جهانگیر گلزار

متن سخنرانی در جلسه مدافعین حقوق بشر در شهر هانور آلمان

 

در چه نوع  نظامی اعدام و خشونت مشروعیت می یابد

 

 

کشور ما هنوزاز استبدادی شاهنشاهی  آزاد نشده بود با نظریه استبداد فقیه  آقای خمینی زیر سلطه نظریه ولایت فقیه رفت .

بسیاری بر این باورند که استبداد دینی از هر استبدادی بدتر است . از این بابت که با عقیده و اخلاق و آرمان آدمی در رابطه است شاید حق با آنها باشد . البته  استبدادهای دیگر  که  حول محور طبقه کارگر  یا نژاد برتر و یا ایدئولژی برتر بوجود می آیند ، کمتر از استبداد دینی دست به خشونت نمی زنند . مبارزه با استبداد دینی  نیز سختر از استبدادهای دیگر است زیرا ، احتیاج به معنویتی دارد که در پرتو آن ، انسانها  اذهان خود را آزاد از فشار استبداد حس کنند و دروغهای استبداد دینی عیان شده و مردم ذهنیت خود را از خشونت طلبی و مطیع بودن ، به آزادی خواهی و خود را صاحب ولایت تصمیم  دانستن ،تغییر بدهند  .

جهت روشن شدن چرایی نیاز استبداد به خشونت ، لازم است توضیح دهم که در حکومتهایی که یک شخص و یا یک حزب و ... محور می شود ،  نگاهداری  قدرت  اصل برتر می گردد . وقتی هدف تنها قدرت بود ابزار رسیدن به آن معتاد کردن آدمیان به اطاعت از زور خواهد گردید .

 

خشونت چه زمان خود را نمایان می گرداند ؟

برای رسیدن به هدف نیاز به وسیله ای می باشد . خشونت یا عدم خشونت خود را در رابطه با ابزار انتخاب شده نشان می دهد .

یعنی متناسب با هدفی که انتخاب می کنیم وسیله  انتخاب می گردد . اگر هدف آزادی باشد وسیله متناسب با رسیدن به آزادی را برخواهیم گزید . و آن کسانی که هدفشان قدرت می باشد ،  ابزاری انتخاب می کنند که در اصل ابزار قدرت هستند اما به دیگران وانمود می کنند که این ابزار را برای آزادی انتخاب کرده اند . کمتر کسی بیان می کند که من هدفم قدرت است وبرای  رسیدن به این نامشروع هر عملی را مشروع خواهم نمود . مستبدین برای اعمال بد خود وقتی ابزار نامشروع ، یعنی خشونت را بر می گزینند ، به این اعمال ،  مشروعیتهای خیر خواهانه و مدافع حقوق ، ارزش برین ، الهی و ... می دهند .

فطرت انسانی که بر اساس آزادی است نمی تواند استبداد و خشونت را قبول کند . استبداد ، برای خشونتی که اعمال می کند تعریف و واژه های خیر خواهانه  انتخاب کرده و بدین صورت عمل خود را توجیه می کند .

آقای خمینی در پاریس در مقابل چشم جهانیان تمام آزادیهای مردم را برشمرد و خود را به آنها متعهد نمود . در رابطه با اعدام شاه حتی گفت تا معلوم نشود که جنایت کرده ، نمی شود او را اعدام نمود . آقای خمینی به عنوان سخنگوی خواست مردم و به عنوان مرجع تقلید این نظرات را می داد . برای اولین بار از زبان یک مرجع دینی آزادیها و حقوق انسانها با نظرات و مرامهای  مختلف محترم شمرده می شد  و برخورداری از حقوق را  حق همگان می دانست .  پیروزی بزرگی بدست آمده بود . استبداد شاه از میان می رفت و استبداد مذهبی نیز رو بسوی آزادیخواهی نهاده بود . ولی در فردای آزادی ، آقای خمینی بر اساس نظرش که "دیروز دیروز بود و امروز امروز است" احکام دیگری را" قانونی" نمود . 

من باب نمونه آقای خمینی با حکمی که به آقای خلخالی  داده است نظر خود را کاملا  آشکار کرده است .

"حضرت امام ، دو یا سه روز پس از به ثمر رسیدن انقلاب اینجانب را فراخواند و نوشته ای را نشان داد و گفت : این حکم را به نام شما نوشته ام وقتی که به نوشته نگاه کردم ، دیدم که ایشان حکم قضاوت شرع و دادگاههای انقلاب را با خط خویش به نام اینجانب نوشته است .

