محمد جعفری


 

نقش جلال الدین فارسی در شروع تروریسم سالهای آغازین انقلاب به ویژه ترور مرتضی مطهری

 

و مکرو مکرالله و الله خیرالماکرین

 بعد از ترور مرحوم مطهری، سپهبد قرنی و مهدی عراقی در سال 58 ، برای اینجانب که در بحبوحه انقلاب در کار رسانه ای بودم یک چیز واقعاً مسئله شده بود؛ هر سه را  یک گروه جوان با سابقه مدهبی پررنگ بنام فرقان ترور کرده بود. بنابراین از خودم می پرسیدم از نظر ترور کنندگان چه موضوع مشترکی، در مطهری،  قره نی و عراقی  وجود داشته  و یا می توانست داشته باشد که هدف این کار تروریستی واقع شدند؟ نتیجه زیرا منطقی این بود که ترور هرسه نفر،  به منظور ضربه زدن به هدف مشترکی رخ داده و بنابراین باید موضوع واحدی از نظر ترور کنندگان در میان آنها باشد یا آنها را به هم مربوط  کرده باشد. علیرغم  اینکه اولی آیت الله و شخصیتی روحانی و مذهبی، دومی یکی از امرای ارتش و سومی یک شخصیت معمولی بازاری است.  ارتباط منطقی مابین این سه نفر که از نظر ترور کنندگان هر سه در یک ردیف، قرار گرفته و ترور شده اند، کدام و یا کدامها می تواند باشد؟  

وجود اینکه هر سه نفر ترور شده از سه طبقه مختلف اجتماعی، حرفه ای و مقامی بودند اما هر سه دردو وجه با هم  مشترکند:  وجه اول مشترک میان هرسه،  نزدیکی و نفوذ و اعتماد آنها نزد آقای خمینی رهبر انقلاب و وجه دوم خارج بودن آنان از حزب جمهوری اسلامی بود.

 

گفتن ندارد که آقای مطهری از اعتماد کامل آقای خمینی برخوردار بود و بدین علت تا ایشان ترور نشده بود، رئیس شورای انقلاب و بلکه گرداننده اصلی آن بشمار می رفت و ایشان بفرمان آقای خمینی ، مأمور تشکیل شورای انقلاب و مصاحبه کردن  با سایر کسانی که برای عضویت در شورای انفلاب در نظر گرفته می شدند، بود.(1)

 

آقای هاشمی رفسنجانی هم صراحت دارد که در تشکیل حزب جمهوری اسلامی، آقای مطهری مخالف بود و با حزب همکاری نکرد. البته وی می گوید آقای خمینی هم موافق تشکیل حزب نبود اما بر اثر سماجت و پافشاری اینجانب پذیرفتند که حزب تشکیل بشود.(2)

 

مرحوم مهدی عراق هم از نهضت 15 خرداد 42 ببعد تا زمان ترور، شخص مورد اطمینان و اعتماد  آقای خمینی بود و در نقش مباشر و مسئول تدارکات ایشان عمل می کرد. و اما آقای تیمسار قرنی؟ 

 

 تميسار ولى‏الله قرنى در كوتاى 28 مراد سيا عليه دكتر مصدق شركت داشته (3) و بعد رئيس ركن 2 ارتش شده است و در رابطه با كودتاى (4) خود عليه حكومت محمدرضا شاه در سال 1338 حمايت كامل آمريكا را براى خود كسب كرده بود. ولى كودتاى وى وسيله انگليسى‏ها لو داده شد و در نتيجه، اول، از كار بركنار و بعد دستگير شد ولى بخاطر برخوردارى از حمايت آمريكايى‏ها، از اعدام او صرفنظر شد، اما از ارتش اخراج گرديد. (5)

زمانى كه آقاى خمينى در پاريس بود و انقلاب اوج گرفت، نام سپهبد قر‏نى به عنوان نخست وزير احتمالى و يا رياست ستاد ارتش بر سر زبانها افتاد و از همان موقع معلوم بود كه رابطه محكمى با آقاى خمينى و طبعاً ساير سران انقلاب دارد. وى در رابطه با ارتش و اشرافى كه بر آن داشت، با سران ارتش و سپهبد فردوست در ارتباط بود و از طريق سپهبد فردوست، امراى ارتش را از دست زدن به اعمال بچه گانه بر حذر مى‏داشت. در رابطه با ارتش و ساواك و مسايل امنيتى و اطلاعاتى با آقاى مهندس بازرگان نخست وزير و دکتر سحابی نیز در رابطه و مورد  شور بود.  البته آقاى قرنى پس از تشكيل دولت موقت، با دولت و آقاى مهندس بازرگان بر سر مسائل ارتش و كردستان اختلاف پيدا كرد كه در نهايت، اين اختلافات موجب شد كه وى از رياست ستاد كل ارتش استعفا بدهد.(6)

 

