دوستان گرامی جناب آقایان ابوالحسن بنی صدر و جمال صفری

نویسندگان محترم کتاب«نهضت ملی ایران و دشمنانش به روایت اسناد»

 

پس از عرض سلام، چندی پیش زمانیکه مشغول به مطالعه نوشته شما بزرگواران بودم،  بسیار  خرسند شدم که       « اسناد سری مربوط  به رویدادها در روابط خارجی  ایران با ایالات متحده و انگلستان در دوران نهضت ملی ایران  سالهای 1951 تا 1954» مورد پژوهش و بررسی و توضیح قرار دادید. براستی افقی دیگر درمقابل چشمهایم  گشوده شد واز چند وچون این کودتای ضد مردمی بر ضد حکومت ملی دکتر محمد مصدق مطلع شدم ، بخصوص  تدوین شده بر اساس  مدارک و شواهد خود کودتاچیان و از زبان و قلم آنها تأثیر دیگر بر انسان متعهد می گذارد.

این کتاب به ایرانیان امکان می دهد که از جریانات پشت پرده درآن زمان وچگونگی انجام آن کودتا  توسط  بیگانگان و عوامل داخلیشان یعنی « دربارپهلوی و نوکران با غیرت انگلیس وامریکا» شفاف تر گردد.

 جالبترین مطالب این نوشته، اعتراف صریح وروشن کودتاچیان به عمل ننگین کودتا 28 مرداد 1332برضد حکومت ملی و قانونی دکتر مصدق از طرف امریکا وانگلیس است. این کتاب سندیست تاریخی  برای ایرانیانی  که به حقوق ملی و منا فع مردم ارجهیت می دهند و روشن می کند که تا عوامل نوکر صفت وخائن داخلی  نباشد، خارجی نمی تواند در سرنوشت ایران دخالت نماید.  

سرسپردگان داخلی به بیگانگان یا بهتر بگویم نوکران پرو پا قرص امریکا و انگلیستان در ابران بیشتر از 60 سالست که وجود این چنین کودتائی را منکر می شوند و گوششان هم بر اقرارها وعذرخواهی های اربابانشان در قبال این عمل ننگین بدهکار نیست. در واقع می شود گفت که « شاه بخشیده اما این شاهقلی است که نمی بخشد». با مطالعه دقیقتر کتابهائیکه از طرف  مخالفان استقلال و آزادی  کشور بچاپ میرسند یا مقالات و بحث های رادیو، و تلویزیون پهلوچی ها، در می یابیم که همه همه در راستای پنهان سازی واقعیتهای آشکار و مستند می باشند. آمریکا و انگلیس  خود اذعان نموده اند که بر ضد حکومت ملی و دمکراتیک دکتر مصدق کودتا کرده اند ولی هنوز که هنوز است  پهلوچی ها و مزدوران قلم زن آنها دست بردار نیستند و با تمام نیرو اعمال و رفتار و گفتار کودتاچیان کودتای 28 مرداد   را وارونه می سازند  و می گویند این « مردم  بودند که قیام کردند!!».

    سئوالی که برای من خواننده این کتاب مطرح است اینستکه چرا یا بهتر بگویم این چه رازیست که سبب می شود از طرفداران استبداد مذهبی و پیروان خط سید ضیاء گرفته تا نیروهای چپ گرا سنتی وپهلوچی ها وگرایش های سیاسی  چپ و راست متمایل به آمریکا و انگلیس  همه در راستایی قرار گرفته اند که با  اندیشه  و راه مصدق  سخت در تضاد است .

    بدیگر سخن چه عوامل و نقاط مشترکی مابین پهلوچی ها و جانبداران استبداد مذهبی  خط سید ضیاء می باشد؟  بغیر از اینکه راه مصدق  مشخصه و نماد  دمکراسی  بر  اصول آزادی و استقلال  و رشد در عدالت در آینده ایران  است .

    در هنگام خواندن متن کتاب به ادعای کذائی  دکتر سالمی نوة کاشانی  برخوردم که می گوید « بعد از حرف‌های آيت‌اله طالقانی و مهندس بازرگان در احمدآباد، هنگامی که قلب حقيقت کردند فکر کرديم ديگر لازم است (نامه) چاپ شود.» دکتر سالمی  مدعی شده « که این شخص دکتر مصدق  و برخوردهای غیر مسئولانه  او بود که هرگونه همکاری را از طرف دیگر غیر ممکن می کرد.» تا جائیکه این بزرگواران بالاجبارو برای رضای خداوند  با امریکائیان و انگلیسی ها و در بار شاه یکصدا می شوند و کلک مصدق و یارانش را می کنند و تمام دست آورده های سیاسی آن مرد میهن دوست را بباد می دهند. کشور را  اسیر  بیگانه می نمایند و مردم را در برزخی عجیب  گرفتار می کنند.