جناب حجت الاسلام آقای شیخ صادق خلخالی دامت افاضاته

به جناب عالی ماموریت داده می شود تا در دادگاهی که برای محاکمهء متهمین و زندانیان تشکیل می شود ، حضور به هم رسانده و پس از تمامیت مقدمات محاکمه با موازین شرعیه حکم شرعی صادر کنید .  امضا خمینی

عرض کردم : متشکرم ، اما این کار خون دارد و بسیار سنگین است .

حضرت امام فرمودند ، برای شما سنگین نیست ، من حامی شما هستم .

عرض کردم : من زحمت کشیده ام و چیزهایی بلدم ، می ترسم که چهره ام در تاریخ انقلاب ، خونین جلوه گر شود و دشمنان اسلام علیه من تبلیغ کنند ، به ویژه این که ، باید سردمداران فساد و تباهی در ایران را محاکمه کنم .

امام فرمود : من از شما حمایت می کنم ، وانگهی به چه کسی بدهم که بتوانم به او اطمینان داشته باشم ؟ "

( به نقل از کتاب خاطرات خلخالی صفحه 290 )

 

   خلخالی معتقد است که کسانی را که اعدام نموده به جزای اعمالشان رسانده است .

در سال 1359 رئیس جمهور وقت آقای بنی صدر خطاب به مردم و رسانه ها زبان به اعتراض گشود  که : در ایران 6 نوع زندان وجود دارد و ما انقلاب نکردیم که زندان و شکنجه داشته باشیم .

آقای خلخالی در خاطراتش ( صفحه 313 ) مینویسد :

" بنی صدر مرتبا مسئله شکنجه را برای کوبیدن دادگاه ها عنوان می کرد و از کاه کوه می ساخت و تا آن اواخر هم دست بردار نبود . آقای بنی صدر تعزیرات شرعی را جزء شکنجه به حساب می آورد . او اصلا به دستورات شرع توجه نداشت ."

در جای دیگر از خاطراتش می گوید ( صفحه 319 ) " هیئت مبعوث از طرف امام  ، هر گونه شکنجه را در زندان ها نفی می کردند ، ولی بنی صدر با تمام وقاحت فریاد می زد که : شکنجه در ایران از زمان شاه هم بدتر است . بنی صدر در نطق های خود دولت و مجلس و شورای نگهبان و شورای عالی قضایی را می کوبید . او قانون اساسی و مجلس خبرگان را قبول نداشت و ولایت فقیه را رد می کرد . "

در جای دیگر خاطراتش می گوید : ( صفحه 350 ) " بنی صدر دست بردار نبود و در هر فرصتی ، اینجا و آنجا ، پشت سر ما حرف می زد . او از همان اول می گفت : خلخالی قاتل است ، نه قاطع " 

    در بهار آزادی برای اولین بار در تاریخ ایران  مسئولی بصورت روزانه به مردم گزارش تمامی فعالیتهایش ، دیدارهایش و سخنانش و کردارش را میداد .آقای بنی صدر منتخب قانونی مردم 9 ماه آخر حکومتش در روزنامه انقلاب اسلامی کارنامه روزانه خود را تحت عنوان روزها بر رئیس جمهور چه میگذرد " به مردم گزارش می داد که در کشور چه می گذرد . این گزارشات به میل آقای خمینی نبود و به تصریح هاشمی رفسنجانی در نماز جمعه یکی از دلایلی که بر ضد بنی صدرکودتا کردند همین گزارشات وی به مردم بود .

آقای خمینی استبداد را مشروع می دانست . و برای رسیدن به این مشروعیت و اجرای آن نیاز به افراد مطیع داشت .  قدرت افراد مطیع  را جذب  می کند  و اگر مخالف قدرت و برای آزادی عمل کنند حذف می کند .  بعد از کودتا بر ضد بنی صدر منتخب مردم  ، رجایی را که بسیار مطیع و بقول خودشان ذوب در ولایت بود راجانشین وی کردند . بعد از او 8 سال آقای موسوی نخست وزیر و خامنه ای رئیس جمهور شدند . به دفعات خمینی از سیاستهای آنها طرفداری نمود و این دو وفاداری خود را به استبداد فقیه نشان دادند .

