مال صفری: «۲۶ خرداد، بمناسبت صدو بیست ونهمین سالگرد تولد دکتر محمد مصدق »

779_Safari-Jamal-1

زندگینامه دکتر محمد مصدق (۲۹)

 سید ضیاء الدین طباطبائی

حسین مکی در بارۀ زندگی و سابقه سید ضیاء الدین طباطبائی یک از عاملین اصلی کودتا ۱۲۹۹ که کارگزار انگلیسیها بود ، به نقل از «تاریخ احمد شهریور» می نویسد: در سال ۱۳۲۶ ( هجری قمری ) که سید ضیاء الدین در سن ۲۲ سالگی بود؛ چون مشارالیه ملازاده، بعلاوه دارای قریحۀ سیاسی و فکر آزاد بود، سیاسیون بدور وی گرد آمدند. این جوان نو رسیده ( برای اینکه پدرش را ) با آزادیخواهان همراه نماید، بقدری به پدر خود سید علی آقا اصرار نمود، که پدر برای حب فرزند خود با اینکه هواخواه شاه مخلوع و وظیفه خوار او بود، معذالک بجانب آزادیخواهان متوجه شده و در منابر خود بر ضد مشرب دولت مستبد ، سخن می راند.

در ماه جمادی الاخر سنۀ ۱۳۲۷ که مجاهدین، تهران را فتح کردند، آقای سید ضیاء و چند نفر از سیاسیون (دیگر موفق شدند) که با سرمایۀ مختصری تأسیس یک روزنامه ای به نام روزنامۀ شرق را بنمایند.

(سید ضیاء الدین از این تاریخ ببعد) رفته رفته از پدر کناره کرفت...

به این جهت سیاسیونی که به مذهب علاقه داشتند، از وی دوری کردند و (او) با ارامنۀ داشناکسیون (مربوط) شد و دیگر در هیچیک از احزاب سیاسی ایرانی داخل نشد و مشرب تند ( نویسی) و تنفید به دولت را تعقیب نمود، چنانچه این مشرب تنقید در بدو انقلاب هر مملکتی شیوع دارد و چون در ایران اصول محافظه کاری رواج تام دارد و اصول محاکمات و قانون حق گذاری و عدالت کساد است، لهذا اغماض و مسامحه کاری و عفو را بهتر ترجیح می دهند تا به تقاضای احقاق حق و مجازات. بنابراین دولت و متمولین محترم ترجیح دادند که به سید روزنامه نویس ( از در دوستی در آیند) و (بدینوسیله) دهان او را ببندند.

779_Safari-Jamal-2آقای سید ضیاءالدین علاوه از بدگوئی مأمورین دولت ، در دورۀ دوم تقنینیه مجلس شورای ملی هم شروع کرد به بدگوئی و تنقید بعضی از وکلا.

و آقا سید ضیاء را محاکمه کردند، (ولی) محکمه پس از دو جلسه محاکمه چون دید سید ضیاء اسنادی برضد وکلا تحصیل نموده و شاید بعضی از وکلا از اعتبارات ساقط شوند، به این جهت محکمه در خفا به وکلا فهماند که آقا سید ضیاء نباید تعقیب شود؛ ازطرفی هوا خواهان سید در خفا نزد وکلا واسطه شده و به شفاعت برخاستند و نتیجه اش این شد که آقای سید ضیاء به پاریس برود و روزنامه شرق را ترک گوید و وکلا از تعقیب محاکمۀ با او دست بردارند.

مخارج سید جوان از روزنامه نویسی و هدایای مأمورین نمی گذشت؛ زیرا همۀ مشترکین وجه آبونۀ خود را نمی پرداختند؛ ( بعلاوه) روزنامۀ او هم زیاد طبع نمی شد؛ زیرا خریدار کمتر داشت و از طرفی مخارج ادارۀ روزنامه هم زیاد بود و از (طرف دیگر) خرج خود سید ضیاء هم با این دخلها وافی نبود؛ زیرا عیاشی هم مخارج زیادی لازم داشت؛ لهذا آقای سید ضیاء زود خود را جمع آوری کرده مقداری پول تهیه کرد و بایکی دونفر از ایرانیان سرمایه دار بمنظور رهائی رهسپار اروپا شد.

اولاً فرنگستان رفتن و عنوان رفتن و عنوان تحصیل کردن در نزد سیاسیون و مأمورین ایرانی اهمیت داشت؛ مانند نجف رفتن علمای روحانی که هر قدر هم تحصیلات شخصی آنها در ایران زیاد بود و چه بسا اتفاق می افتاد که در ایران مردی تحصیلاتش از اشخاص نجف رفته و اروپا گشته بیشتر بود، لیکن اهمیت و اعتبار آن اشخاص در نزد عامه مذهبیها و سیاسیون و مأمورین دولتی از مرد تحصیل کردۀ در ایران بیشتر بود و سید ضیاء هم برای تحصیل این اهمیت و اعتبار به اروپا مسافرت کرد.

قصد دوم سید، تحصیل زبان (خارج) بود؛ زیرا تصور می کرد که تحصیل یک زبان خارجه ( برای یک روزنامه نویس لازم می باشد) و او را از اجرت دادن زیاد به مترجمین اخبار و تلگرافات و کتب سیاسیه مستغنی می سازد؛ لیکن سیدچندان موفق به این کار نشد؛ زیرا یکسال تحصیل کردن مشار الیه را مستغنی از رجوع به مترجمین نکرد.

خلاصه آقای سیدضیاء روز نامۀ شرقش شد برق (منظورش روزنامۀ برق بوده) و برق او هم نیز همینطور ( گویا مقصود این است که توقیف شد) لیکن پس از مراجعت از اروپا به انتشار روزنامه ای به نام رعد شروع کرد.

آقا سید ضیاء همینکه دید از راه تحصیل زبان فایده ای برای تقلیل مخارج اداره عاید نشد، بفکر افتاد که یک کاری بکند، شاید چاپخانه ای از سرمایۀ شخصی خود تحصیل نماید؛ زیرا مخارج طبع هر شماره روزنامۀ او سی و گاهی ۶۰ تومان باید به مطبعه بدهد.

از کجا باید تحصیل پول کرد؟ ولی راه تحصیل پول را آقا سید ضیاء قبلا پیدا کرده بود، از جمله اینکه در تحت عنوان اینکه دخل تحدید تریاک یزد چند برابر مال الاجارۀ آن است که به دولت می دهند، یک فقره چهار هزار تومان از مشیر الملک یزدی مستأجر تحدید تریاک یزد گرفت. خلاصه سرمایۀ خریداری مطبعه را تحصیل کرده و در اواسط جنگ بین المللی برای خرید یکدستگاه مطبعه و کاغذ زیاد رهسپار روسیه شد ؛ اتفاقاً کاغذ های زیاد و ارزانی بدست آورد و یکدستگاه مطبعۀ خوب به قیمت مناسب تهیه کرد و پس از چندی به ایران مراجعت و رویۀ خود را در روز نامۀ نگاری دنبال نمود.

