علی شفیعی : روانشناسی استقامت   -  1 

مقدمه:

آیا در هر جامعۀ بشری رفع مشکل، یا بهتر بگویم، دفع مصیبت استبداد جز از طریق استقامت در برابر او تا سقوط حتمی و قطعی اش، راهکار دیگری وجود دارد؟ سئوال را عمومی تر کنیم. آیا رشد و پیشرفت چه در سطح فردی و خصوصی و خواه در زمینۀ ملی و فرهنگ مشترک، بدون پایداری و استقامت در هر زمینه ای، قابل دسترسی و یا اصلاً تصور خواهد بود؟ در بُعد سیاسی نیز آیا میتوان جامعه ای مردمسالار را در تصور آورد بدون دهها و یا صدها سال تلاش و کوشش و استقامت مردم آن جامعه، جهت دفع استبداد و جانشین کردن آن با نظامی مردمسالار؟

در میهن خود ما ایران اگر پس از انقلاب سال ۵۷، جمهور مردم ایران از همان روز اوّل در برابر دستگیری و شکنجه و اعدام مخالفین، از هر عقیده و مرام و گرایشی، استقامت بایسته را میکردند، مستبدین جرأت به برهم زدن سخنرانیها، توقیف و بستن فله ای روزنامه ها و نشریات، سرکوب و تحقیر دائمی زنان، بستن دانشگاهها، کودتا بر علیه اولین رئیس جمهور منتخب ملت ایران، و در پی آن ادامه جنگ هشت ساله با عراق را میکردند؟

آیا چنانچه در برابر اولین کودتا بر علیه حاکمیت مردم ایران در خرداد سال شصت، مقاومت و استقامت لازم و ضروری صورت میگرفت، استبداد سیاه و خونین خمینی و یاران جنایتکار او قادر به کشتارهای روزمره در آن سالها میشدند؟ اگر جمهور مردم در برابر ددمنشی های جانیان سیاسی استقامت میکردند، کار این جانیان به آنجا میرسید که آن قتل و کشتار دسته جمعی تابستان سال۶۰ و شهریور ۱۳۶۷ را مرتکب شوند؟

بیائیم و کلاه خودمان را قاضی کنیم و بیاد آوریم: هنوز چند صباحی از پیروزی انقلاب مردم نگذشته بود که خمینی گفت: "من دیگر روزنامه آیندگان را نمیخوانم." عمله های استبداد آنزمان بلافاصله روزنامه آیندگان را ممنوع کردند و بستند. اگر در برابر این اولین اقدام و در واقع آزمون خمینی جهت "شکستن قلمها" و "دوختن دهانها" و "بریدن زبانها" سخت مقاومت میکردیم، یعنی اگر تمامی روشنفکران، سیاسیون آزادیخواه و اصلاً مردم عادی کوچه ها و خیابانها، همان زمان در برابر این اولین خودکامگی خمینی محکم می ایستادند و استقامت میکردند، زندگی مردم و سرنوشت میهن ما ایران، بخصوص نسلهای جوان آن پی در پی، به اینجا میرسید که امروزه علی خامنه ای، این روضه خوان مستبد جنایتکار، دم از خدائی زند و با زندگی و سرنوشت ملتی بزرگ و با فرهنگ اینگونه بازیهای خطرناک را برای بقای خود و نظام ستمگرش اعمال کند؟

اگر امروز نیز ملت ایران در برابر این فاجعۀ سیاسی که بر میهن و زندگی اش چنگ انداخته و روز بروز آنرا ویران تر میکند، بر استقامت و مقاومت خود تا سقوط قطعی این رژیم نیفزاید، فردا و فرداهای دیگر خیلی دیر نخواهند شد؟

در علم روانشناسی بیش از یک دهه است که استقامت، موضوع تحقیق و تفحص و شناختی جامع قرار گرفته است. از آنجا که در قرن بیست و یکم مسیحی مشکلات اجتماعی و اقتصادی و محیط زیست در همۀ جوامع فراگیر شده و راه حلّهای طولانی و دراز مدت و همه جانبه ای را طلب میکنند، استقامت ضرورت زمان و همگان گشته است. این ضرورت بخصوص برای میهن ما ایران نقش حیاتی را پیدا کرده است. اگر ما ایرانیان، خاصه نسلهای جوان این مرز و بوم، فرهنگ استقامت را درونی خویش نکنند و به یمن آن نظامی مردمسالار را جانشین این رژیم تبهکار نکنند، خیلی زود ناقوس بند از بند گسستگی و مرگ تدریجی جامعه مان را خواهیم  شنید.

