علی شفیعی :

اسلام، محل عقده گشائی

 

روانشناسی دشمنی با اسلام و مسلمانان در غرب (2)

از جمله واقعیتهای بسیار چشمگیر در علوم اجتماعی و سیاسی این واقعیت بس مهم است: افراد انسانی در هر جامعه ای که زندگی میکنند، غالباً اندیشه ای مستقل از نظام سیاسی و اجتماعی حاکم بر آن جامعه دارند. برای مثال در اکثر جوامعی که نظام استبدادی بر آن حاکم است و حاکمان آن جامعه هیچ اعتناء و اعتباری برای حقوق انسان قائل نیستند، انسانهائی زندگی میکنند دارای اندیشه ای مردمسالار که به حقوق و کرامت همۀ انسانها احترام میگذارند. عکس این امر نیز وجود دارد. بدینصورت که در کشورهائی با نظام مردمسالار، افرادی نیز زندگی میکنند صاحب اندیشه هائی سخت استبدادی و ویرانگر حقوق و منزلت انسانهای دیگر، و در واقع خودشان. این افراد و یا گروههای سیاسی گرایشهائی سخت ضد مردمسالار و تباه کنندۀ حقوق انسان دارند. اینان از هر فرصتی استفاده میکنند تا نظرات و تمایلات استبدادی و دشمن با انسان را در جامعۀ خویش به کرسی عمل نشانند. از جملۀ این گرایشها در زمان کنونی "منتقدین اسلام" و در واقع دشمنان اسلام و مسلمانان در کشورهای غربی هستند.

در این نوشته سعی من شناسائی روانشناسی اجتماعی وسیاسی این گونه گرایشها است. بخصوص شناخت همگرائیها واشتراک فکری اسلام ستیزان غربی با جانبداران قُلابی اسلام واسلام گرایان مستبد درایران و دیگر جاهای جهان، مد نظراست. برای این مهم ابتدا بطورکوتاه وخلاصه به روانشناسی ساختن تصویرو تصور ازدشمن، باصطلاح روانشناسی دشمن تراشی میپردازم. سپس به نظرات وهشدارهای عالمان علوم اجتماعی پیرامون دشمنی با اسلام ومسلمانان، خاصه درکشورآلمان، مراجعه میکنم و برداشتهای علمی و تحقیقات بالینی آنها را دراین زمینه بطورمختصرمطالعه میکنم. درپایان به روابط ارگانیک اسلام ستیزان با "اسلامیستها"، یعنی کسانیکه دین اسلام را تبدیل به ابزار قدرت پرستی و خشونتگریهای خویش کرده اند، خواهم پرداخت.

ابتدا روانشناسی دشمن تراشی و ساختن تصویر وتصوری ازدشمن برای خود را بطورعمومی شناسایی کنیم: دراینجا توضیحی کوتاه ضرورت دارد: درایران وبعضی دیگرازکشورهای مسلمان نشین،غالباً دشمنی با اسلام ومسلمانان توسط صاحبان قدرت، یعنی حاکمان سیاسی ودولتها صورت میگیرد. اینها در پردۀ جانبداری ازاسلام "اصیل و ناب" خود، ازیکطرف دیناسلام را تبدیل به ابزارخشونتگریهای خویش میکنند و ازجانب دیگرازآن بمثابه منبع مشروعیت بخشیدن به خود، سوء استفاده میکنند. درغرب برخلاف این کشورها، چون نظامهای مردمسالارحاکم هستند، دشمنی با اسلام بیشتر از طریق افراد و گروههای غالباً سیاسی عوام فریب که بیانی عوام پسند (دماگوگ) دارند، بقصد رسیدن بقدرت سیاسی، اعمال میشود. در این کشورها معمولاً از درماندگیهای سیاسی و اجتماعی افراد آن جوامع سوء استفاده میکنند و هر از چندی دشمنی نو برای آنان میتراشند. این دشمن در حال حاضر در سرتا سر غرب، اسلام و مسلمانان هستند.