در اینجا  شرح خاطره ای از همین جناب آقای دکتر حسن سالمی و برخورد اوبا ما بعنوان دانشجویان ایرانی و مسلمان شهر زاربروکن در مدت زمان کوتاه قبل از انقلاب سال 57 توضیح می دهم:

  چند ماهی مانده بود به انقلاب ایران ما با دکتر سالمی در شهر زار بروکن یکی از شهرهای  استان زارلند آلمان آشنا شدیم. بعد از چند بار رفت و آمد با ایشان و ابراز علاقه و ارادتمندی ایشان به اسلام وانقلاب با هم بیشتر نزدیک شدیم و رابطه ما با او دوستانه تر شد تا روز یکه ایشان گروه ما را که تقریباً  از حدود  25 نفر دانشجو در رشته های مختلف  تشکیل می شد بخانه خود برای صرف شام دعوت کرد.  سالمی از خط فکری ما همان خط فکری  موازنه منفی یا بهتر بگویم  همان راه و روش مصدق بود و همکاری نزدیک سیاسی ما  با آقای بنی صدر بعنوان بیانگر و مشخصه این خط بخوبی اطلاع داشت و تا آن روز چند باری بطور بسیار دوستانه اظهار نمود بود که «آقای دکتر مصدق ما را قابل ندانستند و همکاری ما و پدر بزرگ ما را زیاد  ارزش قائل نشدند یا اینکه از طرف کاشانی بارها بایشان در موارد مختلف همکاریهایی صمیمانه عرضه شد ولی ایشان همیشه با تکیه کردن به مردم بی نیازی  خود را بهرگونه همیاری با ما بیان می  نمودند.» همین عرضه کمک سیاسی از طرف آیت الله کاشانی و رد آن از طرف آقای دکتر مصدق، همان قولی است که در سندی آمده است که شما دوستان محترم در کتاب خود بچاپ رسانده اید.  همیشه پرسش او از ما این بود که« خوب شما انصافآً بگوئید بعد از این اتفاق و رد کمک از طرف آقای دکتر مصدق، از پدر بزرگ من چه کاری ساخته بود.» و بالاخره تمام کاسه و کوزه ها را بر سر  دکتر مصدق می شکست. البته ما حرفهای ایشان را قبول نداشتیم و با شناخت نسبتاً کامل خود از خصوصیات دکتر مصدق ، این طریق برخورد را از دکتر مصدق بعید  می پنداشتیم . در همان شب مهمانی شام نزد ایشان همراه با 25  تن دوستان همفکر سیاسی اتفاق بسیار  جالبی  افتاد. در حین صرف شام صحبت های فراوانی شد، از جمله از کارهای  برجسته مرحوم مصدق واز خمینی و بالاخره انقلاب و شانس پیروزی بر حکومت شاه و اینگونه مسائل.  ما  که  همگی  جوان و دانشجو بودیم و با تمام وجود انقلابی و بخصوص تاکید داشتیم که در انقلاب مردم ایران بر حکومت شاه پیروز می گردند، در مقابل آقای سالمی حاضر به بیان پیروزی انقلاب نبود و از طرف دیگر با بعضی از آخوندهای آن زمان در رفت و آمد بود  و تمایل زیادی  داشت به حفظ روابطش با ما و بالاخره کسب اطلاعات بیشتر از جریانات اتفاق افتاده در ایران و پیشرفت های مردمی در سیر جریان انقلاب. او توسط  ما از اعلامیه های داخل و خارج  مطلع می شد و روزنامه و نشریات آن زمان همچون خبر نامه را دریافت می نمود. در آن شب میهمانی یکی از دوستان که مجید نام داشت یک صفحه شعر بسیار زیبا  در وصف مصدق و ملی شدن صنعت نفت  که از طرف یکی از شاعران داخل کشور بدستش رسیده بود، از جیب  خود بدر آورد و شعر را بلند برای همگی خواند. شعر بسیار زیبایی بود  و در سطح یک صفحه بفرمات A4    حدود پانزده خط  می بود و درست در خط  میانی  صفحه شعر ،  دو بار نام مصدق بچشم می خورد.

    دوستان پیشنهاد کردند این شعر زیبا تکثیر و پخش شود تا دیگران هم از آن  بهره مند شوند.  تنها آقای دکتر سالمی بود که در ان جمع اظهار علاقه چندانی  نشان نداد و با یک  حالت مخصوص  با آن شعر  برخورد کرد که باعث  مقداری تعجب  شد ولی ناگهان  او به جمع پیشنهاد نمود که در صورت تمایل  جمع و از آنجائیکه تکثیر این ورقه شعر احتیاج به مقدار پول داشت او شخصاً  هزینه تکثیر را بعهده گرفتند و پیشنهاد نمودند در صورت تمایل جمع،  او قادر است  این ورق شعر را در مطب خود بوسیله دستگاه فتوکپی تکثیر نماید . و تعداد صد عدد از آن را در اسرع وقت چاپ و در اختیار ما قرار دهد. بعد از این پیشنهاد،  کاغذ صفحه شعر را از دست مجید گرفته و گفت: شاممان را صرف کنیم و منتظر ایشان  نمانیم تا او به طبقه اول  ساختمان که مطبش  در آن  واقع بود  برای کپی کردن آن شعر برود. دکتر سالمی برای چاپ شعر رفت  و بعد از تقریباً بیست دقیقه دوباره مراجعت نمود. البته با  یکدسته صدتائی  ورقه های شعر چاپ شده.