در فرهنگ کهن ما ایرانیان، یعنی آن دوران که ایرانیان در ساختن و شکوفا کردن فرهنگ جهانی نقشی فعال داشتند، پیش آنان استقامت در برابر مشکلات و سختیهای حیات انسانی، امری بدیهی بشمار میآمد. آثار این نقش را میتوان در ادبیات و شعر، در هنر و سیاست، و در زندگی دینی و معنوی ایرانیان، بخوبی مشاهده کرد. در آن دوران "صبر"، معنای فعالیت و پیگیری و استقامت تا رسیدن به پیروزی را میداد و نه رها کردن کار و کارپذیر شدن در برابر مشکلات را. صبر و استقامت  معنائی هموزن و برابر داشتند. چرا که اصل و اساس هر پیروزی و موفقیتی این شعار و معرفت عمومی بود که از زبان حافظ میشناسیم:

صبر و ظفر هر دو دوستان قدیمند                   در اثر صبر، نوبت ظفر آید.

در این نوشته سعی من بر اینستکه، استقامت را از جنبه روانشناسی مورد مطالعه و تشریح قرار دهم. در این مقصود از جدیدترین مطالعات و تحقیقات روانشناختی که در این زمینه صورت گرفته اند، مدد گرفته، استقامت را در وجوه گوناگون زندگی انسانها و جوامع، شناسائی خواهم کرد.

اصل مقاله: استقامت چیست؟

در زبان فارسی معنای لغوی استقامت چنین است: استقامت مصدر است با این معانی: "راست شدن، راست ایستادن، درست شدن، ایستادگی، پافشاری و پایداری کردن." (۱)

در زبان فارسی استقامت، سخت کوشی، مداومت، پایداری، استواری، ثابت قدمی، خستگی ناپذیری، پشتکار داشتن، نستوه بودن و ...، همگی این لغات از یک خانواده اند. با این معنی که: اگر ما هدفی یا ارزشی را در زندگی خویش بتصور در آوردیم تا دسترسی به آن هدف و پیروزی در آن مقصود، دست از کار و فعالیت بر نکشیم. بقول ابوالحسن بنی صدر "کار را در نیمه رها نکنیم."

بوله د راد، Boele de Raad ، پژوهشگر شخصیت انسان، از هلند، خصلت استقامت در انسان را، "مداومت در انگیزه ها" (Persistenz der Motive ) مینامد. او مداومت در انگیزه ها را اینگونه توصیف میکند:

" افرادی که از خصلت مداومت در انگیزه ها برخوردارند، اگر زمانی ارزشی را خوب و شایسته یافتند، یا اگر هدفی را مطلوب و در خور پیگیری تشخیص دادند، باین سادگی ها از سر آنها نخواهند گذشت. آنها بر تمامی تلاطمات و تزلزلات درونی خویش، که امری انسانی و عادی هستند، فایق آمده، تا رسیدن به آن ارزش و یا هدف، دست از تلاش و کوشش خود بر نخواهند داشت." (۲)

نزد غالب انسانها از دیر زمان، هوش و استعداد قوی، بعلاوه خوش اقبالی، جزء بهترین شرایط جهت بدست آوردن موفقیت و رسیدن به هر هدفی بشمار می آمده است. ولی آنچه معمولاً نادیده گرفته میشده، این امر بسیار مهم است: بدون استقامت، سخت کوشی و مداومت در هر کار و فعالیتی، مهم نیست در چه زمینه و بخشی از زندگی باشد، پیروزی و موفقیت هم غیر قابل تصور و هم غیر قابل دسترسی هستند. در حقیقت علت اصلی بیشتر شکستهای انسانها، بالاخص ما ایرانیها در چند صد ساله گذشته، در این نبوده و نیست که ماها فاقد هوش و ذکاوت و استعداد هستیم و یا اصلاً بد اقبالی ما سبب شکستهایمان شده و میشوند، بلکه علت اصلی آن بوده و هنوز نیز هست که ماها در رسیدن به اهداف و آرمانهای مشترک و ملی خویش، پافشاری و استقامت بایسته را نکرده ایم و نمی کنیم.