رفته رفته موقعیت سیدخطرناک( مهم) شد، زیرا محترمین از پول دادن خسته و کمیته مجازات هم طلوع کرده بود و آقا سید ضیاء احساس مخاطره را برای خود حتمی می دانست؛ لهذا اولا جز در خیابانهای وسیع، آنهم در میان روز روشن دیگر خیلی کم دیده می شد و بیرون نمی آمد؛ بعلاوه همیشه دو نفر فدائی یا ترور با اسلحله همراه خود داشت ؛ معل الجمله آقا سید ضیاء بهمین منوال مشغول روزنامه نویسی خود بود تا سنۀ ۱۳۳۷موقع ریاست وزیرائی وثوق الدوله که حکومت بادکوبه یابقول خودشان آذربایجان قفقاز که تازه از بند سلطنت روسیه جسته بودند، برای خود حکومت علیحده ای تإسیس کرده بودند؛ برای دولت ایران از حیث مخابرات تلگرافی و مبادلۀ « محمولات» پستی و تجارتی و عبور مال تجاره اتباع ایران موجبات زحمت را فراهم نموده بودند.

در این موقع از طرفی وثوق الدوله (نه تنها) به رجال درجۀ اول، بلکه نسبت به بعضی از رجال درجۀ دوم اعتماد نداشت؛ و از طرف دیگر آقا سید صیاء بواسطۀ عواید و منافعی که از خارج به او می رسید زیاده از حد در روزنامۀ خود راجع به قرار داد دولت ایران و انگلیس که وثوق الدوله منعقد کرده بود، جانفشانیها می نمود؛ حتی در چندین شماره از روزنامۀ رعد ادله و براهین بروجوب انعقاد چنین قرار دادی اقامه نمود؛ بالنتیجه خاطر طرف متعاهد قرار داد دو دولت را کاملا به خود جلب کرده بود؛ بدینجهت وثو ق الدوله مشارالیه را مأمور فوق العاده برای عقد قرار دادی راجع به مسائلب فوق الذکر با دولت آذربایجان قفقاز نمود. ( ۱) آقا سید ضیاء ، میرزا علی قمی را مدیر موقتی روزنامۀ رعد معرفی کرده و خود رهسپار قفقاز شده با زحماتی موفق بعقد قرار داد با دولت قفقاز گردید.

« بیشتر زحمات مشارالیه این بود که حکومت قفقاز در اثر تحریکات و تزریق ترکهای عثمانی منکر عقد قرار داد دولت ایران با دولت انگلیس بودند و سید ضیاء طرفدار قرار داد بود، بعلاوه فیمابین آقا سید ضیاء و محمد امین رسول زاده سر دستۀ حزب مساوات بادکوبه که حکومت را در دست داشتند، از قدیم الایام بعلت اختلاف مسلک و مشرب نقار و خصومت بود و سید ضیاء با مایه گذاشتن پول زیاد حتی از سرمایۀ خود و بعلاوه با سازش محرمانه با رؤسای بلشویک بادکوبه حتی بادائر کردن یک روزنامه به نام صدای ایران که از مسلک سوسیالیستی سخن می راند، موفقیت حاصل کرد.

سید ضیاء پس از مراجعت صورتاً دیگر مدیریت روزنامه را به اسم خود نکرد و به نام همان میرزا علی آقا بود؛ لیکن میرزا علی آقا مواجب معینی داشت و اضافه دخل متعلق به خود سید ضیاء بود.

( از این تاریخ ببعد) سید ضیاءالدین به انتظار وزارت در تهران نشسته، هوا خواه کابینه ای بود که با او مشورت نماید و ازصواب دید او خارج نشود؛ لهذا بعد از کابینۀ وثوق الدوله با کابینۀ مشیر الدوله خوب نبود؛ زیرا مشرالدوله به او اعتماد نداشت؛ ولی بالعکس با کابینۀ سپهدار تا چندی که به مشورت او کار می کرد ،خوب بود.

چنانکه وحید الملک وزیر معارف اظهار کرده بود که تا داخل کابینۀ سپهدار بودیم و رئیس الوزراء در حالیکه باید با ما مشاوره کند، شبها به تنهائی و مخفی از ما، با سید ضیاء و میرزا محمد صادق طباطبائی و امین الملک مشاوره می کرد و روزها در هیئت وزراء با ما در بعضی امور مقاومت می کرد و مقاومت او موجب تحیر ما شد تا بعد مسئله بر ما کشف شد؛ لیکن اجتماع آنها طولی نکشید و سید در پاره ای از امور با رفقای خود اختلاف نظر پیدا کرد و از اجتماع با آنها کناره گیری کرده به خیال ریاست وزرائی ، مشغول تهیۀ نقشه شد.

بنا براین از کابینۀ سپهدار هم سر خورده بخیال ریاست وزرائی افتاد، در حالیکه مناسبات او با سفارت انگلیس در کمال استحکام بود.

این مختصر را از حال او گفته باشم که سید ضیاء در دو ماه قبل ( منظورش اوایل کابینۀ سپهدار بود) سرپرستی اسرائی که قزاق ها در رشت از متجاسرین گرفته و به تهران فرستاده بودند، از رئیس الوزراء گرفته بود( منظور از گرفتن این سمت این بوده ) در ظاهر برای جلب افکار و توجه عمومی ، ولی در واقع برای خود، فدائی و ترور درست کردن ، القصه موقعی که انگلیسیها از مسافرت شاه مأیوس شدند.

چون سپهدار مرد ملایم و ملاحظه کاری بود و در مقابل ضدیت مطرودین به کاشان و هواخواهان آنها موفقیت به تشکیل کابینه پیدا نمی کرد و انگلستان هم علاقۀ تامی به ارتباط با ایران داشت، در این فکر افتادند که با یک نفر متهور بی باک صاحب عزمی وارد مذاکره گردند و او را رئیس دولت قرار بدهند؛ لیکن با احراز صمیمیت آن شخص نسبت به دول انگلستان ، بدیهی است جز سید ضیاء الدین کسی دیگر را سراغ نداشتند، به این مناسبت محرمانه با سید وارد یک سلسله مذکره شدند و هر قدر موافقت نظر بین طرفین دست می داد ، همان اندازه از تهیۀ حرکت بانک و مسافرت اتباع انگلیس کاسته می شد. تا اینکه موافقت کامل بین طرفین خاصل شد، آنوقت نقشۀ کودتای تهران را کشیدند( تا اینجا از تاریخ مرحوم احمد شهریور نقل شده است).

سفارت انگلیس ابلاغیه می دهد:

پس از آنکه انگلیسی ها از مهاجرت اتباع انگلیس و بانک شاهنشاهی منصرف شدند، از طرف سفارت انگلیس ابلاغیه ذیل صادر شد که ظاهراً تشویق افکار عمومی را مرتفع سازد و اهالی تهران را اطمینان بخشد که از تهران مهاجرت نمی نماید.