از جنبۀ روانشناسی ساختن دشمن در جوامع گوناگون بدینصورت صورت می گیرد:

اساس و بنیاد انواع گوناگون دشمن تراشی ها را توضیح و تشریح بسیار ساده و ابلهانۀ علّل بوجود آمدن مشکلات در هر جامعه ای، تشکیل میدهند. در واقع هم مستبدین حاکم بر کشورهائی با نظام استبدادی و هم عوامفریبان در غرب، جهان موجود را به دو بخش عمده تقسیم میکنند: بخش خوب، برحق و مظلوم که همیشه متعلق به خود آنها، بقول مستبدین حاکم در ایران "خودیها"، است. و بخش بد، خبیث، ناحق و خطرناک که همیشه به دیگران، "غیره خودیها"، یا دشمن، تعلق دارد. از راه این تقسیم بندی ساده لوحانه، "غیره خودیها"، دشمن می شوند، چرا که مقصر و عامل بوجود آمدن تمامی مشکلات و مسائل اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی موجود در جامعه قلمداد میشوند.

راه حلّ عمومی که تمامی مستبدان، اگر هنوز قدرت سیاسی را تصاحب نکرده اند، به جامعه پیشنهاد میکنند - و در حقیقت هدف اصلی هر نوعی از دشمن تراشی - همیشه جدا و طرد کردن بخشی از انسانها، گروههای اجتماعی و سیاسی، از کلّ جامعه است. حال اگر دولت را تصرف کنند و یکه تاز میدان سیاست شوند، طرد و حذف "غیره خودیها"، باصطلاح آنان "دشمنان داخلی"، در دستور کارشان قرار میگیرد. تجارب تاریخی تمامی جوامع بشری بما نشان داده و میگویند این نوع اندیشه و رفتار سیاسی همیشه حاصلش اینها میشود:

- تبعیض قائل شدن، میان "خودیها" و "غیره خودیها"، یعنی - افزودن بر نابرابریهای موجود در جامعه. این امر سبب، - گسترش و توسعۀ بیعدالتی ها در تمامی زمینه های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی خواهند شد. حال اگر سازندگان و تراشندگان دشمن صاحب قدرت سیاسی بودند و یا شدند، بر نابسامانیهای بالا سرکوب خشونت آمیز، در اشکال زندان و شکنجه و اعدام، و بر اینها امحاء قومی و مذهبی و نژادی و طبقاتی و ...، اضافه می شوند. دشمن تراشان این جنایتها را "پاکسازی"، یعنی حذف فیزیکی "غیره خودیها" از جامعه، مینامند.

تقسیم بندی ابلهانۀ خیر و شّر و فراورده های آن که در بالا آمد، دو نفع روانی بسیار مهم برای صاحبانش در بر دارد: الف: درماندگیها، ضعفها و ندانم کاریهای اجتماعی و سیاسی آنها را در درونشان، بطور موقت التیام بخشیده، درد و محنتهای آنها را کمتر و ملایم تر میکند. و ب: احساس دروغینی از بهتر و برتر بودن (نسبت به "غیره خودیها")، و خویشتن را قهرمان مبارزه با "توطئه های دشمن" دانستن، در آنها بوجود میآورد.

در گذشته روانشناسانی بودند که روانشناسی دشمن تراشی و ایجاد دو احساس بالا را علامت "هیستری سیاسی" میدانستند. آنها معتقد بودند: دشمن تراشی محصول هیستری سیاسی است. این بیماری روانی-اجتماعی سبب میشود که فرد و یا گروه مبتلاء به آن، در مغز خویش تصاویر و تصوراتی زشت و غیره واقعی از دیگران، "غیره خودیها"، برای خود بسازد. تصاویر و تصورات فوق در درون فرد بیمار ترس و دلهره ایجاد میکنند. این ترس و دلهره ها مسبب دشمنی با "غیره خودیها" میشوند.

