mardesal-7723b

 

 

 

 

 

 

 

 

 

جمال صفری

 

بناهای آباد گردد خراب

                                       زباران و از تابش  آفتاب

پی افکندم از نظم کاخی بلند

                                      که از باد و باران نیابد گزند

   بدین نامه بر سالها بگذرد

                                      بخواند هر آنکس  که دارد خرد

نمیرم از این پس  که من زنده ام

                                      که تخم سخن را پراکنده ام

                                                                               « فردوسی »

 

«فردوسى تنها شاعر حماسى ما نيست. شاعر اصيل و هنرمند و خرد ورز ماست. نمونه ايرانى درست انديش تاريخ ماست. حكيم على الاطلاق براى بينش فرهنگى ماست. نگاه ‏دارنده زمان ماست. بيگمان رشته ناگسستنى پيوندست ميان همه فارسى گويان همه قرون.»

«ایرج  افشار»

 

یادمان ایرج افشار،  فروتن ایرانی

 

این بخش از«زندگینامه  دکتر مصدق» را به شادروان ایرج افشار اختصاص می دهم  زیرا :

 به پاس خدمات فراوان و شايان توجهي که ایرج افشار با «عشق به میهن» تمام زندگی‌اش را وقف صیانت فرهنگ ايران و شناساندن این فرهنگ به تمام جهان كرده است و همانند دیگر بزرگان و خدمتگزاران تاریخ و فرهنگ ایران از« گسست و انقطاع تاریخ و فرهنگ » نیاکانمان جلوگیری نمود و  آنرا بعنوان میراثی  عظیم در  اختیار نسل کنونی  و آیندگان  گذاشت و  بنابراین :

 

 

 

«26خرداد، بمناسبت صد و بیست و هشتمین سالگردتولددکترمصدق »

 

ايرج افشار هم‌چنين در طول سال‌هاي 1330 تا 1380 در برخي مركزها عضويت داشته كه عبارت‌اند از:  انجمن ايران ‌شناسي

 (به رياست ابراهيم پورداود و دبيري دكتر محمد معين)، انجمن ايراني فلسفه و علوم انساني وابسته به كميسيون ملي يونسكو (از موسسان بوده)، شوراي كتابخانه‌ وزارت امور خارجه، كميته تشكيل بايگاني كل كشور از طرف كميسيون ملي يونسكو، شوراي كتابخانه مركزي دانشگاه تهران، شوراي «موسسه تحقيق در ادبيات و زبان‌هاي ايراني» (وزارت فرهنگ و هنر)، هيات انتخاب كتاب (وزارت‌خانه‌هاي فرهنگ - آموزش و پرورش - فرهنگ و هنر)، شوراي اجرايي «مركز تحقيق و معرفي تمدن و فرهنگ ايران» (وزارت فرهنگ و هنر)، هيات موسسان انجمن ايراني تاريخ علوم و طب، شوراي كتاب‌خانه‌هاي عمومي تهران، كميته جايزه‌ كتاب سال، انجمن كتابداران ايران، هيات اجرايي «انجمن تاريخ» وابسته به فرهنگستان «زبان و ادب» (دبير آن هم بوده)، هيات امناي كتابخانه‌ اهدايي مجتبي مينوئي به «بنياد شاهنامه»، هيات امناي چاپ آثار سيدمحمدعلي جمال‌زاده سپرده به دانشگاه تهران، نظارت استصوابي خوابگاه اهدايي محمدصادق فاتح به دانشگاه تهران، هيات امناي «بنايد فرهنگ ايران»، شوراي عالي «سازمان اسناد ملي ايران» هيات موسسان «انجمن آثار ملي» انجمن ايران‌شناسي اروپا، شوراي توليت موقوفات دكتر محمود افشار (از متوليان منصوص)، موسسه مطالعات آسيا مركزي و غربي دانشگاه كراچي (عضو افتخاري بوده)، هيات كارشناسان بنياد ميراث اسلامي (الفرقان - لندن)، هيات ناظران دانشنامه ايرانيكا، هيات امناي كتاب‌خانه اهدايي دكتر علي‌اكبر سياسي به دانشگاه يزد، انجمن مطالعات ايراني در آمريكا (عضو افتخاري بوده)، شوراي علمي دايره‌المعمارف بزرگ اسلامي، شوراي عالي مشاوران كتاب‌خانه ملي (ايران)، شوراي علمي «نامه بهارستان» (مجله مطالعات و تحقيقات نسخه‌هاي خطي) و شوراي ناظران مجله «ايتاليا»

 

«ایرج پارسی‌نژاد از دوستان و همراهان قدیمی ایرج افشار، وی را شخصیتی دانست که به وجب به وجب خاک ایران عشق می‌ورزد و آنطور که حق اوست مورد توجه و قدردانی قرار نگرفته است.»

مولف و گردآورنده مجموعه "تاریخ نقد ادبی" درباره شخصیت ایرج افشار توضیح داد: « ایشان مرد فروتن، خاکی و شریفی هستند که به ایران عشق می‌ورزد. ما با هم به اقصی نقاط ایران سفر رفته‌ایم و من می‌دیدم که چه عاشقانه وجب به وجب این خاک را درمی‌نوردد و بخشی از خاطراتش را می‌توانیم در کتاب "گلگشت در وطن" بخوانیم.»

پارسی‌نژاد افزود: «چندین ماه پیش در لس آنجلس با وی دیداری داشتم که پر پر می‌زد به ایران بازگردد و این جریان مربوط به زمانی است که هوای تهران به شدت آلوده بود و حضور وی در تهران از لحاظ پزشکی توصیه نمی‌شد. من به او گفتم هوای پاک به دوام عمر شما یاری می‌رساند و بهتر است همین‌جا بمانید ولی وی گفت همان هوای آلوده را بیشتر دوست دارم.»