اینکه متن ابلاغیه

« باطلاع وزیر مختار اعلیحضرت پادشاه انگلستان رسیده است که نظر به شهرتهای بی مأخذی که داده شده که بواسطۀ امکان آمدن متجاسرین بسمت پایتخت، سفارت و کلنی انگلیس بزودی از تهران خارج خواهندشد، اهالی تهران در نهایت اضطراب می باشند؛ لهذا سفارت انگلیس لازم می داند قویاً این شهرت را تکذیب نموده و به اهالی دارالخلافه اطمینان کامل بدهد.» (۲)

این ابلاغیه با گفتار بلفور اتگلیسی کاملاً منافات دارد، زیرا با تطبیق این قسمت با ابلاغیه سفارت، کاملاً معلوم می شود که تمام اینها بازی بود و منظور دیگری داشته اند و بلفور که در آن موقع در تهران بوده صریحاً می گوید که :

«... در نظر شاه موقعیت به اندازه ای سخت جلوه گر شده بود که او مصمم حرکت از ایران بود؛ مگر اینکه پایتخت را به شیراز انتقال دهند و در نتیجۀ اظهارات بعضی دستجات بالاخره راضی شد که عجالتاً این تصمیم را بموقع اجرا نگذارده و صبر کند تا ببیند چه می شود .

با وضعیاتی که در فوق ذکر شد، مسلم شد که اروپائیان باید وسائل حرکت خود را فراهم نمایند؛ ولی این کار آسانی نبود ؛ زیرا بعضی از سفارتخانه ها مدعی بودند که توصیۀ وزارت خارجۀ انگلیس راجع به حرکت اروپائیان خود یک حیله ایست برای آنکه مدعیان خود را از ایران خارج نمایند. با این حال تعلیمات رسید که تمام زنها و بچه ها و مردانی که ممکن است ازخدماتشان صرفنظر نموده و اتباع انگلیسی هستندبه اسرع اوقات حرکت نمایند، یک جلسه ای مرکب از رؤسای ادارات و تجارتخانه های انگلیس در تهران در ششم ژانویه در سفارت انگلیس تشکیل شد و این تعلیمات به آنها ابلاغ گردید و تا اندازه ای باعث تعجب بود که احتمال وقوع یک چنین پیش آمدی را غالب حاضرین آن جلسه در نظر نگرفته بودند. نتیجۀ این جلسه بفوریت معلوم شد و اغلب از این ادارات مستخدمین ایرانی خود را جواب گفتند.

خبرحرکت اتباع انگلیسی باعث شد که احساسات عمومی را عصبانی نموده و مخالفت با انگلیس را نیز زیاد نماید؛ ازدیاد احساسات ضد انگلیسی بواسطۀ اتخاذ یک رویۀ مخصوصی از طرف بانک شاهنشاهی ایران در این موقع بود، که شاید بتوان آن را نداشتن رویه و تدبیر هم نامید.

مثلاً یک روز این مؤسسه حوالجات مردم را تا میزان معینی می پرداخت و روز دیگر هیچ اشکالی برای گذاردن پول در بانک نبود. یک روز پول نقره را قبول می کرد. این رویه تا حدی تعقیب شد که یک وقتی اسکناسها صدی سه بیش از معمول قیمت پیدا کرده بود...» ( ۳)

محمد علی جمالزاده نویسندۀ نامدار ایرانی در بارۀ « پاره ای از صفات سید ضیاء الدین » که بعد از کودتا در سویس با اونشست و برخاست داشت، چنین می نویسد :

« سید در دوستی استوار و صدیق و پاکباز بود. خوش محضر و بی تشریفات و دست و دلباز و صداقت منش بود. فعال و متحرک وباجنبش بود و از سکون و خاموشی و عزلت گریزان و مدام در رفت و آمد و نشست و برخاست و با صدای بلند و چهرۀ خندان و بر افروخته متکلم ( و چه بسا متکلم وحده) بود و سعی داشت که همه چیز را به دوستان نشان بدهد و آنها را از تماشا و بهره مندی چیز های خوب دنیا ( از خوردنی و آشامیدنی و دیدنی و شنیدنی ) برخوردار سازد. خودش مانند جوان یل هیجده نوزده ساله پلکان دور و درازی را که از "گلی یون" به شهر "مونتر" و شهر "ترینه" می رفت با قدم سریع می پیمود بدون آنکه چین بر جبین بیاورد و منتظر بود که یارانش نیز با او همقدم و همراه باشند و چه بسا آنها را به زانو در می آورد. ضمناً معلوم بود که چنین کاری را با یک غرور به تکبر آمیخته می خواهد به رخ اطرافیان خود بکشد.

افسوس و صد افسوس که سید یک نوع یکدنگی غیر مطبوع و لجاتتی در کار داشت که از لطف معاشرتش مبلغی می کاست . مثلا وای به وقتی که در بازی نرد یا شطرنج بخت یار نبود و می باخت. اوقاتش سخت تلخ می شد و بهانه جویی می کرد تا غیظ و غضب خود را بیرون بریزد . بی محابا به جان کسانی از اطرافیافش که از او ضعف تر بودند ( بخصوص همسر بی صدا و آرامش) می افتاد و خوشی و صفا از مجلس رخت بر می بست و صحبت رنگ دیگری می گرفت. چه بسا اتفاق می افتاد که در صحبت و گفت و شنود دو ستانه هم به همین طرز رفتار می کرد و مصاحبه به صورت مجادله در می آید.

سیدکتاب کم خوانده بود و کم مطالعه می کرد و گذشته از فارسی که زبان مادری او بود هیچ زبانی را به قدر کافی نمی دانست . در حالی که بی میل نبود به اطرافیانش برساند که بر چندین زبان تسلط دارد. گمان می کنم به استثنای فارسی از عهد ۀ اینکه مطلبی را بتواند به زبانی به غیر از فارسی بنویسد بر نمی آمد. با اینهمه به خاطر دارم که وقتی یک نفر کارگر ایرانی با هیأت اعزامی ایران برای حضور و شرکت در کنفرانس بین المللی کار به ژنو آمده بود و معلوم شد از مریدان خاص سید است در ضمن وصف سید گفت هفت زبان را در نهایت خوبی حرف می زند و می نویسد!

سیدبا آنکه زبانش قدری می گرفت ولی مانند اغلب افراد خانواده اش ( از طرف پدری ) سهولت بیان داشت و با یک نوع فصاحت آمیخته به شدتی صحبت می داشت که مستمع را سخت تحت تأثیر قرار می داد. خداوند او را آفریده بود که پیش دسته و سخنران و ناطق یک حزب سیاسی باشد و برای جمعیت و به منظور تبلیغات سخن برند.

