فيروزه
بنى صدر
این مقاله در خرداد 1382 در روزنامه انقلاب اسلامی بچاپ
رسیده است
حكم
اعدام و ضرورت لغو آن
* اگر ثابت كنم
كه اين حكم نه فايده دارد نه لازم است، آرمان بشريت را پيروز گرداندهام - Beccariaروشنفكر
ايتاليائى قرن 18
در غرب، تاريخ
مبارزه براى لغو حكم اعدام در قرن 18 آغاز گشت و تا به امروز ادامه دارد. در سال
1781، پادشاه اتريش، تحت تأثير روشنفكرانى چون بكاريا Beccaria و "ولتر" Voltaireحكم اعدام را براى اولين بار لغو
كرد. در سال 1786، برادر او، حاكم "توسكان" Toscane در ايتاليا، قوانين مدنى را كه مبناى مجازات را اصلاح
مجرم و بازگشت او به زندگى عادى مىدانست، به اجرا گذاشت. پس از انقلاب فرانسه، در
سال 1791، عدهاى از نمايندگان مجلس، از جمله "روبسپير" Robespierre كه بعدها خود حكم اعدام شمار بسيارى از همرزمهاى سابقش
را امضا كرد، لايحهاى براى لغو حكم اعدام به رأى مجلس گذاشتند اما شكست خوردند و
تنها لغو شكنجه به تصويب رسيد. در قرن بيستم، مبارزه براى لغو حكم اعدام جهانى شد
و شمار كثيرى از كشورها، در اقدامهاى اوليه بعد از پيروزى آزادى و دمكراسى، حكم
اعدام را لغو نمودند. اولين اقدام اسپانياى دمكراتيك، لغو حكم اعدام توسط رفراندوم
قانون اساسى سال 1978 (براى تأكيد بر اهميت موضوع، لغو حكم اعدام در حقوق اساسى كه
در قانون اساسى قيد شده، آمد و نه در حقوق مدنى) بود. نيكاراگوئه در سال 1979،
كامبوج در سال 1989، آفريقاى جنوبى، در سال 1997، آذربائيجان در سال 1998 و ساحل
عاج در سال 2000 حكم اعدام را لغو كردند. در سال 2001، بيش از نيمى از كشورهاى
جهان حكم اعدام را يا از نظر قانونى لغو كردهاند يا در عمل ديگر به اجرا
نمىگذارند. در منشور حقوق بشر كه به تصويب كشورهاى اروپا در سال 2001 رسيد، حكم
اعدام در زمان صلح لغو گشت.
افسوس كه پس از انقلاب ايران، نه تنها مبارزهاى براى لغو حكم اعدام صورت نگرفت،
بلكه براى اثبات انقلابى بودن، شعار "اعدام بايد گردد"، از چپ و راست سر
داده شد و نادر كسانى بودند كه با اعتراض ابوالحسن بنى صدر به اولين اعدامها پس از
پيروزى انقلاب،- اعدام 4 تيمسار رژيم سابق در مدرسه رفاه-، همصدا شدند. تجربه نشان
داد كه گفته ابوالحسن بنى صدر در اعتراض به اين اعدامها واقعيت پيدا كرد: "با
بدترينها شروع مىكنند و با بهترينها تمام مىكنند." اعدام و شكنجه وسيله
برقرارى استبداد سياه گشت و حال، طبق آمار سال 2000 عفو بين المللى، ايران بهمراه
چين، عربستان سعودى و امريكا جز چهار كشورى است كه درآنها 88 درصد اعدامهاى اعلان
شده در جهان، صورت گرفتهاند. و باز ايران با جمهورى دمكراتيك كنگو، نيجريه،
پاكستان، عربستان سعودى، يمن و امريكا، جزء 7 كشوريست كه از سال 1990 بدينسو در
آنها، اعدام جوانانى كه در زمان ارتكاب جرم زير سن قانونى بودند، صورت گرفته است.
جديداً كنگو و پاكستان حكم اعدام را در اين مورد لغو كردند. در كشورهاى مسلمان، با
اينكه از حكم اعدام بعنوان يكى از مهمترين ابزار، براى برقرارى استبداد، استفاده
مىشود، مسئله حكم اعدام به ندرت در سطح جامعهها به بحث گذاشته و حتى در بين
مخالفان استبداد، كمتر سعى بر سلب مشروعيت از آن شده است. در كشورمان ايران، ماشين
اعدام در همان روزهاى اول انقلاب براه افتاد و پس از كودتاى خرداد 1360، وسعت
بىسابقهاى در تاريخ كشور بكار خود داد. آقاى خمينى و ملاتاريا، اعدام مخالفان را
عمده ترين وسيله براى بازسازى استبداد خود گرداندند. اما اگر جامعه ايرانى حساسيت
جدى و عميقى به حقوق همه انسانها، حتى مجرم ترين آنها نشان مىداد، آيا استبداد
مىتوانست با توسل به اعدام بازسازى شود و بهترين فرزندان اين مرز و بوم را به
جوخههاى اعدام بسپرد؟ انقلابى كرده بود كه همه جهانيان را شيفته معنويتى ژرف كه
از عمق دلها، جانها و هويت فرهنگى مردم ناشى مىشد، انقلابى كه گلوله را با گل
پاسخ مىداد، چطور نتوانست مانع ابزارى كردن خشونت بگردد؟! آيا علت اين نبود كه
ميزان حساسيت مردم نسبت به حقوق بشر و حكم اعدام به اندازه كافى بالا نبود؟ اگر چه
تحقيقى در باره نظر جامعه صورت نگرفته، اما وقايع اخير گواهى مىدهند كه هنوز
ميزان حساسيت درباره حكم اعدام و حقوق بشر بايد بيشتر گردد. بعنوان مثال، آقاى
خاتمى در تجليل از جلاد اوين، لاجوردى، ابائى نكرد به او لقب سردار و شهيد اسلام
بدهد و با اينحال در دوره دوم انتخابات رياست جمهورى، بخش مهمى از مردم و حتى
شمارى از قربانيان اين رژيم نيز به او رأى دادند؛ گرچه اكثر با موضع آقاى خاتمى در
باره آقاى لاجوردى مخالفت كردند و آن را سخنى دانستند كه از راه مصلحت بر زبان
آمده بود. اما آيا تا زمانى كه مصلحتى بالاتر از حقوق انسان وجود داشته باشد،
مىتوان به جامعهاى عارى از خشونت دست يافت؟ آيا مصلحت را از حق جدا كردن به از
بين بردن حق نمىانجامد و مصلحتهاى ديگرى را اجتناب ناپذير نمىسازد؟ آيا در
دمكراسيهاى نسبى غرب، سياسيون مىتوانند براحتى اينچنين از جلادها دفاع كنند؟ و
همچنين، در جنبش دانشجويى تير ماه 1378 بر ضد رژيم، متاسفانه شعار "اعدام
بايد گردد" شنيده شد. تاريخ گواه است كه رعايت حقوق بشر درگرو ميزان حساسيت
بالاى جامعه است. اگر جامعهاى، حتى جامعه دمكراتيك، به سرنوشت بدترينها، چه رسد
به سرنوشت بهترينها، حساس نباشد، بسرعت حقوق بشر بخطر مىافتد.
تحول به آزادى و برقرارى حقوق بشر نيازمند از مشروعيت انداختن تمام ابزارهاى
استبداد است و از آنجا كه حكم اعدام يكى از عمدهترين آنها است و در وطنمان به نام
خدا و دين اسلام اجرا مىشود، مطالعه در باره ضايعات اين حكم، كارى اساسى است.
باشد كه پس از سرنگونى رژيم استبدادى ملاتاريا، لغو حكم اعدام يكى از اولين
تصميمهاى جامعه ما بگردد، تا انشاالله نسلهاى آينده هرگز قربانى خشونتى كه بر
جامعه ما روا رفت، نگردند.
مغايرت اعدام با دين مسيح
در اروپا، اولين
مخالفان حكم اعدام بنام دين، با آن مبارزه كردند و يادآور شدند كه خداوند قتل را
به طور قطع بر انسان و همينطور بر نهادهاى جامعه ممنوع كردهاست:
- نخواهى كشت (فرمان ششم از ده فرمان)
- كسى كه خنجر مىزند، توسط خنجر از بين خواهد رفت" سنت ماتيو" (Saint
Matthieu,XXVI)
- بر ديگرى عملى را كه نمىخواهى با تو انجام دهند، مرتكب نشو Saint Matthieu)VII). تا قرن 5 ميلادى، مسيحيان كه هنوز به قدرت نرسيده
بودند، بر اين باور بودند كه خداوند قتل را بر آنها ممنوع كرده و بخاطر مخالفتشان
با صدور حكم اعدام و يا شركت در اجراى آن، ژولين، امپراتور روم، استخدام مسيحيان
را براى تصدى بعضى مشاغل غدغن كرد.
اراده حيات و مرگ با خداوند است
روشنفكران مذهبى
مانند ويكتور هوگو حيات را نعمت الهى مىدانستند: "تنها خداوند بر خاتمه آن
مىتواند اراده كند". ويكتور هوگو بر اين باور بود كه سه امر خاص خداوند
هستند و در قلمرو اختيار انسان نيستند: "بازگشت ناپذيرى، جبران ناپذيرى،
انحلال ناپذيرى." مى پرسيد: "چطور موجودى محدود ميتواند موجود محدودى
ديگر را به قتل برساند، زمان حيات كه بنظر مىرسد در تابوت خاتمه مىيابد، تا بى نهايت،
تنها خداوند صاحب آنست. يك برادر، هر چند جنايتكار، در انسانيت، برادر مىماند.
تنها خداوند است كه بر روز و ساعت مرگ حق تصميم دارد."
