتند و میرزا بهمه خرجی داد و توصیه کرد که چشم و گوششان را باز کنند وآلت دست قرارنگیرند وبدین طریق اردوکشی مفاخر پایان پذیرفت. (ص2)

بنا بنوشتۀ جواد شیخ الاسلامی:« قنسول روس سپس تصمیم گرفت گروهی از قزاقان روسی را که دربیرحمی‏ شهرت داشتند برای قلع وقمع تشکیلات جنگل بفرستد.این نیرونیزشکست خورد ومقداری اسب واسلحۀ متعلق به آنها بدست جنگلیها افتاد. فاتحان جنگل با اسراء مخصوصا با قزاقان اسیرایرانی به خوبی رفتارکردند وازاین رهگذربرنیکنامی خود افزودند. ازچشم مقامات اشغالگر روس قضیه آن چنان اهمیتی پیدا کرد که آفسیکوف‏ مقامات مرکزی تهران را مجبورساخت به طورجدّی با تشکیلات جنگل روبرو گردند. درنتیجۀ فشار و تأکید او بود که در حدود چهارهزار قزاق سوار و پیاده و توپخانه به‏ فرماندهی کالچوک اوف به جنگل اعزام شد.عده‏ای ازفئودالهای محلی نظیرامیرمقتدرطالشی و برهان السلطنه طارمی نیزبا قوای خود ستونهای اعزامی مرکز را تقویت‏ می‏کردند.

در این جنگ شکست سختی به قوای جنگل وارد شد و عده‏ای از بهترین افراد میرزا کوچک خان کشته شدند و بقیه به غارها و شکاف کوهها پناه بردند. سرمای شدید زمستان عدهء زیادی از این متواریان را ازپا درآورد که یکی از آنها عنایت خواهرزادۀ خود میرزا بود. جنگلیها شکست خوردند ولی قلع وقمع نشدند. رویۀ مستوفی الممالک نسبت به جنگلیها مرحوم میرزا حسن خان مستوفی(مستوفی الممالک)که نخستین کابینۀ زمان جنگ خود را در 26 مرداد 1294 ش.هـ. تشکیل داد یکی از آن رجال میهن پرست ایرانی بود که‏ خط مشی سیاسی کشورش را بی‏توجه به حبّ و بغض بیگانگان تعیین می‏کرد و به‏ نظرات و قضاوتهای آنها دربارۀ نهضتهای داخلی کشور چندان اهمیتی نمی‏گذاشت. مرحوم مستوفی ازهمان اول کارپی برده بود که تشکیلات جنگل(دراوضاع و شرایط آنروزی ایران)نه تنها مضرّنیست بلکه تا حدی سودمند هم هست. اما سفارت روس‏ درتهران جنگلیها را کماکان به چشم متجاسران خطرناک که منافع دولت تزاری را درشمال ایران تهدید می‏کردند، می‏نگریست و به دولت ایران فشار می‏آورد که با اعزام‏ قوای مکفی به شمال، این نهضت مزاحم را ریشه‏کن سازد.

بنابراین دردوران زمامداری مستوفی که بیش از شش ماه طول نکشید، دولت‏ مرکزی هیچ گونه اقدام شدید نظامی علیۀ چریکهای مسلّح جنگل صورت نداد. اما کابینۀ محمد ولی خان تنکابنی(سپهسالار اعظم) که تقریبا هشت ماه بعد روی کار آمد، به علت داشتن روابط بسیار نزدیک با روسها، خیلی زود به دام تحریکات عمال تزاری‏ گرفتارشد وتصمیم گرفت خوانین اطراف گیلان را نظیراسعد الدولۀ زنجانی و جهانشاه خان امیر افشار را همراه ششصد تن ازقزاقان ایرانی برای سرکوبی قوای‏ جنگل و قطع کامل ریشه آنها اعزام دارد.

فرماندار گیلان حشمت الدوله که مردی مؤمن ومتدیّن بود وجنگلیها را مردمانی‏ میهن پرست و خدمتگزارمی‏دانست، به مرکزفشار آورد که از سیاست برخورد نظامی با قوای جنگل احترازشود و قول داد که با مذاکرۀ شخصی با سران جنگل‏ اوضاع رشت و شمال کشوررا اصلاح کند. درملاقاتی که میان حشمت الدوله و نمایندگان جنگل درفومن صورت گرفت حشمت الدوله آنها را متقاعد ساخت که‏ عملیات چریکی قوای جنگل که دولت مرکزی را رویاروی سفارت روس قرار داده‏ بیفایده است ونباید کاری کرد که حکومت تهران، تحت فشار روسها، ناچاربه اقدام‏ قاطع نظامی گردد. فرماندارگیلان پس ازگرفتن قول قطعی ازسران جنگل که ازعواید املاک منتسب به رعایای روس چیزی گرفته نشود (چون در آن تاریخ عدۀ زیادی ازمالکان وتجار ثروتمند گیلانی با استفاده از مزایایی که کاپیتولاسیون برای اتباع خارجی، مخصوصا اتباع روسیه، ایجاد کرده بود تابعیت و گذرنامه روسی داشتند) به رشت برگشت و گزارش عملیات خود را به تهران مخابره کرد.

اما کنسول دولت تزاری دررشت باطناً با این اقدام حشمت الدوله موافق نبود وتصمیم قطعی داشت نهضت جنگل را ریشه‏کن سازد. موقعی که خبررسید قوای روس‏ درغرب کشوردست به یغما و چپاول زده‏اند، جنگلیها به عنوان معارضه به مثل به‏ عده‏ای از سربازان روسی بین راه رشت وانزلی حمله کردند وپس ازوارد کردن تلفات‏ به دشمن وگرفتن تعدادی تفنگ وفشنگ ازآنهابه پایگاههای خود در جنگل‏ بازگشتند. به این ترتیب زحمات حشمت الدوله به هدر رفت که هیچ، روسها به حکومت‏ مرکزی فشارآوردند که این شخص حتماً باید ازحکومت گیلان برداشته شود.

جانشین حشمت الدوله مردی بود به نام مفاخرالدوله که ازهمان اول کارحاضربود به سازروسها برقصد و لذا پس از ورود به حوزۀ حکومتش در گیلان نغمۀ مخالفت علنی‏ با تشکیلات جنگل را سرداد.

گروگان گرفتن حاج محسن خان امین الدوله

یکی ازاقدامات انقلابی سران جنگل که دررمضان سال 1335 هـ.ق. اتفاق افتاد واعیان واشراف مملکت را به هراس انداخت، گروگان گرفتن محسن خان امین الدوله‏ (داماد مظفرالدین شاه وپدردکتر علی امینی) بود که از مالکان طراز اول گیلان بشمارمی‏رفت. فخرائی در کتاب خود می‏نویسد:«موقعی که امین الدوله مشغول اجراء نقشۀ خود و مسلّح کردن دهقانان لشت نشائی علیه نهضت جنگل بود قوای میرزا کوچک خان مانند اجل معلق برسرش ریختند و دستگیرش کردند و سپس او را به حال‏ اسارت به کسما بردند.» گرچه درآغاز امرجنگلیها مدعی بودند که امین الدوله را به‏ جرم فعالیتهای ضد انقلابی واجحاف به رعایا و تلافی فشارهائی که به آنها وارد کرده‏ است توقیف کرده‏اند، ولی پس ازآنکه وی حاضرشد مبلغ هفتاد هزار تومان وجه نقد به عنوان«حق الاستخلاص»خود بپردازد همۀ آن اتهامات و معاصی سیاسی فراموش‏ شد و امین الدوله اجازه گرفت دوباره به رشت باز گردد.( 3)

پدر روحانی آر، ماری، کیشش است یا مأمور جمع آوری اطلاعات

محمد قلی به شرح چگونگی ظهور این نهضت، مقاومتش دربرابرروسها وانگلیسی» اینگونه می پردازد:« حضورسپاهیان اعزامی روس در ایران] در پائیز 1915 [ موجب افزایش تحرک چریک های جنگلی درگیلان شد، که فعالیت خود را پیش ازجنگ ( در1912) شروع کرده بودند. این نهضت ملی که هدفش مبارزه با سیطرۀ امپریالیسم روس برایران بود توسط میرزا کوچک خان رهبری می شد.» جنگلی ها در1915 خود را برای حمله به روس ها آماده کرده بودند:« حملاتی که به کاروان های نظامی روسیه می شد تلافی جویی سپاهان روسیه برضد جنگلی ها را درپی داشت. درژانویۀ 1916، فرماندهی سپاه اعزامی روسیه دست به عملیاتی تنبیهی برضد جنگلی ها زد که هدفش تارومارکردن قوای اصلی کوچک خان بود. قزاق ها تلفات سنگینی به جنگلی ها وارد کردند، ولی از آنجایی که مردم آن ناحیه حامی جنگلی ها بودند، روس ها نتوانستند چریک ها را کاملاً شکست بدهند.» آنها خیلی زود حملات خود را به قوای روس که درگیلان مستقربودند ویا درجادۀ انزلی به قزوین تردد می کردند ازسرگرفتند. درآن موقع، عوامل آلمان وترک ها که به این چریک ها سلاح می رساندند نهایت استفاده را ازاین نهضت بردند؛ با وجود این، نمی توان گفت که نهضت جنگل آلت دست آلمان ها بودند. این نهضت یک نهضت ملی و ضد امپریالیستی بود.»