   در همان  موقع چند تن از دوستان ما خواستار داشتن یک کپی از شعر مربوطه برای شخص خودشان شدند و مجید دوست ما  بین دوستان  شعر چاپ شده  را پخش کرد و دکتر سالمی  اصل  شعر را شخصاً  برای خود نگهداشت .

    لحظه ای  از این ماجرا نگذشته بود که بعضی از دوستان سئوال کردند که چر اسمی از مصدق در شعر نیست و شروع کرد بخواندن شعر و با تعجب  همه به این نتیجه رسیدند که یک بیت از شعر  که درست سطر وسطی ورقه بود حذف  شده است. مجید از اقای دکتر سالمی پرسید جریان چیست چرا یک سطر شعر کم شده و او  مطلقاً  اظهار بی اطلاعی نمود و درعوض پیشنهاد کرد همگی به اطاق مجاور اطاق نهار خوری برویم . ما  شاهد وقوع یک امر باور نکردنی شده بودیم.

    ما هنوز در کشمکش  مقایسه اصل شعر با کپی بودیم که وارد اطاق مجاور  که محرابی  بسیار زیبا ساخته شده از بهترین کاشی ها و موزائیک های رنگی  که کار دست هنرمندان ایرانی بود شدیم. در بدو ورود ما در اطاق محراب  همگی با تعجب  بیکدیگر  نگاه می کردیم. چون در خانه نوه آیت الله کاشانی  و آنهم در محراب بسیار زیبا، سگی  خفته بود که از حالاتش کاملاً معلوم بود که  آنجا را جای دنجی برای آسایش خود یافته است! در همین موقع او هم     وارد اطاق شد، بلافاصله با دیدن سگ در محراب رنگ از رویش پرید و شروع کرد  به شکوه و شکایت ازدست فرزندانش که «ای وای از دست این بچه ها صد بار گفتم سگ وارد این خانه نکنید نفهمیدند که نفهمیدند » و ما با نگاه بیکدیگر برایمان  کاملاً روشن بود در خانه او چه می گذرد.

    مجید از او خواهان پس دادن اصل ورقه شعر شد و او چاره ای نداشت جز پس دادن ورقه. با ملاحظه و مقایسه این دو برگ متوجه شدیم که دکتر سالمی نوه کاشانی سطر وسط  شعر را طوری تا زده بود وسپس کپی بر داشته بود که آن سطر شعربخصوص نام دکترمصدق کپی نشود.  او بخیال خود توانسته بود ما دانشجویان آن زمان را بسادگی گول بزند بدین ترتیب کار جعل مدرک را ایشان درحضورما که در حدود 25 نفر دانشجوبودیم انجام داد واین عمل و با این تردستی و سرعت بی تردید نشان دهنده تجربه وسابقه عمل او در جعل و سانسور می تواند باشد.

    حالا دکتر سالمی با رفتاری که ما در جعل و سانسور از وی دیدیم و دیگر منسوبان کاشانی مدعی هستند که در« روز بیست‌ و هفتم‌ مرداد، آیت‌ الله‌ کاشانی‌ طی‌ نامه‌ای‌ به‌ دکتر مصدق‌ او را از شرایط‌ جدیدی‌ که‌ کودتاچیان‌ تدارک‌ دیده‌ بودند، مطلع‌ ساخت‌ واز او خواست‌ که‌ با همکاری‌ با او تصمیمات‌ لازم‌ برای‌ جلوگیری‌ از کودتا را تدارک‌ ببیند.»   و دکتر مصدق در  پاسخ‌ نامه‌ آیت‌ الله‌ کاشانی‌ نوشت:

«27 مرداد ماه‌ مرقومة‌ حضرت‌ آقا توسط‌ آقای‌ حسن‌ سالمی‌ زیارت‌ شد اینجانب‌ مستظهر به‌ پشتیبانی‌ ملت‌ ایران‌ هستم. والسلام. دکتر محمد مصدق.»!!

بهر حال ، شما در این کتاب  بطور مستدل جعلی بودن نامه کاشانی به دکتر مصدق و همکاری  کاشانی و یارانش را  در کودتای 28 مرداد 32  واضح و روشن کرده اید.   

با تقدیم احترامات

احمد نمازی

9 مارس 2009