حق توبه
براى برخى از
روشنفكران دينى مسيحى، يكى از قوى ترين دلايل مخالفت با حكم اعدام، حق توبه است كه
خداوند آن را به همه بندههايش اعطا كرده است. سن مارتن Saint Martin مىنويسد:" عدالت واقعى، فرصتى مىدهد تا مجرم تقاص
كردهاش را پس دهد. سبعيت اعدام نيروى توبه را، كه عدالت خدائى مىتوانست به پاى
مجرم در آن دنيا بگذارد، از او مىگيرد". ژول سيمون Jules Simonمىنويسد حكم دو
هدف دارد: "تنبيه و توبه از گناه و رشد انسانيت. مىپرسند آيا زمان حكم
مىتواند ابديت باشد. اين ابديت يكى از دو مشخصه حكم را از بين مىبرد. توضيح
اينكه از دست رفتن فرصت توبه، منزه و بهتر شدن، تنبيه را بيش از حد ممكن سنگين
مىكند، زيرا جرمى دنيوى (temporelle) وجود ندارد
كه تنبيهى ابدى را بطلبد".
و داستايوسكى، در باره فرمان الهى - نخواهى كشت- چنين توضيح مىدهد: "تو حق
ندارى امكان بازخريد، حتى اگر بى نهايت كم باشد، را از مجرم بگيرى".
در 23 ژانويه 1978، كليساى فرانسه متنى در باره حكم اعدام انتشار داد. بعد از يادآورى
همكارى گذشته كليسا با پادشاهان، نقش كليسا در تفتيش عقيده (انكيزيسيون) و توجيه
حكم اعدام توسط روشنفكران مسيحى نظير سن توماس داكن d'Aquin
Thomas Saint،
چنين آمده است:"انسان روح و جسم است و اين انسان كه روح و جسم است مديون
خداوند است. انسان مسيحى نمىتواند قبول كند كه انسانى با خونسردى اين گفتگوى
رازدارانه بين انسان و خداوند را قطع نمايد. محكوم كردن انسانى به مرگ نفى امكان
تعالى جستن مجدد او است. براى انسان مسيحى، شك كردن در قدرت رحم الهى، در كليت و
جهانشمول بودن رستگارى و امكان تغيير است".
در سال 1977، واتيكان حكم اعدام را لغو كرد. اما موافقان حكم اعدام با اشاره به
سبعيت بعضى از جنايات، مدعى هستند كه اين انسانها غير قابل اصلاح و حذف آنها، براى
ممانعت از تكرار جنايت، لازم است. اما كدام انسان مىتواند ادعا كند علم پيشبينى
اصلاح شدن يا نشدن مجرم را دارد؟ آيا اين علم خدايى نيست؟ و آيا همانطور كه در
قرآن بتكرار آمده است، هدايت با خداوند نيست وخداوند هدايت هركس را به خود او
نسپردهاست؟ ناتوانائى انسان در پاسخ به اين سئوالها، به او اجازه نمىدهد خود را
قانع كند كه داراى حق كشتن است. همانطور كه آلبرت كامو Albert Camus،در كتابش، "تفكرى در باره حكم اعدام"،
مىنويسد: "بدون بى گناهى مطلق، قاضى والا وجود ندارد. همگى در زندگى خود بدى
كردهايم... عادل وجود ندارد، تنها قلبهاى كم و بيش محروم از عدل وجود دارند.
زندگى كردن به ما اجازه مىدهد از آن آگاه شويم و به اعمال خود كمى خوبى اضافه
كنيم تا بديهايى كه در دنيا انجام دادهايم را جبران كند. اين حق زندگى كه مصادف
با اقبال جبران است، حق طبيعى هر انسان است، حتى بدترين آن. بدترين جنايتكار با
پاكترين قاضى در كنار هم قرار مىگيرند، هر دو بى نوا و تنها. بدون اين حق، زندگى
اخلاقى بطور حتم امكان پذير نيست".
غير
انسانى بودن حكم اعدام
تورگنيو نويسنده
روسى قرن 19، پس از مشاهده اعدام يك جنايتكار در يكى از زندانهاى شهر پاريس،
مىنويسد: "از 12 شب تا 6 صبح كه قرار بود ما را به سلول زندانى ببرند،
نتوانستيم بخوابيم. صبحانه را قبول نكردم. روى سكوى گيوتين نرفتم، احساس يك گناه
ناشناخته بزرگ و يك شرم درونى در من اوج مىگرفت. بنظرم رسيد كه بين ما، شايد تنها
اسبهاى جلوى در زندان، كه راحت مشغول جو خوردن بودند، موجودات بى گناه هستند. هيچ
كس بين ما اين احساس را نداشت كه شاهد عملى است كه براساس عدالت اجتماعى انجام
مىگيرد". ويكتور هوگو، پس از مشاهده مراسم اعدام يك جوان، در رمان خود،
"روز آخر يك محكوم به مرگ" و داستايوسكى كه خود تجربه اعدام مصنوعى را
لمس كرده بود، عمق شكنجه روانى را توصيف كردهاند كه انتظار مرگ ايجاد مىكند.
داستايوسكى مىنويسد: "انسانى را كه شكنجه مىدهند، مجسم كنيد: رنجها، زخمها
و دردهاى جسمى، رنجهاى روحى را از ياد مىبرند، طورى كه تا مرگ، انسان تنها در جسم
خود رنج مىكشد. اما اين رنجها، بى رحمانه ترين رنجها نيستند. آن قطعيت كه در
ساعتى ديگر، در 10 دقيقه ديگر، در نيم دقيقه ديگر، در همين لحظه، روح از جسم بيرون
مىرود، زندگى انسانى خاتمه مىيابد و آنهم بطور غير قابل بازگشت، اين قطعيت، آن
رنج وحشتناك است. از همه وحشتناكتر، آن ربع لحظهاى ايست كه سر را روى چوب
مىگذارى و صداى فرود آمدن گيوتين را مىشنوى. وقتى يك جنايتكار به قتل رسانده مىشود،
حكم بىنهايت وخيم تر از آن جنايت است. كسى كه شبى توسط دزدانى در جنگلى سر بريده
مىشود، تا آخرين لحظه، اميد به نجات را حفظ مىكند. در حالى كه وقتى به مرگ قطعيت
داده مىشود، آن اميد كه مرگ را ده بار قابل تحمل تر مىكند، از آن محكوم رنج ديده
شده گرفته مىشود. چه كسى گفته است كه طبيعت انسان تحمل اين تجربه سخت، بدون آنكه
گرفتار ديوانگى شود، را دارد؟... نه نمىشود با انسان اينطور رفتار كرد... حكم
اعدام شكنجه است، شايد وحشتناكترين آن، زيرا يك شكنجه روحى غير قابل تحملى
است". و نيز، تولستوى Tolstoi، پس از آنكه
در شهر پاريس، شاهد اعدامى در ملاء عام گشت، نوشت:" شاهد جنايات زيادى در جنگ
و يا در قفقاز بودهام، اما اگر در حضورم انسانى را تكه پاره مىكردند، اينقدر غير
قابل تحمل نمىيافتم كه كشتن آنى يك انسان سرزنده و تنومند، با اندامى زيبا و
مجهز. آنجا اراده همراه تفكر نبود، حركت پر هيجان انسان بود اما اينجا، آرامش و
راحتى به حد شيك و پيكى در اجراى حكم اعدام است و در آن هيچگونه بزرگى وجود
ندارد". و در وطنمان ايران نيز، زندانيان رژيم ولايت مطلقه فقيه بر شكنجه
روانى كه بر محكومان به مرگ تحميل مىشود، شهادت داده و مىدهند. هزاران انسان
روزهاى متمادى شكنجه انتظار اعدام را لمس كردهاند و يا بعضاً قربانى اعدامهاى
مصنوعى گشتند و يا همرزمهايشان را در حضورشان اعدام كردهاند. چند نمونه از
شهادتهاى زندانيان رژيم خمينى را به نقل از كتاب پر ارزش "زندان" كه
توسط ناصر مهاجر ويراستار گشته است، را مىآورم (مطالعه آنرا به همه هموطنان توصيه
مىكنم تا هرگز خشونتى كم نظير كه به جامعه ما تحميل شد فراموش نشود و مهمتر از آن
هرگز تكرار نگردد):
-"حكمت را به همراه داوود و مدائن و فريدون اعظمى، سه شب پياپى جلوى جوخهى
اعدام مصنوعى مىگذاشتند. رفقاى آنها را اعدام مىكردند و آن سه را دوباره به سلول
باز مىگرداندند. چند ساعت كه مىگذشت، مىبردنشان بازجوئى. شب سوم كه دو همراهش
را اعدام كردند، موهاى حكمت يك سره سفيد شد..."
- در باره اعدامهاى دستجمعى سال 1367: "به حسينيه براى دار زدن برده مىشوند،
گروهى مىگريند، گروهى دشنام مىدهند و همه مىلرزند، اما لرزش خود را مخفى
مىكنند. برخى لبخند مىزنند. نوميدانه، و انتظار لحظهى آخر را مىكشند. بعضى از
نگهبان ها در اجراى حكم اعدام با هم رقابت مىكنند تا ثواب بيشترى ببرند. گروه
كمترى از آنها از مشاهدهى اين همه جسد احساس بىتابى و درد مىكنند، برخى از
زندانيان مىجنگند، حمله مىكنند و به شدت كتك مىخورند، مراسم اعدام به سرعت
اجراء مىشود. آخرين ضجههاى مرگ خاموش مىشود."
