علی  آرا         

 

 

جدایی دین از دولت....

 

 

   وقایع  اتفاقیه جاری در وطنمان ایران، در هفته  ها و ماههای اخیر،  دوباره  نام  اسلام  و  ایران را در افکار عمومی دنیا مطرح کرده است. مخالفین و غرضمندان از سویی  و روشنفکران مسلمان و غیر مسلمان  از سویی دیگر،  ایرانیان در ایران و در تمام دنیا از طرفی  و غیر ایرانیان از جهتی دیگر، هر کدام نظری و گفتاری دارند. 

بعد از مشاهده عملکرد حکومت آقای احمدی نژاد، و افکار و سیاستها و ایدئوژی او و آقای مصباح یزدی را در معرض آزمون زمان چهار سال اخیر  قرار دادن، و جایگاه ایشان و به تبع آن استنباط عام از  اسلام و مسلمین را در آراء  و  افکار عمومی با تاثر نگریستن و نیز  نتایج عملی و بالینی تعبیر ایشان را از اسلام در قلمروهای اقتصادی، فرهنگی، سیاست  داخلی و خارجی، ...... با دیده اسف دیدن سوأل مطرحه اینست که آیا اسلام همین است که این آقایان میگویند؟

پس  اگر چنین است نباید "دین را با دولت هم اخور نمود."   اگر سیاستهای یک مسلمان پوپولیست این همه فجایع را آنهم فقط در عرض چهار سال به دنبال داشت، پس "دین و سیاست را باید از هم کاملا جدا نگهداشت."  چنانچه یک حکومت اسلامی تواناست  در حق شهروندان خود کارنامه ای اینگونه سیاه داشته باشد ناگزیر میبایست  "حکومت را از دین دور کرده و آنرا لائیک و  بی دین و سکولار  و حتی ضد دین " نمود .

با ضریب اطمینان بالایی میتوانم ادعا کنم که خواننده این سطور به نوعی ناظر مباحث  داغ  و پر التهابی  از باب  لزوم "جدایی دین و حکومت،" ..... "جدایی مسجد از دولت" ( ترجمه تحت اللفظی از  کلیشه   "  Separation of Church and State  " ) ...... ، و یا "جدایی دین از سیاست،"....  در جمع اشخاص و گروههای مختلف و با درجات تحصیلی متفاوت  و  یا حتی تحصیلکردگان درجات عالی علوم سیاسی و  اقتصادی و باز حتی فعالین سیاسی که عمری را در این راه گذاشته اند.... بوده است.

خواننده  به احتمال زیاد در  تجربه من شریک است که اکثراً عبارات  "دولت"  و 

"حکومت"،  و  در این مباحث حتی  "سیاست"   را به صورت جابجا و جایگزین شونده استفاده نموده و این مقوله ها را همسنگ و هم معنا و با بار  و محل یکسان و لااقل معانی مشابه بکار میبرند. بجاست که تعابیر فوق را دوباره به مظان بحث و گفتگو آورد.  شکی نیست که نظام مافیایی جمهوری اسلامی رفتنی است و حتی بدون توجه به وقایع چند ماه اخیر، این رای را میتوان صادر نمود که در قرن بیست و یکم جایی برای خرافه و خرافه پروری از باب ولایت مطلقهء فقیه..... و هالهء نور در محافل بین المللی.....  نیست. شفافیت و زلالی در گفتار و کردار، و در مورد خویش، در پنداری آزاد و خالی از سانسور و خود سانسوری ، از لازمات موفقیت در سرنگونی اختناق و دیکتاتوری و از واجبات برقراری مردمسالاری و دوام  و پویایی آن است. زبان دوگانه زبان زور است. گفتار کدر و ناشفاف گفتار اختناق است. صغری و کبری بافتن  منطق  استبدادیان و تمامت خواهان است. باید از حق خود و دیگران دفاع کنیم و شفاف بگوئیم و شفاف گوئی طلب کنیم.

 

از جمله، بیاییم مقوله های فوق را در چند کلمه دوباره تعریف کنیم واز کاربری نادرست آنها، دیگران و قبل از همه،  خود را بر حذر بداریم.