از دید روانشناسان پژوهشگر استقامت، "استقامت خود یک استعداد است". استعداد ثانوی (بعداً انواع گوناگون استعداد ها را در رابطه با استقامت شرح خواهم داد.) استعداد ثانوی استقامت در جوامع استبداد زده ای چون جامعه ما ایران، در همان ابتدای کودکی و سپس نوجوانی و جوانی، سخت مورد تجاوز و سرکوب قرار میگیرد. زیرا که مزاحم "تعلیم و تربیت" استبدادی و اصلی ترین آنها، یعنی اطاعت است.

بهمین خاطر ما بکرات تجربه کرده و میکنیم که نزد غالب ایرانیان، هر گونه استقامتی در هر زمینه ای سخت به باد تمسخر گرفته میشود. معمولاً نیز مستبدین، صاحب "فضل و بصیرت و دوراندیشی"، هر گونه استقامت، مداومت در کار و فعالیت و یا پایداری و ثابت قدم بودن در رسیدن به هدف را "خیالبافی"، "دیوانگی" و بخصوص آنچه مربوط به مبارزه سیاسی جهت رسیدن به مردمسالاری میشود را، عدم دیدن "واقعیتهای موجود در فرهنگ و جامعۀ ایران و جهان" می خوانند.

در جوامعی هم که در آنها مردمسالاری حاکم است، تا این زمان بیشترین اهمیت را نه به استقامت و سخت کوشی، بلکه به استعداد فطری و قریحه ذاتی، بقول خودشان Talent داده و میدهند. صاحبان این طرز فکر معتقدند که استعداد فطری و مادرزادی را نیز طبیعت و یا ژن (عامل ناقل صفات ارثی) به انسانهای نادر خاصی میدهد.

اما پژوهشهای جدید علم روانشناسی این هر دو برداشت، چه برداشت استبدادی و خواه برداشتی که در جوامع مردمسالار وجود دارند را، در این اثناء باطل شمرده و جهت اثبات ادعای خویش، علائم و نشانه های متعددی را که حاصل تحقیقاتشان هستند، ارائه میدهند. محصول جملگی این تحقیقات میگویند: استقامت و پایداری دستکم به همان اندازه برای رسیدن به هدف مفید و ضروری هستند که استعداد فطری و قریحه ذاتی نادر اهمیت دارند. برای مثال در یک سری از تحقیقاتی که در دانشگاه پنسیلوانیا صورت گرفتند، برای محققان روشن گردید که افراد با استقامت با احتمال بسیار بالائی در مدرسه و دانشگاه، در حرفه های گوناگون و در بخشهای زیاد دیگری موفق تر از مستعد ترین و با هوش ترین آدمهائی که مداومت کمتری دارند، خواهند شد. کسانیکه پر استقامت هستند به علایق و وظیفه مندی خویش کمک شایانی میکنند. زیرا این افراد در تمامی برنامه ریزیها و پروژه های دراز مدت خویش، که غالباً با شکستها و پس زدگیهای مرحله ای غیر قابل اجتنابی همراهند را تحمل کرده و از سر میگذرانند.

بنابراین استعداد و هوش قوی، به هیچ وجه مهمترین عامل جهت موفقیت در یک زمینه علمی و یا حرفه ای نیست، بلکه منش استقامت در بستوه نیامدن از سختی کار، تعیین کننده است. مارتین سلینگر، رئیس مرکز روانشناسی مثبت در دانشگاه پنسیلوانیا، میگوید:

" اگر فردی از راه اتفاق نابعۀ دهر نبود، ولی مایل بود، در هر کار و فعالیتی که میکند، بهتر از افراد متوسط باشد، او بطور حتم نیازی مبرم به خصلت استقامت دارد." (۳)

کارشناسان رشته های گوناگون علمی و تخصصی بطور حقیقی صحبت از "رسم و قاعدۀ دهساله" میکنند. بدین معنی که دستکم یک دهۀ متوالی کار و کوشش و تمرین سخت نیاز است تا فردی بتواند بطور عینی در یک زمینه علمی و یا حرفه ای موفق باشد. مهم نیست آن علم و حرفه چیست، میخواهد محقق و متخصص در یک رشته علمی مشکل و پیچیده باشد و یا کارفرما در شرکتی بزرگ و یا اصلاً مغازه داری کوچک و ساده و یا اصلاً نویسنده داستانهای جنائی برای فیلمهای تلویزیونی باشد. در تمامی این زمینه ها استقامت و سخت کوشی جزء ضروری هر گونه موفقیت و پیروزی محسوب میشود.