و حال خاطره يكى از دوستانم كه چند سال زندانى رژيم خمينى بوده را نقل
مىكنم:" 6 ماه در انتظار مرگ بسر بردم. هر شب كه در سلول باز ميشد منتظر
بودم كه مرا به جوخه اعدام ببرند. شبى اسم مرا صدا زدند. اطمينان داشتم كه نوبت من
رسيده... با همه خداحافظى كردم... من را بردند... خودم را براى مرگ آماده
مىكردم... در حياط زندان، خبر فوت مادرم را دادند... لحظهئى احساس آرامش كردم...
امشب مرگ بسراغم نيامده بود اما بعد به مادرم فكر كردم و در غم فرو رفتم... و هنوز
بعد از سالها آن لحظه آرامش، من را مىرنجاند..."
اما حكم اعدام تنها براى محكومين شكنجه نيست، براى خانواده محكوم و شاهدان اجراى
حكم هم، شكنجه است. "آلبرت كامو" Albert
Camusمىنويسد : "والدين محكوم با يك فاجعه ديرپا روبرو مىشوند كه آنها را
فراى هر عدالتى، تنبيه مىكند. انتظار يك مادر و يا پدرى طى ماههاى طولانى،
ملاقاتها و صحبتهاى مصنوعى كه لحظات كوتاه ديدار با محكوم را بايد با آن پركرد و
بالاخره صحنههاى اعدام، شكنجههائى هستند كه به خانواده مقتول تحميل نشدهاند.
احساسات خانواده قربانى هر چه باشد، آنان خواهان آن نخواهند بود كه انتقام تا اين
حد شديدتر از جنايت صورت گيرد و انسانهايى كه عميقاً شريك غمشان هستند را شكنجه
دهد".
نگرانى شديد قربانيان نسبت به سرنوشت بازماندگان و رنجهاى عميقى كه متحمل مىشوند
در وصيتنامههاى قربانيان استبداد ملاتاريا قابل لمس هستند. از جمله در كتاب
"زندان" آمده است :
- در وصيتنامه ايراندخت مهرپور مىخوانيم :"مادر خوب و پدر عزيزم و تمام
عزيزانى كه دوستتان دارم و دختر عزيزتر از جانم، مهرنوش كه از محبت مادرى و پدرى
محروم ماندى و اميدوارم كه دليل اين كمبود و محروميت را بفهمى و از من دلگير
نباشى... مامان جان و باباى عزيزم! خيلى دلم مىخواهد كه شما شاد باشيد...
در وصيتنامه محمد على صمدى مىخوانيم:" امروز، (خط خوردگى توسط ماموران) وصيت
نامه خويش را برايتان مىنويسم تا هم امروز به جوخهى اعدام سپرده شوم... پدرم،
مادرم، بر مرگ من نگرييد. دوستتان دارم و از شما مىخواهم كه بخاطر من و آخرين
خواستم بر خود صبر و بردبارى پيشه كنيد. نمى خواهم مرگ من مصيبت برايتان ببار آورد
و رنجتان دهد."
در كتاب "اوين" نوشته محمد جعفرى نيز چنين مىخوانيم: "تقديم به
روح پاك رشيد صدرالحفاظى، شهيد مظلوميكه بعد از اعدام، يكى از بازجويان ولايت فقيه
به خانوادهاش گفت: رشيد بىگناه اعدام شد و با اين جمله اخگرى برافروخت و بر قلب
اين پدر و مادر چنان داغى بر جاى گذاشت كه تا آخرين لحظه حيات التيام نخواهد
يافت..."
بدينترتيب، حكم اعدام ناقض دو اصل است : حق زندگى كه مبناى همه اصول اساسى ديگر
است و اصلى كه همه نوع شكنجه روحى و جسمى را محكوم و غدغن مىكند.
بازگشت
ناپذيرى حكم اعدام
بازگشت ناپذيرى
حكم كه با خطر قتل بىگناهى همراه است، براى شمارى از روشنفكران دينى و غيردينى به
خودى خود كافى است تا اين حكم لغو بگردد. سنت مارتين، Saint Martin، در سال 1797، مى پرسيد: "در كجا، انسانهاى
قانونگذار حق مرگ و گرفتن جان همتاى خود را يافتهاند، گرفتن چيزى كه قادر نيستند
باز گردانند؟" طرفداران حكم اعدام، خطر اعدام بىگناهى را مىپذيرند اما يا
نظير مستبدهائى چون خلخالى مىگويند كه: "اگر بىگناه بود به بهشت مى
رود" و يا نظير ويشينسكى، Vychinski در توجيه
جنايتهاى استالين، مدعى مىشوند: "وقتى حكم اعدامى را امضا مىكنيم، هيچوقت
نمىتوانيم مطمئن باشيم مقصرى را تنبيه مىكنيم، تنها در محدوده تخمينها، با ارائه
يك سرى حدسيات، از لحاظى..." همچنين طرفداران حكم اعدام مدعى هستند كه با
پيشرفت علم خطر قتل بىگناه نزديك به صفر شده است. اما بقول آبرت كامو CamusAlbert، "علمى كه مدعى است بىگناهى يا مجرميت را اثبات
مىكند، هنوز نتوانسته است كسانى كه بقتل مىرساند را دوباره زنده كند". بنا
بر تحقيقى كه در سال 1987 به چاپ رسيد، اعلام شد كه 23 بىگناه در كشور امريكا از
اول قرن تا سال 1985، اعدام شدهاند و بين سالهاى 1900 و 1985، 349 بىگناه محكوم
به اعدام گشتهاند. از سال 1976 كه دوباره حكم اعدام در شمارى از ايالات برقرار
گشت، 99 محكوم به اعدام بىگناه شناخته شدهاند و آزاد شدند. جمعاً اين قربانيان
800 سال را تحت تهديد اعدام دولت، در زندان گذراندهاند! در سال 2001، در يكى از
ايالات امريكا، ايلينوى، بعد از آنكه معلوم شد كه 13 بىگناه به اعدام محكوم
شدهاند، تصميم گرفته شد حكم اعدام تا مدت نا معلومى به اجرا گذاشته نشود.
بنا بر نسبيت انسان، او از اشتباه مبرى نيست. هم دادگاه، هم مجرم در اين نسبيت
شريك هستند. اما آيا حق اشتباه را مىشود به دادگاه داد و مجرم را از اين حق محروم
كرد؟ بقول آلبرت كامو Albert Camusآيا دادگاهى
مىتواند بگويد:" اگر شما را به اشتباه محكوم به مرگ كردم مرا بخاطر ضعفهاى
طبيعت مشتركمان ببخشيد؟ اما شما را، بدون توجه به اين ضعفها و به اين طبيعت، به
مرگ محكوم مىكنم؟"
مسئوليت مجرم و عدالت در حكم
آيا تنها مجرم
كاملاً مسئول است؟ تا چه حد جامعه شريك جرم است؟ احكام بلحاظ اينكه براساس نوع
جرم، شخصيت مجرم و شرايط زندگيش صادر مىشوند، بناچار نمىتوانند برابر باشند و با
مكان، زمان، رشد علمى، احساسات و روح قضات و ... تغيير مىكنند. براى مثال، در
امريكا سياهپوستان قاتل سفيدپوستان، بمراتب بيشتر محكوم به اعدام مىشوند تا سفيد
پوستان قاتل سياهپوستان. در تابستان 1991، براى اولين بار از سال 1944 ببعد، سفيد
پوستى قاتل سياهپوستى اعدام شد. بنا بر آمار سال 1991 سازمان عفو بين المللى،
تعداد سياهپوستان محكوم به اعدام 4 تا 11 برابر سفيد پوستان است. اكثر تحقيقات كه
توسط روانپزشكان، روانشناسان و جامعه شناسان انجام گرفتهاند، نشان مىدهند كه
محكومين اكثراً مردان جوان، خارجى، داراى قوه بيان ضعيف، معلومات كم و از طبقه
اجتماعى و اقتصادى محروم جامعه هستند. اين تحقيقات بر فطرى نبودن اين خصوصيات و
مسئوليت جامعه تأكيد مىكنند و نيز با آلبرت كامو Camus Albertهم عقيده هستند:
"گفتن اين كه انسانى بايستى مطلقاً از عضويت جامعه محروم و از زندگى ساقط شود
زيرا بطور مطلق بد است بمعنى آنست كه جامعه مطلقاً خوب است، سخنى است كه هيچ عاقلى
امروز نمىتواند به آن باور داشته باشد". و در همان نوشته، "تفكر در
باره حكم اعدام"، كه در سال 1957 بچاپ رسيد، در باب مسئوليت جامعه مىنويسد:
"درصد مسئوليت الكل در قتلهاى خونين باورنكردنى است. وكيلى نقش آن را در 60
درصد قتلها و دكتر لاگريف Lagriffeبين 41 تا 72 درصد تخمين مىزند. تحقيقى كه در سال 1951
در زندان حومه پاريس انجام گرفته، نشان مىدهد كه بين زندانيهاى جرائم عمومى، 29
درصد الكلى و 24 درصد فرزندان الكلى هستند. و بلاخره، 95 درصد قاتلين كودك الكلى
هستند. در كنار اين ارقام يك رقم جالبترى را مىشود مشاهده كرد: سود يك توليد
كننده الكل در سال 1953، 410 ميليون فرانك بوده است. مقايسه اين ارقام اجازه
مىدهند كه به اطلاع سهامداران اين توليدكنندگان و نمايندگان مجلس مدافع منافع
الكل اطلاع داده شود كه يقيناً بيشتر از آنچه فكر مىكنند، كودك كشتهاند."
غير از آن، هنوز براى روانپزشكان و روانشناسان راز كشش به مرگ همچنان باقى است. در
دادگاهى كه براى قاتلى، حكم اعدام درخواست شده بود، يكى از روانپزشكان براى قضات
داستان اوليويه Olivier را كه
بچهاى را بصورت فجيع كشته بود، يادآورى كرد. با همكارانش، او را معاينه كرده و
هيچگونه مشكل يا تزلزل روانپزشكى را در او تشخيص نداده بودند. اوليويه Olivierاعدام شد.