گوردن پدوک ، کنسول امریکا که به قزوین نقل مکان کرده بود، درگزارشی به تاریخ 1918با عنوان «گزارش مبلغان مذهبی دربارۀ فعالیت جنگلی ها» می نویسد:« احتراماً گزارشی را که کشیش آر. ماری، ازمبلغان مذهبی پرسیبتری دررشت، نوشته ودرآن فعالیت یک گروه سیاسی چریکی معروف به جنگلی ها را دراین ناحیه شرح داده است به پیوست برایتان ارسال می کنم. این جنگلی ها باهدایت آلمانی ها مشکلات زیادی را درناحیه مجاوردریای خزرایجاد کرده اند.» پدوک اضافه می کند: «ازآنجایی که فکرمی کردم چنین گزارشی ازیک نهضت نسبتاً نا شناخته ممکن است جالب توجه باشد، تابستان گذشه به آقای ماری قول دادم که گزارش اورا ازطریق وزارت امورخارجه به دست سازمان متبوعش برسانم (هیأت مبلغان مذهبی درخارج وابسته به کلیسیای پرسبیتری درایالت متحده، شمارۀ 156، خیابان پنجم، نیویورک)مشروط براینکه ایشان یک نسخۀ اضافی برای آرشیو وزارت در اختیارمان بگذارند. اصل گزارش را درپاکتی با آدرس سازمان مذکوربه پیوست ارسال کرده ام تا درصورت موافقت وزارت امورخارجه دراختیارآنها قراربگیرد. این گزارش همین الان ازطرف آقای ماری، که درمشهد به سرمی برد، به دستم رسیده است.» درگزارش کشیش ماری با عنوان «گزارشی دربارۀ مشکل آفرینی جنگلی ها دررشت» این توضیح مقدماتی آمده است:«چند سال قبل، یک وطن پرست جوان ایرانی، که درس طلبگی خوانده ولی ازکسوت روحانی به درآمده بود، قسم خورد که تا لحظۀ مرگ ازتلاش برای خلاص کردن میهنش ازشرکلیۀ قدرت های خارجی که درمسایل سیاسی کشورش اعمال نفوذ می کردند دست برندارد واین جوان همان میرزا کوچک خان بود... میرزا کوچک خان درخلوت جنگل های رشت به جمع آوری نیروهای محلی مشغول شد، وبه همین دلیل بود که به «جنگلی » معروف شدند، هرچند خودشان نام گروه شان را« اتحاد اسلام » گذاشته بودند.» ماری سپس ادامه می دهد:

گزارش های متعدد ومتفاوتی دربارۀ تعداد جنگلی ها بین مردم انتشاریافت. برخی ها شمارآنها را صدها و برخی دیگرهزاران نفرگزارش میکردند. ولی ازآنجایی که جنگلی ها هنوزخود را نشان نداده بودند، برآورد نیروهایشان مشکل بود. با وجود این، درژانویۀ 1916، لابد قوای جنگل آنقدرشده بود که برای خط ارتباطی روس ها بین انزلی وقزوین تهدیدی به حساب بیاید، زیرا، چنانکه ازگزارش ها پیداست، مقامات روس 3 هزارسپاهی خود را ازسه محوربه سمت مرکزتجمع جنگلی ها اعزام کردند. اگرچه روس ها به دلیل کولاکی که غافلگیر شان کرد وتدارک آن را ندیده بودند. تلفات سنگینی متحمل شدند، توانستند جنگلی ها را برای مدتی متفرق سازند. با وجود این، خیلی زود هسته ای شکل گرفت و جنگلی ها دوباره گرد آن جمع شدند، و ظرف مدت چند ماه تعدادشان بقدری افزایش یافت که دو باره به تهدیدی برای روس ها مبدل شندند. بارها تلاش شد که ازطریق نفوذ روس ها وبا طرق دیگربه طورغیرمستقیم جنگلی ها را متفرق سازند که همگی نتایج مفتضحانه ای به بارآورد. انقلاب سال 1917 روسیه نیزخیال جنگلی ها را از بابت روس ها راحت ساخت و بعد ازآن پیشرفت آنها بسیار سریعترشد.

درتابستان 1917، سروکله آنها با اونیفورم های دست دوز، ومو و ریش بلند دررشت وشهرهای مجاور آن پیدا شد. همگی تفنگ به دست داشتند که بعضی از آنها بسیارمدرن بود. شایع شده بود که بعضی ازاین تفنگ ها آمریکایی است، وانگلیسی ها آنها را دراختیارقوای روس گذاشته بودند، وروس ها نیز بعداً این تفنگ ها را به قیمت ارزان به جنگلی ها فروختند. درنیمۀ دوم زمستان 1818، اسرای آلمانی واتریشی ازروسیه گریختند وبه جنگلی ها ملحق شدند؛ جنگلی ها هم آنها را به مقام افسری رساندند. علاوه براین، یک مدرسۀ نظامی یا اردوی آموزش افسری نیز با کمک آلمانی ها در گوراب زرمخ درجنگل به راه افتاد.

نهضت جنگل که ازشرروس ها خلاص شده بود، توجه خود را معطوف انگلیسی ها یی کرد که به مداخلۀ امورداخلی ایران متهم بودند؛ وبا استفاده ازدستگاه چاپ سنگی روزنامه ای به نام « جنگل» در قرارگاهشان درکسما منتشرساختند وجنگلی ها دراین روزنامه به انگلیسی ها، ایرانی هایی که تصور می شد ازانگلیسی ها طرفداری می کنند، وهمچنین طبقات ثروتمندی که به طبقات کارگر ستم می کردند شدیداً می تاختند، و تعدادی ازایرانی های ثروتمند را دستگیرودرجنگل حبس کردند تا اینکه باج زیادی برای آزادی شان پرداخت شد. جنگلی ها اموال سایرثروتمندان را نیزمصادره کردند و مالیات سنگینی به محصولات کشاورزان بستند. تجار ثروتمند مجبوربه پرداخت مالیات های سنگینی شدند. بعدها حتی ادارۀ مالیات، گمرکات، کلانتری ها، تلگراف خانه ها و پست خانه ها نیزبه کنترل آنها درآمد. همۀ نامه ها و تلگرام ها سانسورمی شد، و برای مدتی فرد منصوب آنها پست خالی والی را پرکرده بود.( پدوک گزارش شمارۀ 140 به همراه ضمایم ( 1071 / 00 , 891 ), مورخ 30 اکتبر 1918 ) کالدول درگزارشی مورخ 12 جولای 1917 دربارۀ فعالیت جنگلی ها درگیلان می نویسد:« دررشت، دراستان گیلان، که هفتۀ گذشته از آن عبور کردم، جنگلی ها شخصی به نام امین الدوله( پدر دکتر علی امینی) را که یک ایرانی سرشناس وثرومند است اسیرگرفته اند، وبرای آزادی اش مبلغ صد هزاردلار باج می خواهند. از قرارمعلوم خانوادۀ امین الدوله خواستند50 هزار دلار برای آزادی اش بپردازند، ولی پیشنهاد آنها رد شده است. تعداد گروگان گیرها که به «جنگلی» معروف هستند بیشترازهزارنفراست، وهمگی مسلح هستند وپیداست که دوستان بسیاری نیزدارند، زیرا گویا اکثرساکنین رشت هوادار آنها باشند. نکتۀ عجیب اینجاست که جنگلی ها و رؤسایشان هر روزبه رشت می آیند وآزادانه دربارۀ امین الدوله مذاکره می کنند، ظاهراً جنگلی ها ابتدا با هدف مبارزه با ظلم وستم در ایران و تجاوز روس ها به کشورشان فعالیت خود را شروع کردند وبه خاطررفتارخوبی که با فقرا داشته اند حمایت عامۀ مردم را به دست آورده اند، هرچند ثروتمندان ازدست آنها مصیبت زیادی کشیده اند.»