همۀ پژوهشگران روانشناسی استقامت، در این امر متفق القول اند:  بر خلاف هوش و استعداد ذاتی نادر، استقامت و سخت کوشی را هم میتوان آموخت و هم میتوان آنرا در هر جامعه ای تبدیل به امری فرهنگی گرداند و محتوی و شکل آنرا روز به روز قویتر و بهتر کرد.

بجاست چند مثال از مشاهیر بزرگ جهان و میهن خودمان ایران زنیم و نظر و گفته های آنها را پیرامون استقامت و مداومت در کار و کوشش بیاوریم:

مخترع بزرگ دورانها، توماس آلوا ادیسون، این نظر را در مورد استقامت داشت. او میگوید:

" بیشتر کسانیکه در کار وکوشش خویش شکست خورده و آنرا درنیمه رها کردند، افرادی بودند که آن زمانکه قطع امید کرده و کار و فعالیت خویش را ادامه ندادند، اصلاً التفات نداشتند تا چه اندازه به پیروزی و موفقیت نزدیک شده بودند."

ادیسون خود نمونه و الگوی بزرگ و بی مانندی در استقامت بود. زمانی که او بسال ۱۸۷۹ در تلاش جهت اختراع لامپ چراغ برق بود، میبایستی ۶۰۰۰ بار (اشتباه نخوانده اید، واقعاً شش هزار مرتبه ) آزمایش میکرد تا بالاخره دریافت آنچه را در پی یافتنش بود. ادیسون بکمک استقامت و پشتکار خویش قادر به این کشف بزرگ گردید: او میبایست لیف یا نخ درخت خیزران (بامبوس) را با لایه ای از ذغال می پوشاند تا نخ خیزران گداخته و سرخ شود، اما نسوزد، تا روشنائی دهد. ادیسون که هزار اختراع گوناگون بنامش ثبت شده است، جمله ای بسیار معروف و زیبا دارد که در حقیقت بیانگر رمز موفقیت تاریخی و بی نظیر اوست. او میگوید:

" نبوغ و یا نابغه شدن یک درصدش الهام Inspiration است و نود و نه درصد دیگرش عرق ریختن Transpiration است. (۴)

حال برگردیم به یکی از نوابغ تاریخی میهن خودمان ایران و وصف استقامت و پایداری در کار و کوشش را از زبان خود آن نوابغ بشنویم:

شاعر و حماسه سرای بزرگ ایران، فردوسی، این شعر را که غالب ما ها میشناسیم، سروده است:

بسی رنج بردم در این سال سی                       عجم زنده کردم بدین پارسی

این شعر خود به بیان و زبانی فصیح میگوید که علاوه بر هوش و خلاقیت شگرف فردوسی، سی سال کار مدام و خستگی ناپذیر او برای خلق "شاهنامه فردوسی"، لازم بوده است. این اثر بزرگ و جاویدان در فرهنگ زبان  فارسی، نشانگر ثبات قدم و استقامت عظیمی است که هر کار و خلاقیت بزرگی چون این اثر، طلب میکند.

حال جای طرح این سئوال بسیار مهم است: چنانچه آمادگی جهت سخت کوشی و استقامت در پیوند با مداومت و پشتکار ستون پایه های هر گونه پیروزی و موفقیتی هستند، پس هوش و قریحۀ ذاتی انسانها چه نقشی را ایفا میکند؟

محقق برجسته هوش، روبرت اشترنبرگ Robert Sternberg معتقد استکه:

" ضریب یا بهرۀ هوشی Intelligenzquotient (که آنرا معمولاً IQ مینامند ) به اندازه های بسیار مختلفی میتواند در موفقیت انسان سهم داشته باشد. این امر بستگی به نوع کار و وضعیتهای مختلف دارد. ولی کارها و پژوهشهای بزرگ و وسیع به طور کاملاً روشنی نشان میدهند که تنها ۲۵ درصد تفاوت در توان شغلی افراد را میتوان بوسیله هوش آنها توضیح داد. در صورتیکه ۷۵ درصد بقیه اش، فرض بر این استکه، عامل شخصیتی خاصی، همراه با توان خلاقیت و خوش اقبالی، در موفقیت این افراد مسئول هستند."(۵)