گفتیم که زیاد اهل مطالعه نبود ولی هر گاه احیاناً کتابی یا کتابچه ای را می خواند، ولو به قلم آدم ناشناس و کم عمقی باشد و موضوع هم اساس درستی نداشته باشد سخت در تحت تأثیر واقع می گردید و با تمام قوای خود طرفدار همان موضوع ( فی المثل منافع بی مانند نعناع و یا نارنج و یا گوجه فرنگی و حتی یونجه) می شد و بدان عمل می کرد و با شدت و حدت هر چه تمامتر در آن راه مجاهدت نشان می داد و مبلغ و مروج ارادت کیش آن طریقه می شد. در کارهای دیگری هم که بدان دست می زد و آشنایی پیدا می کرد به همین طرز رفتار می کرد و به آسانی هر مسأله ای برایش مسألۀ دل و جان می شد. » (۴)

جمالزاده «صفات اساسی سید » را اینگونه بیان می کند: « اگر بخواهم جوهر وجودی آقا سید ضیاءالدین طباطبائی را در چند جملۀ کوتاه توصیف نماییم گمان می کنم بتوان گفت که سید وجودی بود فعال و در بارۀ امور دنیوی و بخصوص امور عامه و سیاسی بی اعتنائی نمی شناخت و زود وارد میدان می شد و با تمام قوای خود به مبارزه می پرداخت و احتیاط و کناره گیری و آنچه را که مردم دنیا « دیپلوماسی » می خوانند شرط کار نمی دانست و اساساً طبیعت جوشان و مزاج سلحشورش برای حزم و میانه روی ساخته نشده بود. هم زود دوست می شد و هم زود دشمن و به شرایط دوستی و دشمنی هم تا حد مقدور عمل می کرد. آشکار است که چنین آدمی بالطبع به آسانی گروهی موافق و گروهی مخالف پیدا می کند و به همین ملاحظه در حقش سخنان موافق و مخصوصاً مخالف بسیار گفته و نوشته اند و می گویند و می نویسند. سید رویهمرفته مرد شجاع و با توکل بود و زیاد غم فردا را نداشت چنانکه گویی به « خدا خودش می سازد» اعتقاد قرصی داشت و پنداری غم و غصۀ فردا با خمیرۀ وجودش سرشته نشده بود. چکیدۀ نظر و استنباطم( شاید نظر نارسا و استنباط سطحی ) در بارۀ زندگانی ملی او این است که به اصطلاح فرنگیها رسید« تریبون» و سر دستۀ حزب و علمدار حزب خلق شده بود و هر چند به شهرت و نفوذ و قدرت بی اعتنا نبود ولی رویهمرفته برای من مسلم شده بود که منظورش ثروت نیست امروز هم که او رفته است ( و ما هم رفتنی هستیم ) باز به همین نظر باقی هستم و معتقدم که اگر هم در راه جمع آوری ثروت کوششی نشان می داد ( چنانکه در اواخر عمر و از طریق زراعت نشان داد) بیشتر به منظور این بود که به اطرافیان و به مردم نشان بدهد که کاردان و کارشناس و فعال و در همه کار بصیر و خبیر است.

سید به من حکایت می کرد که هنوز چندان از مرز رشد و بلوغ دو ر نشده و مکتب و مدرسه را به پایان نرسانیده که در شیراز به کار روزنامه نگاری مشغول شده بود و از این رو می توان گفت که قبل از همه چیز روز نامه نگار بوده است.( ۵ )

کمیته آهن

یحیی دولت آبادی در باره چگونه شکل گفتن «کمیته آهن» که سید ضیاء و کادر سیاسی کابینه کودتا ز این کمیته بوده اند بدینسان شرح می کند:

« دیگر تازه ازهر تازه تازه تراصفهان تأسیس شدن کمیتۀ آهن است دراین شهر و سرعت توسعۀ حیرت انگیز آن.

در اینوقت که انگلیسیان خود را حاکم حقیقی ایران می دانند و انتظار دارند این مقام را در یک لفافه نازک قانونی رسمیت داده برای خود نگاهداری کنند می خواهند طرفداران خود را تحت انتظام خوبی در آورده باینوسیله یک قوۀ ملی هم به حمایت سیاست خود در ایران در دست داشته باشند و چون جوانها ی ما طالب شغل دولتی هستند ازهر راه که بتوانند به مقصود خود برسند آن راه را می پیمایند بی آنکه مشروع و نامشروع آنرا بخواهند از هم جدا نمایند. در اینصورت عضویت کمیته ئی که آنها را به مقصود برساند یکی از بهترین وسیله ها خواهد بود، خصوصاً کمیته ئی که با یک اشاره رئیس یا مدیرآن هر مشکل در برابرهرکار در دوائر دولتی بر طرف شده وصول به مطلوب حتمی بوده باشد و از طرف دیگر اشخاصی که تحت ستمکاری سران و سروران شهری واقع شده هیچ دادرسی برای آنها نیست چه پناهگاه بهترازعضویت کمیته آهن خواهند داشت تا از ستمکاران آسوده بوده باشند دراین حال جای حیرت نخواهد بود اگراین طفل یک شبه ره صدساله برود و در ظرف مدت بسیار کم بیش ازدوهزار نفراز مردم اصفهان پیرجوان ازهر طبقه عضو کمیته آهن شده باشند با اینکه ما توسعه فوق فوق العاده فوری این کمیته را حیرت انگیز خواندیم.

کمیته آهن بهرملاحظه که دارد مرکزش را درجلفا قرارمی دهد مطبعه ئی که متعلق بخارجه ها در جلفا بایرمانده بوده است، بتوسط قنسولخانه انگلیس بتصرف کمیته در می آید. نظامنامه و او راق خود را در مطبعه خودش طبع کرده منتشرمی سازد و مبلغین او در شهر و اطراف مردم را بعضویت کمیته مزبوربی شرط و قید ترغیب و تحریض می نمایند، خلق اصفهانی هم که ذاتاً واسطه برانگیزهستند و بهر وسیله برای رسیدن بمقصود متوسل می گردند عضویت کمیته برایگان می پذیرند.

بدیهی است قنسولخانه انگلیس دراصفهان گرچه بملاحظه دیگرقنسولخانه های جنبی بوده باشد نمی خواهد درکارکمیته آهن دخالت مستقیم بنماید. دراین صورت کافی خواهد بود که بحکومت و دوائر دولتی سراً بسپارد با مدیر کمیته مساعدت لازم است.

برای مدیریت این کمیته انگلیسیان حسینخان متعمد گیلانی را که از آشنایان نگارنده است و در جلد سیم این کتاب نام برده شده انتخاب می نمایند و او درجلفا منزل نموده کمیته را دائر می کند ودستورهای کلنل هیک قنسول انگلیس را در کار توسعۀ کمیته اجرا می نماید و مورد ملاحظه بسیار از هر طبقه واقع می شود. پس از ورود نگارنده به اصفهان معتمد بسابقه آشنائی با من ملاقات کرده شرح کمیته و عملیات آنرا نقل می کند و می گوید بدست این کمیته می توان بهر گونه اصلاح در ایران شروع کرد.