( کالدول، گزارش شمارۀ 309 ( 916 /00 , 891 )، مورخ 12 جولای 1917 ) کالدول درگزارش مطبوعاتی اش، اخباری را نیزدربارۀ جنگی ها گنجانده است. روزنامۀ رعد 11 ژانویه فاش ساخته بود که نظمیۀ رشت ازجنگلی ها حقوق می گیرد:« تعدادی ازمردان امیرعشایر(بلشویک های ایرانی) برای محافظت ازشهر به ادارۀ نظمیۀ رشت کمک می کنند. حقوق مأموران نظمیه را جنگلی ها پرداخت کرده اند. » همین روزنامه در شمارۀ 16 ژانویۀ خود می نویسد: « یک روزنامۀ قفقازی گزارش داده است که نمایندۀ میرزا کوچک خان ( رهبر جنگلی ها ) در رشت برای فرماندۀ قوای روسیه در این شهر ضرب الاجل صادر کرده و گفته است که اعمال ظالمانۀ سپاهیان روس باید خاتمه پیدا کند، وگرنه او نیروهای جنگلی را برای محافظت از رشت فرا می خواند. به همین دلیل، فرمانده و کمیتۀ انقلابی روسیه درحال برنامه ریزی برای محافظت ازشهرهستند. لازم به ذکراست که میرزا کوچک خان درحال حاضر رهبربلشویک های ایران است، و با اطمینانی که به قدرت نیروهایش دارد، بدون اطلاع دولت مرکزی درتهران حکام محلی را عزل و نصب می کند، وادارۀ امورگیلان تا آستارا را به دست دارد. مثلاً چند وقت پیش، او دستورداد که جانشین والی گیلان به تهران برگردد، و او هم اطاعت امر کرد، و کارگزاررشت به دستور میرزا کوچک خان درمقام والی این ولایت مشغول به کار شد وهفته ای یک بار برای تسلیم گزارشش به جنگل می رفت. وقتی میرزا کوچک خان می خواست درسخنانی ازمردم بخواهد که به والی جدید کمک کنند، تعدادی ازساکنین رشت به ملاقاتش رفتند. درخلخال، اموال مردم غارت شده و آنها دست خالی ولخت به رشت بر گشته اند. علاوه براین، تعدادی ازمردم کردستان وگروس نیزبه گیلان آمدده اند، و تعداد فقرا ومتکدیان این شهربسیارزیاد شده است، میرزا کوچک خان خروج برنج ازگیلان را ممنوع کرده است.» درروزنامۀ رعد 20 ژانویه هم آمده است: « دررشت، « اتحاد اسلام » میرزا اسماعیل خان را رئیس نظمیه کرده است. حقوق ها را آنها می پردازند و کنترل کامل اموررا در دست دارند.» روزنامۀ رعد درشمارۀ 18 فوریه 1918می نویسد: « تلگرام مفصلی از طرف اتحاد اسلام ( جنگلی ها ) دررشت به دست کابینه رسیده است که در آن به دستگیری شاهزاده سلیمان میرزا( اسکندری ) درکرمانشاه وهمچنین حضورنظامیان خارجی درگیلان اعتراض شده است. اتحاد اسلام ازدولت خواسته است تا اقدامات لازم را برای مقابله با تجاوزخارجی مبذول کند، وگرنه خودش رأساً برای توقف این تجاوزها اقدام خواهد کرد .» درروزنامۀ ایران 26 مارس 1918 نیزآمده است:« قزاقخانۀ رشت بدون هیچگونه مقاومت با خونریزی به دست جنگلی ها افتاده است. فرماندۀ قزاق ها که مردی مستبد است به جنگل انتقال یافته وجنگلی ها همۀ مهمات وذخایر قزاق خانه را به اردوگاهشان برده اند. می گویند که قزاق ها همگی قبول کرده اند که با وفاداری برای جنگلی ها بجنگند.» ( کالدول، گزارش( بدون شماره) به همراه ضمایم (962 /00 ,891 )،مورخ 2 فوریه 1918) (4 )

« دیسترویل می گوید که جنگلی ها 5 هزارمرد مسلح داشتند، وسلاح هایشان را بیشترازسپاهیان روس که درحال خروج ازایران بودند می گرفتند. ولی توانایی های جنگی شان به مراتب محدودتربود.(همان، صص 30 – 29) دنسترویل همچنین می نویسد:« میرزا کوچک خان با قوۀ قهریه کنترل تمام گیلان را به دست گرفته بود، که هفتاد مایل آخرجادۀ ما هم درآن قرارداشت، و چنان سیاست ضد بیگانه ای داشت که بیم آن می رفت هرمرد سفید پوستی را که سرراهش سبزشود ازدم تیغ بگذارند، وحالابه همراهی بلشویک بندرانزلی را نیز به دست گرفته بود، یعنی تنها بندرحاشیۀ خزرکه می توانستیم برای شروع عملیات به آن امید داشته باشیم.» ( همان، ص 11) دنسترویل درنامه ای به تاریخ 5 مه 1918 دربارۀ کوچک خان می نویسد: « من مایلم که شخصاً با کوچک خان ملاقات ودربارۀ مسایل با اوصحبت کنم، ولی مشاوران آلمانی اش هرکاری می کنند که مانع ازملاقات ما شوند... اگرفقط بتوانم چیزی درکوشش بگویم ، فکرمی کنم اورا ازافتادن به چاه نجات خواهم داد.»(همان، صص 122 – 121)

اولین سفر دنسترویل به انزلی، فوری 1918

درفوریۀ 1918، دنسترویل ازهمدان به قزوین ورشت وسپس به انزلی سفرکرد. در15 فوریۀ 1918، دنسترویل و نیروهایش به قزوین، که شهری با 50 هزارسکنه بود، رسیدند. استقبال مردم ازآنها اصلاً دوستانه نبود. اومی نویسد: « درقزوین دریافتیم که پیش روی دیگرامکان ندارد میرزا کوچک خان، رهبرگیلانی هایی که می خواستیم وارد منطقه شان شویم، قسم خورده بوده نگذارد هیچ انگلیسی ای از آنجا بگذرد، وکمیتۀ جنگلی ها درانزلی با کمیتۀ بلشویک که آنها هم مصمم بودند. مانع ازعبورما شوند، همکاری می کرد.» (همان ، ص 27 ) دنسترویل ونیروهایش درفوریه ازقزوین عازم رشت ودر17 فوریه این شهرشدند، و درکمال تعجب شان جنگلی ها به آنها حمله نکردند. آنها سپس راهی انزلی شدند. درآنجا هم جنگلی ها وهم « کمیته بلشویک » درحمله به انگلیسی ها ودستگیرکردن آنها تعلل کردند، که دنسترویل آن را به لطف پرچم انگلیس وزرهپوش هایش می دانست:« علاوه برا ین، زرهپوش را نیزنباید فراموش کنیم، که اگرمی خواستند آن را بگیرند می توانست از پس خیلی هایشان بربیاید .» (همان ، ص 43) پس ازدو روزاقامت درانزلی به اوخبررسید که می تواند به سوی باکو راه بیفتد. دنسترویل که احساس می کرد جنگلی ها می خواهند به اوحمله کنند، تصمیم گرفته بود هرچه زودترانزلی را ترک کند. (همان ، ص 48) آنها در20 فوریه ازانزلی خارج شدند وپیش بینی می کردند که درراه به آنها حمله شود:« ولی بازهم حمله ای صورت نگرفت، البته نگاهها عبوس تربود، وگاه حتی ممکن بود جنگجویی دست به طپانچۀ موزرش ببرد، ولی تیری به سوی ما شلیک نشد.» (همان ، ص 51 ) درقزوین، دنسترویل به بغداد تلگراف زد که تلاش برای رفتن مجدد به انزلی هیچ فایده ای ندارد« مگراینکه با کوچک خان بجنگیم یا با اوبه توافقی برسیم.» کوچک خان پیامی برایش فرستاده بود: نیروهایش دستوردارند درصورت تلاش انگلیسی ها برای تکرارتجربۀ عبورازحوزۀ تحت کنترلش به آنها حمله کنند. دنسترویل همچنین فهمید که چرا درمسیرانزلی به اوحمله نکرده اند. جنگلی ها می ترسیدند که مبادا ستون های ارتش روس که درحال خروج ازایران بودند به کمک انگلیسی ها بیایند.(همان، ص 54) آنها در24 فوریه از قزوین راهی همدان شدند، ودر25 فوریه به همدان رسیدند. (همان، ص 55) کشیش چارلزماری به سفردنسترویل به انزلی نیزاشاره می کند وخاطرنشان می سازد که پس ازعزیمت دنسترویل، نایب کنسول ورئیس بانک انگلیس دستگیرشدند، ولی درژوئن 1918 گریختند. ( پدوک ، گزارش شمارۀ 140 به همراه ضمایم ( 1071 /0 0 , 891 ) و مورخ 30 اکتبر 1918 ) تلگرامی که سرگرد دیویس به وزارت جنگ فرستاد حکایت ازآن داشت که جنگلی ها با موفقیت توانسته بودند، تهاجم اولیۀ انگلیسی ها را درفوریه 1918دفع کنند:« قوای بیشتری اعزام وتلاش مجددی برای رسیدن به قفقازانجام خواهد شد، ولی به دلیل باران شدید که جاده ها را صعب العبورساخته است، مدتی طول می کشد تا قوا وملزومات بیشتری ازبغداد به آنجا برسد.» این تلگرام حاکی است که انگلیسی ها نه فقط قصد کنترل ایران را داشتند، بلکه می خواستند تمام منطقۀ قفقازرا تحت کنترل خود بگیرند:«هدف انگلیس این است که ابتدا انزلی وسپس کنترل خزررا از راه کنترل همۀ بنادروکشتی ها دردست بگیرد. اگرآنها بتوانند باکورا تصرف کنند وچاههای نفت را ازدست آلمانی ها مصون نگاه دارند، احتمالاً به سوی تفلیس پیشروی خواهند کرد تا منطقۀ قفقازرا تحت کنترل خود در آورند، واحتمالاً باید ازانزلی به سمت غرب درآذربایجان نیزپیشروی کنند. این کارمستلزم نیروی قابل ملاحظه ای است، وبستگی به این دارد که آیا خطوط ارتباطی اجازۀ اعزام نیرووارسال ملزومات و غیره ازبغداد را خواهد داد یا خیر.» ( کالدول، تلگرام (9977 / 72 , 763 ) مورخ 13 مه 1918 )