البته تبلیغات دروغ و شایعات بی اساس شیوع گستردۀ هیستری سیاسی را در جامعه تقویت میکند. حاصل باور کردن تبلیغات و شایعات دروغ، در باورمندان خود، رفتاری اختلال آمیز بوجود خواهد آورد. این رفتارمختل، علائم روانشناختی ذیل را در بر دارند:

- ادراک و فهم واقعیتهای سیاسی و اجتماعی موجود در جامعۀ خویش و بطور عمومی جهان، شدیداً محدود و ناقص میشوند. - بی ثباتی رنج آوری بر احساسات و تمایلات درونی حاکم میشوند. - ترس و دلهره و ناامنی نسبت به هر آنچه غریبه و نا آشنا است، از جمله فرهنگها، نژادها و ملیتهای دیگر شدت روز افزونی بخود میگیرد. و بالاخره - دشمنی بی پایه و اساسی را بمثابه فکر دفاع از خود، نسبت به اقلیتهای گوناگون در درون جامعۀ خویش، و دیگر فرهنگها و ملتها در بیرون مرزها، بوجود میآورد.

در حقیقت سنگ زیربنای هرگونه دشمنی با دیگر انسانها، از جنبۀ روانشناسی اجتماعی، تعمیم و عمومیت دادن، و تحت قانون کلّی درآوردن پیش داوریهای غلط و باور به شایعات دروغ نسبت بدیگران، بخصوص غریبه ها و بیگانگان است. کار اصلی این عمومیت دادنها، تحقیر دیگران و شکل منفی دادن به فرهنگهای بیگانه و رسم و رسومات آنها است. برای مثال مناسک و مراسم دینی و مذهبی دینهای دیگر را استهزا کردن، گمانهای غلط و "آقا میگویند" ها را واقعیت شمردن، اجزاء اصلی دشمن تراشیها را تشکیل میدهند.

حال بپردازیم به نظرات اندیشمندان علوم اجتماعی و سیاسی و اندیشه های آنها را در زمینۀ دشمن تراشی مطالعه کنیم:

ابوالحسن بنی صدر از جنبۀ اخلاق و فلسفۀ سیاسی، اساس و منبع هر گونه دشمن تراشی را ایجاد "فکر جمعی جبار" در جامعه میداند. او این فکر را بگونه ای عمیق بررسی کرده و کیفیتها و خاصه های آنرا شناسائی و نشان اهل خرد میدهد. بنظر من شناخت خصلتهای "فکر جمعی جبار"، پایه و اساس هر نوعی از دشمن تراشی را برای ما، شفاف و روشن میکند. خلاصۀ بسیار کوتاه نظرات بنی صدر از اینقرارند:

"فکر جمعی جبار ظن خالی از علم است... از آنجا که کار قدرت اینست که ناحق را جانشین حق و مجاز را جانشین علم میکند، خاصه اول هر "فکر جمعی جبار" غافل کردن جمع از حق و بسا حقوق خویش است... حتی یک "فکر جمعی جبار" نمی توان یافت که دلیل حقانیت آن در خودش باشد...هم اعتبارش نه در فکر که در گوینده آنست. هم صورتی از واقعیت و دروغی است که از راست ساخته میشود... تمامی فکرهای جمعی جبار بر پایه تضاد ساخته میشوند... تمامی فکرهای جمعی جبار القائی و خشونت طلب هستند. زیرا بدون بکار بردن خشونت و برقرار کردن جبر، قابل اطاعت نمیشوند... وقتی سازندگان این "فکرها" قدرت بکار بردن زور را ندارند، خشونت را در شکل ترس بکار می برند.... و چون "فکر جمعی جبار" بیانگر تضاد و بسا تضادها میشود، اعضای جامعه را برای انجام کاری که ضدیت نباشد "بسیج" نمی کند. بر ضد حذف شونده و یا حذف شوندگان بسیج میکند. بدین قرار بنا بر هر فکر جمعی جبار:

الف - ضد باید حذف شود. بنا بر این، ب - عمل جمعی همواره باید صفت "برضد" داشته باشد و ج – همواره با ایجاد ترس و یا ترسها و بزرگ و همگانی کردن ترسها همراه است... خاصه های پیشین بر عقل آزاد معلوم میکند که فکر جمعی جبار تنها با هدف کردن قدرت و تنها از سوی قدرتمدارها ساخته می شود. این فکر بیان قدرت است و برابر نیاز روز قدرت ایجاد میشود. به سخن دیگر، در آزادی، فکر جمعی با صفت جبار ساخته شدنی و تحمل کردنی نیست." (1) (خط کشی زیر جمله ها همه جا از من است.)