بعداً، در مغز او آسيبهائى مشاهده شدند كه علم آن روز نتوانسته بود آنها را تشخيص
بدهد.
شخصيت
دژخيم
در صورت لغو
نشدن حكم اعدام، استخدام دژخيم توسط دولت اجتناب ناپذير است. در تاريخ بشريت،
ستودن دژخيم، حتى دژخيمى كه بنام اجراى حكم الهى، يا جامعه... مرتكب قتل مىشود،
نادر است. برعكس از ضعفهاى شخصيتى آنان فراوان نوشته شده است. نويسنده انگليسى،
ديكنس، Dickens مىنويسد: "اگر اعدام به
تقوى راه مىبرد، پس دژخيم مىبايد مقدس باشد. اما همان كسانى كه پاى جوخه اعدام
به محكوم دست مىدهند، مثل وبا از دژخيم فرار مىكنند. در واقع، بخاطر دارم كه در
فرانسه، خرافات در مورد دژخيم بر سر زبانها و او مطرود جامعه بود. به من ياد
مىدادند كه نان را برعكس نگذارم زيرا نانوا همان كار را با نان دژخيم مىكند، تا
نانهاى ديگر را آلوده نسازد". بلا ژوست Bela Just،
پدر روحانى، كه بيش از 30 محكومان به اعدام را، در لحظات پايانى عمر، همراهى كرده
بود، مىگفت: "طرز صحبت دژخيمها، در بى رحمى و بىادبى، چيزى كمتر از طرز
صحبت اوباش ندارد". دژخيم معروف انگليسى، آقاى آلبرت پير پونت PierrepointAlbertكه به دعوت
كميسيون سلطنتى در باره مسئله اعدام، در 2 نوامبر 1950، شهادت مىداد، در باره
تعداد انسانهائى كه به دار آويخته بود، گفت:" چند صد نفرى". به سئوالهاى
ديگر چنين جواب مىداد:
-" لحظات سختى داشتهايد؟
- يكبار در طول تمام دوره زندگى شغلىام.
- چه پيش آمده بود؟
- بى ادب بود. با او شانس نياورديم. انگليسى نبود، جاسوس بود. سر و صداى عجيب
غريبى مىكرد... بلى خارجى بود و من شخصاً توجه كردم كه انگليسها خود را بهتر از
ديگران نگاه مىدارند...
- آيا وظيفه شما بطور خاص آزار دهنده است و يا عادت كردهايد؟
- نه حالا عادت كردهام.
- هرگز متاثر نمىشويد؟
- نه". و به اين سؤال كه آيا اعدام زن امرى آزار دهنده است يا نه؟ چنين پاسخ
داد:" ابداً."
چنين بىرحمى را در صحبتهاى يك كمك دژخيم فرانسوى نيز مشاهده مىكنيم. سفرهايش به
شهرستانها براى اجراى حكم را چنين وصف مىكند: "وقتى سفر مىكرديم، واقعاً
لحظات خنده بود. تاكسىها براى ما بودند، رستورانهاى خوب براى ما بودند". در
مورد زبر دستى دژخيم مىگويد:"اين لوكس را مىتوانستيم داشته باشيم كه مشترى
را با موهايش بكشيم". و در باره شخصيت همكار جديد:" دژخيم جديد ديوانه
گيوتين است. بعضى وقتها تمام روز و روزهاى پياپى، نشسته روى صندلى، آماده، كلاه به
سر، پالتو به تن، منتظر احضاريه وزارت مىماند".
در 5 فوريه 2003، ياداشتهاى دژخيم دولت فرانسه، بين سالهاى 1885 و 1939، به 100000
يورو در حراج بفروش رسيد. او كه وارث خانوادهاى بود كه از اواخر قرن 17 داراى
همين شغل بودهاند، در طول مدت فعاليتش، 395 سر بريده است. ناشر خريدار به خبرنگار
روزنامه لوموند دلايل خريدش را چنين توضيح داد:"من از نسل بدنتر Badinter(يكى از مبارزين سرسخت براى لغو حكم اعدام و وكيلى
برجسته كه تعدادى مجرم را از حكم اعدام نجات داده است) هستم. انتشار اين يادداشتها
براى نشان دادن آنست كه ما به كشورى تعلق داريم كه تا زمانى نه چندان دور، انجام
اين چنين اعمالى را مىپذيرفت ".
اما در ايران، آقاى لاجوردى، جلاد اوين، قبل از آنكه به اعمال دهشتناكش شهادت
بدهد، بقتل رسيد. اين چند سطر به نقل از كتاب اوين گواه شخصيت او هستند:" صبح
زود آمدند و همه اتاق را به صف كردند. چشم بند زديم و از بند خارج شديم... دستهام
كه در هوا معلق بودند، با چيزى تماس پيدا كرد. به آن آويزان شدم. اول نفهميدم كه
چه بود. بعد متوجه شدم كه دو پاست. صف به هم خورده بود. بقيه هم مثل من تلو تلو
مىخوردند. يك لحظه از زير چشم بند نگاه كردم. قلبم ايستاد. از وسط اجساد به دار
آويخته ما را رد مىكردند. چهرههاى اجساد سفيد بود. چشمان شان از حدقه بيرون زده
بود. پاسدارهاى دور و بر، غش غش مىخنديدند. دوباره ما را جمع و جور كردند و به
سمت جلو راه انداختند. كمى كه رفتيم، ايست دادن. بعد دايره وار همه را كنار هم
ايستاندند. گفتن: چشم بندها را بردارين. برداشتيم، موسى خيابانى و اشرف ربيعى و
چند نفر ديگر روى زمين افتاده بودند. لاجوردى شروع به سخنرانى كرد. از پيروزى سپاه
گمنام امام زمانش گفت. همان طور كه حرف مىزد با نوك پا به اجساد هم مىزد.
سخنرانىاش را با اين جمله تمام كرد: هر كه تواب واقعييه وقتى از جلوى اجساد رد
مىشه، بايد به اون ها تف بندازه..."
در اكثر جوامع، اگر نه در تمام، دژخيم از علنى كردن شغلش امتناع مىورزد و غالباً در
جامعه منزوى است. مطالعه تأثيرات سوء چنين شغلى بر روح و جسم انسانها كمتر انجام
گرفته اما آنچه مسلم است، در جامعه، با ديد منفى در دژخيم نگريسته مىشود. بقول
آلبرت كامو Albert Camus" آن
درس زيبا و با صلابت (اعدام)، كه توسط قانونگذارهاى ما تصور شده است، قطعاً يك
تأثير حتمى دارد: سوق دادن به انحطاط صفت انسانى و عقلانيت يا از بين رفتنشان، در
آنها كه مستقيماً، در اين كار، همكارى مىكنند. مىگويند موجودات استثنائى هستند
كه در اين انحطاط رسالت پيدا كردهاند؟" اما جامعه، چرا همان برخورد با قاضى
يا با نهاد مسئول صدور حكم اعدام و با دژخيم مسئول اجراى آن، را نمىكند؟ در
سنجشهاى افكار كه در فرانسه صورت گرفتهاند، وقتى از افرادى كه موافقتشان را با
اعدام ابراز مىكردند، سؤال مىشد آيا موافق هستيد انسانى را به بريدن به دو تكه
محكوم كنيد؟ - سؤالى كه وكيل معروف فرانسوى، روبرت بادنتر Robert Badinter، در دفاع از محكومين به مرگ از قضات مىكرد-، اكثر
جوابها منفى بودند. اين تفاوت برخورد بين صدور حكم اعدام و اجراى حكم اعدام در
افكار عمومى غرب، در قرن 19، بر اثر پيشرفت در كار دفاع از حقوق بشر، بوجود آمد و
دولتها را ناگزير كرد به مرور زمان، صحنههاى اعدام را در خفا نگاه دارند. در
فرانسه، آخرين اعدام در ملاء عام در سال 1939 انجام گرفت. چاپ عكسهاى اعدام با
عكسالعمل شديد دولت روبرو شد و تصميم گرفته شد كه اعدامها ديگر در ملاء عام صورت
نگيرند. تا قبل از آن در اروپا، اعدامها به صحنه تماشاى مردم تبديل مىشدند. براى
مثال، در انگليس، در سال 1807، جميعت 40000 نفرى به تماشاى صحنه اعدام دو نفر جمع
شده بود. تنها افراد طبقات پائين به تماشا نمىآمدند، براى افراد متمول جاهاى خوب
پيش بينى شده بود. بالكنها به بهاى گران كرايه مىشدند. زنان اشراف براى ديدن
محكوم در سلولش صف مىبستند... مادرها فرزندانشان را مىآوردند...
هدف مجازات
موافقين حكم اعدام براى مجازات سه خاصيت مىشمارند : تنبيه، حفاظت جامعه از طريق
از بين بردن مجرم و از طريق نقش آموزشى كه اعدام براى جامعه دارد و جبران يا باز
خريد مجرم (amendement) مجرم. سن
توماس داكن d'Aquin Thomas Saint، روحانى روشنفكر مسيحى قرن 13، مىنوشت: "كشتن
گناهكار، اگر او به جامعه ضرر مىرساند و خطرناك است، نه تنها مجاز بلكه لازم
است" و از قول ارسطو ادامه مىداد:" انسان بد بدتر و ضررش بيشتر از يك
حيوان است".
مجازات از ديد نفع گرائى utilitarisme
نقش و هدف
مجازات بنا بر نظر نفع گرايان، پيشگيرى از وقوع جرم است. پس اگر از ترس مجازات،
جرم نبايد انجام بگيرد، اين ترس لذتى كه از جنايت پديد مىآيد را بايد بتواند پس
بزند. در رد اين نظريه، دو دليل ارائه شدهاند:
- براى اينكه اين ترس در جامعه نقش پيدا كند، بناچار، زجرهايى كه به محكوم تحميل
مىشوند را، بايستى بروشنى تمام، به جامعه عرضه كرد، اعدامها را به تماشاى عموم
گذاشت...