 

دولت = به معنای مجموعه ایست از سه شاخه مقننه، قضائیه و بالاخره مجریه. (گرچه با توجه به رویدادهای سالهای اخیر،  مطرح کردن  و تجدید و تکمیل ایدهء "رسانه های جمعی" به عنوان  شاخه چهارم ، برای برپایی و پویائی مردمسالاری، رایزنی مجدد میطلبد.) این مجموعهء شاخه ها، متعلق به یک قوم یا  یک دین و مذهب یا یک ایدئولژی...... خاص نبوده و موظف است با اجرای قانون  اساسی ای بیطرف و بر اساس موازنه عدمی، حقوق همه شهروندان را برای آزادی، رشد بر اساس عدالت، و استقلال و زیستن در فضایی بدون خشونت و زور پاس بدارد.

 

حکومت = به معنای فقط و فقط شاخه مجریهء دولت میباشد. متصدیان این شاخه برای مدتی معلوم  و محدود توسط مردم انتخاب میشوند. کاندیداهای این شاخه، عقاید خود را به شهروندان، توسط رسانه های جمعی غیر وابسته، آزاد و بیطرف، ارائه میدهند و در صورت اقبال مردم،  این عقاید را برای مدتی معلوم در سیاستگذاریها و برنامه های خود جامه عمل میپوشانند.

 

دین = از جمله، به معنای یک اندیشه راهنما،... یک نوع نگرش به خود و دنیای خویش،..... یک نرم افزار در سخت افزار انسانی،..... یک نوع تعقل و تفکر،....  یک بینش،.... میباشد، که معتقد به آن بر اساس آن اندیشه، روزمره تعقل کرده و با دیگران و با طبیعت و با زمان و با خویشتن.... تعامل مینماید. 

 

سیاست = به معنای روش اجرای یک ایدئولوژی،.... اندیشه  راهنما،..... بینش،.... نحوهء تفکر.... و روش اعمال آن تفکرات.... میباشد. 

 

نتیجتاً هر شخصی، از هر حزب و مرامی، با هر دین و عقیده ای، از هر جنس و رنگی، با هر تفکر و ایدئولژی ای، و از هر قوم و نژادی میتواند در فصل انتخابات، نقطه نظرات و عقیده و مرام و سیاست و برنامه های خود را از طریق رسانه های جمعی به معرض قضاوت افکار عمومی قرار دهد و در صورت رای آوردن و انتخاب  شدن در مدت محدود و معلوم، ایدئولژی و دین و مرام خود را در شاخهء مجریهء دولت (=حکومت  وقت، که با رأی مردم میآید و نیز میرود) سیاست گذاری کرده و به اجرا درآورد. این در حالیست که هر شاخه ای از  شاخه های دولت با رعایت قانون اساسی از کژروی سایر شاخه ها ممانعت میورزد. واضح است که اینها همه بدون دخالت و مشارکت و نظارت و حق مداری و حق طلبی هرروزه و مستمر احاد مردم  توسط رسانه های جمعی بیطرف (="شاخه چهارم") امکان پذیر نمیباشد، و نگاهی کوتاه به انقلاب سال پنجاه و هفت و سرنوشت آن دلیلی زنده بر این مدعیست.

 

در اینجا و در نتیجه این تخلیص، راحتتر میتوان دید که دین ستیزی در قرن بیست و یکم، محلی از اعراب نمیجوید، همانطور که برخورد خشونت آمیز با هیچ فکر و مرامی و عقیده ای و ایدئولژی ای.....  پسندیده نمیباشد. این از اصول ابتدایی دموکراسی است. منتها میبایست زبانی و گفتاری زلال  و عملی و کرداری شفاف را مصرانه طلبکاری نمود. و باید از خود شروع کرد و در ذهن خویش، تعاریف و عبارات را کالبدشکافی کرده و با پنداری زلال در صحنه ماند و پیدایش و خلق "ولایت مطلقه فقیه" بعدی و خلق الساعه هایی از این قماش را در نطفه خفه کرد.

به امید آزادی، رشد و استقلال.

علی  آرا           ara1357@gmail.com