قزاق ها ی روس در خدمت انگلیسی ها

دنسترویل به محض بازگشت به همدان، باقیماندۀ ارتش روس، ازجمله کلنل بیچراکوف، فرماندۀ قزاق های روس، را به مزدوری گرفت. دنسترویل دلیل این کاررا اینگونه بیان می کند:« وقتی آخرین واحدهای ارتش منظم (ازخاک ایران) خارج شدند، سپاهیان بیچرکوف قدری بی قرارشده بودند، واوبه من اطلاع داد که قصد دارد به محض مهیا شدن وسایل حمل ونقل به دنبال بقیۀ ارتش روسیه ازایران خارج شود اگربیچراکوف قصدش را عملی می کرد، تمامی بختی که برای حفظ مواضع مان در شمال ایران داشتیم ازکف می دادیم. البته درهمدان مشکلی نداشتم، ولی احتمالاً دیگرنمی توانستم به شمال نفوذ کنم، وهیچ چیزنمی توانست ازافتادن قزوین به دست جنگلی ها، که مسلماً با بهترنشدن وضعیت آب وهوا به راه می افتادند، جلوگیری کند.» توافقی بین دوطرف به امضاء رسید، ویکی ازمفاد آن حمله به جنگلی ها به منظوربازکردن جادۀ قزوین به رشت بود. بیچراکوف فوراً برای اشغال قزوین و ناکام گذاشتن نقشه های میرزا کوچک خان برای تصرف این شهربه منطقه اعزام شد:« هنوزجوهرموافقت نامه خشک نشده بود که فرصتی برای آزمودن ارزش آن پیش آمد. در23 مارس اطلاع موثق یافتیم که جنگلی ها قصد پیشروی به سوی قزوین را دارند وقزوین نیزخود را برای استقبال از آنها آماده می کند. آنها تمامی نقاط مهم درطول جادۀ ( قزوین) به رشت را در دست داشتند ودر سنگرهایی موضع گرفته بودند که پل منجیل را پوشش می داد وآنها را قادرمی ساخت که تردد دراین جاده را کاملاً مسدود سازند.» قوای 1200نفری بیچراکوف به سرعت قزوین را اشغال کرد:« روز24 مارس، واحد کوچکی ازقزاق ها را شتابان به قزوین گسیل کردیم، و بقیه نیزبا پیمودن مسیراصلی توانستند درست بموقع خود را به این شهربرسانند. نقشه های کوچک خان عجالتاً خنثی شده وقزوین نجات پیدا کرده بود. اوضاع دراینجا بقدری بحرانی شده بود که دستورتعطیلی بانک (شاهنشاهی) وخروج همۀ مقامات را صادرکرده بودند.» **(دنسترویل ، عملیات پرمخاطرۀ نیروی دنستر ، صص 73 – 72 )

تلاش دولت ایران برای بیرون کردن قوای بیچراکوف ناموفق بود. (همان ، ص 83 ) اعتراض کابینۀ صمصام السلطنه به اشغال قزوین هیچ نتیجه ای نداشت. جنگلی ها که پیش بینی می کردند به منجیل حمله شود پل منجیل را به( سایکس تاریخ ایران، صص 493 – 491 )کنترل خود درآوردند. روزنامۀ ایران 26 مارس می نویسد:« تلگرام واصله از قزوین ) حاکی است که اخیراً 300جنگلی به منجیل (حد فاصل بین رشت وقزوین ) آمده اند ومقصد آنها هنوزمعلوم نیست.»

روزنامۀ رعد درشماره های 4 و5 فوریۀ خود گزارش می دهد که انگلیسی ها علاوه برمسلح ساختن مسیحیان آذربایجان برای اقدام علیه مسلمانان، باقیماندۀ ارتش روس در ایران را نیزبرای اشغال قزوین به مزدوری گرفته اند، وبدین ترتیب اظهارات دنسترویل را تأیید می کند:«قزوین. چند روزقبل کنسول روسیه به کارگزاراطلاع داد که 1000 سپاهی روس برای ماندن درشهرانتخاب شده وپست هایی نیزدرجادۀ بین قزوین و تهران برای آنها درنظرگرفته شده است. کارگزاراظهارداشت که این مسئله باید به حکومت مرکزی ارجاع داده شود. گمان می رود که این سپاهیان را ژانرال بارتوف، که قبلاً فرماندۀ کل قوای روس درایران بود انتخاب کرده باشد، و اینکه بانک شاهنشاهی ایران (که یک مؤسسۀ انگلیسی است) دستوریافته است که ماهیانه 100 تومان به افسران و30 تومان به سربازان بپردازد.» ( کالدول، گزارش مطبوعاتی ( 1001 / 00, 891 )، مورخ 27 فوریه 1918).

دنسترویل در5 مه نامۀ مفصلی دربارۀ اوضاع موجود نوشت. اومعتقد بود که فقط به لطف مداخلۀ بیچراکوف وقزاق هایش توانسته بودند قزوین را« نجات» بدهند؛وگرنه جنگلی ها وارد قزوین می شدند وتهران مثل یک سیب رسیده جلوی پای شان می افتاد. اودربارۀ مسایل مالی می نویسد: «بیچراکوف خواسته های مالی نسبتاً سنگینی دارد، و وزارت جنگ نیزمی خواهد بداند که آیا اوارزش این همه هزینه را دارد یا خیرمعلوم است که دارد. وقتی بدانیم که اوچه وظیفه ای برعهده گرفته است واینکه فقط اومی تواند این وظیفه را انجام بدهد، آنوقت خواهیم فهمید که خواسته های هایش چندان هم نامعقول نیست. ماچارۀ دیگری نداریم.» ( دنسترویل، عملیات پرمخاطرۀ نیروی دنستر، ص122 ) دنسترویل بعد ازدیداری کوتاه ازقزوین وتهران تصمیم گرفت که مقرفرماندهی اش را به قزوین انتقال دهد. (همان، ص 137 اودر1 ژوئن 1918، تقریباً هشت ماه پس ازترک بغداد، ازهمدان به سمت قزوین به راه افتاد. کالدول دراواخرماه مه 1918خبرمی دهد که انگلیسی ها دارند خود را برای عملیات برضد جنگلی ها آماده می کنند:«انگلسی ها نیروهای بیشتری به قزوین آورده اند وامیدوارند که بزودی بتوانند به سمت خزرپیشروی کنند، ودوباره کنترل دریای خزروناوگان آنرا دردست بگیرند، وبدین ترتیب بتوانند ازارمنی های منطقۀ قفقازحمایت کنند.» ( کالدول، گزارش شمارۀ ی ( 1040 / 00, 891 )، مورخ 27 مه 1918 ) ( 5)

802 2 Safari-Jamal« انقلاب اکتبر و تکاپوی بریتانیا در سلطۀ کامل بر ایران»

دراینجا فصل 6 کتاب تحقیقی خسروشاکری (زند) بنام « میلاد زخم – جنبش جنگل و جمهوری شوروی سوسیالیستی ایران» » در رابطه با «انقلاب اکتبر و تکاپوی بریتانیا در سلطۀ کامل برایران» را می آوریم:

بریتانیا، دشمن عمده جدید

خلاء ناشی ازسقوط تزاریسم ودولت کرنسکی پس ازکوتاه زمانی به رشد نفوذ انگلیس درایران منجر شد. اولاً، نابودی تزاریسم درها را به روی فرصت های جدید برای اعتلای منافع سیاسی وتجاری انگلیس گشود، که به سلطۀ بی رقیب این کشورانجامید. ثانیاً، بیم ازتهدید هند، این «جواهر مستعمرات» انگلیس، توسط شوروی ازیک سو، ودسترسی محتمل شوروی به خلیج فارس ازطریق ایران (هرچند که هنوزیک احتمال دورازدسترس به شمارمی آمد) ازسوی دیگر، تهدیدی بالقوه برای موقعیت تثبیت شدۀ انگلیس درآسیای غربی وشمال آفریقا محسوب می شد. همۀ اینها مستلزم تحکیم پیروزی های حاصل ازجنگ بود. ثالثاً، انگلیسیان نشانه های روشنی ازرسیدن به آرزوی خود درگرفتن جای تزاریسم درقفقاز، به ویژه منطقۀ نفت خیزباکو درآن سوی مرزایران به دست می دادند. چهارم، آن گروه ازنخبگان حاکم که برای حفظ قدرت وسلطۀ خود بردهقانان وسایرنیروهای تولید کنندۀ ایرانی به امپریالیسم روسیه وابسته واکنون «به لحاظ سیاسی یتیم » شده بودند، مذبوحانه درپی کسب قیمومت انگلیس برآمدند. درپرتو این تحولات، حضورمداوم نیروهای انگلیسی درایران وهمکاری آنان با ژنرال های تزاری، باراتف وبیچراخف، حتی پس ازسقوط دولت کرنسکی، عموماً ازسوی ایرانیان وبه ویژه جنگلیان به عنوان نشانه ای ازتمایل انگلیس به سلطه برامورایران ومنطقه تلقی شد. دلمشغولی انگلیس با جنبش جنگل درشمال، به نحوی انکارناپذیرنقشی را که درصدد ایفای آن درایران بودند، به ویژه پس ازاعلام خروج نیروهای روس، بروزمی داد.

یک ازجنبه های آشکارموضع جدید انگلیس این بود که اکنون، افزون برتفنگداران جنوب ایران، آنان نیروی مشابه جدید را برای شمال ایران تدارک می دیدند. ازاین روبود که روزنامۀ رعد، هوادار انگلیس، در دیماه 1296( ژانویۀ 1918) گزارش داد که دولت فرانسه، انگلیس و آمریکا« با تظاهر به حمایت ازاتباع خود] درحال [ برنامه ریزی برای جمع آوری یک نیروی 4 هزارنفری اند که «پلیس شمال » خوانده می شود. آنان پیش از این نیزشمار زیادی، بیشترشان ارمنی، را به هزینۀ سه دولت گرد آورده ومسلح کرده بودند. افسران فرانسوی وانگلیسی نیزپیشتربرای آموزش آنان وارد شده بودند. این امر، نقض آشکارحاکمیت ایران درچنان درجه و دامنه ای بود که وزارت خارجه شدیداً به دولت های متفق اعتراض کرد، اعتراضی که بلافاصله با انکار آمریکاییان روبه روشد و آنان یکباردیگر تعهد خود را به حاکمیت و تمامیت ارضی ایران اعلام کردند. اما انگلیسیان توجهی به این اعتراض نشان ندادند واین روند تا پایان جنگ ادامه یافت. در27مرداد 1297( 18 اوت 1918)، روزنامۀ ایران گزارش داد که شمار ایرانیان ] در نیرویی به رهبری انگلیسیان [ در اطراف قزوین، زنجان و گروس به استخدام در می آیند.»

واکنش جنگلیان به این تحولات بلافاصله درروزنامۀ ارگان خودشان، جنگل، منعکس شد. بعداً، با شکست نخستین کمیتۀ انقلابی بلشویکی مستقردرگیلان درواداشتن نیروهای روس به خروج ازایران، جنگلیان ضمن بیان « سوگ و مصیبت مردم درمانده ایران»، به رژیم جدید بلشویکی علیه اهمال نسبت به تداوم حضورنیروهای روس درایران، هشدار دادند. آنان اخطارکردند که هرچه نیروهای روسیه مدت بیشتری درایران باقی بمانند، طرحهای انگلیس درمنطقه را بیشتربه پیش خواهند برد. جنگل با ابراز امیدواری به این که « دموکراسی نوین روسیه » برپیمان خود دربیرون بردن نیروهایش پای بند بماند، به حکمرانان جدید مسکویاد آوری کرد که انگلیسیان « مکاروخودخواه» همۀ سعی خود را خواهند کرد تا ازتخلیه وخروج توافق شده جلوگیری کنند. کوچک خان اولتیماتومی هم برای فرماندهان روس درگیلان فرستاد وخواستارممانعت آنان ازرفتارلگام گسیختۀ نیروهای تحت فرمانشان به مردم شد.

جنگلیان به دلیل دیگری نیزکمیتۀ انقلابی روسیه را مورد خطاب وهشدارخود قرار دادند: اقدامات خشونت بارو بیرحمانۀ سربازان روس درغرب ایران، برای مثال، با رسیدن اخبارغارت بازارهمدان به رشت، جنگلیان به روسیان اطلاع دادند که چنانچه نیروهایشان سعی درغارت رشت یا ایجاد بی نظمی کنند، جنگلیان« بلافاصله به آنان حمله خواهند کرد.» درنتیجه ، در20 بهمن 1296(8 فوریه 1918 )، طی جلسه ای درکنسولگری روسیه در رشت، قرارداد سه جانبه ای میان نمایندگان کمیتۀ جنگلیان و دولت تهران برای تشکیل یک نیروی شبه نظامی مختلط امضا شد. این نیروی شبه نظامی مرکب از15تن ازجنگلیان و15سربازروس، به فرماندهی یک افسرازهردوسو، بود. هزینۀ آن را جنگلیان می پرداختند ومقرآن خانۀ سپهداربود. این نیروی شبه نظامی پس ازکوتاه زمانی تحت نفوذ جنگلیان قرارگرفت وشمارافراد ومسئولیت های آن با سرعت گسترش یافت. یکی ازنخستین اقدامات آن دستگیری سرهنگ تزاری بارومدین Barumodin) ( بود که تلاش می کرد داوطلبانی را برای خدمت به انگلیسیان درایران استخدام کند. حدود دوهفته بعد، شماراین نیروبه دویست تن رسید. آنان معاون کنسول روسیه درانزلی را اخراج واسناد مربوطه را برای تأیید به کنسول روسیه دررشت ارسال کردند. انگلیسیان نگران طلوع دوبارۀ ستارۀ اقبال جنگلیان پس ازدوانقلاب روسیه، وهمدردی روبه رشد سربازان روس با آنان بودند. درکوتاه مدت چشم اندازسلطۀ خود برقفقاز را درخطرمی دیدند. ودربلند مدت بیم داشتند که یک دولت میهن دوست به رهبری جنگلیان درتهران با بلشویک ها متحد شود وامردفاع ازهند انگلیس وسلطۀ کامل آنان برایران را به خطراندازد. بنابراین، انگلیسیان دو راه درپیش رو داشتند: یا نهال جنبش جنگل را ازبن برافکنند یا با آن به یک تفاهم برسند ومانند دیگرطبقات سیاسی ایران آنان را تحت نفوذ خود در آورند.

همچنان که پیشترملاحظه شد، مک لارن مأمورسیاسی انگلیس درقزوین، که نکتۀ قابل اعتراضی دربرنامۀ جنگلیان نیافته بود. اشکالی نمی دید که با « حفظ احتیاط » راهی برای تفاهم با جنگلیان بیابد. با این حال، وی با احتیاط پیش رفت، وابتدا با والی منتخب جنگلیان، امیر عشایر، دربارۀ ملاقات با کوچک خان به رایزنی پرداخت. اما، به این نتیجه رسید که چنین نظری را کناربگذارد. دو نمایندۀ جنگل، عزت الله و میر منصور به وی گفتند که جنگلیان اعتمادی به انگلیس ندارند. این گفته تأیید آن چیزی بود که عزت الله به سروان گلد اسمیت درجلسه ای گفت که به ابتکار رئیس هیئت مذهبی آمریکایی، دیوید سون فریم (Davidson Frame)، ترتیب یافته بود. دراین جلسه، سروان انگلیسی که وانمود می کرد یک مأمور حمل و نقل بود، تلاش کرد تا عزت الله را متقاعد کندکه:«انگلیس همیشه برای حمایت ازاسلام آمادگی دارد، بیش ازهردولت دیگری اتباع مسلمان دارد، این که شریف مکه به مخالفت با ترکان برخاسته، واینکه انگلیس آرزومند گسترش دوستی و کمک به ایران است.» گفت انگلیس آماده بود به بی طرفی ایران احترام بگذارد، وتفنگداران جنوب ایران « هرگزبرای کار دیگری جزحفاظت ازراه ها وجاده ها به کار گرفته نخواهند شد.» وی همچنین تمایل خود را به دیداربا رهبرجنگلیان تکرار کرد. عزت الله نگرشی« بی تفاوت ولی مؤدب، ودشمنی وبدگمانی مداوم نسبت به انگلیس» ازخود نشان داد. وی نسبت به صمیمت انگلیسیان ابرازتردید کرد، به ویژه زمانی که سروان انگلیسی در صدد ارائۀ تصویری از دهۀ گذشتۀ ایران ، ازدیدگاه لندن ونه ایرانیان، برآمد.