سالهای جنگ ، سالهای زندان ، سالهای مرگ و اعدام ، سالهای گرسنگی ، فرار مغزها ، سالهای سکوت ، سالهای دوری مردم از یکدیگر ، سالهای برادر کشی، سالهای سانسور ، سالهای خشونت بیش از حد بر ضد زنان و ... سالهای حکومت آقای موسوی و خامنه ای بوده است . آقای خمینی همانگونه که خلخالی را تایید می کرد ، موسوی و خامنه ای را نیز تایید می کرد .

خطاب به آقای موسوی باید گفت : به راه امام رفتن یعنی به راه  خشونت طلبی رفتن ، یعنی قبول زندگی در زندان بدون حصار می باشد  .

مستبد آنچه را می کند به پای آزادیخواهان می نویسد . سعی می کند تصور آنها را در ذهن مردم خراب کند . سعی می کند آنان را آنقدر سانسور کند که دیگر کسی جرئت فکر کردن به آنها را و صحبت در رابطه با آنها را به خود ندهد . مثلا مصدق مردی که  الگوی ایستادگی و وفاداری به اصول استقلال و آزادی در نزد ایرانیان و جهان بشمار می رفت در دوران پهلوی آنچنان سانسور شده بود که کمترکسی حرفی از او می زد . امروز هم همانگونه سانسور است .

آقای خمینی هم که او را برتر از خود می دید برای آنکه نکند او دگر بار زنده تاریخ شود ،  از او به عنوان " یک سیلی خورده " یاد کرد . خمینی در مقام قدرت نمی توانست کسی را بالاتر و برتر ببیند . مخصوصا کسی که خود را فدای آزادی مخالفین خود کرد .

مشروعیت خشونت ،  فتوای شرعی شد . از امرجاسوسی 36 میلیونی که او مشروعش کرد تا ادامه جنگ 8 ساله و ...

حذف مخالفین ، حبس و شکنجه مخالفین ، تا اعدام چند هزار نفری دگر اندیشان جزو کارنامه آقای خمینی نه به تنهایی بلکه جزو کارنامه کسانی است که مورد تایید و همکار او بوده اند .

اعدام در حکومتهای استبدادی  اشد مجازات می باشد . ترس از خشونت تا سر حد دادن زندگی جزو روابط زندگی می گردد . مشروعیت  اعدام و گرفتن جان یک نفر درنظریه ولایت فقیه بسیار آسان می نماید . با باب کردن این توجیه که  " هر کس که به اشتباه اعدام شود به بهشت می رود " گویی خداوند  رامطیع اشتباهات ولی فقیه و کارگزاران اومی کنند .

استبداد در دوران وسعت و گسترش خود سعی می کند نزدیکان خود را هم از صافی قدرت بدر کند و تصویه های داخلی خود را جهت یکدست شدن انجام  دهد . مردم تصور می کنند که آنها به جان هم افتاده اند . در صورتی که نتیجه عکس این مسئله است . قدرت سعی در یکدست شدن دارد . سعی در ،  از بین رفتن خود ندارد . حذف مخالفین حتی نزدیکان خود  را متناسب با ادامه حیات قدرت خود می داند .

در ایران از قبل از "انتخابات"  یعنی از زمانی که احمدی نژاد با شعار عدالت خواهی با ابزار زور و قدرت به ریاست جمهوری رسید و عده ای برایش دست زدند ، حذف نیروهای مخالف درون نظام ولایت فقیه شروع شده بود . شاید تصور می کنیم که این کار آخوندهاست . خیر در کتاب کا . گ . ب دولتی در دولت    نوشته یوگینا آلباتس  ( صفحه 191 ) می نویسد " اما استالین هم یاگودا و هم یژوف را اعدام کرد و اگر پیری و بیماری مجالش می داد ، در مورد بریا هم چنین می کرد . اما خرشچف بجای او این کار را کرد . درست پس از مرگ کمیسر یاگودا در سال 1936 ، تمام هجده کمیسر درجه یک  و دو امنیت کشور اعدام شدند . پس از مرگ یژوف در 1938 ، 101 نفر از عالی رتبه ترین مقامات ان . کا . و . د ، کمیسرهای خلق امور داخلی جمهوری های متحد ه و خود مختار ، و روسای مدیریت های منطقه ، ناحیه و شهر اعدام شدند . هزاران بازجوی معمولی در سردابهای گشتاپوی شوروی تیر باران شدند . " در جای دیگر کتاب می گوید ( صفحه 205 ) پیش از جنگ ، استالین دستور اعدام سه پنجم مارشالهای اتحاد شوروی ، یعنی عالی ترین مقامات نظامی ملت ، اعدام تمام فرماندهان نظامی نواحی ، و حبس یا اعدام فرماندهان سپاه لشگر، و تیپ ، و تا پنجاه در صد فرماندهان واحدها را صادر کرد . با شروع جنگ ، یک پنجم افسران ارتش سرخ قربانی ترور شده بودند . "

