ج- پاکنژاد

             " فنا" وری جمهوری اسلام از آغاز تا به امروز

 

     نظامهای استبدادی،استعداد کشند .یکی از خاصه های استبداد، استعدادکشی است زیرا در این سیستم ها، بدون استثناء خط قرمزهایی وجود دارند که عبور از آنها بقای نظام را تهدید میکند .بنا بر این در این نوع نظامها ضریب احتمال فن آوری توسط استعداد ها بسیار پایین است و برعکس "فنا"وری حتمی و ضریب آن بالاست استعدادی که خود را با موانع( خط قرمزها) مواجه می یابد از دوکار،یکی را باید انجام دهد

1- در رفع مانع بکوشد و خط قرمزها را در نوردد که در این صورت نظام استبدادی بناچار به سرکوب او روی می آورد. او یا زندانی میشود یا هجرت میگزیند و یا حداقل خانه نشین میشود .

 2- تسلیم شده و محدوده کوچک و خفقان آور استبداد را میپذیرد . اتخاذ این روش رکود استعداد و نهایتا مرگ  استعداد را به بار می ﺁورد. بدین سبب است که در نظامهای استبدادی و تمامیت خواه،  فن آوری جای خود را به "فنا"وری میدهد، تبلیغات آنها در مورد پیشرفتهای علمی از واقعیت بدور است. نگاهی به روند جامعه ایران در تاریخ معاصر ، بخصوص جامعه تحت حاکمیت نظام ولایت مطلقه، خود مبین این قاعده است .

       یکصد سال پیش، مردم ایران احقاق حقوق ملی خویش را در جنبش مشروطیت دیدند و محدودیت قدرت استبدادی شاه را خواستار شده و تشکیل مجلس و عدالتخانه را مظاهر این امر دانستند . کودتای رضا خانی استبداد را حاکم کرد و امکان اعتلای ایران به یک جامعه مردمسالار و پیشرفته از دست رفت . دانشگاه تاسیس شد، اما در کنار آن نیز زندانها برای پذیرایی از دانش آموختگان آن  ساخته شدند. تمدن بلواری جای پیشرفت واقعی را گرفت و رضا خان که حالا رضا شاه شده بود لقب «پدر و بنیان گذار» ایران نوین را نیز یدک کشید.

      با نخست وزیری دکتر محمد مصدق بار دیگر اقبال به ملت ایران روی آورد ،صنعت نفت ملی شد و علیرغم محاصره اقتصادی ایران از سوی قدرتهای سلطه گر، صنعت نفت و «اقتصاد بدون نفت» ایران، به همت استعداد های ایرانی، تعطیل نشدند  و رو به شکوفایی نیز نهادند. کودتای آمریکایی - انگلیسی 28 مرداد، این روند را متوقف ساخت.  کودتا محمد رضا پهلوی را بر جان و مال و ناموس مردم حاکم کرد تا راهبر ایران به دروازه های "تمدن بزرگ"!! بشود. این بار، بر تمدن بلواری صنعت مونتاژ نیز اضافه گشت تا هر ایرانی یک پیکان داشته باشد. فرصت ساخت یک صنعت بنیادی با ظاهر سازی از بین رفت . سال 57 رسید. انقلاب شد. این بار امید می رفت مردمسالاری حاکمیت یابد و در سایه آن، ایران و ایرانی به فن آوری های لازم برای یک زندگی با کرامت دست یابد. فن آوری تنها در زمینه صنعت نیست زیرا امروزه حل معضلات اجتماعی و فرهنگی نیز نیازمند فن است و دانش خود را میطلبد. آقای خمینی در پاریس، هنگامی که هنوز بر کرسی قدرت ننشسته بود  وازجایگاه بیان کننده بیان آزادی سخن میراند، گفت: هر آدم عاقلی میداند که حاکمیت با مردم است ورای از آن ملت، ما متخصصینی داریم که اگر آزادی باشد کشور را به خوبی اداره میکنند ما میگوییم آزادی میخواهیم، مامرتجعیم؟ ما اقتصاد را توسط اقتصاد دانها اداره میکنیم .  (نقل به مضمون) اما زمانی که در جایگاه « صاحب قدرت » شد حاکمیت خود را جانشین حاکمیت مردم کرد  و فرعونیت آغازید .مکتبی را بجای متخصص نشاند وگفت «اقتصاد مال خر است»!!

 

  نمونه هایی از "فنا" وری ها در جمهوری اسلامی

1- با تشکیل دادگاه های انقلاب در کنار دادگستری و سپردن دادگستری به امثال بهشتی وشاهرودی وتصفیه قضات شرافتمند و سپردن امر قضاوت به نا قاضیانی امثال خلخالی وگیلانی وبالاخره حداد و مرتضوی ، نظام قضایی ایران فنا و عدالتخانه که صد سال پیش خواسته اول ایرانیان بود، اینک رذالتخانه شده است (ریاست دادگستری توسط مرتضوی که خود متهم به قتل زهرا کاظمی است عدالت است یا رذالت، وزارت پور محمدی و محسنی اژه ای و ریاست جمهوری احمدی نژاد و رهبری خامنه ای که همگی آمر ویا عامل قتلند چطور؟).