حال سئوال اصلی اینستکه، این "عامل شخصیتی خاص" چیست؟ آیا بجز استقامت و نستوه بودن فرد در سختی کار، چیز دیگری میتواند باشد؟

خانم آنگلا دوک وورتس Angela Duckworth یکی از همکاران سلیگمن در مرکز روانشناسی مثبت در دانشگاه پنسیلوانیا، خصلت استقامت را بطور بسیار عمیق و اساسی تحقیق کرده و به این نتیجه رسیده است: عامل هوش و ذکاوت در هر کار و فعالیتی، سهم بسیار ناچیزی در مجموعۀ موفقیتها دارند. (در نوشته های بعدی بیشتر بکارها و پژوهشهای بسیار با ارزش خانم  دوک وورتس خواهم پرداخت.) (۶)

اسطورۀ هوش و استعداد قوی:

اگر نتیجه تحقیقات خانم وورتس که در بالا آمد، باعث تعجب خوانندگان گرامی گردید، همانگونه که سبب شگفتی خود من نیز شد دلیل اصلی آن، اسطوره بودن پدیدۀ هوش و استعداد قوی، از گذشته های  بسیار دور تا بامروز در تمامی جوامع بشری است. اسطوره بودن هوش و استعداد سبب ایجاد این غفلت بزرگ گردیده، که استقامت و پایداری همراه با کار و تلاش سخت، و از این دو مهمتر، مصمم بودن در هر فعالیتی تا رسیدن به هدف دلخواه، که برای هر کار بزرگ و مهمی ضرورت تام دارد، از سوی غالب انسانها یا دستکم گرفته میشود و یا ما اصلاً آنرا نادیده میگیریم.

ما انسانها بیشتر مایلیم در این گمان غلط به سر بریم که: انسان میبایستی دارای "هوشی سرشار و استعدادی شگرف" باشد، تا اندیشه ها و ایده های نابغه آسا به یکباره و بطور ناگهانی در مغز او تجلی کنند. این گمان غلط بخصوص نزد ما ایرانیان بیشتر از این امر سرچشمه میگیرد که در غالب زندگینامه های مشاهیر بزرگ فرهنگ ایران، غلو و گزافه گوییهای زیادی در وصف هوش و استعداد ذاتی این نوابغ تاریخی، بطور مکرّر مشاهده میشود. در جوامع دیگر نیز کم وبیش همین اسطوره هوش و خلاقیت "نادر و خدا دادی" رواج دارند. ولی نه باین شدت که در فرهنگ ایران رایج است.

ابتدا مثالی از این غلو و گزافه گوئی را در مورد مشاهیر غرب بیاوریم و سپس در فرهنگ خودمان ایران به آن بپردازیم:

افسانه های خلاقیتی که برای آهنگساز مشهور آلمانی، ولفگانگ آمادئوس موزارت، ساخته اند و آنرا حتی در فیلم معروف Amadeus به پرده سینما کشیدند، در این مورد شاهدی بسیار آموختنی است.

موزارت به مثابه کودک نابغۀ بی نظیری، مشهوریت جهانی یافته است. او در سن هشت سالگی اولین آهنگ خویش را ساخت و دوازده سال داشت که از خود یک سنفونی نوشت. افسانه خلاقیت شگرف او، روند خلق آثار او را اینطور وصف میکردند: تمامی نت های یک آهنگ و یا سنفونی در مقابل چشمان خرد موزارت و یا گوشهایش از قبل جمع آوری و تنظیم شده بودند. موزارت تنها میبایستی این نت ها را روی کاغذ پیاده میکرد. او حتی نیازی نداشت، آنطور که فیلم او نشان میداد، آن نت ها را دو باره نویسی و پاکنویسی کند. اما اینها همه افسانه ای غلو آمیز و ساختۀ اذهان اسطوره ساز هوش بیمانند بودند. یکسال پیش، Ulrich Drüner عالم در علم موسیقی و نویسنده کتاب "مسافرتهای بزرگ موزارت" این برداشت افسانه ای از خلاقیت موزارت را تصحیح نمود. او در کتاب فوق مینویسد:

" در ۱۵ سال گذشته، شیوۀ  آهنگسازیهای موزارت پژوهش و شناسائی شده اند. ما حالا میدانیم که او هرگز قطعه های موسیقی اتمام یافته در مغز خویش را خیلی راحت روی کاغذ نمی نوشت، بلکه مثل دیوانه ای شوریده و آشفته حال، بشکلی بیقرار کار میکرد و زحمت میکشید. موزارت ابتدا نت های موسیقی را طرح ریزی و یاد داشت میکرد. سپس آنها را بارها و بارها، شاید صدها بار، تمرین میکرد. او کاملاً شبیه به شیوه های کلاسیک سنتی، ولی شدیدتر و خیلی سخت تر از دیگران، کار و فعالیت میکرد. حتی طوریکه یک بار همسرش نیز نوشته بود، موزارت آنقدر سخت کارمیکرد و زحمت میکشید که از زور کار زیاد بمعنی واقعی کلمه جان خود را از دست داد و مُرد." (۷)

در حقیقت برای کسانیکه از نزدیک با شیوۀ کار و فعالیت شخصیتهای نامی و مشهور در علم و هنر و یا هر بخش دیگری آشنا نیستند، ساختن افسانه های هوش و ذکاوت بی نظیر برای آنها، امری پر رواج است. در صورتیکه غالباً واقعیت استقامت و سخت کوشی آنها در کار و فعالیتهایشان نادیده گرفته میشوند. این سخت کوشی را دیوید باکر، شاعر نامدار و رئیس Creative Writing Departmend در دانشگاه Denison اینگونه شرح میدهد:

"متأسفانه هیچ کسی در خانۀ من را نمیزند و در گوشم بیت ها و مصاریع یک شعر را نمی سراید. شعر سرودن کار سختی است. بعضی مواقع من برای ساختن یک شعر، هفته ها و یا حتی ماه های متوالی بایستی کار کنم. من ۶۰ تا ۷۰ طرح مختلف از یک شعر را مینویسم تا آنکه بالاخره به این نتیجه برسم که مثلاً طرح شماره ۲۲ تنها شعر خوب و باب میل من است."

در مورد حافظ شیرازی نیز غلو و گزافه گوئی در هوش و استعداد او را ما ایرانیان همگی میشناسیم. برای مثال، "باو نام مستعار حافظ را دادند چون در همان اوان کودکی و جوانی اش بجهت هوش بیمانندش ۱۴ تفسیر گوناگون از قرآن را از بر کرده و میدانست."

در صورتیکه حافظ خود اینجا و آنجای غزلیاتش بطور مکرّر از سختی کار و "صبر و ثبات" خویش تا "کامروا و خوشدل" شدن، بهنگام رسیدن به هدف، سخن میگوید. خوانندگان گرامی لطفاً به این چند بیت که در غزلیات گوناگون حافظ آمده، توجه کنید:

دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم                 و اندر اینکار دل خویش به دریا فکنم 

گویند سنگ لعل شود، در مقام صبر                 آری شود، ولیک به خون جگر شود

گرت چو نوح نبی صبر هست در غم طوفان       بلا بگردد و کام هزار ساله بر آید

و بالاخره چند مصرع از این غزل که در آن حافظ بطور بسیار شفافی از "صبر و ثبات" خود و حاصل آن سخن میگوید:

هاتف آنروز به من مژدۀ این دولت داد              که بدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند

این همه شهد و شکر کز سخنم می ریزد                        اجر صبریست کز آن شاخه نباتم دادند

من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب                       مستحق بودم و اینها به ذکاتم دادند

درحالیکه در زندگینامه های متعدی که در مورد او نوشته شده اند، به تکرار میتوان غلو در هوش و حافظۀ او را خواند. برای مثال در "دیوان خواجه حافظ شیرازی" بخش "زندگینامۀ مختصر حافظ" چنین آمده است:

" ترتیب تحصیلات مقدماتی وی (شمس الدین محمد حافظ) به درستی روشن نیست. ولی از رد پاهای کم اثری که باقی مانده چنین برمیآید که با نبوغ و حافظه ای بی مانند آنچه دیگران به سالی میخواندند و به سختی یاد میگرفته اند او به ماهی میخوانده و نیک در می یافته است..." (۸)

