کم عقلی "آیت" وبدهکاری الله

از امراض هردیکتاتور وزورگو وطاغوت وخلاصه هر آیت القدرت ،در واقع آلت القدرتی، در تمامی زمانه ها یکی ندیدن درست واقعیت و دیگری شکست را نپذیرفتن و مقصر تراشی است . قاعده قدرت ایجاب میکند که صاحب آن مظهر بیم وامید باشد و بدور ازخطا. بنا براین اگر در کار و عملی، بخصوص جنگ ، باشکست مواجه شد، باید دیگران را درازکرد وتنبیه و کسی را یارای چون و چرا کردن نیست.  در تاریخ معاصر ازنمونه های بارزآن، از جنس خارجی،  یکی هیتلر است . رفتار او با افسران و سران ارتش ونهایتا مردم آلمان ومسئول شکست خواندن آنها واعدام برخی از افسران ارشد را نام برد. در دادگاه نورنبرگ گفته شد که او جنگ را با بهترین و لایق ترین افسران شروع وبا بدترین ها خاتمه داد. کار او به خودکشی و به ﺁتش سپردن تنش منجر شد. از جنس داخلی، تصمیمات غلط آیت الله خمینی در باره جنگ و اصرار او بر ادامه جنگ است. این تصمیم ها به هرطریق که اتخاذ شد، خواه تحت تاثیر مشاوران تمامیت خواهش ( بهشتی ،رفسنجانی،خامنه ای،احمد خمینی و...) و خواه از خیال پردازی خود او ( کمر بند سبز ) حاصل شد، کار را به شکست و سرکشیدن جام زهر کشاند .

  ملا تاریا که کسب قدرت را محور اصلی فعالیتها خود قرارداده بود مانع اصلی بر سر راه خود را آقای بنی صدر که مشروعیتش را از رای مردم داشت، میدانست و همه کار میکرد تا او را از سر راه بردارد. اشتهای آقای خمینی به شاه شدن فرصت خوبی را برای آنها فراهم ساخت. نهادهای موازی ساخته شدند یکی از آنها سپاه پاسداران بود که از جمله برای کنترل ارتش ایجاد گردید ونهایتا بر آن هژمونی یافت .بدین منظور، کار متلاشی کردن ارتش از سوی ملاتاریا پی گرفته وسوء ظن نسبت به آن نزد آقای خمینی قوت گرفت .هنگامیکه از سوی اطلاعات ارتش مدارکی دال بر فعل و انفعالات ارتش عراق در مرزها ، به او ارائه شد، آن را توطئه ای از سوی ارتشیان جهت بریدن پای روحانیون از ارتش خواند . آیااو فراموش کرده بود که در پاریس گفته بود روحانیون در امور مملکتی دخالت نمیکنند ، او به قم میرود و به امور مذهبی میپردازد؟ نه ، بنا بر قاعده قدرت و به تبعیت از معلم کبیرش ارسطوبود که به عهدی از عهدها که با ملت بست وفادار نماند. با حمله عراق ، جنگ آغاز گرفت . او خلاف نص صریح قرآن که جنگ را عمل شیطان میداند جنگ را نعمت خواند. نعمت برای کی ؟ برای مردم که نکبت بود.پس او خوب میدانست که برای قدرت طلبی او و اعوان و انصارش نعمت است . جنگ به ملا تاریا فرصت داد تا پایه های قدرت خود را تقویت کند. هر صدای مخالفی در فضای جنگی به راحتی سرکوب شد مردم نجات وطن را دغدغه اول خویش میدانستند و به اموری که در حاشیه جنگ میگذشت دقت کافی نداشتند، چه نعمتی بالاتراز این برای مستبدی که تدارک استبداد را میبیند. تقریبا شش  ماه پس از آغاز جنگ،  در حالیکه نیروهای ایرانی موفق به مهار ارتش عراق وعقب راندن آن شدند، دو هیئت میانجی ، یکی از سوی کنفرانس طائف ( کشورهای اسلامی) و دیگری از طرف کشورهای غیر متعهد با پیشنهادهایی جهت صلح به بین ایران و عراق به ایران ﺁمدند.از میان پیشنهادها، پیشنهادی ازسوی هیئت کشورهای غیرمتعهد با تعدیلاتی در شورای عالی دفاع تصویب میگردد وبه تایید آقای خمینی نیز میرسد. آقای رفسنجانی در عبور از بحران مینویسد : « با آقای رجایی در باره پیشنهادات هیئت صلح غیر متعهدها صحبت کردیم. پیشنها ایجاد منطقه غیر نظامی در خاک ایران همراه با خروج نیروهای عراقی دادند. بعضی ازنظامی ها و آقای بنی صدر مایلند با تعدیلی بپذیرند – عبور از بحران ص106».و آقای بنی صدر در این باره به آقای حمید احمدی چنین میگوید:« شورای عالی دفاع با پیشنهاد هیئت فرستاده کشورهای عدم تعهد، موافقت کرد.آقای خامنه ای نیز حاضر بود.آقای خمینی نیز موافقت کرد.به اینجانب گفت: صلح کنید اما اسمش را صلح نگذارید.بسیاری با صلح مخالفند.میگفت همین حالا دو اتوبوس از روحانیون آذربایجان اینجا بودند با صلح مخالفت می کردند. گفتم: روی صلح اسم دیگری نمیشود گذاشت.این آقایان هم اگر میتوانند رودرروی مردم با صلح مخالفت کنند. گفت بکنید. بنابراین، همه با پیشنهاد صلح موافقت کرده بودند. نمیتوانستند در علن مخالفت کنند. پس در خفا رفتند به آقای خمینی گفتند:اگر بنی صدر صلح کند، پیروزی با دست خالی چنان قدرتی به او میدهد که دیگر شما هم حریف او نمیشوید. چه کسانی رفتند؟میدانم که آقایان بهشتی و هاشمی رفسنجانی وخامنه ای بوده اند حالا کسان دیگری هم بوده اند نمیدانم.- درس تجربه  خاطرات ابوالحسن بنی صدرص312 - ».