سنجش خاصه هائی که بنی صدر در بالا شمارش میکند با نظرات دشمنان اسلام و مسلمانان در زمان کنونی، هیچ جای شک و تردیدی باقی نخواهد گذارد که بنا بر نظر بنی صدر، "این فکر بیان قدرت است و برابر نیاز روز قدرت" ایجاد میشود.

حال بسراغ اندیشمندان و محققین آلمانی برویم و نظرات آنان را پیرامون دشمنی با اسلام و مسلمانان شناسائی کنیم:

تاریخدان سرشناس آلمانی، ولفگانگ بنز Wolfgang Benz از سال 1990 تا سال 2011 رئیس مرکز تحقیقات ضد یهودی گری Zentrum der Antisemitismus Forschung (ZAF) در دانشگاه فنی برلین بود. او بر اساس علم و شناخت خویش از تاریخ دشمن تراشیدن ها در غرب، بخصوص کشور آلمان، "منتقدین اسلام" را شناسائی تاریخی و علمی کرده است.

ولفگانگ بنز بتازگی کتابی تحت عنوان "ضد یهودی گری و منتقدین اسلام"(2) برشتۀ تحریر در آورده است. او در مقاله ای با عنوان "ضد یهودی گری و دشمنان اسلام. فتنه انگیزی با تطابق" که در سال 2010 انتشار داد، مینویسد:(3)

"ضد یهودیان قرن نوزدهم اروپا و بعضی از "منتقدین اسلام" قرن بیست و یکم با ابزار و روشهائی کاملاً شبیه بهم، درکار ساختن تصویر وتصور دشمن (از اسلام و مسلمانان) برای خویش هستند."

و البته ما میدانیم که حاصل و اوج تبلیغات ضد یهودیان قرن نوزدهم و پیش از آن نیز، بقدرت رسیدن رژیم جنایتکار نازیها به رهبری هیتلر در نیمۀ اوّل قرن بیستم در آلمان گردید. این نظام سیاسی که بر اساس انواع پیش قضاوتیهای غلط و دشمن تراشیها بوجود آمده بود، نه تنها بیش از شش میلیون انسان یهودی را امحاء قومی و مذهبی و سر به نیست کرد، بلکه باعث و بانی جنگ دوّم جهانی و بهلاکت رسیدن بیش از پنجاه میلیون انسان گردید.

ولفگانگ بنز در مقالۀ خود ادامه میدهد:

"هر کس، به حق، از تنگ نظریهای دشمنی با یهودیان خشمگین شود، بایستی (در زمان کنونی) نسبت به ساختن تصویر و تصور دشمن از اسلام و مسلمانان نیز نگاهی انتقاد آمیز داشته باشد. این دشمنی (با اسلام) بتازگی شکل پرخاشگری از دوستی با یهودیان را دستاویز خویش کرده و با خود یدک میکشد. این یک حکم علمی است (که امر میکند)، شناختی که از تحلیل کینه توزیهای ضد یهودیان حاصل گردیده، بطور عملی مورد استفاده قرار گیرد....

از افترا زدن و بدنام کردن مکتوم و پوشیده تا بی ادبی های علنی و خشن نسبت به اسلام و مسلمانان، بمثابه یک گروه اجتماعی، که بوسیلۀ باصطلاح "منتقدین اسلام" اعمال میگردد، تطابقی تاریخی دارد. در زمان کنونی"منتقدین اسلام" اسلام را از جنبۀ فکری و اندیشۀ دینی با افراطی گری و تروریسم پیوند زده و یکی قلمداد میکنند تا بدین طریق ثابت کنند، بایستی تمامی معتقدین به دین و فرهنگ اسلام، بمثابه تصویر و تصوری از دشمن تلقی شده و مورد تبعیض وتعرض قرار گیرند.... در سایتهای اینترنتی دشمنی با اسلام و مسلمانان فوق العاده وقیح و بی شرمانه اعمال میشوند. (برای مثال) چندی پیش قتل زن مسلمان مصری در سالن دادگاه شهر درسدن Dresdenآلمان با شادی و شعف شرح و تفسیر گردید. یکی از مفسرین اینگونه نوشت: "البته عمل قتل را بایستی محکوم کرد، ولی حالا دیگر یک ماشین رَحِم اسلامی (محل بچه در شکم) کمتر وجود دارد."

