میزان

آن چه درآن دوهفته گذشت

 

قسمت دوم :  دو شکست و یک پیروزی درتقابل دو بیان

 

 

در بخش اول دیدیم که در طول دوهفتۀ آخر خرداد و در پی انتخابات، مردم معترض به خیابان ها ریختند و قوای سرکوب گر بی مهابا برروی آنان آتش اسلحه گشودند و فاجعه به بار آوردند. لباس شخصی ها وبخشی از بسیج بی رحمانه درصدد ایجاد رعب ووحشت به مصاف مردم رفتند وماهیت خود و آمران خود را آشکارساختند.

آن چه درخیابان ها مشاهده می شد، تقابل دولت ولایت فقیه با مردمی بود که باشعار الله اکبر فریاد مرگ بر جمهوری اسلامی واستبداد سرمی دادند وخواهان استقرار آزادی های اجتماعی وحاکمیت مردم برسرنوشت خویش بودند. آن چه مشاهده می شد تقابل دو اسلام بود. از سوئی اسلامی در شکل وهیکل ولایت فقیه ومحتوای استبداد که دوام خود را در ایجاد رعب ووحشت با به کارگیری انواع خشونت می دید، ازدیگر سو اسلام آزادی و رهائی و حقوق، بر دعوت به آزادی و عدم خشونت عمل می کرد.

این بار اما شکل و هیکل اسلام ولایت فقیه ملغمه ای بود از دو جبهه با دو پوشش سیاه وسبز. این دو جبهه یا جریان، چنان دراساس و اصول نظام بایکدیگر وحدت و هماهنگی دارند که نمی توان با هیچ معیاری وسعت مخالفت های مردمی آن دوهفته (وبعدازآن) را نتیجۀ اقدام به جا به جائی دو کاندیدای ریاست جمهوری به بهانۀ تقلب در انتخابات نسبت داد. به این دلیل که دراین نظام انتخابات از اساس باتقلب عجین است واین پدیده نمی تواند از سوی جناح های خودی برای ابطال آن مورد استناد قرارگیرد. از اولین انتخابات ریاست جمهوری بدین سو، وباتوجه به ادعای حاکمان که "این انتخابات سالم ترین انتخابات بوده است"، آیا می توان ادعا کرد که انتخاباتی بدون تقلب انجام شده باشد؟ درواقع نبود تقلب در چنین نظامی استبدادی حیرت برانگیز است نه وجود آن. معماران تقلبات انتخاباتی راهم از خارج نظام به استخدام نگرفته بودند، همین آقایان موسوی ها و یارانشان این عمل زشت خیانت به اعتماد مردم را درهنگام انتخابات اولین دورۀ مجلس شورا پایه نهادند. پس تقلب نمی توانست عامل غافلگیر کننده ای نه برای مردم ونه برای کاندیداها باشد به علاوه اینکه بسیاری از تحلیل گران مستقل دست یابی احمدی نژاد به ریاست حکومت را از قبل پیش بینی کرده بودند. درعوض اما، میرحسین موسوی طی سخنان خود درجمع اساتید دانشگاه اذعان می کند که حضور مردم درخیابان ها برای او و همکارانش غافلگیرانه و تعجب برانگیز بوده است. بنابراین حضور مردم درخیابان هارا باید به حساب انباشته شدن نارضایتی ها از عملکرد حاکمیت ووجود کل نظام گذاشت.

بااین ترتیب، خیابان های کشور شاهد حضور سه جریان بودند. اول جریان مردم که به مخالفت با تقلب ها و خودکامگی ها، از فرصت به دست آمده استفاده کرده و به اعتراض به خیابان ها درآمدند. دوم جریان اصلاح طلبی که برای جانشین کردن احمدی نژاد باموسوی به خیابان ها ریختند. سوم قوای سرکوب گر که برای خاموش کردن صدا و مطیع کردن دو جریان اول خیابان ها را به میدان جنگ تبدیل کردند.