این استاد دانشگاه درباره آخرین سفری که با ایرج افشار داشته است، توضیح داد: «چند ماه پیش با آقایان شفیعی کدکنی و افشار، سفری به جنوب خراسان داشتیم که ایرج افشار با اینکه سنش از ما بیشتر بود ولی برای دانستن و جستجو از ما ناآرام‌تر بود تا جایی که از هر کوه و تپه‌ای بی نام و نشان در جستجوی یادبودهایی از ایران کهن بالا می‌رفت و ما از پا افتاده بودیم. از او طلب فرصت استراحت می‌کردیم که وی می‌گفت: کجایش را دیده‌اید باید هفته دیگر برویم گلپایگان و محلات. »

مصطفی محقق داماد، استاد دانشگاه و رئیس شوراي توليت و هيئت مديره «بنياد موقوفات دكتر محمود افشار»  می گوید: « تا آن جایی که من حدود 20 سال است با ایشان سر و کار دارم می دانم که ایشان به اغلب روستاهای ایران سرکشی کرده بود. هیچ قلعه ای در پشت کوهی نبود که با پای خودش نرفته باشد و هیچ دستخطی به دیوار نوشته نشده بود که ایشان بازنویسی نکرده باشد. هر روستایی را که از او می پرسیدیم بلافاصله آدرس، خصوصیات و نشانه های آن روستا را می گفت. حالا که امکانات بهتر شده و اطلاعات راحت تر به دست می آید، اما روزی که او این کارها را می کرد نه راه همواری بود نه ترن آنچنان و نه هواپیما و نه اتومبیل راهواری. سال ها یک اتومبیلی داشت که همیشه خودش پشت آن می نشست. من یک بار گفتم که خیلی سال است این ماشین را دارید و دیگر یاری نمی کند که شما را به همه جا ببرد. جواب داد که نه من باز هم با همین می روم .گاهی او ما را می برد و گاهی ما او را می بریم. گفتم منظور چیست؟ گفت خیلی وقت ها در راه می مانیم و باید با فشار هل بدهیم و آن را راه ببریم. ولی در عین حال با شادی اینها را می گفت.».

 

تورج دريايی، ايران‌شناس جوان، استاد تاریخ ایران باستان و صاحب کرسی هاروارد باسکرويل در دانشگاه کاليفرنيا و عضو شورا و هیات اجرائی انجمن بين‌المللی ايرانشناسی که با ایرج افشار چندی  در ایران همسفر بوده است، شرح می دهد:

«در حدود شايد بگويم ۹ يا ۱۰ سال با آقای افشار همسفر بودم. من هر وقت ايران بودم آقای افشار لطف می‌کرد و می‌گفت کجا دوست داری برويم يا کدام خطه ايران؟. چون می‌دانست که من راجع به ايران باستان کار می‌کنم، اصولاً اوايل می‌رفتيم سايت‌های باستانی را ببينيم. ولی خوب به تدريج شروع کرديم به جاهای ديگر رفتن. آقای افشار دوست نداشت از جاده آسفالته جايی برود. دوست داشت هميشه از خاک و بيابان سفر کند برای اين که می‌گفت چيزهای ديدنی ايران را آنجا آدم می‌بيند نه توی جاده اصلی. در اين ۱۰ سال نمی‌توانم بگويم بيشتر ايران را رفتم. مقدور نيست. ولی می‌توانم بگويم به چهار گوشه ايران سفر کرديم. ما دو بار سمت کردستان رفتيم. يک بار به سمت خراسان. يک بار به سمت شمال در کنار دريای مازندران. به استان مرکزی دو سه بار سفر کرديم. يک بار به سمت سيستان و کرمان رفتيم پهلوی مرحوم همايون صنعتی‌زاده که خيلی ياد خوبی دارم از آن دوره. به يزد رفتيم و خود ايشان هم به يزد خيلی علاقه داشتند. حتماً می‌خواستند من نه يک بار، بيشتر يزد را ببينم. البته فکر می‌کنم آنچه که جالب بود، اين شهرهای اصلی نبود. مردمی بودند که در شهرهای کوچک بودند. ما شب‌ها توی خانه‌شان می‌مانديم. يک دفترچه داشتند که نام تمام مشاهير، اساتيد، نويسندگان ايرانی که در هر شهر و شهرستان و حتی ده کوچکی که باشند داشت و موقعی که می‌رفتيم به يک شهری، مثلاً می‌گفت بازکن دفترچه را،  آن اسم را ببين شماره را زنگ بزن بگو ما داريم می‌آييم. می‌دانيد سبب می‌شد که ما با متفکران، نويسندگان و محققان محلی ايرانی هم آشنا شويم. اقلاً برای من... ايشان که می‌شناختند. اين برای من بسيار جالب و آموزنده بود.»

32-09«آقای افشار يک جيپ داشتند که در پشتش تمام مايحتاج لازم را داشتيم. غذا در رستوران و اينها موقوف بود. ايشان به من می‌گفتند، امن‌ترين چيز، نان و پنير و ماست است. هر جا که در محل‌ها می رفتيم يا دهی يا شهرستانی، ماست محلی، نان محلی و پنير، بهترين غذای ما بود. اينطوری ما سفر می‌کرديم و ايشان اصلاً چنان حافظه‌ای داشتند که... مثلاً ما در استان مرکزی بوديم.  می‌گفتند بعد از اين تپه دوم دست چپ اگر اين بيراهه را بروی می‌رسی به مثلاً يک دهی که يک منار بسيار زيبا دارد از دوره مثلاً صفوی. ناگهان بدون اين که نشانه‌ای باشد می‌پيچيدند و می‌رفتيم آنجا می رسيديم. واقعاً عجيب بود و بسيار جالب.» دو سه بار لطف کردند و مرا تنهايی بردند. يک سری سفرها بود که خيلی عالی بود و من آن سفرها را هرگز فراموش نمی‌کنم. ولی اولين بار و هر يک سال در ميان اساتيد بزرگی بودند و من برايم ارزنده بود که با آنها در ماشين باشم. يک بار يادم است با آقای ريچارد فرای و دکتر شفيعی کدکنی و پسر آقای افشار، بهرام افشار يک سفر کرديم به کردستان که بسيار عالی بود.  با دکتر منوچهر ستوده يک سفر کرديم. يک سفر سنگين و طولانی. ماشاءالله آقای ستوده فکر می‌کنم ۹۶ سالشان باشد. آقای افشار هم ۸۵ سالشان بود. روزی ۱۲ ساعت آقای افشار پشت فرمان می‌نشست و اين دو نفر صحبت می‌کردند و می‌رفتند. يادتان باشد آقای افشار اجازه نمی‌دادند کسی ماشينشان را براند. خودشان روزی ۱۲ تا ۱۴ ساعت رانندگی می‌کردند. اجازه نمی‌دادند کسی بار را از پشت بردارد. خودشان بايد می‌آمدند بر می‌داشتند. واقعاً يک مسائل آموزنده‌ای بود از بابت اين قديمی‌های ما که محقق‌اند و در ايران بودند. اين برای من بسيار جالب بود.»