یکی دیگر از این "منتقدان اسلام" مینویسد: در قرآن "بیش از 60 آیه جهت کشتن پیروان دیگر دینها و بی دینها، بخصوص کشتن یهودیان و مسیحیان" یافت میشود. این باور و اطمینان را او بر خلاف تمامی نشانه ها و دلائل و ارجاع دادنها به محتوای حقیقی قرآن، چنان با شدت و حدّت ازشان دفاع کرده و مدام تکرار میکنند. دقیقاً شبیه ضد یهودیان (در قرن نوزدهم) که اعتقاد به محتوای بد و خطرناک تالموت(کتاب دینی یهودیان) داشتند. آنها نیز از مراسم و مناسک قتل و کشتار نزد یهودیان و دیگر تخیلات جنون آمیز، میگفتند و مینوشتند و دست بردار نبودند.

شخص سوّمی بطور دقیق میداند!! که(مسلمانان) با فشار و تلاش زیاد برای رسیدن به یک هدف کار و فعالیت میکنند: (آن هدف) "نیست و نابود کردن آلمان از طریق مهاجرت و اسلامی کردن (اسلامیزاسیون) جامعۀ آلمان." است...

(در واقع) یکی کردن و شباهت دادن شهروندان آلمانی معتقد به دین اسلام با تروریستهای افراطی، یک روش است. این روش فراخوانی احساسات مردم آلمان در باور به بر حق بودن اکثریت (و فاقد حقوق بودن اقلیتها) را صحنه سازی میکند... بحث سمبولیک پیرامون ساختن مناره مساجد مسلمانان (در شهرهای آلمان و از چندی پیش در کشور سوئیس هم) در حقیقت لشگر کشی علیه انسانهائی است که نسبت بآنها، بعنوان اعضای یک گروه اجتماعی (مسلمانان)، تبعیض برقرار میشود. این امر (در واقع) بمعنی اعلام جنگ علیه مدارا و تسامح، و در حقیقت جنگ و دشمنی با مردمسالاری است." (خط کشی زیر جمله ها همه جا از من است.)

خوانندگان گرامی لطفاً خلاصۀ نوشتۀ بنز، مورخ آلمانی را که در بالا آمد، دوباره و اگر حوصله داشتید، چندین و چند بار بخوانید. سپس محتوای آن را با نظرات، بخصوص استدلالهای هموطنان ایرانی ما که خود را جزء "منتقدین اسلام" میدانند، مقایسه کنید. شما نیز مثل خود من حتماً غرق تعجب خواهید شد. چرا که "منتقدین اسلام" ایرانی نیز دین و فرهنگ اسلام را با اندیشه ها و روشهای فاشیستی و عوامفریبیهای خمینی و خامنه ای و مصباح یزدی، این تروریسم پروران افراطی، یکی تلقی کرده و بطور مدام تبلیغ میکنند. ایرانیان "منتقد اسلام" هم باور به "شصت آیۀ قرآنی" که قتل دگراندیشان را واجب دینی و دستور قرآن میشمارد، نیز مدام میگویند و مینویسند و تکرار میکنند. بدون آنکه لحظه ای در پی یافتن حقیقت امر در قران باشند.

راستی منشاء این یگانگی در روشها نزد اسلام ستیزان غربی و هموطنان ایرانی ما از کجا میآید؟ پافشاریها و لجبازیهای آنها نیز بر سر، بقول بنی صدر، "ظن خالی از علم" شان، از چه چیز نشأت میگیرد؟

بنظر من، منشاء و منبع یکی بودن روشها در دشمنی ورزیدن با دین و فرهنگ اسلام از روانشناسی عدم تحمّل، و ستیز و دشمنی با دگراندیشی و دگراندیشان سرچشمه میگیرد. مرض خصومت ورزیدن با دگراندیشان وجه مشترکی است میان تمامی استبدادها و مستبدین، با هر نام و نشان و شکل و شمایلی که بخود دهند. در حقیقت بیماری کینه ورزی با دگراندیشی و دگراندیشان در طول تاریخ دراز خویش، هر از چندی برای زبانهای عامه پسند و عامه فریب موضوع و "منبع مشروعیتی" نو کشف میکند. تا بار دیگر هم ابزار و خوراک فکری جدید برای خود بدست آورد و هم راه حل مشکلات و مسائل را در دست یازیدن به حذف در شکل جنایت و فساد و ویرانگری، بقبولاند.