- از نظر علمى نقش بازدارنده اعدام در هيچ زمان و مكانى ثابت نشده است. براى مثال،
در امريكا، رشد جنايت روزافزون است. در سال 1991، 25000 جنايت صورت گرفته و اين
تعداد از سال گذشته، 1560 مورد افزايش يافته است. مجلهاى، آن سال را، سال مرگ
ناميد. با وجود حكم اعدام در اين كشور، جنايات 4 تا 9 برابر بالاتر از كشورهاى اروپائى
است و بين سالهاى 1985 تا 1991، 25 درصد افزايش يافته است. در سال 1990 ، 438 23
نفر قربانى جنايت شدهاند (ميزان قتل 100000/ 94 ساكنان). در كانادا كه حكم اعدام
در سال 1976 لغو شده و در 30 سال قبل از آن، اعدامى صورت نگرفته است، ميزان جنايت
100000/ 22 ساكنان است. امريكا بالاترين جمعيت زندانى را در دنيا دارد. به ميزان
هر 100000 ساكنان امريكائى، 274 زندانى وجود دارد. در سال 1970 اين ميزان 100000/
96 بود. در فرانسه، حكم اعدام در سال 1981 لغو شد و ميزان جنايت افزايش پيدا نكرد.
بر عكس در ايران، اعدام براى به اصطلاح مبارزه با مواد مخدر همه روزه صورت مىگيرد
و با اينحال از ميزان مصرف و تجارت مواد مخدر كاسته نشده است. در چين، مرتب حكم
اعدام در ملاء عام براى به اصطلاح نقش آموزشى آن، به نمايش گذاشته مىشود اما تمام
آمار بر افزايش فساد و جنايت گواهى مىدهند. در سال 1988، تحقيقى كه به درخواست
سازمان ملل انجام گرفته بود، به اين نتيجه رسيد:" تحقيقات به ما امكان ندادند
از نظر علمى ثابت كنيم كه اعدامها نقش پيشگيرى بالاترى از حبس ابد را دارند. امكان
آن ضعيف است كه چنين سندهايى در آينده نزديك مشاهده شوند. بطور عمومى، وقايع پيش
فرض نقش بازدارنده اعدام را تائيد نمىكنند". و پروفسور روانپزشك فرانسوى
روما جون Roumajonمىگويد: "قاتل يا فكر مىكند از پليس مىتواند فرار كند و قتل را مرتكب
مىشود يا مىترسد كه او را دستگير كنند و از آن صرف نظر مىكند. اما، نوع مجازات،
اعدام يا حبس ابد، تأثير ضعيفى دارد. آنچه براى قاتل خون سرد تعيين كننده است،
اعتقاد به عدم دستگيرى او است نه نوع مجازات. و اما قتلهاى شديداً وحشتناك، آنها
كه احساسات را جريحه دار مىكنند و انسان را منقلب مىسازند، آنها اكثراً غير قابل
توضيح هستند".
مجازات
از ديد ترميم
غرب بيش از پيش
با شكست مجازات بر اصل تنبيه مواجه است: تعداد زندانيان به سرعت افزايش پيدا
مىكند و آنان اكثراً نه تنها در زندان امكانات رشد و تغيير را پيدا نمىكنند بلكه
پس از خروج از زندان، با بحرانهاى عديدهاى روبرو مىشوند كه بعضاً بازگشت به
زندان را به آزادى ترجيح مىدهند. از اين روست كه محققين و روشنفكران خواستار تحول
مجازات بر اصل تنبيه به مجازات بر اصل ترميم شدهاند. مهمترين ضايعاتى كه مجازات
بر اصل تنبيه ببار مىآورد، موارد زير هستند:
- سعى در مخفى كردن حقيقت: زمانى كه اصل بر تنبيه است و تنبيه تا مرگ هم مىتواند
پيش برود، طبيعتاً مجرم سعى بر پنهان كردن حقيقت مىكند، حالت دفاعى مىگيرد و
كمتر به مسئوليتش در جرم مىتواند بيانديشد. دادستان نيز بايستى زمان و مخارج
بسيارى صرف كشف حقيقت كند. در مجازات بر اصل ترميم، روشن شدن حقيقت و پى بردن به
عناصرى كه موجب جنايت شدهاند اساسى هستند از جمله بدينخاطر كه انكار حقيقت يا
روشن نشدن آن، دومين ضربهئى است كه به قربانى وارد مىشود. در صورتى كه روشن شدن
حقيقت در منظر عام و بصورت رسمى، اولين قدم ترميم قربانى است.
- در قضاوت بر اصل تنبيه، همه كوششها بر شيطانى كردن مجرم است تا تنبيه در حد مرگ
موجه گردد. بنابراين، جامعه شناختى ناقص از مجرم پيدا مىكند و كمتر به مسئوليت او
و به نابسامانيهاى اجتماعى پى مىبرد. اما تا زمانى كه مجرم و جامعه بر واقعيت
آگاه نگردند، ضعفها و مسئوليتها را درك نكنند، در صدد ترميم آنها نمىتوانند
باشند و نخواهند بود و مهمتر از آن، از مانع شدن از تكرارشان ناتوان خواهند ماند.
- القا اين تصور در مجرم كه با گذراندن دوران محكوميت، كيفر خود را به جامعه باز
پس داده است، در صورتى كه تا زمانى كه مجرم به مسئوليتش پى نبرد و در صدد اصلاح
خود نگردد ، خطر تكرار جرم بالا ست. در مجازات بر اصل ترميم، مجازات نسبت به
حقيقتى كه بيان مىشود و ميزان ترميم كه مجرم متحمل مىشود در رابطه است. يقيناً
مخارج انسانى و مادى آن كمتر است و ميزان خشونت در جامعه را كاهش مىدهد.
- زمان مجازات بر اصل تنبيه، گذشته است. جرمى در گذشته انجام گرفته است كه با چند
سال زندان يا با اعدام تنبيه مىگردد. در مجازات بر اصل ترميم، شناخت گذشته براى
ساختن آينده است. در واقع تا زمانى كه مجرم جرمش را انكار كند، نه تنها نمىتواند
با قربانى و جامعه ارتباط برقرار كند بلكه ترميم را امكان ناپذير مىكند. در صورتى
كه با بازگو كردن حقيقت، با اعتراف به ضربههائى كه به قربانى و جامعه وارد كرده و
سعى بر ترميم آنها، مجرم امكان پيدا مىكند تا دوباره با قربانى و جامعه ارتباط
برقرار كند و آيندهئى را با هم بسازند. اعتراف به جرم نيز اولين و شايد مهمترين
قدم در راه بازسازى مجرم است.
بيان قرآن
بلحاظ اينكه اكثريت جامعه ما مسلمان است و استبداد
سياه ملاتاريا بنام دين حاكم است و جنايت مىكند، ضرور دانستم تا بيان قرآن را
درباره حكم اعدام بياورم تا تضاد اين رژيم با دين روشن گردد. در قرآن، حيات انسان
در شمار والاترين ارزشها است. كشتن يك انسان كشتن انسانيت است:
"هر كس مؤمنى را بعمد بكشد مجازات او آتش جهنم است كه در آن جاويد معذب خواهد
بود. خدا بر او خشم و لعن كند و عذابى بسيار شديد مهيا سازد" (سوره النسا آيه
93) "اى اهل ايمان مال يكديگر را به ناحق نخوريد مگر آنكه تجارتى از روى رضا
و رغبت كرده و يكديگر را نكشيد كه البته خدا بسيار بشما مهربان است" (سوره
النسا آيه 29) "و بخوان برآنها بحقيقت و راستى حكايت دو پسر آدم (قابيل و
هابيل) را كه تقرب بقربانى جستند از يكى پذيرفته و از آن ديگرى پذيرفته نشد (قابيل
ببرادرش هابيل كه قربانيش قبول شد) گفت من ترا البته خواهم كشت (هابيل) گفت (مرا
گناهى نيست) كه خدا قربانى متقيان را خواهد پذيرفت" (سوره المائده آيه 27)
"اگر تو بكشتن من دست برآورى من هرگز بكشتن تو دست دراز نخواهم كرد كه من از
خداى جهانيان ميترسم" (سوره المائده آيه 28) "من خواهم كه گناه كشتن من
و گناه مخالفت تو هر دو بتو بازگردد تا تو اهل آتش جهنم شوى كه آن آتش جزاى
ستمكارانست" (سوره المائده آيه 29) "آنگاه پس از اين گفتگو، نفسش او را
بر كشتن برادرش ترغيب نمود تا او را بقتل رساند و بدين سبب از زيانكاران گشت"
(سوره المائده آيه 30) "آنگاه خدا كلاغى را برانگيخت كه زمين را بچنگال گود
نمايد تا باو بنمايد كه چگونه بدن مرده برادر را زير خاك پنهان سازد. (قابيل) با
خود گفت واى بر من آيا من از آن عاجزترم كه مانند اين كلاغ باشم تا جسد برادر را
زير خاك پنهان كنم پس از اين كار سخت پشيمان گشت" (سوره المائده آيه 31)
"بدين سبب بر بنى اسرائيل چنين حكم نموديم كه هر كس نفسى را كه قتلى نكرده
بكشد مانند آنست كه همه مردم روى زمين را بكشد و هر كس نفسى را حيات بخشد بدان
ميماند كه همه مردم روى زمين را حيات بخشيده باشد" (سوره المائده آيه 32).