محمد کاظم بجنوردی، رئیس مرکز دایرةالمعارف بزرگ اسلامی  در هنگام مراسم خاکسپاری  افشار می گوید: «چنین مردی مدتی نزدیک به 70 سال، برای باروری فرهنگی ایران، تمام عمر خود را صرف کرد. ایشان 85 سال عمر کردهاند. اولین اثر ایشان در سن 19 سالگی بود. او را کتابشناس و نسخهشناس و ایرانشناسی سخت بزرگ میشمارند، در حوزههای مختلف ایرانشناسی. به طوریکه ما دیروز حساب میکردیم، بیش از سه هزار و پانصد تألیف و تصحیح مشتمل بر کتاب و مقاله و اشارات این مرد باقی مانده است. من به آقای مجیدی گفتم کتابهای ایشان را جمع کنیم! گفت: یک کتابخانه است، وقتی که شرح حال ایشان را برای دانشنامه ایران و طبعاً اکنون برای دائرةالمعارف بزرگ، مشغول تدوین بودیم، به عظمت این مرد پی بردیم. استاد دکتر شفیعی کدکنی چه شیوا و به حق او را «فرزانۀ فروتنِ ایرانمداریها» نامیده است. از اینها که بگذریم او «ایرج افشار» بود و نامش گویای همۀ آن بزرگیها و خردمندیها و در عین حال فروتنیهای عالمانه و آگاهانه است.

او توانایی ما را برای بالا بردن وزنۀ علمی در دنیا بسیار ارتقاء می‌داد. چنین ضایعهای برای ما قطعاً جبران ناپذیر است. امروز روز ایرج افشار است و من فکر نمیکنم نتوانستهایم کسی را پیدا کنیم که تا این اندازه کار کرده باشد و در عین حال نمونۀ اخلاق باشد، نمونۀ فروتنی باشد، نمونۀ انسانیت باشد. روزی آقای ایرج افشار به من زنگ زد و گفت مایلید که عصر با هم یک چای بخوریم؟. من رفتم منزل ایشان و پس از مدتی، ایشان گفت بیایید کتابهای مرا ببینید. رفتیم از این اتاق، به آن اتاق تمام کتابهایش را ایشان نشان داد. شاید بیش از سی هزار جلد. بعد نامهها، اسناد، بیش از هزاران هزار. من شنیده بودم که آقای ایرج افشار منابع بسیاری فراهم آورده اند. ایشان هم بنیانگذار کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران بود، هم یک وقتی رئیس کتابخانۀ ملی بود، هم خودشان بنیاد افتخاربرانگیز افشار را داشتند که مرحوم پدرشان محمود افشار تمام اموالش را وقف کرده بود و وقف کرده است برای ترویج فرهنگ و تاریخ ایران. من شنیده بودم که آقای ایرج افشار دلبستگی زیادی به کتاب و سند و منابع تحقیق دارند. وقتی اینها را به من نشان داد، گفت اینها را از من بپذیر!. اینها را من به دائره المعارف می سپارم. که من خیلی در شگفت شدم که این مرد بزرگ چگونه تا این حد با گذشت و در فکر فرهنگ و ادامۀ حیات فرهنگی همان مجموعه است.»

پنج  نمونه  از یادداشتهای  ایرج افشار:

 

1آوردن ماه فارسى به جاى شهر عربى‏با ستوده و اقتدارى و اسلام پناه در گورستانى از آبادى‏هاى بویراحمد سفلى گردش مى‏کردیم. تاریخ سنگى را خواندم که «فى ماه رجب» در آن ذکر شده بود. دوستم اسلام‏پناه گفت نباید درست باشد. گفتم در سنگ‏هاى قدیم و مخصوصاً روستاهاى دور از شهرها و حتى انجامه‏هاى نسخه‏هاى قدیم دیده‏ام که حجارها و کاتب‏ها به جاى «شهر» عربى «ماه» فارسى را در ترکیب نام ماه‏هاى قمرى نوشته‏اند. امروز که در کتابخانه مرعشى (قم) بودم دانشمند گرامى آقاى دکتر محمود مرعشى نسخه جدیدى را حاوى سه رساله پزشکى و بخشى نجومى که خریدارى کرده‏اند آوردند و دیدم. این مجموعه به خط جلال ادیب است با این تاریخ «فى منتصف ماه محرم سنة خمس عشر سبعمائه.» (کذا)

 

1  - وقفنامه كتاب فقه زيدى:

 

"اين روزها كه رسيدگى به يادداشتهاى خود در باره تاريخ كتابخانه‏هاى ايران مى‏كردم، متوجه شدم وقفنامه شاه سلطان حسين بر نسخه كتاب شفا تأليف حسين بن داعى الى الله محمد بن‏ احمدبن يحيى در فقه زيدى مورخ 1062 را كه در چهار صفحه به خط نسخ خوش، بر اول نسخه كتابت شده و من متن آن را در راهنماى كتاب سال 15 (1315): 859 - 862 چاپ كرده بودم، درين سالهاى اخير در دو جاى ديگر از روى مأخذ واحد ديگرى چاپ شده. ولى آن مآخذ سوادى است ازين وقفنامه و آن مأخذ در مجموعه خطى كتابخانه آيت الله مرعشى در قم مضبوط است.