برگردیم به سراغ نظرات اندیشمندان و محققین دیگر آلمانی.

موضوع اصلی تحقیقات و تفحصات جامعه شناس و محقق سرشناس آلمانی، Wilhelm Heitmeyer در مرکز پژوهشهای جامعه شناسی شهر بیله فلد Bielefeldآلمان، پیرامون ایجاد و شیوع خشونت در جامعۀ آلمانی است. او و همکارانش بیش از دهسال است در تحقیقات خود در مورد این سئوال پژوهش و تفحص میکنند:

"آیا شکافها و انشعابهای اجتماعی، رفتاری خصومت آمیز با انسان را در جوامع ایجاد خواهند کرد؟"

او و دیگر همکارانش تحقیقات خویش را تحت نام "وضعیت آلمانی"، Deutsche Zustände تا کنون در بیش از ده جلد انتشار داده اند. هایت مایر در مورد حاصل تاکنونی پژوهشهای خویش، اینگونه میگوید:

"ما (در تحقیقات خویش) باین نتیجه رسیدیم که مواضع مسئله برانگیز بشکل ضدیت با اقلیتهای دینی و اجتماعی در میان مردم، فقط مربوط به یک گروه اجتماعی خاص، برای مثال غریبه ها و یا همجنس بازان، نیست. بلکه بیش از هر چیز یک نمونۀ پایه ای Grundmuster از تحقیر و بی ارزش کردن، و تبعیض قائل شدن نسبت به گروههای گوناگون اجتماعی وجود دارد. این نمونۀ پایه ای میتواند در زبان عوامفریبی، همچنین از یک گروه به گروه اجتماعی دیگری انتقال یابد..." (4)

هایت مایر در واقع همان چیزی را میگوید که در خلاصۀ محتوای نوشتۀ ولفگانگ بنز در بالا مطالعه کردیم. ولفگانگ بنز نیز در مقالۀ خود با آوردن دلائل و اسناد تاریخی سعی در فهماندن این امر میکند که "ابزار و روشهائی کاملاً شبیه بهم" در دشمنی ورزیدن نسبت به یک اقلیت قومی و یا مذهبی وجود دارند. در قرن نوزدهم و نیمۀ اول قرن بیستم، یهودیان موضوع دشمنی و مقصر تمامی مشکلات و مسائل جامعۀ اروپائی بشمار میآمدند. حال این نقش را به مسلمانان "منتقل" کرده اند. در حقیقت "نمونۀ پایه ای" از تحقیر کردنها و بی ارزش قلمداد نمودنها که به تبعیض قائل شدن منجر میشوند،(حاصل تحقیقات هایت مایر و همکارانش)، در حال حاضر از قوم یهود به دین و فرهنگ مسلمانان، "انتقال" یافته است.

عالمان علوم اجتماعی که در اطراف هایت مایر گرد آمده اند، در سال 2006 تحقیقاتی در علوم اجتماعی پیرامون "وحشت از اسلام" Islamophobie را بطور وسیع و گسترده ای در آلمان بعمل آوردند. آنها معضل دشمنی با اسلام و مسلمانان در سراسر آلمان را در جلد ششم "وضعیت آلمان"، زیر نظر ناشر آن، هایت مایر، انتشار دادند. این پژوهشها را دوجامعه شناس آلمانی، بنامهای Leibold و Kühnel بعمل آوردند. آنها بقصد سنجیدن افکار عمومی آلمانیها پیرامون وحشت از اسلام، تحقیق خویش را در چهار چوب پرسشنامه هائی برنامه ریزی کردند. جامعه شناسان فوق این پرسشنامه ها را تحت عناوین ذیل تنظیم و فهرست کرده بودند: (5)

"رد و امتناع عمومی از تماس گرفتن و معاشرت با مسلمانان، خصومت و دشمنی علنی نسبت به آنها، تحقیر فرهنگ اسلام، همراه با استهزاء مراسم و مناسک دینی آنان و بالاخره، پندار و گفتار و کرداری بقصد ایجاد وحشت از اسلام و مسلمانان."