نگارنده از شنیدن اوضاع کمیته آهن و خواندن نظامنامۀ آن که از روی فکرهای ورزیدۀ عمیق کشدار تنظیم شده است بسیار نگران می گردد خصوصاً که از مدیر آن می شنوم که می خواهند مرکز تهران آنرا بزودی دائر کنند و سه نفرعضو اساسی آن وثوق الدوله رئیس دولت، نصرت الدوله وزیر عدلیه وسید ضیاءالدین طباطبائی خواهند بود و بدیهی است این تعیین را رئیس د ولت کرده است که کار در دست خودش بوده باشد و شعبۀ تهران با اینوصف خواهد توانست در زمان کمی همۀ کارکنان دولت را عضو کمیته نماید وازاین بهتر برای پیشرفت هر سیاستی که داشته باشد چه وسیله خواهد بود.

حسینخان معتمد با اینکه محکوم اوامرکلنل هیک است، دادن اختیارتهران را بدست این اشخاص خطرناک تصور می کند و از نگارنده می خواهد سه نفر اشخاص وطن دوست را به او معرفی کنم بلکه بتواند کلنل را حاضر کند واز خیال سپردن کمیتۀ مرکز بسه نفر یاد شده صرف نظرنماید و عمده نظرش این است بلکه نگارنده خود به پذیرم یکی از دو روز برای مطالعه اطراف کار فرصت خواسته بعد از مطالعه با اینکه صلاح شخص من نبود به صلاح مملکت پذیرفتم و با خود گفتم دوای مسموم اگر بدست اهلش باشد در موقع ضرورت بقدر حاجت آنرا بکار برده و سود می بخشد واگربدست غیراهلش باشد سوءاستعمال نموده باعث هلاکت می شود بنابراین تا این قوۀ مسموم خطرناک سوی استعمال نشود باید فداکاری کرده برای محدود ساختن آن از خود گذشت . مدیر کمیته از این تصمیم خرسند شده کلنل را از سپردن کمیته مرکز بسه نفر ذکر شده منصرف می سازد در نتیجه نوشتجات و مهر کمیته بدست نگارنده آمده بی آنکه رسماً عضو کمیته شده باشم و یا غیراز رسیدن آن اشیاء امضائی ازمن گرفته باشند تا ببینم در تهران با این بسته امانت که بچشم من اژدهائی میآمد چه معامله بایدکرد. ( ۶)

یحیی دولت آبادی در ادامه آن می نویسد: نگارنده برای جلوگیری از نفوذ سیاست بیگانه در مملکت بعنوان کمیته آهن در اصفهان بتوسط حسین خان معتمد مدیر ایرانی کمیته مزبور او راق و اشیاء مربوط بتشکیل مرکز تهران کمیته را گرفته با خود بتهران می برم تا آنجا بتوانم با آنها چه رفتار نمایم. اینک برفتار خود در آن کار اشارت می نمایم پس از ورود بتهران در اینموقع با یک تن از مهمترین دوستان خود که در وطن دو ستی او تردید ندارم قضیه را شرح داده او را از اقدام و فکر خود آگاه می سازم و باو می گویم کمیته آهن در تهران من و شما هستیم با یک جوان که بسمت منشی گری با دقت انتخاب نمائیم که با نیت حقیقی ما موافق بوده باشد و این زهر را باندازه ئی که کشنده نباشد بکار ببریم و بلکه بشود اسا س آنرا برهم بزنیم.

عدالت با نگارنده موافقت می کند جوانی را هم انتخاب می نمائیم و شرحی برئیس دولت نوشته می شود که مرکز کمیته در تهران منعقد شده بی آنکه نوشته شود کجاست و بدست کی و کاغذی بر حسب تقاضای کمیته اصفهان به مأمور رشت کمیته نوشته می شود که او معزول است بی آنکه بجای وی کسی تعیین گردد و چون مصادف می شود با عقد قرار داد انگلیس و ایران کمیته مرکزی خود را در بسته امانت مهر و موم شده برای وعده غیر معین مستور می نماید و در این حال کلنل هیک از لندن احضار می شود و او از صفهان به تهران آمده بسراغ کمیته مرکزی می رود بی آنکه او را بیابد در اصفهان هم بعد از عقد قرار داد و جشن گرفتن کمیته آهن برای آن بوطنخواهان آن شهر حالی می کند تأسیس کمیته مزبور برای چه مقصد بوده است و اشخاصی که در حقیقت کمیته را نشناخته داخل شده اند خارج می شوند و هیاهو بر ضد کمیته بلند می شود حسین خان معتمد هم چشم کلنل را دور دیده بموجب یک ماده از نظامنامۀ کمیته ئی که هر وقت وجود کمیته انقلابی اگر ضرورت نداشته باشد آنرا بیک حزب سوسیال دمکرات می توان تبدیل کرد. کمیته انقلابی را منحل ساخته آنرا بحزب مزبور تبدیل می کند بی آنکه خود را در رأس حزب قرار بدهد بلکه اصفهان راهم ترک کرد مدتی در میان بختیاریها می میماند. و همچنین کمیته آهن منحل شده ای که انگلیسیان و کارکنان آنها از مصالحش کمیته زرگنده را می سازند. (۷)

دولت آبادی دربارۀ مقدمات کودتا ۱۲۹۹و اجرای سیاست مخفی « کمیته آهن» و بعد «کمیته زرگنده » و یا «فولاد» معروف گشت می نویسد: کمیته آهن که بدستیاری کلنل هیک انگلیسی دراصفهان تأسیس شد ومرکزآن بلاخره درتهران بدست فیروزمیرزای نصرت الدوله و سید ضیاء الدین یزدی ودوستان آنها افتاد، دستیار انگلیسیان شده برای بیرون کردن صاحبمنصبان روسی از قزاقخانه و دخالت کردن صاحبمنصبان انگلیسی وجمع آوری اردوی متفرق شده قزاق دراطراف قزوین وبلاخره برای بدست گرفتن زمام کاردولت وبموقع اجرا گذاردن روح قرارداد وثوق الدوله کارمی کنند.

درموقعی که شاه ونصرت الدوله درفرنگ هستند و دومی می کوشد قراردادی را که خود شریک انعقاد آن بوده است بهروسیله باشد عملی نماید. با لرد کرزن وزیرخارجه انگلستان نقشه کودتائی را در تهران می کشند که برضد مخالفین قرارداد جاری گردد و درضمن کودتای مزبورحکومت ملی ایران که تنها مانع اجرای قرارداد است، روحاً منحل شده قوۀ حکومت استعماری انگلیس در باطن جانشین آن بگردد.

انگلیسیان بعد ازیک سلسله مخالفت که ازمیلیون ایران با قرارداد می بینند و نارضائیها که ازبعضی دولت بزرگ مشاهده می کنند حاضر می شوند با بدست گرفتن مالیه و قشون ایران روح قرار داد را جاری ساخته، به نگذاشتن صورت آن از مجلس شورای ملی اهمیت ندهند.