حضور مردم درخیابان ها و ونحوۀ مقاومت آنان و تداوم آن، به دور از جنبۀ کمیت آن، چه درمورد شمار مردم شرکت کننده وچه از لحاظ خسارات وارده، از نظر کیفی این کارزار را به یک حادثۀ تاریخی وملی تبدیل کرد زیرا اثرات ژرفی در ساختمان نظام و روند انحلال آن که از پیش شروع شده بود ایجادنمود به صورتی که پایان عمر آن را قابل پیش بینی گردانید. آسیب های وارده به نظام از جنبه های مختلف به حدی فراوان وعمیق اند که آنها را غیر قابل جبران گردانده است. پیوندهای مؤلفه های ساختار نظام که سست شده بودند شروع به گسستن کرده اند. مرجعیت وابسته به قدرت سیاسی که پس از روی کارآمدن حکومت احمدی نژاد از نفوذ آنان بسیار کاسته شده بود اکنون تهدید به تخلیۀ قم و استقرار درنجف کرده است. تردید و دودلی دربین نیروهای سرکوب گر و نزد بسیج چنان گسترده و برای نظام نگران کننده شده است که درمراسم ترفیع افسران ارتش و سپاه، فیروزآبادی رئیس ستاد نیروهای مسلح، با ناامیدی از فرمان برداری آنان درسرکوب مردم، برای مقابله بامردم از خانواده های خود و سران نظام مایه می گذارد و می گوید "ما آمده‌ايم كه خودمان، خانواده‌هاي‌مان، همه نعمت‌هايي كه خدا به ما داده حتي آبروي‌مان را به پيروي از رهبر عزيزمان براي اسلام، ايران و ملت مسلمان و محب علي بن‌ابيطالب و ارزش‌هاي كتاب خدا فدا كنيم و درجات بالاتر در اين تصميم، مصمم‌تر و قاطع‌ترند". این سخنان تهدید آمیزازموضع ضعف و درآخر خط بودن از زبان فرماندۀ کل نیروهای مسلح و به نمایندگی از "درجات بالاتر!" خطاب به پرسنل تحت فرمان خود، حاکی از خالی بودن دست او از نیروهای نظامی بالقوه ای است که در ظاهربرای سرکوب مردم باید دراختیار داشته باشد.

بنابراین، ثمرۀ آن چه درآن دوهفته گذشت شکست بزرگی بود برای نظام، به ویژه جناح سرکوب گر آن. دروغ بودن آن چه را که نظام درمورد ضد مردمی بودن تمامی نیروهای نظامی و انتظامی وبسیج تبلیغ می کرد ومردم را ازآنان می ترسانید که با تأسف اپوزیسیون هم برآن تأکید می نمود، هویدا وآشکار گشت. اکنون بزرگ ترین ترس دربرخورد بامردم را نظام ولایت فقیه از سوی  نیروهای نظامی و انتظامی و بسیج دارد. معلوم شد نظام تنها شمار معدودی قوای سرکوب گر دراختیار دارد که توانائی مقابله با چند صدهزارنفر از مردمی را که برای احقاق حقوق خویش قیام کنند را ندارند. کلیۀ ترورها و شکنجه ها و بگیر و ببندها هم توسط همین معدود جنایتکاران حرفه ای صورت می گیرند که دراستخدام دستگاه استبدادی و خودسر ولایت مطلقه امر درآمده اند. به دلیل ناچیز بودن تعداد، به ترتیبی که درفیلم ها و تصویرها مشاهده می شوند، آنان مجبورند هم درخیابان باچماغ و هم درشکنجه گاه ها و هم درپست مدیریت های بخش خصوصی و دولتی مشغول خدمت باشند.  یکی از کارهای مفیدی که اخیرا مبارزین راه آزادی تدارک دیده اند وامیداست باجدیت آن را پیگیری نمایند، شناسائی ومعرفی این عملگان استبداد به مردم است.