این محققین نتیجۀ عمومی تحقیقات خویش را اینگونه توصیف کردند:

"دشمنی با دین و فرهنگ اسلام، همراه با پدیده های اجتماعی دیگری مثل نژاد پرستی، وحشت از غریبه ها،Xenophobie و یا ضد یهودی گری Antisemitismus، تماماً مجموعه ای از علائم Syndrom دشمنی با انسان را تشکیل میدهند." آنها مینویسند: " نتیجۀ تحقیقات ما ثابت کردند، دشمنی با اسلام و مسلمانان در مواضعی عمومی بشکل تحقیر اشخاص مسلمان و تمامی شاخه های مذهبی اسلام، همراه با استهزاء سمبولها، و مراسم و مناسک اسلامی، خود را بیان میکند."

نتیجۀ سنجش افکار بالا سبب گردید، بعضی از نطریه پردازان علوم اجتماعی در آلمان، ایجاد و شیوع وحشت از اسلام و مسلمانان را بمثابه "نژاد پرستی بدون نژاد" نام گذاری کنند. شرح خلاصۀ دلائل این نامگذاری را آنها اینگونه توصیف میکنند:

نژاد پرستان انسانها را بر مبنای، راسیسم زیست شناسی biologischen Rassismus یعنی بر اساس رنگ پوست و یا شکل جمجمۀ مغزشان، تقسیم بندی میکنند. به بعضی تژادها تقدم وبرتری میدهند و بعضی دیگر را پست و زبون شمرده، آنها را خوار و تحقیر میکنند. در این شیوۀ نگرش به انسان، نژادهای پست و حقیرشده، طرد و نفی، و گاهی نیز حذف میشوند. این روش و نگرش سالهاست که در غرب بشدت و بطور گسترده ای رد و سرزنش میشود. حال در زمان کنونی بر خلاف روش نژاد پرستی از مُد افتاده در غرب، بتازگی نگرش جدیدی با همان روشها و شیوه های قدیمی پیدا شده که انسانها را نه بر مبنای بیولوژیکی آنها، بلکه بنا بر اساس فرهنگ و ریشه های فرهنگی که در آن تولد یافته و بزرگ شده اند، تقسیم بندی میکنند. بعضی از فرهنگها تقدم و ارتقاء یافته، برتری و بها می یابند، بعضی دیگر تنزل کرده و بی ارزش شمرده میشوند. در این مُد و شیوۀ نو از ستیز و دشمنی با انسان، فرهنگ همان جا و مقام و ارزشی را یافته است که در گذشته نژاد پرستان به طبیعت میدادند.

حاصل برداشت فوق اینستکه: نوع تازه و جدیدی از طبقه بندی و رده بندی انسانها، بعضی را بر بعضی دیگر برتر و بهتر قلمداد نمودن، بوجود آمده است. بر اساس این طبقه بندی نو، تفاوتها و تنوعات فرهنگی موجود در جهان، هم طرد و رد و خوار شمرده میشوند و هم این فرهنگها، کاملاً شبیه به پدیده های زیست شناسی، غیرقابل تغیر، همیشگی و ابدی تلقی میگردند. صاحبنظران محقق در علوم اجتماعی این برداشت را "نژاد پرستی نوین" Neorassismus مینامند.