دراین حال، جنگلیان برای تضعیف تلاش های سلطه جویانۀ انگلیس درقفقاز تدابیری اتخاذ کردند. علاوه برافزایش تبلیغات ضد انگلیسی، به تحریم کالاهای آنان وبانک شاهی ایران ( IBP) که در مالکیت انگلیس بود، پرداختند. جنگلیان «ازمردم وبازرگانان خواستند اسکناس وسفتۀ بانک شاهی را نپذیرند وبه همۀ روابط تجاری خود با( این) بانک پایان دهند.» درنتیجه، بازرگانان پول های خود را که به صورت قران نقره بود. «ازبیم شناخته شدن به طرفداری ازانگلیس »، ازبانک انگلیسی بیرون کشیدند. این فرارنقدینگی، شعبۀ بانک شاهی دررشت را وادار کرد تا ازدفترتهران درخواست حوالۀ « هرچه بیشتر» پول کند تا این شعبه بتواند« همۀ دیون خود را درصورت لزوم » تأدیه کند.

درنخستین هفتۀ نیمۀ دوم اسفند 1296( ماه مارس 1918) ، شبه نظامیان جنگل حتی مدیرشعبه، سرگرد آر. اس . اوکشات(Maj.R. S. Oakshott) را که وظیفه اش آشکارا فراترازصرف مدیریت بانک بود، دستگیرکردند. بلافاصله پس ازاین اقدام، کنسول مک لارن که دفترش دررشت به کانونی برای اجرای برنامه های انگلیس درمنطقه تبدیل شده بود، نیزدستگیرشد. زیرا به کارکنان تحت امرش دستورداده بود که ازپرداخت پول به مشتریان خود داری و بانک را تعطیل کنند. این اقدام وی خشم مردم، به ویژه جامعۀ تجاری گیلان را برانگیخته بود.

بدگمانی جنگلیان بی پایه نبود. در28 اسفند 1296( 18 مارس 1918) ، آنان سروان ای. نوتل (Capt. E. Noel)، یکی ازافسران اطلاعاتی انگلیسی را نیزهنگام بازگشت ازقفقاز، دستگیرکردند. وی ازسوی مارلینک(Marling) ، وزیرمختاردرتهران، برای یک مأموریت اکتشافی به باکو فرستاده شده بود. به گزارش وی « اوضاع درباکو( وی) را ملزم می کرد، ژنرال دنسترویل را درقزوین ببیند. مأموریت نوئل درارتباط با جنگ شدید داخلی درمنطقۀ باکو، این گفتۀ جنگلیان را کاملاً ثابت می کرد که انگلیسیان درپی گسترش نفوذ خود هم درشمال ایران وهم درقفقازحضورداشتند. یک دهه بعد، سرتیپ ف .جی . موبرلی F.J.Moberly) ) بردرستی این بیم ها صحه نهاد:

تلاش ها ی گوناگونی( پس ازتسخیرقدرت ازسوی بلشویک ها) به عمل آمد تا یک نیروی روس برای جلوگیری ازگسترش نفوذ نیروهای دشمن به درون ایران، تشکیل شود نیروهای غیرقابل اعتماد (روس)ازکشوربیرون برده شدند وبارتف به کمک پول انگلیس تلاش کرد تا سپاهی ازعناصر وفادارتشکیل دهد. بیچراخف، افسرروسی که با نیروهایش دربین النهرین درکنارانگلیسیان جنگیده بود، برای کمک به وی دراوایل ژانویه 1918( دی ماه 1296) رهسپارکرمانشاه شد.

موبرلی همچنین اظهارداشت که جنگلیان درهمکاری با شوراهای سربازان بلشویک وبه دست گرفتن کنترل بندرانزلی تصمیم گرفته بودند « با همۀ نیروی خود درمقابل اقدامات انگلیس درایران بایستند.»

با توجه این مقاومتها، ژنرال بیچراخف که یک ضد بلشویک افراطی بود، با همدستی ودسیسۀّ انگلیسیان درصدد فریب بلشویک های باکو برآمد. بلشویک ها، به رغم پیشرفت موقتی درغلبه بر دشمنان اززمان استقرارشورای باکو درنوامبر1917به رهبری استپان شائومیان (Stapan Shaomian) ارمنی، قدرت خود را هنوزتحکیم نبخشیده بودند. دربهار1297 ( 1918 ) ، چلیاپین (Chilapin)رهبرشورای سربازان روس درانزلی، آنان را تشویق به پذیرش اعلام وفاداری بیچراخف به رژیم شوروی کرد. یکی ازگزارش های کاردار روسیۀ تزاری در تهران، فون اتر(Von Etter) (که براوین رنج زیادی درکنار گذاشتن او کشید) به تاریخ مه 1918( اردیبهشت 1297)، پرتوی برفعالیت های چیلیاپین می افکند:

هیئت اجرایی وکمیتۀ نظامی – انقلابی متحد شده اند. با کوبه، رئیس کمیته ی اخیر، به چیلیاپین بالاترین قدرت ها تفویض کرده است. با پیشروی سرهنگ بیچراخف بلشویک ها قصد ترک انزلی را داشتند، اما بعداً روابط بهبود یافت و(بیچراخف) دولت باکو( شائومیان) را به رسمیت شناخت، و حتی گروهی ازنیروهای ارتش سرخ از باکو به کمک وی آمدند.

این مطالب را یک گزارش سری کلاترباک (Clutterbuck)مأمور سیاسی انگلیس، به تاریخ 10 مه 1918 ( 21 اردیبهشت 1297 ) نیز تأ یید می کندد:

بلشویک ها بسیارنگران گسترش نفوذ اسلام گرایان اند، و رسماً گفته اند که کوچک خان را ابزار دست ( ائتلاف) آلمانی ها - اسلام گرایان ودشمن خود می دانند. شوراهای باکو ازبیچراخف خواسته اند جبهۀ باکو – گیلان را به دست گیرد. درصورتی که وی این درخواست را بپذیرد، آنان همۀ منابع ونیروهای خود را دراختیاروی خواهند نهاد. بیچراخف موافقت خود را اعلام کرده است، اما برلزوم کمک انگلیسیان تأکید ورزیده وگفته است که شوروی ها باید اشغال انزلی ازسوی انگلیسیان وپیدا شدن سروکلۀ نیروهای انگلیسی درقفقازرا بپذیرند.

افسرانگلیسی با خوشحالی گزارش داد: «با توجه به این که همۀ نیروهای شوروی درباکو و پیرامون خزر درگیر( دراین پروژه )هستند، درنتیجه ما حزب پان اسلامی تاتاران را دراین بخش هاعلیه خود وامی داریم ومشغول می کنیم و می توانیم بدون مانع تا قفقازپیش برویم وکنترل خزررا به محض باز شدن راه بیچراخف برای پیشروی به دست گیریم. »

دولت شوروی در باکو تقریباً بلافاصله موافقت خود را اعلام کرد. فردای گزارش کلاترباک، به وزارت جنگ اطلاع داده شد که « شوروی ها با این درخواست موافقت کرده اند که انگلیسیان انزلی را اشغال کنند. آنان (همچنین) مایلند به هیئت انگلیسی اجازه دهند تا وارد باکو شود. اما می خواهند که آنان با لباس غیرنظامی بیایند.»

بلشویک های باکوبه رغم خود داری انگلیس از شناسایی دولت آنان، « پیشنهاد کردند که 5000 نفر به انزلی بفرستند تا بیچراخف آنان را آموزش دهد.» و پس ازمدت کوتاهی حتی 200 نفراز آنان را هم گسیل کردند. انگلیسیان این اوضاع را فرصتی طلایی « برای حمله به کوچک خان ازپس و پیش » یافتند. توافق با دولت شائومیان نتیجۀ مهم دیگرهم به بار آورد: تضعیف تلاشهای براوین، فرستادۀ مسکو به تهران. براوین ازکوچک خان به عنوان یک « انقلابی » و« مدافع آزادی ایران» تقبیح کرده بود. این موضع مبلغانی نیز بود که پس ازانقلاب اکتبر از پطرو گراد به ایران آمده بودند تا کمیتۀ تازه تأسیس بلشویکی را با تبلیغات ضد انگلیسی یاری کنند. ازاینرو هم کمیتۀ نظامی انقلابی انزلی وهم دولت شائومیان درحال خرابکاری درکار براوین درتهران بودند وکاردار تزاری فون اتر، در گزارش ماه مه 1918 خود این را هم اضافه کرد که کمیتۀ انزلی « علیه براوین بسیاربرانگیخته شده» بود، درحالی که کلاتریک خاطر نشان کرد که بیچراخف با شائومیان شرط کرده که دولت وی« باید براوین را ازسرباز کند وفون اتر وهیئت او را به رسمیت بشناسد. آنان ( دولت شائومیان ) با این شرط موافقت و فرستادۀ ویژه ای اعزام کرده اند تا مسئلۀ براوین را حل و فصل کند.» این تلاش آشکاری برای خرابکاری درشش ماه کاربراوین در ایران بود. شائومیان با درک این که رژیم متبوع وی درگیرمنازعات درونی است، اکنون با دشمنی فعال هماوردان خارجی، به ویژه ارتش ترکیه ازیک سو و داشناک های ارمنی با حمایت انگلیسیان از سوی دیگر، رو به رو شده است.