تفاوت عمده‏اى كه در وقفنامه نسخه شفا ديده مى‏شود، ذكر نام كتاب مورد وقف در متن وقفيه است. بنابراين هر يك از كتابهايى كه بر آنجا وقف شده بوده، مى‏بايد داراى همين وقفيه و ذكر نام كتاب بوده باشد. اما مشخصات آن دو مآخذ:

رضا مختارى - دو وقفنامه كتاب از عهد صفوى. وقف ميراث جاويدان 4 (1375) ش 1: 72 - 75، ديگرى از محمدباقر سجادى خوراسگانى - وقف كتاب در دوره صفوى، وقفنامه كتابخانه مدرسه چهارباغ اصفهان. آينه پژوهش 7 (1375): 123 - 126."

 

3-  ضربه هاى ديگر به مشروطه:

 

            در سخنرانى گفتارى خود درباره مشروطه كه به خواستارى دوستان نشر فرزان روز اجرا شد و سپس متنى از آن در بخارا به چاپ رسيد (شماره 47 اسفند 1384) عمده صدماتى را كه به مجلس و قانون اساسى وارد شد نمونه وار يادآور شدم. ولى دوستى يادآور شد بهتر بود موارد بعدى را هم گفته بودى، اين است كه باز ضربه هايى گفته ناشده يادآورى مى شود.

     1) با تمهيداتى كه دكتر منوچهر اقبال به نخست وزيرى رسانيده شد فرصتى پيش آمد كه شاه به دنبال اختيار مهمى كه توسط مجلس مؤسسان 18 اردى بهشت 1328 گرفت، توسط كنگره (مجلس واحد مركب از سنا و شورا) اصلهاى 4 تا 7 و 51 قانون اساسى و اصل 49 متمم را تغيير بدهد و اين مقصود انجام شد (از 17 اردى بهشت 1336 به بعد).

  بايد دانست در دوره جديد مجلس سنا كه در 24 فروردين 1336 تشكيل شد، چون تقى زاده رئيس سنا موافق تغييرات قانون اساسى نبود در چهارم اردى بهشت از رياست استعفا كرد و در نهم اردى بهشت فرمان تشكيل كنگره به توشيح شاه رسيد و طبعاً لطمه ديگرى بر قانون اساسى وارد آمد.

   2) اصول 38 و 41 متمم قانون اساسى توسط مجلس مؤسسانى كه در 18 شهريور 1346 به وجود آورده شد تغيير يافت.

  براى آگاهى دقيق نسبت به تصرّفاتى كه به عنوان اصلاحات يا ضرورت در قانون اساسى از 1304 تا 1346 شده است منظم ترين مرجع دائرة المعارف فارسى مصاحب است. ذيل قانون اساسى ايران و مجلس مؤسسان مراجعه شود.

4 - مفهوم وطن از چشم اسدالله علم (كلوخى چغندر):

 

ميان برزيگران قديم يزد موسوم بود كه به هنگام برداشت سيب‏ زمينى، چون زمين را براى درآوردن سيب مى‏كندند، كلوخهايى را كه بيرون مى‏آمد دايره‏وار بر روى هم مى‏چيدند - تنور مانند- و نيم مترى بالا مى‏آوردند و درون آن را از بوته و چوب و خلاشه مى‏انباشتند و آتش مى‏زدند، و آنقدر سوختن آتش را ادامه مى‏دادند كه كلوخها سرخ و سوزنده مى‏شدند. سپس مقدارى‏ سيب‏زمينى را به درون آن تنور مانند مى‏ريختند و ديواره چيده شده را بر روى آن سيب‏زميني ها خراب مى‏كردند و ساعتها مى‏گذاشتند كه سيبها در خلواره آتش و گرماى سوزنده كلوخ بپزند. سپس خاك را پس مى‏زدند و سيب‏زمينی هاى پخته شده را مى‏خوردند. بسيار طعم خوب و لذيذى‏ داشت.

امروز در جلد پنجم يادداشتهاى عبرت‏انگيز اسدالله علم بيرجندى كه همين روزها در امريكا انتشار يافته است خواندم:

"ديشب براى آنها [يعنى نوه‏ها] "كلوخى" به سبك بيرجند درست كردم كه چغندر را در كوره‏خاكى (كلوخ) مى‏ريزند و كوره قبلاً تافته را بر سر آن خراب مى‏كنند. آن وقت بعد از 17 - 16ساعت چغندرها خوب پخته مى‏شود. خيلى عالى است. منتها من ازين كار قصد داشتم كه‏خاطره‏اى در ذهن بچه‏ها بماند. چون وطن غير از خاطره‏هاى عزيز و شيرين چيز ديگر نيست."(ص 359)

 

5 -  بانوان متن‏شناس:‏

 

"شماره 15«ميراث مكتوب» را كه ورق مى‏زدم متوجه شدم از ميان هجده محققى كه درين‏ شماره نوشته‏هايى از آنها درباره متون فارسى و عربى و منابع‏شناسى چاپ شده است، شش نفر از بانوانند و همه جوان.

روزى كه دكتر فاطمه سياح به استادى ادبيات در دانشگاه تهران راه يافت و در باره فردوسى و شاعران فارسى سراى سخن مى‏گفت، دهانها باز مانده بود و جاى حيرت شده بود. پس از آن دكتر شمس الملوك مصاحب و چندى پس از او، دكتر زهرا كيا - خانلرى - و دكتر قمر آريان و جمعى‏ ديگر با اخذ درجه دكترا در رشته ادبيات فارسى به‏ خوبى نشان دادند كه بانوى ايرانى به ‏همگامى مردان، شايستگى ورود در مباحث ادبى و تحقيقات ايرانشناسى دارد. به دنبال آنان در رشته تاريخ - هما ناطق، شيرين بيانى، منصوره اتحاديه -، در رشته تاريخ هنر و باستانشناسى - نوشين نفيسى، سيمين دانشور، منيژه بيانى و سوسن بيانى، هايده لاله - در رشته زبانشناسى وفرهنگ ايران‏ باستان - بدرالزمان قريب، زهرا قريب، ژاله آموزگار، كتايون مزداپور، نوشين جم‏زاده‏ و زهره زرشناس -، در رشته كتابدارى - نوشين انصارى، پورى سلطانى و دهها شاگرد مبرّز آنها و افراد متعددى ظهور كرده‏اند و حضور يافته‏اند

كه اغلب نامشان در مجموعه‏اى كه خانم پوران‏ فرخ‏زاد گردآورى كرده آمده است. البته مى‏بايد نام اين جوانانى كه متن‏شناس و متن‏ياب و متن‏چاپ كن شده‏اند، در چاپ بعدى آن مجموعه حتماً بيايد".