برداشت Albert Camus از تورات، در آنجا
که به كشته شدن هابيل توسط قابيل مىپردازد، به بيان قرآن نزديك است:
" قابيل به قتل نرسيد تا در ديد همه انسانها، مورد سرزنش بگردد. اين درسى است
كه مىبايد از تورات بگيريم". جز اينكه در بيان قرآن، قابيل از آن رو كه درپى
جنايت، پشیمان گشت و گرفتار غذاب وجدان شد، هشدارى دائمى شد به همه انسانها
تا كه پيش از ارتكاب جنايت، عذاب وجدان ناشى از جنايت، در نظر مجسم كنند. در قرآن،
رويه عمومى بر اينست كه هر جرمى پاداشى برابر دارد اما تخفيف و عفو بهتر است:
"جزاى هر زشتكارى، زشتكارى برابر آنست اما پاداش آن كس كه عفو و صلح مىكند،
نزد خدا است. همانا خداوند ستمكاران را دوست نمىدارد". (شورى آيه 40). اين
اصل در هر مجازات، تكرار مىشود. در حقيقت، سقف مجازات معين مىشود اما چون اصل بر
"عفو بهتر است" و رعايت اصول حاكم بر قضاوت، از جمله، جبران و مرمت است،
مبناى قانون گزارى و قضاوت تعيين مجازات پائينتر از سقف مقرراست. از اين رو،
بسيارند حقوقدانان مسلمان كه به استناد آيات قرآن، مجازات اعدام را روا نمىدانند:
در مورد قتل غير عمد، قصاص و اعدام قاتل مجاز نيست. در مجازات به ديه اكتفا بايد
كرد و اين ديه را نيز وارثان مىتوانند ببخشند:
"هيچ مؤمنى را نرسد كه مؤمنى را بقتل رساند مگر آن كه به اشتباه و خطا مرتكب
آن شود و در صورتيكه بخطا هم مؤمنى را كشت بايد بكفاره اين خطا بنده مؤمنى آزاد
كند و خونبهاى آن را بصاحب خون تسليم نمايد مگر آنكه ديه را ورثه به قاتل ببخشد و
اگر مقتول با آنكه مؤمن است از قومى است كه با شما دشمن و محاربند در اين صورت
قاتل (ديه ندهد) ليكن بر اوست كه بنده مؤمنى را آزاد كند و اگر مقتول از قومى است
كه ميان شما و آن قوم عهد و پيمان برقرار بوده پس خونبها را بصاحب خون پرداخته و
بنده مؤمنى بكفاره نيز آزاد كنيد و اگر بندهاى نيابيد بايستى دو ماه متوالى روزه
داريد. اين توبه ايست كه از طرف خدا پذيرفته است و خدا آگاه و بصير و حكيم
است" (سوره النسا آيه 92) در مورد قتل عمد قصاص جايز است اما خداوند هميشه
دعوت به عفو مىكند و براى شخصى كه راضى به عفو باشد وعده بخشش گناههايش را
مىنمايد. در واقع خداوند مىگويد قاتل مستحق مرگ است اما انسان را دعوت به گذشت
مىكند:
"بگو اى پغيمبر بيائيد تا آنچه خدا بر شما حرام كرده همه را بيان كنم در
مرتبه اول اين كه شرك بخدا بهيچوجه نياوريد و ديگر اينكه درباره پدر و مادر احسان
كنيد، ديگر اولاد خود را از بيم فقر نكشيد ما شما و آنها را روزى ميدهيم، ديگر
بكارهاى زشت آشكار و نهان نزديك نشويد و نفسى را (كه حرام كرد) جز بحق بقتل
نرسانيد، شما را خدا بدان سفارش نموده باشد كه تعقل كنيد (تا از روى عقل و فهم كار
بنديد و سعادت يابيد)" (سوره 6 النعام آيه 151) "اى اهل ايمان براى شما
حكم قصاص كشتگان چنين معين گشت كه مرد آزاد را در مقابل آزاد و بنده را بجاى بنده
و زن را به زن قصاص توانيد كرد و چون صاحب خون از قاتل كه برادر دينى اوست بخواهد
در گذرد بدون ديه يا با گرفتن ديه كاريست نيكو پس ديه را قاتل در كمال رضا و
خشنودى ادا كند در اين حكم تخفيف و آسانى امر قصاص و رحمت خداوندى است پس از اين
دستور هر كه از آن سركشى كند (و به قاتل ظلم و تعدى روا دارد) او را عذاب سخت
خواهد بود" (سوره بقره آيه 178) "و شما را در قصاص زندگانى است اى
خردمندان تا مگر بپرهيزيد، شايد از خداوند بترسيد" (سوره بقره آيه 179).
"و در تورات بر بنى اسرائيل حكم كرديم كه نفس را در مقابل نفس قصاص كنند و
چشم را مقابل چشم و بينى را به بينى و گوش را به گوش و دندان را بدندان و هر زخمى
را قصاص خواهد بود پس هرگاه كسى بجاى قصاص به صدقه راضى شود نيكى كرده و كفاره
گناه او خواهد شد" (سوره المائده آيه 45).
"و اگر بشما كسى عقوبت و ستمى رسانيد شما بايد بهمان اندازه آنها را عقوبت
كنيد و هر آينه صبر كنيد خير است براى صابران" (سوره النحل 16 آيه 126).
"و هرگز نفس محترمى كه خدا قتلش را حرام كرده مكشيد مگر آنكه بحكم حق مستحق
قتل شود و كسيكه خون مظلومى را بنا حق بريزد ما به ولى او حكومت و تسلط بر قاتل
داديم پس (در مقام انتقام) آن ولى در قتل و خونريزى اسراف نكند كه او از جانب ما
مؤيد و منصور خواهد بود" (سوره الاسرا 17 آيه 33).
لازم به ياد آورى است كه قانون قصاص در زمان خود چه براى بنى اسرائيل چه براى
اعراب، بر اصل كاهش و محدود نمودن خشونت بوده است زيرا كشتن فردى از قبيلهئى، به
انتقام و كشتن بسيارى از افراد قبيله مىانجاميد. و مشاهده مىشود كه در تمامى اين
آيات، اصل بر كاهش مجازات است و خداوند دعوت به صرف نظر از كشتن مىكند و به
بخشنده وعده پاداش مىدهد.
و در قرآن، آيات بى شمارى در مورد رحمت خداوند و دعوت به توبه آمده است. به قاتل
هم حق توبه داده شده و خداوند در صورتى كه قاتل در تلاش براى ترميم باشد به او
وعده رحمت مىدهد:
"آنهائى كه از مال خود به فقرا در حال وسعت و تنگدستى انفاق كنند و خشم و غضب
فرو نشانند و از بدى مردم در گذرند و خدا دوستدار نيكوكاران است" (سوره آل
عمران آيه 134). "نيكان آنها هستند كه هرگاه كار ناشايسته از ايشان سرزند يا
ظلمى به نفس خويش كنند خدا را بياد آرند و از گناه خود بدرگاه خدا توبه و استغفار
كنند (كه ميدانند) جز خدا هيچ كس نميتواند گناه خلق را بيامرزد. و آنها هستند كه
اصرار در كار زشت نكنند چون بزشتى معصيت آگاهند" (سوره آل عمران آيه 135).
"باز هم خدا بر آنانكه از روى جهالت و نادانى عمل زشتى انجام داده و سپس
بدرگاه خدا توبه كرده و اصلاح كنند، بعد از توبه، خدا آمرزنده و مهربانست"
(سوره النحل آيه 119). "و آنان هستند كه با خداى يكتا كسى را شريك نمىخوانند
و نفس محترمى را كه خدا حرام كرده بقتل نمىرسانند وهرگز گرد عمل زنا نميگردند كه
هر كه اين عمل كند كيفرش را خواهد يافت" (سوره الفرقان آيه 68) "و عذابش
در قيامت مضاعف شود و با ذلت و خوارى، به دوزخ مخلد شود" (سوره الفرقان آيه
69) "مگر آن كسانيكه از گناه توبه كنند و با ايمان بخدا عمل صالح بجاى آرند
پس خدا گناهان آنها را بدل به ثواب كند كه خداوند در حق بندگان بسيار آمرزنده و
مهربانست" (سوره الفرقان آيه 70) و "هر كس توبه كند و نيكوكار شود البته
توبه اش بدرگاه خدا خواهد رسيد" (سوره الفرقان آيه 71).
همانطور كه در كتاب حقوق بشر در اسلام نوشته ابوالحسن بنىصدر آمده است، هدف
مجازات در قرآن بر وفق اصل جبران و ترميم است (صفحه 65):
"حداكثر مجازات عمل به مثل است. تجاوز از آن، ظلم است. رهبرى جامعه اسلامى
بايد ارزش كردن عفو و متناسب با تحول جامعه بر وفق اصل جبران و ترميم زمينه تخفيف
مجازات را فراهم آورد". بدينسان، در 14 قرن پيش، قرآن سخن از اصول ترميم و
جبران مىكند كه هنوز كه هنوز است نه در شرق نه در غرب به آن عمل نمىشود. تنها در
آفريقاى جنوبى پس از آپارتيد، قضاوت بر اصل ترميم، به همت نلسون ماندلا و عالى
جناب دسمون توتو، تجربه و عملى گشت. اين تجربه موفق، در جهان، مورد مطالعه و
ارزيابى روشنفكران و مبارزان بر ضد حكم اعدام شد و حال، بيش از پيش، براى تحول
قضاوت بر اصل تنبيه به قضاوت بر اصل ترميم كوشش مىشود. همانطور كه ابوالحسن بنى
صدر مىنويسد:
" تغيير پايه زور به پايه عدم زور كه جامعه در جريان رشد بدان موفق مىشود،
شرائط كاملاً متفاوتى را بوجود مىآورد كه در آن، جامعه فكر واپسگراى انتقام از
عضو خطاكار خود را رها مىكند و انديشه جبران و ترميم خطا را مىپذيرد" (حقوق
بشر در اسلام).