آنها  با تحریک قدرت طلبی آقای خمینی، به او، اینطور باورانده بودند که پیروزی در جنگ از سوی بنی صدر پایان قدرت اواست . به او گفته بودند:  او سوار برتانک به تهران خواهد آمد . نه تنها ما بلکه شما نیز قادر به رقابت با او نخواهید بود.  اشتهای شاه شدن و وسوسه قدرت، مانع از آن شد خمینی دریابد جایگاه او متفاوت است و او باید بدوراز قدرت، زبان مردم باشد.  لذا به وسوسه قدرت مطلق شدن تسلیم شد.اخیرا آقای شمخانی از فرماندهان سپاه که در دوران خاتمی سمت وزارت دفاع را داشت واقعیتی را فاش نمود او گفت هر طرف جنگ را میبرد غالب بود اما هاشمی رفسنجانی طرفین را اینطور معرفی میکند« ... در آن زمان گروه های سیاسی به دو طیف خط امام و لیبرال معروف بودند. نیروهای خط امام شامل حزب جمهوری اسلامی، جامعه روحانیت مبارز، هیئتهای موئتلفه اسلامی، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و طیف لیبرال شامل نهضت آزادی و طرفداران بنی صدرو...- عبور از بحران زیرنویس ص36-»

آنها که آقای خمینی ادعا داشت که با صلح مخالفند چه کسانی بودند جز،همین گروه ها که از سوی آقای رفسنجانی معرفی میشوند، چه کسانی قدرت سازمان دادن تظاهرات وبردن افراد خود نزد آیت الله خمینی وشعار دادن به نفع جنگ را داشتند؟ در حالیکه هیئت های صلح پیشنهاد خروج نیروهای عراقی از خاک ایران و ایجاد منطقه غیر نظامی در خاک هر دو کشوررا آورده بودند چه کسانی مخالفت کردند تا جنگ به مدت هشت سال با خسارات جانی و مالی جبران ناپذیر ادامه یابد ؟ « ... در پیام امام در مورد جنگ و هیئت میانجی هم مطالبی آمده است که سیاست آقای بنی صدر را محکوم میکند.آقای بنی صدر در کارنامه دیروز نوشته، مایل است به جنگ خاتمه بدهد و صلح کند. ولی شعارهای راهپیمایی امروز و اظهارات امام یقینا راه را برای ایشان بسته است.- عبور ازبحران ، کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی ص52 -» آقای هاشمی از آنجا که تفکری جز قدرت و کسب آن ندارد غافل است که این عمل آقای خمینی راه را بر صلح و خود او بست وجام زهری را تدارک دید که هشت سال بعد ،طیف خط امامی ها، با پذیرش قطعنامه - در موقعیت شکست های پی در پی - به اعتراف خود او در نامه اش-  به دستش دادند . اما ، راست این است که آقای خمینی جام زهر واقعی را زمانی خورد که گفت 35 میلیون نفر بگوید آری من میگویم نه. اوخویش را در اوج قدرت دید، رخت نمایندگی خدائی که قدرت می پنداشت برتن کرد. آیت اوشد وبرخلق او ولایت مطلقه جست.  اما به هنگام شکست، تلخی زهر آن را به پای الله و خلق اوگذاشت.  خدا در قرآن جنگ را عمل شیطان میخواند او در نامه خود در توجیه پذیرش قطعنامه جنگ قدرت خود را بپای خدا میگذارد ودر راه او می نامد ،از خدا هم طلبکاراست. گویی این خداست که جام زهر را بدست او داده است نه کم عقلی او.الله وخلق او که حاضر نیستند بیش از این قربانی نادانی نادانان بشوند از سوی آیتش مسئول شکست اند. آیت الله خمینی عمل شیطانی خود را باانتقام از چندین هزارزندانی سیاسی ، با صدور فرمان قتل عام آنها در سال 67 کامل کرد و آنها را به دست جلادان خط امامی سپرد .جلادانی که بعضا امروز مصادر امورند و باز بنام الله عمل شیطان را پی میگیرند.

امروز اگر هشیار نباشیم همان « طیف خط امامی ها» که پس از کودتای خرداد 60 قدرت را بین خود گردانده اند کشور را با بحرانی به مراتب خطرناک ترمواجه خواهند کرد. بیم آن میرود که با نادانی خویش بحران هسته ای را به نقطه بدون بازگشت بکشانند.

    یک مرکز تحقیقاتی، قربانیان حمله آمریکا به عراق و حوادث پس از آن را، اززمان سقوط صدام در سال 2003 تا کنون قریب 650000 نفر بر آورد کرده است .عراق عملا تجزیه و ویران گشته است.انصافا اگر مردم عراق خود همت کرده بودند و با یک قیام همه گانی، شرصدام دیکتاتور را ازسر خویش و وطن کم میکردند، اینهمه کشته وکشوری ویران داشتند؟ بر ما ایرانیان است تا با چشمان بازو نگاه به اطراف، در حال خویش و کشورخویش تدبر و تدبیر کنیم.