شکست دوم سهم کسانی شد که خواهان جانشینی موسوی به جای احمدی نژاد بودند. آنان دراین کار شکست فاحشی خوردند زیرا از طرفی نظامی را که به تأکید مکرر خود قبول دارند و مقدسش می خوانند، خود به تقلب کاری و بی قانونی در جهان مشهور کردند وآن را بیش از پیش بی آبرو و تضعیف گردانیدند، از سوی دیگر به هدفشان که دست یابی به کرسی ریاست جمهوری باشد تا به قول خودشان "نظام را نجات دهند"  نرسیدند. البته برای کسانی که وابستگی به اصلاح طلبان ندارند و فریب وعده های میان خالی را خوردند ودرانتخابات شرکت کردند وهدف اصلی شان اصلاح امور بوده است، این شکست درسی شد تا ازاین به بعد به کمتراز آزادی و حاکمیت تمام و کمال مردم راضی نشوند وبدانند که نمی توان آزادی و دیگر حقوق بشر را تقسیم کرد و بنا برمصلحت از یک قسم آن چشم پوشید. اینان همان طور که مشاهده می کنیم، اکنون درکنار مردم برای احقاق تمامی حقوق خود مبارزات خویش را تا پیروزی کامل ادامه می دهند.

این کارزار اما یک پیروزبزرگ داشت وآن مردمی بودند که برای احقاق حقوق حقۀ خویش قیام کردند و ضرباتی مهلک به بدنۀ استبداد وارد آوردند که ازعهدۀ هیچ نیروی دیگری بر نمی آمد. آن دوهفته جامعۀ ایرانی را به حرکت درآورد و گفتگوها بر سرحقوق مردم درخانواده ها رواج یافت. منسوبین به نظام اعم از بسیجی و دیگران از سوی خانواده هایشان مورد سئوال قرار می گیرند. اعتماد عمومی نسبت به دولت درپائین ترین سطح خود قرارگرفته است. اظهار نظر های پاره ای ازمراجع بعداز آن دوهفته هرچند بسیار دیر، اختلالات عقیدتی درمیان مقلدینشان به وجود آورده است که حاصل آن ترک تقلید و تزلزل در مشروعیت اصل ولایت مطلقه فقیه درنزد آنان می باشد. به نیروهای مسلحی که هنوز تجربۀ گشودن آتش برروی مردم خود را ندارند نشان داد که ایستادگی دربرابر خواست مردم عملی غیر انسانی و شنیع و غیرقابل دفاع است وباید از اقدام به آن سرباززنند.

این پیروزی، پیروزی گفتمان آزادی بر گفتمان استبداداست که اقلا قرنی ملت ایران را درگیر خود کرده و همواره پیروزی را نصیب ملت و شکست را سهم استبدادیان قرارداده وکشور را به سوی مردم سالاری پیش برده است. آن دوهفته نشان داد مردمی بادست خالی، مستقل و با بیان آزادی بردولتی ظالم و مسلح و مجهز، به پیروزی دست یافت و ناحق بودن ولایت مطلقه را نزد عملگان واکرۀ آن به اثبات رساند.

اکنون نوبت حاکمان است تاازاین تجربۀ گران بها درس لازم را بگیرند و بپذیرند پشتیبانی به نام مردم ندارند، بسیج آن چنان که فکرمی کردند برای انجام هرجنایتی در اختیار آنان نیست. قبول کنند که پرسنل پاسداران و ارتش حاضر به سهیم شدن با آنان در تجاوز به حقوق مردم نیستند. و بپذیرند با هیچ نیروئی نخواهند توانست دربرابر خواست مردم درراه احقاق حقوقشان استقامت نمایند. ای آمران و عملگان استبداد، آیا شادمان هستید ازاین که هرروزه مادری برجنازۀ جگرگوشه اش که به دست شما به شهادت رسیده است می گرید و ناله سرمیدهد؟ خوش حال هستید از شکنجه و دربند کردن جوانانی که قدم درراه سرورآزادگان گذاشته اند و جز حقوق انسانی خویش را طلب نمی کنند؟  بدانید راهی غیرازسپردن حاکمیت به مردم دربرابر شما وجودندارد. دیر یازود باید حاکمیت را که ازحقوقشان است به مردم بازگردانید. تادیر نشده است ابتکار عمل را خود دردست گیرید و کشور را از بند عوامل استبداد پیرایش کنید تا زمینه برای حاکمیت مردم فراهم شود وخود را از مجازات دو جهان برهانید. مردم فقط خواهان همین هستند و بس.