همچنان که گفته شد، جنگلیان ابتدا ازدادن اجازۀ عبوربه نیروهای بیچراخف که بین 10 تا 20 هزار نفرتخمین زده می شد، خود داری کردند. البته آنان ازنقشۀ دقیق بیچراخف ومتحدان انگلیسی اش، نقشه ای که شامل حفظ قزوین، درهم شکستن جنگلیان وکنترل جادۀ قزوین – انزلی بود، اطلاعی نداشتند. آنان صرفاً به حرکت نیروهای روس به سمت قفقازجنوبی بدگمان بودند. اما عملیات بیچراخف نه فقط ازسوی ژنرال دنسترویل مطرح شد، بلکه ازسوی مارلینگ در تهران حمایت می شد. مارلینگ به وزارت امورخارجه درلندن توصیه کرد که بیچراخف برای چند هقتۀ آینده مورد نیازاست وارزش آن را دارد تاهزینۀ اورا بپردازیم که درایران بماند تازمانی که بتوانیم ازدست نیروهایش خلاص شویم.»

جنگلیان به نوبۀ خود نسبت به انگلیسیان وبیچراخف بی اعتماد شده بودند. مذاکره بین نمایندگان آنان، حسین آقا کسمایی و ژانرال تزاری باراتف، برسرآزادی زندانیان انگلیسی جنگلیان درمقابل آزادی - یا حتی محاکمه - رهبر دموکرات ایرانی، سلیمان میرزا اسکندری، به نتیجه ای نرسیده بود. انگلیسیان پیشنهاد جنگلیان را که مورد پشتیبانی باراتف هم بود، مبنی براین که اسکندری دریک دادگاه انگلیسی - روسی با حضور نماینده ای ازایران برای تضمین عادلانه بودن دادگاه وی، محاکمه شود، رد کرده بودند. با این حال، توافق جنگلیان را شورای سربازان تحت رهبری بلشویک ها جلب کرده بودند که به نیروهای بیچراخف اجازۀ عبورازگیلان را بدهند. تاریخ نگاران استالیسنست ایرانی آنان را به خاطراین تصمیم نکوهش کرده اند، و به رغم مدارک موجود، کوچک خان را مسئول سقوط دولت بلشویک باکو دانسته اند.

با این حال، جنگلیان به عبورانگلیسیان، که آنان نیز پشت سر روسیان صف آرائی کرده وآمادۀ رفتن به قفقازبودند، رضایت ندادند. سرگرد داناهیو(Magor Donohue) درخاطراتش می نویسد که«اکنون کوچک خان « کاملاً آماده بود به نیروهای روس اجازه دهد درصورت تمایل ایران را ترک و از"مناطق تحت اشغال" وی عبورکنند تا به بندرمقصد درساحل خزر برسند. اما انگلیسیان، "نه!" وی استدلال می کند ، که انگلیسیان به هیچ وجه کاری درایران ندارند و اگرمایلند به روسیه بروند، باید ازاین راه |بروند.» « لحن تکبرآمیز » این واکنش، ژنرال بیچراخف را از کوره به دربرد، به طوری که اولتیماتومی برای کوچک خان فرستاد، که با بی اعتنایی وی روبه رو شد.

تلاش دنسترویل برای دیداربا کوچک خان موفقیت آمیزترنبود. ژنرال انگلیسی دشمنی لجوجانۀ کوچک را به تحریکات مأموران خارجی در خدمت وی نسبت می داد که در واقع « محرک اصلی جنبش وی بودند و ... سعی می کردند او را به لبۀ پرتگاه بکشانند تا به هدف های خود برسند.» دانسترویل که از ناکامی خود درجلب کردن « این آلت دست» مأموران آلمانی درگیلان به خود دلسرد شده بود، نوشت:« اگرفقط می توانستم یک کلمه در گوش او نجوا کنم، فکرمی کنم ازسرنوشت مرگباری که درانتظارش بود نجات می یافت!» طبق منابع جنگلیان، دنسترویل درمقابل کوچک خان برای کنار آمدن با سیاستمداران ایران به دوابزاری متوسل شد که معمولاً درایران به کار گرفته می شد. نخست، به عنوان رشوه، مبلغ نیم میلیون تومان به عنوان « حق عبور» نیروهای انگلیسی به جنگلیان پیشنهاد شد، که کوچک خان با خشم آن را رد کرد. درتلاش دیگری برای خریدن وی، انگلیسیان پیشنهادکردند که( درازای عبور نیروهایشان) حاکمیت وی برایالت گیلان را به رسمیت به شناسند. این پیشنهاد را نیز کوچک خان رد کرد. آنگاه انگلیسیان تصمیم گرفتند نمایندۀ « مقبول» تری نزد کوچک خان بفرستند: سرگرد استوکس(Major Stokes) به همراه دیپلمات تزاری، نیگتین.

گزارش نیکتین تنها شرح قابل دسترس ازمذاکرات مستقیم جنگلیان با نمایندگان انگلیس وبیچراخف، به دست می دهد. بیچراخف ازکردستان با وی تماس گرفته وازاوخواسته بود که به دلیل آشنایی اش با گیلان، که بیشتربه عنوان معاون کنسولی درآنجا خدمت کرده بود، درآن هیئت شرکت جوید. بیچراخف طرح محرمانۀ خود را برای فریب شائومیان با نیکیتین درمیان گذاشت. وی گفت که پیش ازاین با رهبر بلشویک درباکو دربارۀ کمک به وی درجلوگیری ازاشغال منطقه به دست نیروهای ترک - تاتارو سرنگونی کمون باکو، مذاکره کرده بود. بیچراخف اضافه کرد که اکنون یک « جنبش منطقی ویک سیاست مناسب » درمیان بلشویک ها حاکم شده است که درتقلای حفظ وحدت امپراطوری روسیه بر آمده بودند. بنابراین، وی درپی گرفتن کمک ازنیروهای دنسترویل است تا روسیه را از ورطه ای «برهاند» که پس ازانقلاب درآن افتاده بودند.

بیچراخف افزود که موفقیت نقشۀ وی طبعاً به گرفتن اجازۀ عبورازمنطقۀ تحت کنترل جنگلیان بستگی داشت، که نیرومند به نظرمی رسیدند وافسران آلمانی هم به آنان کمک می کردند. اگرچه برای نیکیتین « تغییرسیاست » بلشویک ها چندان روشن نبود، موافقت کرد که با فرماندۀ نظامی تزاری همکاری کند. ازاینرو، وی به همان سرگرد استوکس پیوست که مورگان شوستراز وی خواسته بود ریاست پلیس خزانه داری ایران را برعهده گیرد وهموعلت ( یا دستاویز) عمده ای برای روسیان درچند سال پیش ازآن شده بود تا مهر، پایانی برمأموریت شوستر درایران بگذارند. دراواخراردیبهشت دو فرستادۀ جنگلیان درقزوین اعلام کردند که آماده اند به روسیان اجازۀ عبورازگیلان را بدهند. جنگلیان حتی پیشنهادکردند مواد غذایی در اختیارروسیان بگذارند.

نیکیتین ازبیم آنکه بلشویک ها هدف های واقعی بیچراخف ومتحدان انگلیسی وی را کشف کنند، امکان عبورانگلیسیان ازگیلان را نیزبا جنگلیان درمیان گذاشت. پاسخ صریح « نه» ، استوکس را که شروع کرده بود به لاف زدن دربارۀ « نقش » خود درانقلاب ایران و دوستی اش با تقی زاده، نمایندۀ اول تبریز، تکان داد. جنگلیان تحت تأثیر قرارنگرفتند، نیکتین واستوکس تصمیم گرفتند برای دیداربا کوچک خان به مقروی در آتشگاه بروند. نیکیتین به وی اطلاع داد که بیچراخف مایل بود« برادران انگلیسی اش » را با خود به باکو ببرد تا وی ازجلوگیری ازاشغال قفقاز جنوبی به دست ترکان کمک کنند. نیکیتین با شرح خاطرات خوش خود از دوران کنسولی اش درگیلان، تلاش کرد جنگلیان را نرم کند، اما ایشان اعتنایی نکردند. سرگرد استوکس، در کنارش به تحریک جنگلیان پرداخت وحتی گفت که« دستورات» انگلیسیان باید اجرا و سروان نوئل نیزباید بلافاصله آزاد شود.