2-  باتشکیل سپاه پاسداران و کمیته و بسیج، ارتش را که پس از انقلاب، داشت به ارتش ملی، با ساخت دموکراتیک، تبدیل می شد،   گرفتار امثال  فیروز آبادی ها و نجارها  کرد. در راستای استحکام پایه های استبداد مذهبی ، جنگی را که با تجاووز عراق آغاز شده بود ادامه دادند در حالیکه پس از نه ماه از آغاز آن امکان پایان دادن  پیروزمندانه اش  فراهم شده بود. ادامه جنگ در جهت منافع آمریکا وانگلیس و اسرائیل(بنا به اعتراف آلن کلارک وزیر دفاع حکومت خانم تاچر) توان اقتصادی- نظامی دو کشور ایران و عراق را به تحلیل برد ونسلی را فناکرد.

3- اصرارو پافشاری بر دست یابی به انرژی هسته ای میلیاردها دلارهزینه روی دست مردم گذاشته است و اگر به ثمر برسد نتیجه آن نیروگاهی با تکنولوژی فرسوده روسیه است که در کشور زلزله خیزی چون ایران،عاقبت خوشی را نوید نمی دهد (البته مورد نظر حاکمان بر ایران فراتر از نیروگاه است) امروز علاوه بر، برفنا دادن میلیاردها دلار سرمایه مردم ایران، بی خردی و طبیعت بحران ساز مافیاهای حاکم، ایران رابا خطرجدی نیز مواجه کرده است.

4- با اعدامهای بدون محاکمه و یا محاکمه های چند دقیقه ای که از فردای انقلاب آغاز شد، خشونت طلبی، جای پیام صلح و دوستی را که انقلاب ایران با پیروزی گل بر گلوله به جهانیان داد ، گرفت.  کودتای خرداد شصت، اعدامهای دستجمعی وسپس کشتار تابستان شصت وهفت را درپی آورد تا به امروز که النصر بالرعب و بالتبع شکنجه وکشتارآزادیخواهان و دگر اندیشان، سیاست حاکمان شده است. فرصت نقشی که ایران به مثابه قلب طپنده حوزه بزرگ فرهنگ اسلامی برای گذار از جامعه هایی تحت سلطه به جوامع مردمسالار میتوانست لااقل در منطقه پر بحران خاور میانه ایفا کند بر فنا رفت. این خشونت طلبی به دولتهای سلطه جو بهانه و امکان استقرار درمنطقه را داد تا ایران را احاطه نمایند( امروز آمریکا ومتحدینش در عراق و افغانستان و عربستان و کویت و قزاقستان و...حضور فعال دارند).

5- باانقلاب فرهنگی، تعطیلی دانشگاهها وسپس سپردن دانشگاهها و مراکز آموزشی به کسانی که استحقاق واستعداد آن را نداشته و ندارند، تا جاییکه امروز ریاست دانشگاهها در اختیار باندهای مافیایی، بیسواد وعامل استبداد قرارگرفته است نظام آموزشی ما را با مشکلات فراوانی مواجه کرده است. آقای خمینی در یکی از سخنرانی های خود گفت اینها دانشگاهها را ویران و قبرستانها را آباد کرده اند. حال استبداد او و وارثانش کار را به جایی رسانده است که زندانها پراست از استاد و دانشجو که بجای نشستن بر نیمکت دانشگاه به منظورآموختن و پژوهش بر نیمکت تمشیت « شکنجه» مینشینند تا خواسته "بازجو" را برآورده کنند، اگر جان سالم بدر ببرند، با بدنی مجروح و ناقص بر میخیزند. به چه جرمی! آزادی خواهی. امروز قبرستانها به اندازه کافی فراوان و« آباد» شده اند.  واین کافی نیست دانشگاهها را هم قبرستان میکنند.

    خوانندگان حتما  نمونه های بسیاری از "فنا" وری های اجتماعی – سیاسی – فرهنگی واقتصادی جمهوری اسلامی  را میشناسند که از قلم افتاده اند.  ولی مهمترین چیزی که در این رژیم فنا شده که جبران نا پذیراست ودرحافظه تاریخی و وجدان جمعی ایران نقش بسته و فراموش شدنی نیست، فنا کردن جان انسانهای بیگناه وبیشمارو نسلی ازفرزندان این مرزوبوم وخدشه دار کردن کرامت انسانها است که اگر استبداد به فن آوری ای هم دست یابد در مقابل آن، ذره ای بیش نیست .

   اما آنچه مستبدین از آن غافلند این قاعده است که این "فنا"وری، نظام خود آنها را هم شامل خواهد شد.  نظام ولایت مطلقه فقیه سرنوشتی بهتراز فاشیسم ونازیسم واستالینسم و... نخواهد داشت و محکوم به فنا است.  از علائم آن میتوان به رهبری فردی چون خامنه ای و ریاست جمهوری احمدی نژاد وترس نظام ازجنبش عمومی اشاره کرد. رفتار عوامل نظام با زندانیان سیاسی از جمله احمد باطبی وخانواده ها و وکلای  آنها، رفتار با خانواده شهید اکبر محمدی و ... از این نمونه است .نظامی که ازمراسم ترحیم برای یک جوان دانشجوهراسناک است و اجتماع حتی شصت - هفتاد نفری آن را به وحشت می اندازد ، در خور صفت جمهوری است؟ آیا تاب وتحمل مقاومت در مقابل اجتماعات بزرگ را دارد؟ انصافا در "فنا"وری موفق نبوده است؟. نظام جمهوری اسلامی که بویی از جمهوریت نبرده است محکوم به فنا است.به قول معروف دیریا زود دارد اما سوخت وسوز ندارد. باورو همت جمعی میخواهد تا جنبش عمومی پایه پوسیده عصا را فرو ریزد .

jmpaknejad@yahoo.fr