در اینجا جستار ها و فرازهائی از ایرج افشار در باره  تاریخ، فرهنگ و هنر  ایران  که  حاکی از  ژرف اندیشی و عشق و علاقه  او  به همۀ مردم  ایران با زبانها و لهجه‌ها، گویشها و سلیقه ها و نگرش های دینی و... است می آورم. افشار می نویسد:

در اینجا جستار ها و فرازهائی از ایرج افشار در باره  تاریخ، فرهنگ و هنر  ایران  که  حاکی از  ژرف اندیشی و عشق و علاقه  او  به همۀ مردم  ایران با زبانها و لهجه‌ها، گویشها و سلیقه ها و نگرش های دینی و... است می آورم. افشار می نویسد:

"از ميان اسنادي كه قطعا در تدوين تاريخ اصيل و واقعي سرزمين ايران و قوم ايراني بايد مورد استفاده و تحقيق قرار گيرد، آثاري كه در ويرانه‌هاي غير مشهور و قلمر و    پهناور شاهنشاهي تاريخي ايران و ممالك محروسه آن، خواه پديدار و خواه نهفته است، مقام بسيار مهمي دارد و به علت آن‌

در صفحه 14

«26خرداد، بمناسبت صد و بیست و هشتمین سالگردتولددکترمصدق »

 

كه تاكنون مجهول مانده است، اهميتش از مدارك ديگر بيش‌تر است.

اين آثار عبارت است از كليه ابنيه عمومي، سنگ قبور، امام‌زاده‌ها و بقاع زيارتي، مزارات و تكايا، خانقاه‌هاي درويشان و غير ايشان، قباله‌ها و وقف‌نامه‌ها، ‌مناشير و فرمان‌ها، احكام پادشاهي و دستورهاي حكومتي منقور بر سنگ و منصوب بر ديوار مساجد و رباطات، كتيبه‌هاي كاشي و سنگ و خشت و چوب كه بر ديوار ويرانه‌هاي ما بسيار است... و بسيار چيزهاي ديگر از اين قبيل".

"تاريخ ايران طبعا و حقا بر دو بخش مجزا تقسيم مي‌شود: پيش از اسلام و پس از آن. درباره تاريخ پيش از اسلام تحقيقات اساسي كه توسط فرنگي‌ها شده متكي و مبتني است بر ماخذ كتبي قديم خودشان و كتيبه‌هاي معدود ماندگار در ايران تاريخي، و حفريات متعدد كه در شهرهاي آبادان و ويران شده است. اگرچه مجهولات نسبت به تاريخ پيش از اسلام بسيار است، ولي اساس مطلب نسبت بدان دوره در همين حدودهاست كه تاكنون به‌دست آمده و از روي آن‌ها تاريخ مرتبي مدون شده است.

با وجود اين گاه‌ گاه آثاري از زير خاك تيره و كوه خارا به دست مي‌آيد كه نكته‌هاي تازه و رازهاي خفته را هويدا مي‌كند، مانند پديدار شدن تمدن نامعلوم و بي‌تاريخي كه در سايه درختان سرسبز «سور» جنگلي در خاك سرخ‌فام تپه‌هاي مارليك بر كنار رود بار زيتون مدفون بود، و با اين‌كه آثار هنري و زيباي بسيار هنرمندانه از دل تيره‌ زمين به غرفات روشن موزه‌ها كشانيده شد، ولي هنوز نمي‌دانيم كه كدام قوم آن‌جا مي‌زيسته‌اند، به چه زباني تكلم مي‌كرده‌اند، چه ديني داشته‌اند و بر چه ناحيه‌اي حكومت مي‌رانده‌اند... يا اكتشافاتي كه در اين اواخر در تخت سليمان شد، باز چيزي نبود كه «شيز» را به ما درست و كافي بنماياند و بشناساند.

مقصود آن است كه اميد ما به روشن شدن تاريخ باستاني ايران از رهگذر ابنيه قديمي و آثار مدفون در خاك، چندان نمي‌تواند باشد كه نسبت به دوران ايران اسلامي.

تواريخي كه به‌ طور عمومي براي دوران اسلامي ايران نوشته‌اند، خواه از قبيل جامع‌التواريخ، حبيب‌السير، روضه‌الصفا و ناسخ‌التواريخ، و خواه آثار محققان چهل سال اخير خودمان، همه مبتني بر چند و حداكثر چندده كتابي است كه مولفان اين كتب، ماخذ خود قرار داده‌اند. به عبارت ديگر، معلومات آنان ماخوذ از كتاب‌هاي مشترك و معين و معدود بوده است و توجهي به آثار ديواري و خشتي و كاشي و ابنيه مخروبه و آبادي‌هاي داير و باير نداشته يا بسيار كم داشته‌اند. و به اصطلاح اين آثار پيش آن‌ها محلي از اعراب نيافته بوده است، در تواريخ منفرد مخصوص به يك دوره يا يك سلسله خاص نيز وضع بر همين منوال است و تفاوت بارزي در بين نيست".

 افشار در نوشته دیگر بر این نظرا ست که : "قدمت كهن‌ترين آثار بشري مربوط به تمدن پهنه ايران كنوني كه از زير خاك بيرون آمده است، تا حدود هفت هزار سال پيش مي‌رسد. چنين بقايايي كه از آدمي به‌ جاي مانده در خور حفاظت است. بايد نيك و دقيق دانست كه هر سنگ ‌تراشيده و خشت سائيده و كاسه شكسته‌اش از آن كجاست و با چه مايه‌اي و ابزاري ساخته شه است تا بر تاريخ تمدن و انديشه ايراني به‌ شايستگي پرتو پژوهش افكنده شود. البته بايد چنين سابقه دراز و افتخارآميز را بي‌هيچ تعصب و گزافه‌اي به ملل ديگر و دوست‌داران هنر قديم و مشتاقان تاريخ گذشته ايران معرفي كرد. آثار يك ملت تنها چند سنگ و كتيبه و كوزه سفالين نيست. هر چه حاصل ذوق و انديشه افراد اوست، يادگاري است از آن ملت و همان است كه در اطلاق كلي «تمدن» و در اصطلاحي جديدتر و محدودتر «فرهنگ» گفته مي‌شود.