ازقراربه هاشمی رفسنجانی فرصت امامت جمعۀ این هفته را داده اند. آن چه می توان ازپیش گمان برد این است که به دلیل ترس ازهم پاشیدگی نظام، معامله ای انجام شده باشد. به دلیل اینکه ایشان اهل تعامل و مصلحت است و دنیارا بر آخرت ترجیح می دهد، درخطبه ها برایجاد وحدت کوشش خواهد کرد و باانتقاد از عملکرد احمدی نژاد تلویحا انتخابات را تمام شده اعلام خواهد نمود تا پیام یک پارچگی نظام را به کشورهای خارجی برساند. درصورت صحت این گمان، و درحالی که بخشی ازاصلاح طلبان قربانی خواهند شد باید پرسید آیا دست زدن به چنین اعمالی می تواند راه حلی برای این همه خساراتی باشد که طی سی سال اکنون نظام را به ازهم پاشیدگی تهدید می کند؟ یا راه حل، بازگشت به حقوق مردم ازجمله حق حاکمیت آنان برسرنوشت خویش می باشد؟ خواهیم دید.

 

 

 

 

 

3- اصلاح طلبی و اصلاحات

   دردوقسمت پیشین دیدیم که درپی نارسائی ها و فسادها و تبعیض ها و بی قانونی ها و استبداد و وضعیت بد معیشتی و ...، مردم باردیگر به امید روزهای بهتر به بخشی از درون نظام یعنی اصلاح طلبان باور کردند و به پای صندوق های رأی رفتند ودیگربار براین واقعیت واقف شدند که نظام ولایت مطلقه اصلاح پذیر نیست. به خیابان ها ریختند وقوای سرکوب گر به روی آنان سلاح آتشین گشودند تا بلکه قیام مردم را خاتمه داده و به استبداد تداوم بخشند. اما مردم بااستقامت خود نشان دادند که درتصمیم شان راسخ اند ومی خواهند سرنوشت خود را خویش به دست گیرند و به عمر دولت استبدادی خاتمه دهند. معلوم شد نظام برخلاف آن چه ادعا می کرد اشراف کاملی بر نیروهای نظامی و بسیج ندارد و گروههائی از آنها برای نجات استبداد حاضربه تجاوز به حقوق مردم نمی شوند.

     دیدیم که مردم با شعارهای خود درخیابان ها، بیان استبداد از اسلامی که ساخته و پرداختۀ خرافات و شرک است را نمی پذیرند واسلام را بیان آزادی و عدالت ومردم سالاری و نه وسیله دین سالاری می دانند. ابراز همین بیان درخیابان ها بود که خواب را از چشمان برخی از روحانیان ومراجع زدود و مجبورشان کرد تا دربرابر این جنایات عکس العمل هرچند ناچیزی را نشان دهند. درپی آن، ولی فقیه درروز مبعث درجمع سران نظام و درغیاب اصلاح طلبان دولتی درصدد برآمد با توصیه به "تعقل" و"بردباری" آنان را ساکت گرداند، غافل از اینکه اولا ازراه همین تعقل است که انسان به حقوق، ازجمله حق آزادی واقف می شود وثانیا بردباری وتحمل دربرابر ظلم وظالم گناه می باشد. منظور او  ازتعقل و تدبر بسا این بود که نظام درحال فروپاشی است وبا فروپاشی آن همۀ ما رفتنی هستیم. شاهد بودیم که چندی بعد، سخنان او هاشمی رفسنجانی را وادار به ابراز حمایت کامل از رهبری ساخت.