با وجودیکه حافظ خود در بارۀ "عنقاء" بمعنی "سختی و بلا و جور کار" و "صبر" خویش، اینگونه می سراید:

من به سر منزل عنقا نه بخود بردم راه             قطع این مرحله با مرغ سلیمان کردم

اینکه پیرانه سرم صحبت یوسف بنواخت                        اجر صبریست که در کلبۀ احزان کردم

در واقع برای ۹۵ درصد از ما انسانها که صاحب هوش و استعداد ذاتی سرشار و نادر نیستیم، خانم دوک وورتس و سلیگمن پیام خوش و امیدوار کننده ای دارند. آنها در تحقیقات و مطالعات خویش ثابت میکنند که نزد هر انسانی، هوش و استقامت، دو خصلت کاملاً جدا و مستقل از یکدیگرند. البته هر دوی این خصلتها با هم، احتمال موفقیت را شدیداً زیاد میکنند. اما با هوشترین افراد در میان انسانها، بهیچ وجه از جنبه طبیعی با استقامت ترین و سخت کوش ترین آنها نیستند. عکس این امر بیشتر به واقعیت نزدیک است. یعنی پر استقامت ترین و پشتکارترین آدمها میتوانند مستعد ترین افراد بشمار آیند. آنگلا دوک وورتس تأیید میکند که:

" کسیکه صاحب استعداد و هوش ذاتی خاص و نادری نیست، در هر کار و فعالیتی، نیازش به توانائی در تمرکز افکار هر چه بیشتر و مداومت سخت تر، دو چندان است."

انسانهای پر استقامت و سخت کوش معمولاً نیز با علاقه و شوق و ذوق فراوانی خویشتن را مکلف به انجام کار و فعالیت میکنند. اما این امر بدین معنی نیست که علاقه و ذوق و شوق آنها نسبت به آن کار و فعالیت از همان ابتدای شروع کار در آنها وجود می داشته است. جریان امر کاملاً برعکس نیز میتواند باشد. یعنی ابتدا بوسیله استقامت و مداومت در کار و فعالیت و یا پافشاری در شناخت موضوعی خاص، سبب میشوند که بتدریج در درون انسانها عشق وعلاقه  نسبت به آن موضوع  بوجود آید و روز بروز نیز بیشتر شود. زیرا غالباً جذاب ترین وجه هر کار و یا موضوعی - بخصوص وقتیکه آن کار ویا موضوع فوق العاده مشکل و پیچیده باشد - ابتدا زمانی برای انسان نمایان خواهد شد، که او مدت زیادی در آن کار غور و تأمل کرده و عمیق شود. از زمانیکه ما در کار و یا موضوعی به شناخت و توان نسبی درک مشخصی رسیدیم و فهم نسبتاً عمیقی نسبت به آن کار و یا موضوع بدست آوردیم، شدیداً تحت تأثیر آن قرار خواهیم گرفت.

در حقیقت داشتن علاقه نسبت به هرکار و موضوعی، عنصر اصلی استقامت و مداومت در آن بشمار میآید، ولی بهیچوجه تنها بخش سازنده آن نیست. در پشت سر و بدنبال علاقه، میل به رشد و ترقی نیز نهفته است. برای بعضی از انسانها تمنای سر وسامان دادن به اطاق کار و یا خانه خویش در هفته آینده، میتواند اوج بلند پروازی آنها در تصمیم گیری باشد. ولی ما میدانیم که انسانهای سخت کوش و پر استقامت تصمیماتی بزرگ و مملو از سختی و مشقت را میگیرند. تصمیما ت آنها با اهداف درازمدت و بسیار طولانی - بعضی مواقع فرای عمرشان – همراهند. آنها میخواهند تغییرات و تحولات مثبت عظیمی در زندگی بشر بوجود آورند. آن زمان که به این مهم دست یافتند، با شادی و امید بی وصفی، همانند  حافظ  خواهند سرود:

بعد از این نور به آفاق دهیم از دل خویش                      که به خورشید رسیدیم و غبار آخر شد.

