ج. پاکنژاد

 

13 آبان نقطه عطفی در انحراف به پرتگاه

 

 

      13 آبان 1358 عده ای از دانشجویان که خود را دانشجویان خط امام نام نهاده بودند، پس از یک راهپیمایی، به سفارت آمریکا هجوم برده و با شرکت افراد سپاه آن را اشغال کردند. با اینکه اشغال سفارت یک کشور خارجی که دارای روابط دیپلماتیک نیز هست از نظر حقوق بین المللی کاری به خطاست، اما این عمل میتوانست درآن برحه از زمان ، با  توجهی که جهان ، به مناسبت انقلاب، به ایران پیدا کرده بود جنبه های مثبت نیز پیدا نماید.اگر عمل اشغال سفارت آمریکا  از سوی دانشجویان، اعتراض  به:الف مداخله آمریکا در سیاست داخلی ایران و تحمیل خود به عنوان قدرت مسلط در طی سالیان دراز بخصوص پس از کودتای 28 مرداد وب- عدم پذیرش حق حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش  و خودداری از استرداد شاه و دیگر سران رژِیم ساقط شده و اموال به سرقت رفته توسط آنان، ( یک از بهانه ها رفتن شاه به آمریکا بود) از سوی حکومتگرارن آمریکا، تلقی و در این حد میماند وپس از اینکه با حضور رسانه های بین المللی، صدای اعتراض مردم ایران به گوش جهانیان رسید، به اشغال سفارت پایان داده میشد، سفارت به دولت تحویل و امور سیاسی به سیاستمداران واگذار میگشت . اما چنین نشد و ماجرای سفارت آمریکا و گروگانها به یکی از اهرمهای موثر ضد استقلال وآزادی ایران و درواقع به اهرمی بر ضد انقلاب تبدیل شد که سرنوشت انقلاب ایران را که میرفت تا حق حاکمیت عمومی مردم ایران را به آنان باز گرداند دگرگون ساخت  و از عوامل موثر حمله عراق به ایران، محاصره اقتصادی و استقرار استبداد خونریزی شد که مردم ایران هنوز گرفتار ﺁنند و همچنان بهای گروگانگیری را میپردازند . امروز که با فاصله و از دور به این ماجرا بنگریم ، با توجه به کتابها و اسنادی که در این رابطه انتشار یافته اند، بسی شگفت زده خواهیم شد. یکی از محققین امریکائی که در این باره تحقیقات گسترده ای انجام داده و کتاب و تحقیق های متعدد هم منتشر کرده است .روبرت پاری است . تحقیقات اخیر او نشانگر این امر است که گروگانگیری ، در آمریکا ودر جلسه ای با حضور کیسینجر ،راکفلر و اشرف پهلوی، طراحی شده است. اما آقای اصغر زاده ، یکی از عوامل فعال در گروگانگیری، در مصاحبه ای که با نیویورک تایمز انجام داده است میگوید:

«من، محسن میردامادی و عباس عبدی، برنامه ریزان اصلی تسخیر سفارت آمریکا بودیم...  قرار بر این بود که ماجرای تسخیر سفارت آمریکا در عرض دو روز به پایان رسد و وجهه ای سمبولیک پیدا کند. اما این مسئله از دستمان خارج شد و گروگانگیری ما بسیار طولانی تر شد.»

    حال باید از او پرسید : طرحی که توسط بخشی از محافظه کارترین جناحهای آمریکائی و اشرف پهلوی، برای مقابله با تاثیری که انقلاب ایران برمنطقه بلکه جهان میتوانست بگذارد طراحی میشود، چگونه توسط عده ای دانشجو به اجرا در می آید و آقای خمینی آن را انقلاب دوم و بزرگ تر از انقلاب اول ( انقلاب بهمن 57) مینامد؟ آقای اصغر زاده لازم نمیداند به مردم ایران که بزرگترین خسارت ها را از این عمل جمع آنان دیده است بگوید چه کسانی  مسئله را از دستشان خارج کردند تا گروگانگیری که مال خودشان میدانند (گروگانگیری ما) بسیار طولانی تر بشود؟ لازم نمیداند بگوید چه رابطه ای بین طولانی تر شدن این عمل با انتخابات پیش روی آمریکا و استقرار استبداد خون ریز در ایران بود ؟ چه کسانی مانع حل این مسئله شدند تا هم زمان با سوگند خوردن ریگان به عنوان رئیس جمهورآمریکا، بسان هدیه ای درسینی طلایی، گروگانها را به او تقدیم کنند؟ چرا او و شرکای جرمش هیئت 5 نفره که مامور ارتباط دانشجویان با آقای خمینی و تنظیم حرکتهای دانشجویی بود را دور زدند ( اعضای این شورا عبارت بودند از آقایان بنی صدر، شبستری، موسوی خوئینی هاﺁ خامنه ای و حبیبی ) و خود سرانه دست به چنین عملی زدند؟ نقش آقای خوئینی ها در این ماجرا چه بود؟ آقای سید محمد هاشم پوریزدان پرست که خود از دانشجویان گروگانگیر است در مصاحبه با میزان نیوز میگوید:

« بچه‌های مورد اطمینان در انجمن اسلامی همدیگر را خبر كردند و به من هم گفتند چهاردهم آبان. به شهید بهشتی هم اشتباه گفته بودند روز چهاردهم.

 ﺁیا از قبل به شهید بهشتی خبر داده بودند؟

بله. قرار بود ماجرا روز چهاردهم اتفاق بیفتد، چون سیزدهم تظاهرات گسترده‌ای بود.....»

   رابطه و نقش بهشتی در این ماجرا چیست؟  او که خود عضو شورای انقلاب بود ، چطور حکومت و شورا را بی خبر گذاشت؟ بهشتی چرا و چگونه میخواست گروگانها را آتویی علیه بنی صدر بکند؟ اگر براستی او از ماجرا اطلاع داشته است، چه رابطه میان او و امثال راکفلر و کیسنجر و اشرف پهلوی بوده است ؟ کسی که طرح این سه را به طرح انقلابی بدل کرد و توسط « دانشجویان خط امام » به اجرا گذاشت، بهشتی بود؟ موسوی خوئینی ها بود ؟  چه کسی بود ؟

   آقای اصغر زاده و همفکران ایشان، امروز پس از گذشتن بیش از ربع قرن از ماجرایی که خساراتش بار سنگینی بربر دوش  ایران و ایرانی نهاد،  بهتر نیست از مردم ایران پوزش بخواهند تا آقای کارتر؟ در ذهن او و امثال او، از آنجا که قدرت اصل است، به الطبع عذرخواهی از آقای کارتر جا دارد. چون، گروگانگیری آنها وسپس ضدو بند  ایرانگیتی ها بودند که موجب شکست کارتر در انتخابات و پیروزی ریگان شدند،لذا باید بخاطر این عمل از کارتر عذر خواست. حال چه اهمیت دارد ﺁنچه از رهگذر محاصره اقتصادی و جنگ و استقرار استبداد بر سر ایران و ایرانی ﺁمده است !