    جهت نمایش خلاصۀ آن چه درنیمۀ دوم خردادماه گذشت می توان نوشت که درپی انتخابات و نتیجۀ آن که کنارگذاشته شدن اصلاح طلبان بود، اینان، با شناخت وشراکتی  که در کارکرد متقلبانۀ سامانۀ انتخابات طی بیست و هشت سال گذشته داشتند، پا از چهارچوبۀ مقررات عرفی نظام بیرون نهادند وانجام تقلب را علت شکست خود اعلام کردند و خواهان ابطال انتخابات شدند. آنان با اطلاعات دقیق ازوضعیت بحرانی نظام و همچنین خطری که موقعیت آنان را در درون هیئت حاکمه تهدید می کند براین باور بودند که با وارد آوردن فشاری مختصر، رهبر را به تمکین خواسته شان وادارخواهند ساخت وحکومت را به دست خواهند گرفت. سیدعلی خامنه ای زیربار فشارهای آنان نرفت و درخطبۀ مشهور خود درنماز جمعه اعلام کرد که براجرای برنامه هایش مصر می باشد،  تاآخر ایستاده است و احمدی نژاد را بهترین گزینه دانست.

    درآن دوهفته، ضعف تشکیلاتی و مدیریتی اصلاح طلبان کاملا آشکار شد. آنان نتوانستند از حضور بیش از سه میلیون نفر درخیابان های تهران کم ترین استفاده را بکنند درحالیکه خود، جزئی ازنظام حاکم هستند و درسازمان های مختلف دولتی حضور دارند. دراین فرصت بنا براین نیست تحلیلی از وضعیت اصلاح طلبان ارائه دهیم، اما به این بسنده می کنیم که علت اصلی ضعف آنان، وابستگی به نظامی است که با اصلاحات، یعنی شعار آنان در تعارض است. به این دلیل آنان با دردست داشتن دو قوه، هیچ گاه درصدد انجام اصلاحات اساسی برنیامده اند وهمواره مشغول چانه زنی بر سر چگونگی و مقدار سهم خود از قدرت بوده اند.

    آن چه درآن دوهفته اتفاق افتاد مورد انتظار اصلاح طلبان نبود زیرا آنان را بین دوسنگ آسیاب قرارداد:  مردم که خواستار تحول ساختاری بوده وهستند و نظام که خواستار یک پارچه شدن قدرت برمحور جناح رهبری است. به این جهت آنان از سوئی خواستار استقامت و حضورکم رنگ مردم، آنهم درمحدودۀ قوانین نظامی هستندکه آنان را به گلوله می بندد، تا ازسوی دیگربتوانند موقعیت خود را در نظام تحکیم و رهبر ناگزیر از قبول این موقعیت کنند.

    باتوجه به ضعف های آشکاراصلاح طلبان ازطرفی، و عدم توجه به نیروی عظیم مردم  از سوی دیگر بود که سید علی خامنه ای باقاطعیتی غیرقابل انتظاردرنماز جمعه، آب پاکی به دستان اصلاح طلبان ریخت، آنان و نظام را دربن بستی سرنوشت سازقرارداد. ازاین به بعد، چشمهای اصلاح طلبان به لبهای  هاشمی رفسنجانی دوخته شدند.  تا مگر او سخنی بگوید و سخنش گشایشی ایجاد کند. اما همان طور که در نوشتۀ قبلی هم پیش بینی شده بود، او ازموضع ضعف معامله ای را برای نجات خود و نظام به رهبرپیشنهاد کرد. که درصورتی قراربود مورد موافقت خامنه ای که درموقعیت متفوق است قرارگیرد، از اول دست به این کارها نمی زد، به علاوه،  معامله پیشنهادی او وقتی می توانست پذیرفته شود که او در موقعیت متفوق می بود. امااگر او در این موقعیت بود، مجبور نمی شد پیشنهاد خود را درنماز جمعه و درملأ عام بیان کند.