 بنا به گفته رئيس محافظين قر‏نى (ح - ل) و ديگران به اینجانب، بعد از آنكه تيمسار قره‏نى از سمت خود استعفا داد، آقاى خمينى او را خواست و به قم دعوت كرد و در جلسه‏أي كه در قم با آقاى خمينى داشت، آقاى خمينى به او گفته بود، آماده باش و وزيرانت را انتخاب كن كه به همين زوديها، شما به نخست وزيرى منصوب خواهيد گرديد. تيمسار قره نى نيز آمادگى خود را اعلان كرده بود. مطلعين ديگر به نويسنده اظهار داشتند كه تيمسار قر‏نى در همان سفر و بعد از ملاقات با آقاى خمينى بطور پنهانى با آقاى شريعتمدارى نيز ديدار كرده بود. بهرحال بعد از اين جلسه به فاصله چند روز تيسمار قرنى ترور شد. البته آنموقع اعلان شد كه وى به وسيله گروه فرقان ترور شده است، ولى احتمالاً ترور تيمسار قر‏نى در رابطه با نامزدى وى به نخست وزيرى از طرف خمينى بى ارتباط نبوده است. آقاى بنى‏صدر در حاشيه این موضوع نوشته است: (5)

 "مطهرى هم چند روز بعد از آنكه نزد اينجانب آمد و ابراز نگرانى كرد توسط همان گروه كشته شد."(6)

اما گويا كسانيكه قبلاً خطر را احساس كرده بودند نگذاشتند كار به آنجاها بكشد و در دم او را ترور كردند. بعد هم اعلان شد كه گروه فرقان وى را ترور كرده است و بعد از مدتى هم اعلان شد كه گروه فرقان كشف و سران آن دستگير شده‏اند. . خلاصه، هر سه نفر بالا، از طریق ترور، هر سه  بنام گروه فرقان، از صحنه تحولات جمهوری اسلامی خارج شدند.

  

بعد ازاعلام کشف گروه فرقان، محاكمات اين گروه و رهبر آن آقاى گودرزى كه متهم به ترور مرحوم مطهرى و تيمسار قر‏نى و حاج مهدى عراقى بودند، كاملاً پشت درهاى بسته انجام گرفت و معلوم نشد كه اينها كه بقول زعماى دادستانى و اطلاعاتى جمهورى اسلامى قاتلين شخصيتهاى فوق بوده، چه كسانى بوده‏اند و چرا دست به انجام اين ترورها زده‏اند و چه رابطه‏اى از نظر اينان بين تيمسار قره نى، مطهرى و حاج مهدى عراقى وجود داشته است. در آن دوران شايع بود كه مسئول بازجويى اينان آقاى معاديخواه یکی از اعضای شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی، بوده است و وى مخفيانه از آنها بازجويى بعمل آورده و بعد هم بدون سروصدا با اعدام چند نفر و از جمله آقاى گودرزى به اين مسئله خاتمه داده شد.

آنچه گفته شد اطلاعاتی بود که فبلاً آن ها را بدست آورده بودم و در کتاب "پاریس و تحول انقلاب از آزادی به استبداد"  آورده شده است. اما به تازگی آقای جلال الدین فارسی در میز گردی تحت عنوان "باز خوانی پرونده بنی صدر"، که از خبرگزاری حکومتی فارس منتشر شده است سر نخ مهمی از جریان آن ترور ها بدست میدهد.

 

آقای جلال الدین فارسی به همراه صادق زیباکلام در تاریخ شنبه 31 خرداد/87 با شرکت در این میز گرد بنا به گزارش خبرگزاری پارس چنین گفته است:

 

"بعد از اینکه بنی صدر رئیس جمهور شد، آقای بهشتی از من خواست پیش آقای هاشمی رفسنجانی  بروم که آن زمان رئیس مجلس بودند. آقای هاشمی گفت امروز در جلسه مجلس بصورت مخفیانه رأی گیری کردیم که بنی صدر رأی بسیار کمی آورد، اما اگر آقای فارسی حاضر باشد نخست وزیر بشود، مجلس رأی قاطعی به ایشان می دهد. گفتم من ننگ دارم در دولتی که بنی صدر رئیس جمهورش باشد نخست وزیر باشم. هر چه اصرار کردند من نپذیرفتم. عده ای می گویند من نخست وزیری دولت بنی صدر را به این دلیل نپذیرفته ام چون قدرت طلب بوده ام و به کمتر از ریاست جمهوری راضی نبوده ام، اما اینطور نیست چون که من اگر می خواستم با بنی صدر بر سر قدرت جنگ کنم قبل از آن که او رئیس  جمهور شود از صحنه حذفش می کردم."(7)

بنابراین سند، با این بیان آقای فارسی تصریح می کند که اگر می خواست، قبل از اینکه بنی صدر رئیس جمهور بشود، می توانست او را حذف کند. این سخن شگفت ایشان جز این معنی می دهد که اعتراف کرده است که در موقعیتی بوده است که می توانسته کسانی در حد بنی صدر را هم ترور کند. زیرا حذف کردن در آن زمان تنها از راه ترور و حذف فیزیکی امکان پذیر بود و الا ایشان چه وسیله دیگری برای حذف بنی صدر قبل از رئیس جمهور شدن در دست داشت؟