استفاده سياسى از حكم اعدام
چه در غرب چه در شرق، چه در گذشته و چه در حال، ازحكم
اعدام استفاده سياسى شده و مىشود. در دمكراسى يونان قديم، سقراط به جرم پشت پا
زدن به سنت، محكوم به مرگ مىشود. حضرت عيسى كه بر ضد روحانيت يهود كه دين را
تبديل به يك رشته سنت كرده و مردم را دعوت به اطاعت كور كورانه مىكردند، مبارزه
كرد. او، از جمله به جرم سنت شكنى، محكوم به اعدام گشت. اما اگر در تاريخ
استبدادهاى جهان، استفاده از حكم اعدام توسط قدرت رايج بوده، شاهد آن هستيم كه در
دمكراسيهاى نسبى غرب نيز، حكم اعدام وسيله نزاع بر سر قدرت است. تازه ترين مثال،
عمل رئيس جمهورى امريكا، آقاى بوش است كه تا قبل از انتخابات رياست جمهورى، شهرت
او، در اين خلاصه مىشد كه رئيس ايالتى است كه بيشترين تعداد اعدام در آن صورت
گرفته و او حتى يكبار، حتى به درخواست پاپ، حاضر نشدهاست مجرمى را عفو نمايد. با
وانمود كردن اين امر كه امنيت، احتياج به اقتدار دارد و اعدام يكى از نمودها اين
اقتدار است، سياستمداران فراوانى از حكم اعدام براى موفقيت سياسى خويش استفاده
كرده و مىكنند. در فرانسه، اولين وزير دادگسترى رياست جمهورى ميتران، Robert Badinterكه حكم اعدام
را در سال 1981 در اين كشور لغو كرد، درباره اعدام يكى از موكلينش (Bontems) مىنويسد:
"با اطمينان، به او خاطرنشان كردم كه عفو خواهد شد...
با جملههاى كوتاه و سريع به او توضيح دادم چرا رياست جمهورى او را عفو خواهد كرد.
او كسى را نكشته بود...
رئيس جمهورى ( Georges Pompidouدر سال 1972) ما را اصلاً در انتظار نگذاشت...
چرا اين شتاب، اگر قرار است عفو در كار باشد. عدهاى از محكومين به مرگ، ماهها
بود، كه در انتظار بودند تا رياست جمهورى وكلاى آنها را بپذيرد...
دائم به خود تكرار مىكردم كه مسئله Bontemsبا Buffetفرق مىكند (هر دو براى همان جنايت به
اعدام محكوم شده بودند). Buffetجنايت را انجام داده بود اما Bontemsنه ...
بعد از ملاقات با رئيس جمهورى، انتظار، غير قابل تحمل بود...
بنا بود رئيس جمهورى از سفرش به افريقا شنبه باز گردد...
حساب كردم پس از ملاقاتمان با او، دو هفته خواهد گذشت...
در زندان Sante، رئيس نگهبانان كه مرا هر روز صبح مىپذيرفت...
هر دفعه بمن مىگفت:
براى آنها سخت است. Buffetتا صبح راه مىرود تا از خستگى به خواب برود...
دومين شنبه شد...
راديو را روشن كردم و به اخبار گوش دادم. از بازگشت رئيس جمهورى خبر دار شدم. بعد
از چند خبر كم اهميت، خبرنگار اطلاع از يك سنجش افكار داد كه فردا بنا بود در يكى
از روزنامههاى بزرگ بچاپ برسد. متعجب شدم. نه از اعداد، مىدانستم كه فرانسويان
در اكثريت خود با حكم اعدام موافق هستند. ولى زمان چاپ اين سنجش افكار براى من يك
معنى وحشتناكى داشت...
شايد نمايش روح حقير يك سردبير بود كه تشخيص داده بود مسئله اعدام را در صفحه اول
روزنامه بگذارد...
بدون توجه به اينكه اينكار نوعى پيش تائيد فرانسويان از اعدام Buffetو Bontemsاست. اما از بدتر از
آن مىترسيدم. از دنباله روى مشهور اين روزنامه از سياست رياست جمهورى اطلاع
داشتم. بدون شك تا آنجا نمىرفتم تا باور كنم كه رئيس جمهورى چاپ اين سنجش افكار
را برانگيخته باشد. چون تصميم گرفته بود اين دو محكوم را اعدام كند مىخواست به
افكار عمومى نشان دهد با آنها هم راى است. چنين حساب سياسى در مورد چنين تصميمى،
در كسى كه حق زندگى يا مرگ را دارد، بنظرم غير ممكن مىنمود...
آنها كه اين سنجش افكار را چاپ كرده بودند، كسانى نبودند كه با عصبانيت رئيس
جمهورى مقابله كنند. آيا جرأت مىكردند موافقت فرانسويان با حكم اعدام را اعلان
كنند اگر رئيس جمهورى متمايل با عفو محكوم بود؟...
براى اولين بار به عاقبت Buffetشك كردم...
دوشنبه صبح به زندان بازگشتم...
نگاهم به ميز افتاد، در لابلاى كتابها آن روزنامه را ديدم. چطور تا اينجا رسيده
بود؟ سووالى نكردم، اشارهئى نكردم...
بعد از اعدام، چند روزنامه سعى كردند آخرين ساعات عمر اين دو انسان را شرح دهند.
وقايع بطور درست گزارش شده بودند...
با تعجب عمومى، دادستان پاريس طبق مادهاى كه انتشار اطلاعات در مورد اعدام بجز
حكم صادره ممنوع است، دستور تعقيب اين سه روزنامه را داد. از مدتها پيش، اين ماده
مورد استفاده قرار نگرفته بود. به دستور رئيس جمهورى از خاك درآورده شده بود...
" در اين مورد نيز مىبينيم همانطور كه بعضى از سياستمداران از حكم اعدام
استفاده مىكنند تا جديتشان را در دفاع جامعه در برابر خشونت و برقرارى امنيت ثابت
كنند، توان تحمل توصيف سبعيت جنايت قانونى كه خود دستور دادهاند، را ندارند.
همچنان، در انتخابات رياست جمهورى 1981 فرانسه، مسئله اعدام براى كسب رأى بيشتر
مطرح شد. و از قول بادنتر باز مى خوانيم:
"دو ماه قبل از دور اول انتخابات، سنجش افكارى بچاپ رسيد كه طبق آن 63 درصد
فرانسويان موافق حكم اعدام هستند. نامزدهاى جناح راست همگى از خواست مردم پيروى
كردند. ژيسكار دستن، كه براى بار دوم خود را نامزد مىكرد و همه سنجشهاى افكار
پيروزى او را پيشبينى مىكردند، در اين باره گفت:
" حكم اعدام در رياست جمهورى من به اجرا گذاشته شد و فكر مىكنم كه در حال
حاضر، حكومت نبايستى به مجلس لاحيه لغو حكم اعدام را پيشنهاد كند. بنظرم مىرسد كه
چنين تغييرى فقط در جامعه آرام شده مىتواند صورت بگيرد...
و، تا زمانى كه اين آرامش را جامعه فرانسوى حس نكرده، عمل در خلاف جهت احساس عميق
ملت فرانسه است، و فكر مىكنم كه حق آن را نداشته باشيم كه خلاف احساس عميق يك
ملتى كه نمايندگى و حكومت آن را مىكنيم، حركت بكنيم...
فرانسوا ميتران قرار بود هفته بعد در همين برنامه تلويزيون شركت كند...
مىدانستم كه آن دو خبرنگار در باره حكم اعدام از او سووال خواهند كرد. نگرانى من
را مىخورد. صبح مصاحبه، به او تلفن زدم. با عجله، چند استدلال در راستاى مخالفت
با حكم اعدام كه او خود مىشناخت، را براى او فهرست كردم...
وقتى سووال در رابطه با اعدام مطرح شد، باز و بسته شدن چشمهاى او را در آنى ديدم.
لرزيدم. سرراست و بدون احتياط لفظى، خود را طرفدار لغو حكم اعدام خواند:
در وجدان خود، در ايمان به وجدان خود، مخالف حكم اعدام هستم. و بعد اضافه كرد:
و نيازى ندارم كه سنجشهاى افكارى كه خلاف آن را مىگويند را بخوانم. اكثريت با
اعدام موافق است. و من كانديداى رياست جمهورى هستم...
چيزى را كه فكر مىكنم مىگويم، آنچه به آن باور دارم، چيزى كه پيوندهاى معنوىام
به آن اتصال دارند، اعتقادم، نگرانىام از تمدن. با حكم اعدام موافق نيستم...
" طرح مسئله اعدام دامى بود كه دست راستىهاى فرانسوى براى شكست ميتران
گسترده بودند...
شجاعت ميتران در ابراز عقيدهاش، برغم مخالفت افكار عمومى، مانع از پيروزى او نشد.
سالها بعد، تحليلگران سياسى همه برآن متفق القول شدند كه شجاعت ميتران يكى از
عوامل مهم پيروزى او گشت. مردم شجاعت و صداقت در عقيده او را ستودند...
و اما با اينكه در سال 2001 ، فرانسه بيستمين سال لغو حكم اعدام را جشن گرفت، در
انتخابات رياست جمهورى سال 2002، دو نامزد جناح راست افراطى، لوپن و پاسكوا،
خواستار برقرارى مجدد حكم اعدام شدند! اما آيا استفاده قدرت از حكم اعدام اجتناب
ناپذير است؟ پاسخ مثبت است زيرا كشتن يك انسان بالاترين اعمال قدرتى (زور) است كه
مىشود برقرار كرد. انسان يا نهادى - كه در نسبى بودنشان همه واقف هستند - اگر خود
را صاحب اين قدرت (زور) دانست بطور محتوم از آن در روابط قوا استفاده خواهد نمود.