     چندی بعد، برای رهائی ازاین بن بست، سید محمد خاتمی پیشنهاد رفراندمی را داد که درصورت قبول رهبر ومتقاعد کردن مردم به شرکت جستن درآن، می تواند تااندازه ای برای نظام و اصلاح طلبان راه گشا باشد. اما درصورت انجام رفراندم و عدم تمکین مردم وتحریم آن، کارنظام به پایان می رسد. مشاهده می کنیم که اکنون اصلاح طلبان برای حل بحران جز رجوع به رهبر وتقاضای ابطال انتخابات وعفو ورهائی زندانیان مجرائی دیگر پیش روندارند. درچنین شرائطی که کلیۀ قوای کشور در دستان یک نفر قرار دارد و  انجام پذیر شدن اصلاحات منوط به موافقت او است، آیا ادعای اصلاحات می تواند پایه ای جز فریب داشته باشد؟

      واقعیت این است که موقعیت ضعیف و متزلزل اصلاح طلبان نتیجۀ مکان ناحقی است که خود رادرآن قرارداده اند. آن چه را به عنوان یک ناظر بی طرف می توان مشاهده نمود این است که نمی توان درعین حال هم اعتقاد به نظام ولایت مطلقۀ فقیه داشت و به آن ملتزم بود وهم ازولی مطلقه اطاعت نکرد. اطاعت نکردن از ولی امر درمحدودۀ چنین نظامی از لحاظ مدنی به معنای احترام نگذاشتن به قوانین آن نظام می باشد، وازلحاظ نظری به معنای عقیده نداشتن به اصل ولایت فقیه است. بنابراین، رشته های ارتباطی اصلاح طلبان با نظام، نه قانونی اند و نه عقیدتی، آن چه به عنوان رابطه و پیوند وخویشاوندی (خودی) میان اصلاح طلبان و جبهۀ مقابل می ماند، قدرت (حکومت) است و ثروت (بیت المال). طرحی که جناحی ازاصول گرایان درشرف انجام آن می باشد، قطع این رابطه است. به این معنا که دست اصلاح طلبان از قدرت و به تبع آن از درآمدهای سرشار ازمنابع ملی را کوتاه گردانند. درحال حاضر این طرح بدون مانع و مقاومت درحال به اجرادرآمدن است زیرا برخلاف عقیدۀ اصلاح طلبان، جناح مذکوربراین باوراست که برای سرکوب مردم احتیاجی به  جلب همکاری اصلاح طلبان ندارد. آنها و مردم را با هم سرکوب می کند.

    مردم ازخود می پرسند دلبستگی شما اصلاح طلبان به این نظام ازچه رو است؟ نظامی که به دنبال انقلابی باشکوه با  هدف استقرارآزادی مردم و استقلال کشور،  با خیانت به این اصول و از راه کودتا، برقرار شد و ازهمان روزهای نخست مسیرضد انقلاب وضد مردم را برگزید چه مقبولیتی دارد؟ نظامی که برای تداوم حیات خود بنا براظهارات رهبر ودیگر دست اندرکاران آن مدام محتاج خون ریزی و آبرودادن است بدتراز رژیم ضحاک ماردوش نیست؟ اکنون اشتهای آن به خون و آبرو چنان شدید شده که به مرض جوع البقر(حالتی که معده سیر و دیگر اعضاء احساس گرسنگی کنند) دچار گشته و به قربانی کردن نزدیکان خود مشغول شده است. چنین نظامی که نه مسئولی دارد و نه پاسخگوئی و هرج ومرج درحدعالی حکم فرما است چه جای ماندن ودفاع از آن می باشد؟