ولی وارد شدن روتشین سفیرروس بلشویک دراثر عهد نامه روس و ایران و توجه فوق العاده ایرانیان بروس نورس برای خلاصی از فشارانگلیس و شدت نمودن افکار ضد قرارداد درملیون ایران انگلیسیان را نا امید می کند که درمقابل حکومت ملی و تظاهرات ملیون و موجودیت رقیب قوی پنجه ئی مانند دولت روس بلشویک بتوانند زمام مالیه و قشون را هم بدست بیاورند و مصمم می شوند در عنوان نهضت نظامی حکومت ملی ما را در باطن لغو کنند. گرچه صورت بی معنائی از آن برای مصالح سیاسی خارجی باقی بماند و اینکه آیا این نقشه در ایران کشیده شده ، در لندن تصویب گشته است و یا درلندن کشیده شده و بتهران دستور اجرای آن رسیده است برنگارنده معلوم نیست و بهرصورت باید دانست که دست انگلیسیان در زیر پردۀ نازکی مشغول انجام این نقشه است و کابینه سپهداری برای گذرانیدن وقت تا تدارک لازم دیده شود مانند شخص رنجور باعصا سرپا مانده است و بی تکلیف امرار وقت می کند و از او بی تکلیف تر شخص سلطان احمد شاه است که خود را در کمال حیرانی سوار مرکبی می بیند که زمامش بدست سفارت انگلیس است بلی دراین ایام متاسفانۀ نرمان وزیرمختارانگلیس خود را حکم حقیقی مملکت تصور می نماید و اسمارت نایب آن سفارتخانه سیاستمدار این مملکت و واسطه میان سفارتخانه مزبور و سپهدار اعظم رئیس دولت سید ضیاءالدین مدیر روز نامه رعد می باشد.

رئیس الوزراء دردست این واسطه مقهور است بدو جهت یکی ریاست او برکمیته ئی که بتوسط آن کمیته اوبمقام ریاست دولت رسیده است و دیگر آنکه بانک شاهی که یگانه سرچشمه پول است چنانکه ازپیش شرح داده شده، بی اجازه سفارت انگلیس بدولت پولی نمی دهد، سفارت هم بدادن وجهی که برای اجرای سیاست آنها بی ثمر باشد رخصت نمی دهد. د راینصورت کسی که بتواند بسفارتخانه آمد و رفت نموده رخصت دریافت پولی از بانک بگیرد، بدیهی است چه اندازه محل توجه خواهد بود چنانکه دیده می شود سپهدار اعظم در آخرشبی مکتوبی دوستانه به سید ضیاءالدین می نویسد و قربان او میرود و التماس می کند که صبحگاه پیش از ملاقات او بسفارت انگلیس رفته اجازت دریافت چند هزار تومانی برای مصارف فوری دولت گرفته باو برساند. سفارت انگلیس به بانک اجازه پرداخت پول بقدرکافی بقزاقخانه می دهد ، اما بتوسط صاحبنمصبان انگلیسی و بکابینه سپهدار اعظم برای اینکه موقتاً صورت خود را نگاهدارد ، قوت لایموتی میرساند آنهم با واسطه و درخواست چنانکه گفته شد و بدربارسلطنت بیش ازقدرضرورت تا شاه جوان پول دوست برای پذیرفتن نقشه آنها حاضر بوده باشد و پولی که بدربار داده می شود قسمت عمده آن درهمان روز به بانک برگشته بروی حساب اعلیحضرت گذارده می شود.

در این احوال نصرت الدوله در انگلستان زمینه حاضرمی کند که خود را بتهران رسانیده درزیر لوای قرارداد زمامدارامورمملکت شده وبا کودتا خارحکومت ملی وقانون اساسی را از پیش پای قرارداد و قرار دادگذارندگان برطرف سازد، غافل ازآنکه رفیق وهمقدم او درعقد قرار داد یعنی سید ضیاءالدین مدیر رعد شهد صاحب اختیاری که در حکومت سپهداری چشیده بگامش شیرین آمده مالیخولیای زمامداری امورمملکت در مغزش تولید شده با کارکنان سفارت انگلیس در تهران همدست و همداستان گشته نخواهد گذارد نصرت الدوله یا دیگری بروی تقدم بجوید.

از طرف دیگر هیجان افکار ملی بر ضد قرارداد و قرارداد گذارندگان و دستهای داخلی آنها روزبروز شدت می نماید خصوصاً بعد از امضاء شدن عهد نامه روس و ایران که روح سوسیالیستی درفضای این مملکت مانند نسیم ازجانب شمال وزیده همه را مگرمعدودی طرفدارسیاست روس ومخالف انگلیس نموده و می نماید.

دراینصورت انگلیس سیاستمدار که همه وقت و درهرکجا مخصوصاً درمستعمرات و جاهائیکه طمع استعمار آنها را دارد دفاع بمثل را بردفاع بضد ترجیح می دهد تا بعکس العمل آن گرفتارنشود . از روی این سیاست میخواهد ازتهییج افکار سوسیالیستی جلوگیری کند، بدست یک سوسیالیست ساختگی و برای اینکارجنای نصرت الدوله ها ومتمولین و اعیان رنگی نخواهد داشت زیرا بدست آنها این مقصود حاصل نمی گردد، دراینصورت یک روزنامه نویس امیدوارمی شود بعنوان سوسیالیستی در زیر لواء سیاست بیگانه دست خود را بدامان ریاست دولت برساند و دراین خیال با سیاستمدار انگلیس درایران همداستان می گردد.

و باید دانست که صاحبمنصب ارشد انگلیس در ایران اکنون ژنرال دیکسن است، دیکسن از روی قرارداد وثوق الدوله به ایران آمده تا مستشار نظامی بوده باشد پیش از این هم در ایران بوده است کمی هم زبان فارسی میداند و بهمین اندازه به این مملکت بیعلاقه نیست.

دیکسن بعد از دیدن تنفر شدید ایرانیان ازقرار داد با دیپلماسی انگلیس که می خواهد برغم ملت قرار داد را اجرا کند اختلاف نظرحاصل کرده ، صلاح ملت و مملکت خود را نمی داند که ملت ایران را این درجه از خود برنجانند.

کار اختلاف نظرمیان سیاستمداری وصاحبمنصبی نظامی مزبور شدت میکند. و هر دو بلندن شکایت می نمایند و بالاخره سیاسیون پیش برده، دست دیکسن دلسوز را از کار کوتاه کرده کلنل اسمایس نام را بجای او می گمارند.

دیکسن پس از انفعال از شغل خود اطمینان جانی ندارد که از سرحد سلامت خارج گردد، به چه ملاحظه معلوم نیست. این است که خود را کور به سفارت امریکا ساخته زیربیرق امریکائی خود را ببغداد میرساند و از آنجا بوطن خود بازمی گردد. و اما اسمایس این شخص باتفاق دیکسن به ایران آمده است که در قسمت قشونی آذربایجان مستشار بوده باشد و چون بلاتکلیف مانده در بریگاد قزاق استخدام یافته است.

دیگرکلنل هنستزنام مدتی است ازهندوستان به ایران آمده و با استاروسلسکی صاحبمنصب روس در قزاقخانه خصوصیت حاصل کرده است وپس از واقعه دلخراش که درگیلان روی میدهد و هواپیما یان نظامی انگلیس اردوی ایرانی را بمبارده می کنند، بعذر اشتباه کردن آن باردوی دشمن و نبودن رابطه میان این دو لشکر، خود را بمیان افکنده و رابط اردوی قزاق ایرانی و قشون ساخلو انگلیس قرار می دهد.