"جنگ تمدنها"، اثر فوکویاما و یا "هجوم فرهنگی غرب" ورد زبان علی خامنه ای در ایران، در حقیقت پرده هائی از عوام فریبی هستند که با آن دو جبهۀ ظاهراً مخالف با یکدیگر، "نژاد پرستی نوین" خویش را بکمک توجیه "علمی" و یا "سیاسی" می پوشانند. ( به این امر در نوشتۀ بعدی تحت عنوان "روابط ارگانیک اسلام ستیزان و اسلامیستها" بطور مفصل خواهم پرداخت). در اینجا تنها میتوان گفت که پایه و اساس بی بها کردن دین و فرهنگ اسلام و دشمنی ورزیدن با آن در غرب، و یا فرهنگ غرب را فرهنگی "تجاوز گر و مهاجم" خواندن خامنه ای و دیگر اسلامیستها در کشورهای اسلامی، بدرستی نژاد پرستی نوینی شبیه به همان نژاد پرستی قدیم اروپائیان و با همان سوابق "درخشان" در فساد و جنایت و ویرانگری است.

حال بایستی به هموطنان "منتقد اسلام" خودمان و به آنهائی که نمیدانند، این حقیقت علمی را گوشزد کنیم:

"... هر فرهنگ، امکانهای انسانهائی را که آنرا ساخته اند و میسازند، گسترده تر میکند. فرهنگها به حکم حقوق که ذاتی حیات هستند، مشترکات بنیادی دارند و این مشترکات فرهنگ جهانی را پدید میآورند. بدین قرار فرهنگ زندان نیست و فرهنگها در ستیز (با یکدیگر نیز) نیستند تا به تعدادشان زندانهای تو در تو در وجود آیند و انسانها هویت زندانی را پیدا کنند که به حبس ابد محکومند و هرگز راه رهائی ندارند..." (6)

در حقیقت آنهائیکه ادعاء میکنند: "تمام بدبختی ما ایرانیها از اسلام میآید، چرا که ما مسلمانیم و اساس و بنیاد دین اسلام نیز استبدادی است. چرا که خمینی و خامنه ای و مصباح یزدی مستبد هستند. در اینصورت تا زمانیکه ما اسلام را رها و طرد نکنیم، صاحب مردم سالاری و حقوق و منزلت انسانی نخواهیم شد."

صاحبان این نظر، نه تنها از حقیقت دین وفرهنگ اسلام اطلاعی ندارند، بلکه معنای حقیقی فرهنگ و ساز و کارهای آنرا نیزنمیشناسند. آنچه را نژاد پرستان نوین درغرب به دین وفرهنگ اسلام ودرشرق خامنه ای به فرهنگ غرب نسبت میدهد، شما ایرانیان نگویید و تکرارنکنید. این تنها نفی دین اسلام و یا غرب نیست، این نفی فرهنگها و در واقع هویت خودتان است. با طناب ساخت دیگران، خویشتن را در چاه اغتشاش هویت نیندازید و آشفته وحیران نکنید.

در این نوشته فرصت نشد، در نوشتۀ بعدی به "روابط ارگانیک اسلام ستیزان و اسلامیستها" خواهم پرداخت.

منابع و مأخذها:

1- خلاصۀ دو سرمقاله از نشریه انقلاب اسلامی، بقلم: ابوالحسن بنی صدر، تحت عنوان "فکر جمعی جبار". لطفاً جهت اطلاع بیشتر به آرشیو الکترونیکی نشریۀ "انقلاب اسلامی در هجرت" مراجعه کنید.

2- Antisemitismus und „Islamkritik“ : Bilanz und Perspektive; Metropol Verlag, Berlin 2011

3- Wolfgang Benz: Antisemiten und Islamfeinde. Hetzer mit Parallelen. In: Süddeutsche Zeitung; 4. Januar 2010

4- Wertschätzung; Grundmuster der Abwertung: Interview mit Wilhelm Heitmeyer über sein Projekt „Gruppenbezogene Menschenfeindlichkeit“. Von: (Forschung); Rassismus-Antisemitismus.

5- Hrsg. Wilhelm Heitmeyer: Deutsche Zustände, Folge 6. Suhrkamp Verlag; Frankfurt a. M. 2007

6- نگاه کنید به کتاب: "انسان، حق، قضاوت و حقوق انسان در قرآن" بقلم: ابوالحسن بنی صدر: بخش "حقوق و فرهنگ و مردمسالاری و هویت؟" ص 120 ببعد. انتشارات انقلاب اسلامی. تاریخ سومین انتشار: آبان ماه 1383

انقلاب اسلامی شماره ۸۰۳ از ۱۵ تا ۲۸