    اکنون که اقتداربه دستان علاوه بروارد کردن اتهام افتخار آمیز ضد ولایت فقیه بودن به اصلاح طلبان، اتهام زشت وابستگی به اجانب را نیز به آنان وارد کرده اند، وبا این کار عملا زمینۀ حذف کامل آنان از صحنۀ سیاسی درداخل نظام را آماده می سازند، کاری را که اصلاح طلبان دراین پارۀ حساس ازتاریخ کشورمان می توانند انجام دهند این است که به حقوق مردم واقف شوند، به آزادی و استقلال عمل کنند وخودراازمردم و مردم رااز خود تلقی کنند و به سوی آنان بیایند. مردم را نه برای رسیدن به اهداف خویش به خیابان ها دعوت کنند، که اهداف خویش را هم سو با حقوق مردم کنند وخود، درکنار مردم به خیابان ها بیایند.

     همان طور که خود می دانید و دردرون همین نظام، نسبت به دیگران، تجربه کرده اید، ازاین پس  نظام احدی از شما را آسوده نخواهد گذاشت. شما که اکنون قادر نیستید به بی عدالتی ها و بگیرو به بندهای هواداران و بستگان خود پایان بدهید، درصورت پیروزی چگونه می خواستید بادردست گرفتن حکومت کشوررا اداره کنید؟ آیا درنظر داشتید مردم را فریب داده وهمانند گذشته باامر و نهی های «مقام مقدس ولایت امر» حکومت کنید؟ هاشمی درنماز جمعه با ترس وشرم پیشنهاد می کند بی گناهان را از زندان آزاد کنند، گوئی دراین کشور نه قانونی وجود دارد و نه دادرسی، واین درحالی است که هم رئیس مجلس خبرگان است و هم رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام. این مسائل معلوم می کنند که شما اگر هم براین عقیده باشید که باید دربرابر ظلم ایستاد که نیستید، نخواهید توانست کم ترین اصلاحاتی دراین نظام صورت دهید وهمواره تحت اوامر اقتدارگرایان خواهید ماند. بنابراین بیائید و دروغ گفتن به مردم را ترک کنید و پشت سر آنان قرار گیرید و تا انهدام تمام و کامل استبداد و خودکامگی بایستید و  باوربیاورید که حق حاکمیت بامردم است.

    اصلاح طلبان عزیز، بیائید شعار اصلاح طلبی را کناری بگذارید و به اصول استقلال و آزادی و حقوق بشر بگرائید. به این اصول  معتقد شوید و عمل کنید تا موسم اصلاحات سر برسد. در فضای آزادی و استقلال و حقوق مردم است که اصلاح کردن معنی می دهد. با این انتخابات برای چندمین بار تجربه کردید و دیدید که دراین نظام اصلاحات دروغی بیش نیست. اکنون که مردم هم به این امر مهم واقف شده اند به این تجربه بسنده کنید و آن را آخرین تجربۀ خود دراین مورد تلقی نمائید. خود را ازمحیط ناشفاف و ابهام آلودی که برای خود ساخته اید رها سازید وروشن اعلام کنید درون نظام استبدادی هستید یا دربیرون آن قراردارید وبامردم هستید. وضعیت این نظام روشن است، نه شما را می خواهد و نه مردمی که حقوق خود را طلب می کنند. شما هم تاوقت باقی است وضع خود را روشن کنید، به مردم بپیوندید و نظامی  را رها کنید که شما را از خود نمی داند. مرگ این نظام فرا رسیده است، تلاش های مذبوحانه راه به جائی نخواهند برد زیرا به فرمودۀ پیامبر و شهادت تاریخ، ظلم پابرجا نمی ماند.

    بدانید در همین وقت تنگ است که شما مجال دارید آینده و سرنوشت خود را رقم زنید. از ابهام و زیستن دردوگانگی بیرون درآئید و درکنار مردم آشکارا خواستار تغییر قانون اساسی شوید.

Mizan57@gmail.com