گویند این شخص دربیرون کردن صاحبمنصبان روسی از قزاقخانه ایران و دخالت دادن صاحبمنصبان انگلیسی به آن اداره مأموریت سردی داشته و بهمین نظر با استاروسلسکی بخدعه طرح الفت ریخته است و چون خدمت خود را انجام داده با گذاردن یادگارهای بدی از خود در ایران بطرف هندوستان که محل اقامت اوست روانه گشته است.

بعداز رفتن هنستز جای او را در قزاقخانه اسمایس میگیرد و با سید ضیاءالدین ورفقای کمیته دست اتحاد می دهد. اسمایس در قزوین مانده به جمع آوری قزاق مشغول است وسید ضیاء الدین بظاهر دوست و کار کن سپهدار اعظم وواسطه میان اووبانک شاهی و سفارت انگلیس است و درباطن همدست اسمایس دراجرای نقشه کودتا ورئیس الوزرائی خویش وبرای این مقصود مکررازتهران به قزوین می رود و برمی گردد.

اسمایس برای اجرای نقشه کودتا محتاج است یکی از صاحبمنصبان ارشد قزاقخانه را انتخاب کرده به ظاهراو را رئیس قزاق بسازد چه سردارهمایون برگزیده سپهدار اعظم برفرض آنکه لیاقت این کار را داشته باشد ممکن نیست دولتی را که سپهداربرآن ریاست دارد، کودتا نماید. دراینصورت باید یکی ازصاحبمنصبان جزء را با خود در اجرای این خیال همراه سازند. درمیان صاحبمنصبان قزاق کسی استعداد این کار را دارد و رتبه اش هم بالاتر است عبدالله خان طهماسبی است با او چنانکه از خودش شنیده شد، داخل مذاکره می شوند و او نمی پذیرد.

شاید با دیگران هم صحبتی داشته باشند که نگارنده نشنیده باشم بالاخره با رضا خان امیر پنجه مازندرانی مذاکره می کنند واو می پذیرد وممکن است آنکه نپذیرفت وآنکه پذیرفته با اختلاف نظر قضاوت وجدانی هردو از روی احساسات و طن پرستی بوده باشد.

بهرصورت رضا خان شرایطی که باید بکند و تعهداتی که باید بگیرد می کند و می گیرد و به بزرگتر وظیفه اولی می پردازد، یعنی باخود همراه کردن صاحبمنصبان دیگر که شاید در میان آنها بالا رتبه ترهم بوده است و البته این کار آسانی نبوده است. و انصاف باید داد که در این مرحله نمونۀ خوبی از لیاقت و قابلیت خویش نشان داده است.

در تهران شاه و ولیعهد خبر دارند کودتائی خواهد شد اما تا چه اندازه از جزئیات آن آگاهند معلوم نیست. چیزی که معلوم است این است که آنها را اطمینان داده اند که این کودتا به هیچ وجه خللی به سلطنت آنها نمی رساند بلکه برای تشکیل یک دولت قوی است که بتواند از نفوذ مسلک بلشویکی که افکاربشدت به آن توجه دارد جلوگیری نماید.

وهم درتهران سفارت انگلیس وکارکنان ایرانی آنها که کمیته زرگنده در رأس ایشان واقع شده است انتظار کودتا را دارند ودر قزوین اسمایس انگلیسی میداند واشخاص محرم با او که اکنون رضا خان هم قوۀ مجریه آنها واقع شده است پیش از آنکه داخل موضوع کودتا بشویم، بازباید نظری به اروپا افکنده ببینیم نصرت الدوله درچه حال و کار است.

نصرت الدوله در اروپا می داند درتهران کودتا خواهد شد و تصورمی کند نظربه دوستی که با انگلیسیان دارد می تواند زمامدارمملکت بشود و شاید تا یک اندازه بی خبرنباشد که رفیق او مدیر روزنامه رعد هم در حال دست وپازدن برای خویش است ولی نمی تواند تصورکند که دست وی بدامان زمامداری برسد ومی کوشد زودترخود را به تهران برساند، ولی پیمودن راه طولانی دریای سفید و قرمزو آمدن ازراه بصره و بغداد که بواسطه ترس عبور از روسیه او را با شتابی که درآمدن دارد، به اختیار کردن این راه دور و درازناچارساخته است. دست او را از رسیدن بدامان مقصود کوتاه کرده وبه حریفش فرصت و مجال داده است.

نصرت الدوله به بغداد می رسد و با دوست قدیم خود سرپرسی کاکس وزیرمختارسابق انگلیس در ایران وحاکم سیاسی کنونی انگلیس درعراق عرب ملاقات می نماید و شاید بهترپی می برد که سید ضیاء الدین ازاو پیش افتاده مأمورین سیاسی انگلیس هم در تهران در راه مانده را مثل این است فراموش کرده باشند بی آنکه بجهت حقیقی آن پی برده باشد.

به خاطر می رسد که نصرت الدوله درحال گذشتن ازدریاها شاید درعالم خیال به خود وعده می داده است. در ورود ببغداد بدست خصوصیت با سرپرسی کاکس از تندروی رفیق خود در تهران جلوگیری می کند و کارکنان سفارت انگلیس را در تهران با همان دست با خود همراه می سازد و به مقصود می رسد. نصرت الدوله درعالم خیال همه چیز را می دیده است، مگر سیاست تازه رسیده روس را در ایران که درغیاب او درسرتاسرمملکت طنین انداز شده وافکارعمومی را به خود جلب نموده است و عقید ضد اشرافی و مخالفت سرمایه داری طوری قوت گرفته است که حواس انگلیسیان و دوستان آنها را بشدت پریشان ساخته، برای جلوگیری ازآن بهر وسیله باشد متوسل می شوند، بی آنکه توجهی به خصوصیت وزیرخارجه انگلستان با کسی ویا دوستی سرپرسی کاکس با شخصی داشته باشند.

سیاستمداران انگلیس درایران جزبوسیله یک حمله شدید مصنوعی برضد اعیان و اشراف بمعنی که درایران گفته می شود وفریب دادن به عوام و خواب خرگوشی دادن بخواص چاره ندارند.

نصرت الدوله درفاصله میان ترک لندن ورسیدن به تهران ازحوادث اخیر واحساسات تازه هموطنانش بی خبرمانده بلکه ملاقاتهای که در کرمانشاهان با اکبر میرزای صارم الدوله مسعود حاکم غرب و شریک عقد قرار داد، دوست صمیمی خود نموده و تدارک اسلحه ئی که درکرمانشاهان وهمدان میدیده است می رساند که درکرمانشاهان وهمدان هم آنطورکه باید ازاوضاع سیاسی مرکز آگاه شده باشد نشده و معلوم نیست با کی جنگ داشته که اسلحه تهیه میدیده است.