 آقای فارسی در فراز بعد آشکارتر مکنونات قلب خودش را بروز می دهد. خبرگزاری فارس خبر می دهد که  فارسی با این بیان که هیچ کس دیگر جز من نمی توانست بنی صدر را حذف کند، اظهار داشت:

 

"همین گروه فرقان که استاد مطهری و افراد دیگر را به شهادت رساندند، حاضر بودند همه را از بین ببرند الا بنده را. گروه فرقان دو نفر را قبول داشتند؛ یکی دکتر شریعتی و یکی هم بنده را. به همین دلیل من در جائی سخنرانی کردم و گفتم عده ای هستند که دکتر شریعتی و بنده را قبول دارند، اما امام خمینی را قبول ندارند و این ها همان خوارج هستند." (8)

 

آقای فارسی در این گفته خود، چند مطلب را نا خود آگاه، آشکار کرده است:

 

1-      گروه فرقان استاد مطهری و دیگران را به شهادت رسانده اند.

2-      گروه فرقان تنها ایشان و آقای دکتر شریعتی را قبول داشته اند.

3-      بعد از انقلاب هم که آقای دکتر شریعتی در قید حیات نبوده اند، فقط تنها ایشان بوده است که مورد قبول گروه فرقان بوده است.

4-       این گروه حاضر بوده اند همه را از بین ببرند، الاِ  آقای فارسی را. و بنابراین وی؛

5-      با گروه فرقان رابطه داشته و آن ها و اهدافشان را می شناخته که فقط دکتر شریعتی و آقای فارسی را قبول داشته و حاضر هم بوده اند، همه،  بجز آقای فارسی را به قتل برسانند.

6-      پس می دانسته که این گروه یک گروهِ مسلح تروریستی هستند و با آنها هم مراوده داشته است.

7-      اما چرا قبل از وقوع ترور ها به مسئولین امنیتی اطلاع نداده است که چنین گروهی را می شناسد؟

ممکن است آقای فارسی جواب بدهد که من آن ها را می شناختم ولی از کجا می دانستم که اینها قصد ترور چنین افرادی را دارند. حتی در این صورت باید، پاسخگو باشد که چرا بعد از اولین ترور به مسئولین اطلاع نداده است تا مانع ترور های دیگران بشوند؟ اما خود آقای فارسی بطور صریح، اذعان دارد که: "همین گروه فرقان که استاد مطهری و افراد دیگر را به شهادت رساندند، حاضر بودند همه را از بین ببرند الا بنده را." (9) و این حرف جای اعوجاج ندارد که آقای فارسی با آنها رابطه داشته و از ماهیت و کم و کیف آنها آگاه بوده است.

 

با توجه به نکات فوق، آیا با زبان بی زبانی، آقای فارسی امروز بعد از سی سال، مثل روز روشن اقرار نمی کند   که گروه فوق، گروهی بوده اند که او و دارو دسته اش آن را مسلح کرده و برای حذف دیگران، آن را  در اختیار داشته اند؟

 

حقیقت آنستکه این دارو دسته در عین حالی که عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی بودند، گروه مسلح ترور برای حذف کسانی که فکر می کردند در آینده، مانعی بر سر راه بدست گرفتن قدرتشان خواهند بود و با بودنشان ممکن است قدرت از دستشان بدر رود، اگر می توانستند و امکان بدستشان می آمد، از طریق ترور به حذف آنان می پرداختند.

 

آقای مطهری نظر به اینکه با حزب جمهوری اسلامی همآهنگی نداشت و در تأسیس حزب هم شرکت نکرد و از طرف دیگر مورد اعتماد و صاحب نفوذ نزد آقای خمینی بود، ترور وی برای تصاحب قدرت، لازم می آمد. اینستکه امروز آقای فارسی از این ترور ها بوسیله گروه فرقان تا حدودی پرده بر می دارد.

به عنوان پژوهشگری از خیل پژوهشگران تاریخ انقلاب ایران و کسی که عمری را در پای آرمانهای انقلاب بزرگ 57 گذاشته است، انتظار دارم اگرچه مسئولان قضایی و امنیتی جمهوری اسلامی برای قتل دگر اندیشان حساسیتی ندارند، حداقل آنگونه که خود مدعی هستند آقای مطهری معلم انقلاب بوده است، خون این دانشمند دینی بزرگ را بی ارزش نپندارند و این سخنان آقای فارسی را به جد مورد تعقیب قرار دهند. خداوند ایران و ایرانی را از شر جنون خشونت آمیز قدرتمداران مصون دارد.

 

 

محمد جعفری   لندن 7 تیر ماه 87

 

یاد داشتها:

 

1-      گروگان گیری و جانشینان انفلاب، از محمد جعفری، چاپ اول،86، ص 8-4

2-      انقلاب و پیروزی، هاشمی رفسنجانی، زیر نظر محسن هاشمی، به اهتمام عباس بشیری، ص218-215

3-      پاریس و تحول انقلاب از آزادی به استبداد، از محمد جعفری،ص 228

4-      همان سند، ص 287

5-      همان سند، ص 287 و 229

6-      همان سند، ص 229

7-      میز گرد باز خوانی پرونده بنی صدر- 2 ، 31. تیر/ 87

8-      همان سند

9-      همان سند