در انتهای این نوشته جایزاست، اشاره ای کوتاه به یکی از انسانهای پر استقامت و سخت کوش کنم و گوشه ای از ثبات قدم و پایداری او را با وجود سختیهای غیر قابل تصور، بیان کنم:

استفن هاوکینگ Stephen Hawking یکی از تواناترین و سرشناسترین نظریه پردازان علم فیزیک در نیم قرن گذشته است. او تلاش نمود نظریه نسبیت Relativitätstheorie اینشتاین را توسعه داده، کامل کند. هاوکینگ علاوه بر اینکار به موضوعات بسیار پیچیده و مشکل دیگری از جمله کیهان و فلسفه عالم هستی اشتغال دارد. بخصوص شناخت طبیعت و "سوراخهای سیاه" در کهکشان از کارهای نامی او هستند.

هاوکینگ در دوران دانشجوئی خود در سال ۱۹۶۲ مبتلا به بیماری بسیار نادر فلج تدریجی ماهیچه های بدن amyotropher Lateralsklerose (ALS) گردید. بخاطر بیماری مزبور مجبور به استفاده از صندلی چرخدار شد. پس از مدتی او دیگر حتی قادر به صحبت کردن نیز نبود. طوریکه هاوکینگ در این اثناء تنها بکمک کامپیوتر میتواند خویشتن را با دیگر انسانها تفهیم کند. هاوکینگ تمامی کارها و نظریه های علمی مشهور خویش را با وجود این بیماری بسیار سخت، با استقامت و سخت کوشی شگرفی بوجود آورد. اوج استقامت و سخت کوشی او را در این امر میتوان بتصور آورد: هاوکینگ  در هر دقیقه حداکثر ۱۵ لغت را میتواند فورموله کند. با این وجود او تعداد زیادی مقاله و کتاب علمی در زمینه تخصص خویش به رشته تحریر در آورده است. علاوه بر آن او قادر است، مناسبات و تناسبات علمی بسیار پیچیده و مشکل در فیزیک کائنات را طوری تشریح کند که حتی افراد غیر متخصص در رشته مزبور نیز آنها را درک کنند.

هاوکینگ مشهوریت جهانی یافته است. زیرا هم دارای اندیشه های "رادیکال" است و هم با استقامتی بی نظیر بر مشکلات سخت سلامت جسمی خویش پیروز گردیده و هم  تواناست کارهای علمی خویش را برای عامۀ مردم قابل فهم بنویسد و بیان کند. او خود علت شهرت عظیم خویش را اینگونه بیان میکند:

"انسانها مجذوب و شیفتۀ اختلاف و عدم تناسب مابین توانائی جسمی بسیار محدود من و عظمت کائنات، که من در باره آن تحقیق و تفحص میکنم، شده اند." .  (۹)

در نوشتۀ بعدی به امر روانشناسی استقامت در تعلیم و تربیت خواهم پرداخت.

منابع و مأخذها:

(۱)  فرهنگ فارسی عمید جلد اوّل، مؤسسۀ انتشارات امیر کبیر. تهران ۱۳۶۲

(۲) Leidenschaft plus Ausdauer: Die Erfolgsformel, mit der man seine

Ziele erreichen kann. Psychologie Heute. Mai ۲۰۰۶

(۳) Duckworth, A.L.,& Seligmann, M. E. P.(۲۰۰۶) Self-discipline girls the edge: Journal of Educational Psychology, ۹۸(۱), ۱۹۸-۲۰۸

(۴) ( نگاه کنید به (Quantensprünge: ۱۰۰ große Wissenschaftler und ihre Ideen; s. ۱۳۰)

(۵) Steinberg, Robert J.: Erfolgsintelligenz :Warum wir mehr brauchen als EQ + IQ, München :Lichtenberg ۱۹۹۸

(۶) Duckworth, A. L….(۲۰۰۷)Grit: Perseverance and passion of long-term goals. Journal of Educational Psychology, ۹۲(۶), ۱۰۸۷-۱۱۰۱

(۷)Ulrich Drüner: Mozarts Große Reise, Böhlau Verlag ۲۰۰۶

(۸) نگاه کنید به: دیوان خواجه حافظ شیرازی، به اهتمام ابوالقاسم انجوی شیرازی، صفحه ۱۱۰

(۹) نگاه کنید به پاورقی شماره (۴) صفحه ۱۶۸.