    استالین میلیونها نفر را کشت و به سیبری جهت بیگاری فرستاد ولی حکومت او تا سالها بعد از او از بین نرفت . زمانی که مردم در صحنه حیات ملی وارد شدند با ابتکار و سرپرستی گرباجف جمهوری جایگزین نظام استبدادی گذشته شد . قانون قدرت همه جا و در همه زمانها یکجور عمل می کند .

دوستان و هموطنان زیادی را دیده و در وصفشان خوانده ایم که در زندانهای ولی فقیه و زیر شکنجه جان داده اند . سالهاست که در  وصف شکنجه ها و سلولهای زندان  نوشته می شود . سالهاست که برادرهایمان و خواهرهایمان را در زیر شکنجه ها ی بدنی و روحی بیمار کرده اند . و این روزها شاهد بیشتر آشکار شدن شکنجه ها و خشونتهای استبداد حاکم بر ایران هستیم .

ندای آزادی خواهی مردم و وفاداران به خط استقلال و آزادی می تواند آزادی و جمهوری را جایگزین استبداد فقیه نماید . منتظر افتادن سیب نمی توان بود . قانون جاذبه را نباید در نظر نگرفت . بدون قدرت جاذبه ،  سیبی نمی افتد چه رسد استبداد . ایستادگی بر اصول آزادیخواهی و استقلال طلبی  است که مستبد را مجبور به زیر آمدن می کند . هر چه تعداد آزادیخواهان و آن کسانی که برای رسیدن به آزادی و نه قدرت فعال باشند بیشتر باشد ، ضمانت برقرار شدن دمکراسی در کشور بیشتر است . در غیر اینصورت استبداد جدید جایگزین استبداد قبلی خواهد شد .

    چگونه می شود قبول کرد که زندان و شکنجه  مشروعیت بیابد ؟ چگونه می شود به راحتی شعار مرگ بر ... فرستاد ؟

یادمان بماند که داشتن هر نوع عقیده حق همگان است .

 یادمان نرود تجسس حرام است .

یادمان نرود که آزادی بیان و ابراز عقیده حق همگان است .

یادمان نرود که ما با حقوق خود به دنیا می آییم و هیچ مستبد با دین و بی دینی حق ندارد مانع برخورداری ما از  حقوققمان گردد.

 

دست زدن برای خشونت طلبها استبداد را هدیه خواهد آورد .

برای آزادیخواهان باید فریاد اتحاد کشید . هر کس که به صف آزادیخواهی می آید احترامش واجب  است. ولی در صف آزادیخواهی حرف شرط همکاری نیست . ایستادگی ، دفاع و  عمل به حقوق همگان شرط همکاری و اتحاد است  . درس از تاریخ  و درس از تجربه استالینها و خمینی ها و ... به ما یاد  می دهد که برای خشونت طلبان و قدرت طلبان فریاد همکاری نکشیم .

فریاد جنبش آزادیخواهی مردم ایران  مدتهاست که گوش جهانیان را پر کرده است .

شعارهایمان باید بیان خواسته های حق طلبی ما باشد . شعارهایمان باید معنویت ناب بگردد تا استبداد را از خانه مردم بیرون کند . دست اتحاد تنها به آزادیخواهان و استقلال طلبان می توان داد . عدم خشونت و زندگی در فضای باز آزاد و آباد ایران می بایستی هدف ما باشد .

  تجربه بشری به ما می آموزد که جدایی دین از دولت و هر مرام از دولت یکی از ضمانتهای رسیدن به مردم سالاری است . برتری هر فرد و ایدئولژی و دینی و مرامی در آینده ایران ، ابزار خشونت و اعدام را دوباره برقرار  خواهد نمود  .

حقوق انسانها که فصل مشترک همگان است باید اصول و پایه جمهوریت باشد .

تا رسیدن به آزادی راه کوتاهی مانده است . امروز باید عمل کرد .