فرهنگ ايراني عبارت است از عمارات كهنه (اعم از ابنيه پيش از اسلام و پس از آن)، آداب و رسوم محلي و قومي، كتاب و نوشته از هر قبيل (خواه مخطوط و خواه مطبوع)، سنگ‌نبشته (اعم از كتيبه‌هاي پادشاهان و سنگ مزار حاجي حسن دلاك ابرقوهي)، افسانه و ترانه‌هاي بومي و روستايي، آواز و موسيقي ايلياتي و شهري، نگارگري و كنده‌كاري و منبت‌سازي، و ديگر هنرهايي كه زاده دست و انديشه آدمي و ساخته از مواد و اشياي مختلف است. همين آثار است كه بيان‌كننده و نشان‌دهنده اهميت و اعتبار قوم ايراني و گوياي تاريخ سرزمين آريايي و روش زندگي و ذوق پايدار مردم آن است.

آثار ايراني در طي هفتاد قرن، روزگاران پست و بلند بسيار ديده است. جنگ‌هاي پي اندر پي، چپاول‌هاي اقوام مهاجم، خريد‌هاي ملل راقيه و تخريب‌هاي خودماني هر يك در ويرانگري آثار نفيس و عزيز ايران عاملي موثر بوده است. اما نبايد غافل بود كه بي‌توجهي گذشته خودمان در ميان عوامل مختلف بنيان‌كن ديگر، ريشه‌اي استوارتر دارد، خواه اين بي‌توجهي از راه عناد باشد و خواه بي‌ذوقي، مبارزه‌اي كه بايد هماره داشت، بيشتر با چنين خصلت ناپسندست تا همگان بر اهميت آثار ملي وقوف حاصل ‌كنند و در نگاهداري و مرمت آنها از خدمت و گذشت دريغ نورزند".

 

كتاب

 

*كتاب اثري است كه افكار دانشمندان و نويسندگان را از هزار سال پيش تاكنون حفظ كرده و چگونگي اخبار و وقايع و طرز انديشه و رفتار ملت ايران را از قرن‌ها پيش تا حال به ما رسانيده است.

پس ناگزير از آنيم كه جميع نوشته‌هاي ايراني و مربوط به ايران را براي شناختن خصائل و افكار قومي جمع‌آوري كنيم، اعم از آن‌كه اين نوشته‌ها مخطوط باشد و يا مطبوع. كارهايي را كه در اين زمينه بايد كرد، مي‌توان چنين خلاصه كرد:

يكي آن‌كه در جمع‌آوري نسخ خطي از هيچ همتي و صرف وجهي دريغ نكنيم. ديگر آن‌كه فهرست كليه نسخي را كه جمع كرده‌ايم و يا خواهيم كرد، تدوين و منتشر سازيم.

ديگر آن‌كه از نسخ خطي كه در بلاد مختلف عالم جمع شده است، عكس و فيلم تهيه كنيم و در مركزي نگاه‌داري كنيم.

ديگر آ‌نكه بكوشيم تا كليه كتاب‌ها و رساله‌ها و روزنامه‌ها و مجله‌هايي را كه در ايران طبع شده است، به هر زبان و خط جمع سازيم. اگر عين آنها را به دست نمي‌آوريم، از  آنها عكس و فيلم تهيه كنيم و بعد فهرست منتشر كنيم. ديگر آن‌كه بايد از كليه كتاب‌هايي كه به زبان فارسي در اكناف جهان نشر شده است، اصل يا عكس تهيه كنيم.

ديگر آن‌ كه بايد از جميع آن كتاب‌ها و رساله‌ها و مقالاتي كه به زبان‌هاي مختلف عالم در باب زبان و تاريخ و ادب قوم ايراني نوشته شده است، اصل يا عكس تهيه كنيم.

ديگر آن ‌كه بايد به انتشار كتاب‌هاي فارسي و نوشته‌هاي قديم ايرانيان كمك كنيم و به هر اندازه  كه مقدور  است، متون فارسي چاپ نشده را چاپ كنيم".

 

زبان فارسي

 

* "تقويت زبان فارسي در ميان مردمي كه مشتاق خواندن آن باشند و تشويق افرادي كه به تحقيقات و تجسسات ايراني اشتغال دارند، از وظايف وزارت فرهنگ و هنر است. براي برآوردن اين منظور بايد اولا دانست كه در قلمرو زبان فارسي  وضع زبان چگونه است و چه راه‌هايي براي نگاهباني و پيشرفت آن وجود دارد. رايزني‌هاي فرهنگي كارشان جز اين چه مي‌تواند باشد؟ رايزني‌ها بايد متداوما به موسسات ايرانشناسي كمك كنند و كتاب و عكس و فيلم در اختيار آنان قراردهند.

وظيفه ديگري كه در پيش است، جمع‌آوري لهجه‌هاي مختلف ايراني است. با رواج وسايل ارتباطي تمدن جديد، لهجه‌هاي محلي از ميان خواهد رفت. طبيعي است كه از لحاظ فوايد علمي و به قصد پي بردن به كيفيت و ريشه لغات و قواعد دستوري و زباني ناگزير از آنيم كه لهجه‌هاي مختلف را بشناسيم و روابط هر يك را با ديگري بدانيم و مجموعه لغات آنها را در دست داشته باشيم. ترديد نيست كه جمع‌ آوري لغات لهجه‌هاي ايراني كمك شايسته‌اي به تدوين فرهنگ زبان فارسي خواهد كرد".

 

آداب و رسوم و عقايد

 

"مراسمي كه در تولد و عروسي و مرگ و شادماني و جشن‌ها در ميان اقوام مختلف وجود دارد مظاهري است از ذوق و انديشه آنان. خرافات و عقايد هر جامعه‌اي حكايت از نحوه تعقل آن‌ها دارد. بازشناختن جميع اين مراسم و افكار موجب آشنايي به روحيات ملي  و رفع نقايص زندگي اجتماعي آنان خواهد بود.