نصرت الدوله هرچه به تهران نزدیکترمی شود بهترمی فهمد سید ضیاءالدین با کمیته آهن و فولاد سفارت انگلیس را از دست او گرفته است قزاقخانه هم دردست قدرت آنها ست و برای عملیات اوزمینه ئی با قی نمانده است.

اینجاست که نصرت الدوله کارکن و دوست انگلیس بدیدۀ اشخاص بی خبر منفورآنها تصور می شود. در صورتیکه اینطور نیست و اوهمان است که بوده ، نهایت پیش آمدها از روی مصلحت او را عقب انداخته و کسی را که سمت پادوی نسبت بوی داشته، جلو انداخته است و گرنه سیاستمداران انگلیس، نه با او دشمنی داشته اند و نه با حریفش دوستی بالجمله نصرت الدوله و خانواده اش روز و شب دوندگی می کنند بلکه پناهگاهی بدست بیاورند و روبهردر می روند آنجارا بروی خود بسته مشاهده می کنند و بالاخره گرفتارشدن خود و پدرش ( شاهزاده عبدالحسین میرزا فرمانفرما) بدست مأمورین کودتا و افتادن آنها به زندان چنانکه خواهید خواند با زحمت دوندگی بسیار از دوش آنها بر می دارد. ( ۸)

اما حسین مکی در باره اعضاء کمیته آهن که کادر سیاسی کابینۀ کودتارا تشکیل دادند می نویسد:

«هنوز آنطوری که باید و شاید راجع به تشکیلات و مرامنامۀ وعدۀ کارکنان و اعضای کمیتۀ آهن اطلاعات جامع و مفیدی بدست نیامده، ولی آنچه را که جسته جسته برخی از مطلعین بی طرف ذکر می کنند بشرح زیر می باشد:

می گویند اولین کسی که طرح تشکیل کمیتۀ آهن را ریخت حسین کی استوان و محل آن در اصفهان بود؛ ولی بعداً رنود نقشۀ وی را ربوده در تهران به تشکیلات مخفی و سری به همان نام موفق گردیدند.

محل انعقاد جلسات این کمیته در ولی آباد و منزل آبکار ارمنی بوده است. ریاست این کمیته راسید ضیاءالدین طباطبائی مدیر روزنامۀ رعد عهدار بوده و کسانی که شهرت دارد در کمیتۀ نامبرده عضویت داشته اند عبارتند از :

۱ - اپیکان ارمنی ۲ - آبکار ارمنی ۳ – ماژور اسفندریان خان ۴ – عدل الملک ( دادگر) ( این شخص در دورۀ دیکتاتوری چند دوره ریاست مجلس شورای ملی را عهده دار بوده است) ۵ – سلطان محمد خان عامری ( موقعی که کابینۀ سید ضیاء الدین تشکیل گردید، مشارالیه ریاست کابینۀ ریاست وزراء راعهده دار گردید.) ۶ – میر موسی خان ۷ – میرزا کریم رشتی ۸ ماژور مسعودخان کیهان ( ایشان در کابینه سید ضیاء الدین عهده دار پست وزارت جنگ بوده است). ۹ معززالدوله ۱۰ – غفار خان سالار منصور قزوینی ( وی در کابینۀ آقای سید ضیاء الدین حکومت نظامی شهر تهران را داشت).

۱۲ - دکتر منوچهر خان ۱۳ – سلطان اسکندر خان ( سمت آجودانی ریاست وزراء را داشته است). ۱۴ – منصور السلطنه. بدهی است غیر از این عده اشخاص دیگری هم در این کمیته عضویت داشته اند که ما از نام آنها اطلاعی نداریم.

ضمناً باید متذکر شد که بعضی از این اشخاصی که نام بردیم، عضویت خود را در کمیته آهن تکذیب می کنند.

ولی چیزی که مسلم است، این کمیته از بدو تشکیل در خیال تشکیل دولتی ازاعضای خود بوده و چنانچه دیدم موقع تشکیل کابینۀ سید ضیاء الدین اعضای کمیتۀ آهن مشاغل مهمی را دارا شدند و پستهای مهم را میان خودشان تقسیم کردند.

ناگفته نماند ، عباس اسکندری نمایندۀ همدان در دورۀ پانزدهم تقنینیه هنگامی که با کابینۀ حکیمی که محمود جم بسمت وزیر جنگ معرفی شده مخالفت می کند، در جلسۀ رسمی در بارۀ کمیتۀ آهن چنین گفته استآقایان نمایندگان آقای محمود جم یکی از ۱۱ نفر عضو کمیتۀ آهن هستند که در این مملکت کودتا کردند. این کمیته هشت نفر( بعضی از نمایندگان- اینطور نیست) من سندش را نشان می دهم. این کمیته هشت نفر عضو ایرانی و سه نفر هم عضو خارجی داشت، ژنرال آیرونساید ، کلنل اسمایس، و سروالد اسمارث این سه عضو خارجی کمیتۀ آهن بودند و هشت نفر عضو داخلی کمیته ایرانی بودند...» . (۹)

به بیان دیگر سید ضیاءالدین ، هفت نفر از اعضای ده نفره کابینه اش را ، اعضای کمیته آهن تشکیل می دادند. این هفت نفر عبارت بودند از:

1.      منصورالسلطنه کفیل عدلیه ، عدل الملک (مصطفی عدل) وزیر عدلیه ، محمود جم و معززالدوله وزیر خارجه ، مؤدب الدوله وزیر صحیه و امور خیریه ، احمد عامری معاون نخست وزیر ، و مسعودخان کیهان وزیر جنگ(بزودی وی کنار رفت و رضاخان جانشین وی در وزارت جنگ گردید. ). حتی مناصب مهمی چون حکومت نظامی تهران و ریاست بلدیه را نیز به دیگر اعضای این کمیته یعنی کلنل کاظم خان سیاح و ایپکیان ارمنی واگذار کرد.

توضیحات و مآخذ:

۱- نگارش و تالیف حسین مکی «تاریخ بیست ساله ایران - جلد اول» – انتشارات امیر کبیر – ۱۳۵۸ - صص ۱۸۴ -۱۸۰

۲ - همانجا ، - صص ۱۸۸ – ۱۸۶

۳ - همانجا - صص ۱۴۳ – ۱۴۲

۴ - «خاطرات سیاسی رجال ایران: از مشروطیت تا کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ - جلد اول » ، به اهتمام : علی جانزاده - انتشارات جانزاده – ۱۳۷۱ - صص ۱۷۷ – ۱۷۵

۵ - پیشین ، صص ۱۸۷ – ۱۸۵

۶ - یحیی دولت آبادی « حیات یحیی» - جلد چهارم ، انتشارات عطار – ۱۳۶۱ - صص ۱۱۵ – ۱۱۴

۷- همانجا ، صص ۱۶۸ – ۱۶۷

۸ - همانجا ، صص ۲۲۶ – ۲۱۹

۹ - نگارش و تالیف حسین مکی «تاریخ بیست ساله ایران - جلد اول» – انتشارات امیر کبیر – ۱۳۵۸ - صص ۱۹۰ – ۱۸۸

ادامه دارد