میرزا کوچک خان موضع جنگلیان را تکرارکرد: انگلیسیان نمی توانستند ازگیلان عبور کنند، اما نیروهای بیچراخف می توانستند در گروه های یک صد تا دویست نفری ازخاک گیلان گذر کنند. آنان می بایستی سلاح خود را درمنجیل به جنگلیان تحویل می دادند و دربندرانزلی آنها را تحول می گرفتند. اما پیش ازمراجعت نیکیتین واستوکس به قزوین و دادن گزارش خود، بیچراخف عملیات نظامی را آغاز کرد و نیروهای خود را به حرکت درآورد.

به رغم اظهارات نیکتین مبنی بر« صمیمت وبی طرفی » خود، شرح وی ازصراحت کامل برخوردار نیست. مثلاً، کسی نمی داند وی واستوکس چه مقداراطلاعات ازطریق کنسولگری های روسیه و فرانسه دررشت، به قزوین فرستادند. همچنین، روشن نیست که چرا بیچراخف منتظرنماند تا این دو نماینده بازگردند وسپس حملات خود را آغازکند. دیگر این که نیکیتین که درآن زمان می گفت هدف انگلیسیان درتعارض با « منافع» کشورش ( روسیه تزاری ) نبود، کوچک خان را متهم به همدستی با شائومیان علیه انگلیسیان می کرد! همان طورکه دیدیم اتهامات وارده با اسناد موجود همخوانی ندارد.

هرآنچه « مدرک » هست مربوط به تماس های کوچک خان شائومیان برای دریافت اسلحه ازکمون باکوست. درمه 1918 ( اریبهشت 1297 ) وی هیئتی نزد دولت بلشویکی باکو فرستاد. وی امیدوار بود که با وجود نریمانف رهبر «سازمان همت» درمقام کمیسراموراقتصادی باکو، حمایت زیادی برای جنبش خودکسب کند. اما، همچنان که مشخص شد، شائومیان، بلشویکی ارمنی، ازدادن کمک سرباز زد. با این حال کمترتردید وجود دارد که کوچک خان با انگیزه های اساساً میهن پرستانه اش عواقب متحمل حضوریک نیروی امپریالیستی – انگلیسیان- را در منطه ای حساس که تعلقی به آن نداشتند، درنظرنگرفته بوده باشد.

یک حادثۀ دیگر، اتهام تبانی بین جنگلیان وبلشویک ها را کاملاً منتفی می کند. طی مذاکرات مربوط به عبورنیروهای بیچراخف ازگیلان ، وموضع اتخاذ شده ازسوی کمیتۀ انقلابی به ریاست چیلیاپین وکولو میتسف (Kolomitsev) روابط بین بلشویک ها وجنگلیان با گذشت اندک زمانی روندی خصمانه یافت. همین امرممکن است موجب احتیاط مفرط کوچک خان دربرقراری روابط بعدی خود با آنان شده بوده باشد. پیش ازاین ملاحظه کردیم که وی به بیچراخف اعتمادی نداشت وبه تبانی وی با انگلیسیان بدگمان وازاین جهت مخالف دادن اجازه به حرکت نیروهای وی به سوی باکوازطریق گیلان بود. مخالفت کوچک خان، به صدورچند اولتیماتوم ازسوی کمیتۀ تحت رهبری بلشویک ها درگیلان انجامید. با این حال، کوچک خان ازمسئلۀ مهمات جنگی روسی که به تصرف جنگلیان درآمده یا توسط آنان خریده شده بود، به عنوان محور مشاجره استفاده می کرد.

بلشویک ها درآخرین اولتیماتوم به تاریخ یکم مه 1918 ( 12 اردیبهشت 1287 ) الزاماً به جنگلیان گفتند:« ازآنجا که ما زمانی شما را انقلابیونی می دانستیم که برای آزادی کشورخود و برقراری یک نظم دموکراتیک مبارزه می کنید، به شما کمک کردیم. اما یک سلسله حوادث به ما نشان داده که شما گروهی راهزن هستید. دراین ارتباط به رفقای سربازما در منجیل دستبرد زدید وتجهیزات ما را در رشت مصادره کردید. شما ازبازگرداندن وسایل به سرقت رفتۀ ما به بهانه های گوناگون سرباززده اید. با این اولیماتوم ما 5 روز به شما مهلت می دهیم تا همۀ سلاح وتجهیزات نظامی خریداری یا دزدیده شده ای را که به نظام روسیه تعلق دارد بازگردانید، درغیراین صورت، شما را به عنوان جنایتکارمجازات خواهیم کرد.» اولتیماتوم که به امضای رئیس کمیته چیلیاپین وکولومیتسف، دبیرکمیتۀ جنگی - انقلابی انزلی (WSC) رسیده بود، تحویل احسان شد که معاون فرماندۀ وقت منطقۀ انزلی بود، و او نیز شخصاً آن را به مقراتحاد اسلام درکسما تحویل داد.

کوچک خان وهمکارانش ازپاسخ به اولتیاماتوم اول ماه مه خود داری کردند و گفتند که این یادداشت نه « به شیوه ای متمدنانه » بلکه توسط « اشرار » نوشته شده است.

پاسخ خصوصی جنگلیان این بود که آنان ازبلشویک ها آموخته بودندکه چگونه چیزها را مصادره کنند. اگر صحبت ازمجازات است، بلشویک ها باید نخست مجازات شوند. اگرتصرف چند کامیون مهمات نظامی راهزنی است، پس تصرف کل دارایی های دولت روس که توسط بلشویک ها درروسیه ودیگرنقاط صورت گرفته است، چه نام دارد؟ جنگلیان به واساکنی گفتند که سه روز پس از دریافت اولتیماتوم کمیتۀ جنگی – انقلابی (WSC) تحت رهبری بلشویکها، نمایندگان انگلیس به همراه نیکیتین وارد شدند تا دربارۀ عبورنیروهای بیچراخف وانگلیسی از طریق گیلان مذاکره کنند. با خود داری جنگلیان، بلشویک ها اولتیماتوم دیگری فرستادند که جنگلیان به دلیل کمی وقت نتوانستند به آن پاسخ بدهند. با این حال، آنان با درخواست شائومیان برای اجازۀ عبوربه نیروهای بیچراخف موافقت کردند. کوچک خان تهدید کرد که اگرانگلیسیان هم بخواهند دنبال روسیان راه بیفتند، جنگلیان حملات خود را آغازخواهند کرد.

واساکنی تصویری ازحق ناشناسی جنگلیان نسبت به بلشویک ها به دست می دهد. وی می گوید، هر چند لنین وشائمیان درگذشته ازایران حمایت و تلاش انگلیسی - روسی برای تقسیم این کشوررا تقبیح کرده بودند، جنگلیان حمایتی از بلشویک ها به عمل نیاوردند، زیرا آنان را کمترازپیشینیانشان روس نمی دانستند وازآنان همچون « طاعون» دوری می کردند. جنگل، کمترازبلشویک ها، که کمک زیادی به آنان کرده بودند، می نوشت و کوچک خان نیزازبستن یک پیمان همبستگی با بلشویک ها که واساکنی پیشنهاد کرده بود، خودداری نمود. (6)

توضیحات و مآخذ:

1- دكتر محمدقلي مجد،« انگليس واشغال ايران در جنگ جهاني اول» ترجمۀ مصطفی امیری - ، مؤسسۀ مطالعات و پژوهشهاي سياسي، بهار 1390 . ص 425

2- ابراهیم فخرائی – « سردار جنگل» ، انتشارات امیرکبیر، تهران - 1344، صص 71 – 67

3- دكتر جواد شيخ الاسلامي - «ميرزا كوچك خان (رهبر نهضت جنگل ) »، مجله دانشكده حقوق و علوم سياسي - دوره: ۲۳، ‏بهمن ۱۳۶۶ - - صص 180 - 178

4- دكتر محمدقلي مجد،« انگليس و اشغال ايران در جنگ جهاني اول»- صص 431 – 426

5 - همانجا، صص 439- 433

6 - دکتر خسرو شاکری – "ميلاد زخم"‏‎ ‎يا "جنبش جنگل و جمهوري شوروي سوسياليستي ايران"- مترجم:‏‎ ‎شهريارخواجيان - ناشر:‏‎ ‎اختران - چاپ:‏‎ ‎اول 86‏ 13 - صص ، 127 - 117