جمع كردن وسايل و ابزاري كه در زندگي روزمره (نظير لباس و ابزار پخت و آرايش) و در پيشه‌ها و صنعت‌ها (نظير وسايل كشاورزي، نساجي، ماهيگيري) به كار مي‌رود، همه در شناختن مردم مناطق مختلف از عوامل مهم موثر است.

اگر دير دست به‌كار شويم، اين آثار و مظاهر و افكار با آمدن جوانان به شهرها و رفتن راديو و روزنامه به قراء و آبادي‌هاي دورافتاده از ميان خواهد رفت و چندي بعد بسياري از مراسم و آداب و عادات بر ما مجهول خواهد ماند. كما اين ‌كه اكنون از جشن آبپاشان و اعجوبه‌بازي و فانوس خيال و جنگ خروس بي‌خبريم و بايد فرنگي به ما بگويد كه فانوس خيال چه بوده است تا معناي شعر خيام را درست درك كنيم!

در اين زمينه هنرهاي زيباي ديروز كارهايي چند كرد كه فانوس مطلوب و مطابق مصلحت بود و بايد اميد ورزيد كه اين خدمت مهم و اصيل توسط فرهنگ و هنر، با علاقه بيش‌تر و دامنه وسيع‌تر گسترش يابد".

 

هنرهاي ملي

 

"موسيقي و نقاشي و نساجي هنري و منبت‌كاري و طراحي و بافت قالي و خوش‌نويسي و  كاشي‌پزي و سفال‌گري و ديگر هنرهاي باريك و نازك ياگار‌هاي درخشان قومي و مظاهر فكر ذوق ايراني است.

در هر يك دست تصرف روزگار يعني تاثير تمدن فرنگي اثر گذارده و بيم آن است كه ديگر بار، تو ببيني نشناسيش باز! بر ماست كه در حد معقول در حفظ اصالت و نگاهباني اين جوهرهاي هنري بكوشيم و اگر نوسازي و تجدد لازم است، مطابق عقل و اقتضا عمل كنيم، چه يك‌باره فريفته هنرهاي تازه و طرح‌هاي ناساز شدن دور از حزم و سجاياي ملي و قومي است".

 

برخی دیگر از آثار او :

 

پژوهش‌های ایران شناسی (ج 1و2)، چاپ اول، تهران: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار (1384)

دفتر تاریخ، چاپ اول، تهران: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار (1384)

فرهنگ ایران زمین، چاپ اول، تهران: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار (1384)

گلگشت در وطن ( سفرنامچه) چاپ اول، تهران: اختران (1384)

نامه‌های تهران، چاپ سوم، تهران: فروزان روز (1385)

ریاض الفردوس خانی، چاپ اول، تهران: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار (1385)

یاد یار مهربان(مرزهای شرقی شعر پارسی از تاجیکان و رارودان تا هند، با مقدمه ایرج افشار) تهران: شهاب ثاقب

فهرست دستنویس‌های فارسی در کتابخانه ملی اتریش و  آرشیو دولتی اتریش در  وین. فرهنگستان علوم اتریش- فهرستگان  وین.

ایرج افشار  افزون بر  تألیفات  و  مقالات، کنفراس ها «در حدود 30 هزار جلد کتاب، هزاران  و بلکه دهها هزار سند و عکس که او  در طول بیش از 70 سال عمر خود جمع‌آوری کرده بود، 16 هزار نامه را هم که همه نمایشگر مجموعه عظیمی ازمطالعات ایرانشناسی و اسلامشناسی است از خود  بجا گذاشت.»

بگفته علی دهباشی مدیر و سردبیرمجله فرهنگی و هنری بخارا، ایرج افشار «پیش ازبیماری، درحال تدوین جلد دوم سفرنامه های داخلی اش بود. جلد اول این سفرنامه ها با نام «گلگشت در وطن» منتشر شد که در پی استقبال از آن و همچنین تشویق دوستان، ایشان به تدوین جلد دوم پرداخت. او در ادامه گفت: بخش هایی از خاطرات ایرج افشار با عنوان «این دفتر بی معنی» در مجله «بخارا» منتشر شده  است.»

آخرین کتاب به کوشش  ایرج افشار                    « گزارشهای سیاسی واشنگتن و یادداشتهای زندان  اللهیار صالح»  بود که روز چهارشنبه 18 اسفند از سوی انتشارات سخن منتشر شد. یعنی دقیقاً همان روزی که  ایرج افشار جهان را بدرود گفت.

 

سرانجام زنده ‌یاد ایرج افشار چهارشنبه 18 اسفندماه 1389پس از طی یک دوره بیماری و در اثر نوعی بیماری خونی در سن 85 سالگی در بیمارستان جم تهران درگذشت و پیکرش روز جمعه 20 اسفند بر دستان فرهیختگان  و فرزانگان  ایران تشییع شد و در بهشت زهرا در مقبره خانوادگی به خاک سپرده شد.

 

دست از طلب ندارم تا كام من بر آيد

  يا تن رسد  به  جانان يا جان زتن بر آيد

بگشاى تربتم  را   بعد از  وفات  و   بنگر   

 كز آتش درونم  دود  از  كفن   برآيد

«حافظ»

یادمان ایرج افشار، فروتن  ایرانی را با سخنرانی  خانم دكتر ژاله آموزگار استاد دانشگاه تهران که  در روز دوشنبه 23 اسفند 1389 در مراسم بـزرگداشت زنده یاد ايرج افشار يزدي در سالن همايش‌هاي مركز دايرةالمعارف بزرگ اسلامي ایرادکرده بود به پایان  می برم.

 

متن كامل سخنان ايشان به شرح زير است:

 

«مي‌توانم اقرار كنم كه از ميان كساني كه اين روزها نام ايرج افشار را با همه توانايي‌هاي چند بعدي و كم‌نظيرش به زبان آورده‌اند صلاحيت من در معرفي او كمتر از همه است.

آنان دوستان نزديك، شاگردان و همسفرانش بوده‌اند، رفيقان گرمابه و گلستان، همراهان او در دشت و دمن‌ها، در دره‌ها و كوه‌ها، هم‌قلمان او در تصحيح نسخه‌ها و ياران هم‌صحبت او در ديدارها.