بدينخاطر است كه روشنفكران دينى بر الهى بودن اختيار مرگ تكيه مىكنند. OuakninMarc-Alain، خاخام و فيلسوف، داستان ابراهيم و قربانى كردن اسحق
(براى يهوديان، اسحق و نه اسماعيل بنا بود قربانى شود) را بر اين اصل تحليل
مىكند:
"داستان مىگويد كه ابراهيم بايد پسرش را قربانى مىكرد زيرا خدا به او دستور
داده بود. در آخرين لحظه، كه ابراهيم خود را آماده مىكند پسرش را با چاقو اعدام
كند، فرشته خدا حركت او را متوقف مىكند. معنى اين توقف (به تمام معانى اين كلمه)
روشن است:
نخواهى كرد آنچه، در همه جا، در اطرافت، انجام مىگيرد. يعنى، بنام خدا، يعنى
والاترين ارزش، كشتن يا قربانى كردن نه تنها پسر خويش، كه هر انسانى ...
از بعد از ابراهيم، هيچوقت امكان پذير نخواهد بود، بنام خدا، ارزشى والا، يا بنام
خوبى، به خود اجازه دهيم دست روى انسانى ديگر دراز كنيم...
" اما چرا اختيار مرگ را، كه امرى است بازگشت ناپذير، الهى دانستن براى
ممانعت از خود بيگانه شدن انسان است؟ زيرا زمانى كه اختيار مرگ به انسان يا نهادى
داده شود، الزاماً اختيار مرگ تبديل و مساوى با اعمال والاترين قدرت (زور) مىشود.
و بلحاظ اينكه قدرت توسعه طلب و فراگير است، ميل به خروج سريع از محدودهاش را
مىكند و وسيله از خودبيگانگى انسان و يا نهاد مىشود. بدينخاطر است كه مىبينيم
كه حكم اعدام حتى در دمكراسيهاى نسبى غرب، در محدوده روابط بين مجرم و قاضى، وكيل
و... نمىماند و در منافع انسان يا گروه و يا نهاد مورد استفاده قرار مىگيرد. نه
تنها سياسيون - و اتفاقى نيست اگر اكثر آنان، مبلغ خشونت هستند - مرتب از آن
استفاده مىكنند، بلكه در درون دادگسترى نيز، حكم اعدام وسيله معامله قدرت مىشود.
در امريكا، اعتراضها عليه قوه قضائى روز بروز افزايش پيدا مىكنند. قوهاى كه در
آغاز بعنوان يكى از مستقلترين بنيادها در جوامع غربى تبيلغ مىشد، هم اكنون تبديل
به قوهاى گشته است كه در آن، قدرت و پول ارزش اول را پيدا كردهاند:
مردم بىبضاعت را فوج فوج به زندانها مىفرستد اما با صاحبان قدرت، پول و مقام،
بمراتب سختگيرى كمتر مىكند. در بازيهاى قدرت درون دادگسترى، شمارى از اين مردم،
منجمله محكومين به اعدام، قربانى دعواهاى قدرت، معامله بين دادستان، وكلا و قضات
مىشوند و بسا مورد استفاده در پيشرفت شغلى دادستان، وكيل و يا قاضى قرار
مىگيرند...
بدين ترتيب، دادن اختيار الهى به مقامى، نهادى و ... با خطر حتمى سوء استفاده از
آن براى بازسازى استبداد مواجه است. از ياد نبريم كه اعدام سقراط در دمكراسى يونان
كه البته مبناى آن بر سلطه بود (سلطه مرد بر زن، سلطه ارباب بر برده و سلطه
يونانيان بر غير يونانيان) از نشانههاى انقراض آن دموكراسى و نيز قدرت سلطه گر
يونانيان شد. امريكا نيز كه دمكراسى نسبى بر مبناى سلطه دارد، با اين خطر مواجه
است. هفتهاى يك نفر اعدام مىشود و بيش از 3500 نفر در انتظار اجراى حكم اعدام
هستند. رفتار خشونت آميز نسبت به بدترينهاى جامعه بىرابطه با رفتار دولت امريكا
با ساير ملتها و جنگ افروزى نيست... بقول يكى از مبارزين امريكائى عليه حكم اعدام:
"جامعه دارد پى مىبرد كه اعدام بيانگير نابسامانيهاى جامعه ما است:
در سالهاى 80، مىگفتيم، اينجا، همه چيز خوب است بجز حكم اعدام اما، حالا،
مىگوييم: وضع همه جا خرابه، و اعدامها بهترين گواه آنند...
حاصل سخن
در واقع، هر حكمى
كه صادر مىشود، بيش از آنكه بيانگر مجازات باشد، آينهاى از ميزان خشونت جامعه و
ميزان ارزش حقوق انسان است. جمعى كه در آن فعالم، مجامع اسلامى ايرانيان، مسئله
اعدام را از ديدگاههاى مختلف به بحث گذاشت و لغو آن را تصويب كرد. و از ميان موضع
گيريها و مقالهها و بيانيههاى منتشره بنظر مىرسد كه بسيارى از روشنفكران و
مبارزان سياسى ايران در اين امر خير هم عقيده شدهاند. اين امر مىتواند حال كه
نزديك به يك ربع قرن از انقلابمان مىگذرد، آيندهاى اميدبخش و خالى از خشونت را
براى ميهنمان نويد دهد. براى نتيجه گيرى اين بحث، بياد قربانيان خشونت كور رژيم
ولايت فقيه پروانه و داريوش فروهر و به احترام روح رفيع آنها مناسب تر از اين
نديدم كه نوشته خود را با متن مصوب حزب ملت ايران درباره حكم اعدام پايان دهم:
در راستاى لغو كيفر اعدام هم ميهنان :
چون شناسائى و ارج گذارى به حيثيت ذاتى انسان پايندان زيست آزاد ملتها و شكوفائى
فرهنگ آنان است چون زندگى نخستين و والاترين داده ايزدى به هر انسان است و هيچ فرد
يا جمع يا نهادى به هيچ بهانهاى حق سلب آن را ندارد. چون در روند زندگى اجتماعى
بشر پيشرفتهاى چشمگيرى پديد آمده و بسيارى از نگرشهاى كهنه در شناخت بزه و دادن
كيفر نارسائى خود را نمايان كرده است. چون در گستره دانش بشرى بزه ديگر سرشتى
شناخته نمىشود و هر كيفرى بايد در بردارنده فرصتى براى بازسازى و پرورش بهينه هر
به كژراهه افتادهاى باشد چون كيفر اعدام از ديد اجتماعى بيدادگرانه و ضد انسانى،
از ديد اخلاقى خشن و ناپسند و از ديد قضائى ترديدآميز و اثر آن برگشت ناپذير است
چون روش شدن كيفر اعدام نه تنها سبب تنبه ديگرى و بازدارنده تبهكارى نيست كه هرم
اختناق و تسويه حسابهاى سياسى و سركوب دگرانديشان در بسيارى از سامانهاى يكه
تازانه فراگير مىباشد و از آنجا كه جمهورى اسلامى در ساليان دراز فرمانروائى
واپسگرايانه خود يكى از سياهترين كارنامههاى دولتى را در كاربرد كيفر اعدام چه
در مورد اتهامهاى عقيدتى و چه بلحاظ بزههاى عمومى دارد. و اكنون در جمهورى اسلامى
كيفر اعدام بگونه ابزار وحشت آفرينى در راستاى جو خفقان و پايمال كردن آزادىهاى
شناخته شده براى انسان درآمده است. حزب ملت ايران پس از رايزنىهاى بايسته در
چهلمين سالگرد صادر گرديدن اعلاميه جهانى حقوق بشر پيشنهاد لغو كيفر اعدام را
پذيرا شده و كوشش همه جانبه در اين زمينه را در برنامه خود قرار مىدهد. حزب ملت
ايران خواهان حذف كيفر اعدام از همه قانونهاى جزائى كشور مىباشد تا هيچ
فرمانروائى نتواند به دست آويز آن برخلاف خواست مردم پايههاى قدرت خود را استوار
دارد. در آينده بايد نهاد نيك آدميان را كه در انبوه نابهنجارىهاى اجتماعى به زشت
كردارى كشانده شدهاست با نوپرورى بازآموزى و حتى كارآورى تن و روان صيقل داد.
بايد هر ايرانى را چنان پرورد كه با هر باور دينى و سياسى از فرهنگ پربار ميهن خود
درس مهر و دوستى گيرد و نهال كين و دشمنى را از بيخ بركند. چنين باد. (19 آذر ماه
1376- دبيرخانه حزب ملت ايران).
منابع:
- حقوق بشر در اسلام از ابوالحسن بنى صدر، انتشارات انقلاب
اسلامى –
- كتاب زندان، جلد دوم، به ويراستارى ناصر مهاجر - نشر نقطه
–
- اوين، گاهنامه 5 سال و اندى، از محمد جعفرى، جلد اول،
انتشارات برزاوند.
- Editions eres- Sous la direction de Robert
Cario- La peine de mort au seuil du troisième millenaire.
- Actes du colloque sur la peine
de mort dans la pensee philosophique et litteraire- Maria Malibran-Tourgueniev
; Pauline Viardot et- Association des amis
d'Ivan
- Editions du seuil - Bottero,
Marc-Alain Ouaknin, Jean Joseph Moingt -La plus belle histoire de Dieu-
-
Collection Folio - Arthur
Koestler/Albert Camus-Reflexions sur la peine capitale-
- Editions Odile Jacob- Robert Badinter- L'Abolition-
- Le livre de Poche - Robert Badinter-
L'execution
-