اما اگر من درخواست لطف‌آميز برگزاركنندگان اين مجمع را براي ايستادن در اين جايگاه پذيرفتم، براي اين بود كه مي‌خواستم نماينده‌اي باشم از ايرانيان بيشمار عاشق ايران كه مي‌دانند ايرج افشار براي شناساندن تاريخ اين سرزمين و پاسداري از زبان فارسي و فرهنگ ايران و حفظ و حراست ميراث‌هاي گرانبهاي ما چه كرده است و اعتراف كنم كه بارها و بارها، بي‌تظاهر، بي‌تعارف و مجامله از خداوند خواسته بودم به ايرج افشار، اين خدمتگزار بي‌ريا و واقعي ايران عمري دراز  ولي با آگاهي و شعور تا واپسين دم زندگي عطا كند و اكنون از اين كه خداوند نيايش مرا پاسخ گفته است، سپاسگزارم. ايرج افشار هر وقت مي‌رفت دريغ بود، ولي خو

ن كه اين عمر دراز پر بار را تا آخرين لحظه با هشياري و آگاهي سپري كرد.

همه ما آخرين عكس‌هاي او را روي تخت بيمارستان ديده‌ايم، عينك به چشم، قلم در دست، در حال خواندن و نوشتن و به شهادت فرزندان و دوستاني كه روزهاي آخر با او بودند ذهنش هم‌چنان وقاد و روشن.

و من با خودخواهي تمام به عنوان كسي كه با دنياي پر رمز و راز اساطير دمساز بوده است، آن را به حساب نيروي فراسوي نيايش‌هايم مي‌گذارم.

عمر همه ما خط تيره‌اي است كه ميان دو رقم جاي مي‌گيرد. مال ايرج افشار هم خط تيره‌اي است ميان 1304 و 1389 ولي آيا همه خط تيره‌ها يكسانند؟

سال‌ها پيش زنده‌ ياد احمد تفضلي در سوگ استادمان «ژان پير دومنانش» در مجله راهنماي كتاب نوشت «همه ما دانشمنداني را مي‌شناسيم و با برخي انسان‌هاي واقعي هم آشنا هستيم، اما شايد كمتر به دانشمند انساني برخورده باشيم»،... ايرج افشار از اين تبار بود، دانشمند انسان، گشاده دل، داراي حسن خلق، با دستي سايه‌دار و جوان پرور، آنچه مي‌دانست و آن‌چه در توانايي او بود كه كمك به نادانسته‌ها بكند، بي‌دريغ و بدون آرمان گرايي به چاپ مي‌رساند و يا در دسترس ديگران قرار مي‌داد كه بنويسند و تكميل كنند و به چاپ برسانند و يا خود امكان نشر آنها را فراهم مي‌كرد.

Amouzagar -772در كتاب شكند گمانيگ و زار، مردان فرخ اورمزداران، عبارتي دارد: بخشندگي سه گونه است، در انديشه در گفتار و در كردار بخشندگي در انديشه چنان است كه براي همگان آن نيكي را بينديشد كه براي خود. بخشندگي در گفتار چنين است كه از دانش و آگاهي كه به او مي‌رسد به شايستگان نيز بیآموزد و بخشندگي در كردار اين است كه از نيكي كه به او رسيده است ارزانيان را دريغ ندارد.

ايرج افشار اين سه بخشندگي را به كمال داشت. در عبارت بعدي اين كتاب آمده است: كه مايلم آگاهي‌هاي سودمند به دست آورم براي اين كه به ديگران بياموزم و بيابم بري را كه بايد.

و ادامه مي‌دهد، كسي كه از اندك دانشي كه او را هست به شايستگان ببخشد، كارش پذيرنده‌تر از كسي است كه بسيار بداند و ارزانيان را از او سودي نيست.

ايرج افشار بسيار بسيار مي‌دانست و دانسته‌هايش را بي‌ريا در اختيار همگان قرار مي‌داد. بسيارند كساني كه گواهي بدهند كه ايرج افشار چه درهايي را به روي آنها  گشوده است و چگونه جوانان با استعداد را بركشيده است. او جزو آخرين مرداني است از تبار بزرگانِ دانشمند سرزمين ما، نسل زرين شايستگاني ارجمند، پرورده دوران «ممكن‌ها»، نسلي كه محيط مناسب بدانها اجازه داد به دنبال آنچه مي‌خواهند بروند، نسلي كه زمانه در آنها شور عشق به علم و ادب به وجود آورده بود، نسلي كه دانسته‌هايشان يك بُـعـدي نـبود ‌و ‌هـر كـدام بـه نـوعي دائرهْ ‌المعارفي بودند، ارزشها ارزش بودند و جاي شگفتي‌ست كه نسلي پرورده شد ازاعجوبه‌ها: قزويني‌ها، تقي‌زاده‌ها، فروزانفرها، پورداودها، مينوي‌هاي دانش‌پژوه‌ها، زرياب‌ها، زرين‌كوب‌ها، محمد امين رياحي‌ها و بسياري ديگر.

آيا اين چشمه خشكيده است؟ نااميد نشويم كه ايران ما سرزميني بزرگ‌پرور است، اين بزرگان رفته، بذرهايي كاشته‌اند، كافي است به جوان‌هاي نازنيني كه دست پرورده ايرج افشارها هستند بنگريم و ريشه اميد را در دل نخشكانيم و اما فراموش نكنيم كه اين نهال‌ها شكننده‌اند، چون قطره قطره آبياري مي‌شوند، در سنگلاخ‌ها رشد مي‌كنند، شور و شوق كمتري پيرامون آن‌ها را فراگرفته است و دست نوازش‌ها كمتر بر سر  آنها كشيده مي‌شود. اميدوار باشيم كه از ميان سنگ‌هاي خارا هم شده، دانشمندان سربلند خواهند كرد.

جاودانگي سرزمين‌ها را دانشمندان آنها فراهم مي‌كنند و ايران ما بايد با دانشمندان ما جاودانه بماند. تا دانشمندان در خاك خفته ما روانشان آرام گيرد".