جهانگیر گلزار :

کدام آینده برای جوان ایرانی؟

می دانید که ایران جزو جوانترین کشورهای جهان است. یعنی 65 در صد جامعه برابر با 45 میلیون ایرانی زیر30 سال می باشند. تنها جمعیت۱۱ تا ۱۴ ساله ۵/۵ میلیون نفر، ۱۵ تا ۲۴ ساله ۷/۱۷ میلیون نفرمی باشند.

جوامع جوان نیاز بیشتری به تحول دارند. نیاز به داشتن فضایی دارند که در آن بتوانند استعدادهای خود را شکوفا کنند. هر انسانی دارای استعدادهای گوناگون می باشد. همانند استعداد ابتکار و ابداع و خلق و استعداد یافتن و یا پذیرفتن اندیشه راهنما و استعداد علم و فن یابی و استعداد انس و استعداد اقتصادی و استعداد هنر آفرینی و استعداد فرهنگ سازی.

در جامعه به استعداد تنها در بعد اقتصادی آنهم به منظور کسب درآمد نگاه می شود.

هرجوان ایرانی اول بایستی از خود بپرسد، کدام یک از این استعدادهای خود را در حال پرورش دادن است؟ کدامین استعداد خود را مایل است درطول زندگی با برنامه زمانی مشخص بپروراند؟

بگذریم که البته هر انسانی بایستی سوالهای فوق را از خود بپرسد. اما اهمیت پرداختن جوان بدان از اینرو است که جوان در زمان حال می کوشد که آینده را برای خود و برای بعد از خود تضمین نماید. می دانیم که حقوق ذاتی هر انسانی است، یعنی انسان با حقوق خود متولد می گردد. همچون حق یاد گیری، حق انتخاب و آزادی در نوع انتخاب، حق کار کردن - مالكيت انسان بر عمل خويش و آنچه از آن بدست مى‏آورد کار اوست، حق داشتن عقیده و احترام به عقیده دیگران، حق تحصیل اطلاع و دانستن، حق برخورداری از استعدادها در زندگی سياسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی، حق زندگی و حیات و ...

البته همه حقوق همچون حق حیات ضروری زندگی اند و کیفیت زندگی و حیات را می سازند. اما گویی دفاع از حق حیات وقتی به خطر میافتد بیشتر از سایر حقوق توجه همگان را بخود جلب می نماید و دفاع از آن را از دیگران خواهان می شود. در حالی که همه حقوق انسان بایستی چنان با هویت انسان عجین باشد که شک و تردیدی در ضرورت دفاع ازهمگی حقوق همچون حق حیات رخ ندهد.

یکی از حقوقی که هر انسان داراست و در زندگی روزانه اش نقش مهمی را بازی می کند این است که حق هر انسان و هر مجموعه انسانى است كه ستم نبيند و وظيفه او است كه ستم نكند.

آدمی بصورت طبیعی بایستی بر حقوق خود عمل کند. کودکان چون فطری ترند بر حقوق ذاتی خود بیشتر عمل می کنند و کمتر غفلت می کنند. متاسفانه بسیاری از خانواده ها و بخشی از جامعه و استبدادها سعی بر آن دارند که کودک را از آزاده بودن به مطیع و مقهور قدرت تحول دهند و اکثر کودکان با این آموزش غلط از بسیاری از حقوق خود غافل می گردند و به همین دلیل از پرورش استعدادهای خود نیز دور می افتند. سوالی که هر جوان از خود بایستی بپرسد این است که: آیا به حقوق ذاتی خود واقف است و آیا بر آن حقوق عمل و زندگی می کند؟

البته جوان به صفت جوانی باید به خود هشدار دهد، من هستم که انتخاب کننده مسیر زندگی و نوع زندگی خود هستم. موانع رشد من را خود من به صفت اینکه جوان هستم باید از سر راه بردارم.

خاطر نشان می سازم که استبداد سعی بر آن دارد که مخصوصا به جوان بباوراند که من هستم که دارنده آزادیها هستم و به صلاحدید می توانم بخشی از آزادیها را به شما اعطا نمایم. تجربه 3 دهه نظام استبداد دینی در کشورمان به ما نشان داده است که اختلاف نظری همیشه بین ولی فقیه و اصلاح طلبان و میانه روها و وسط بازها بوده است مبنی بر این که برای از هم پاشیده نشدن وضعیت نظام، بهتراست بخشی از حقوق را به جامعه بدهیم. در واقع برای اینکه نظام از دستشان خارج نشود صلاح می دیدند به عنوان اصلاح طلب که در مقاطع مختلف به بخشی از حقوق مردم مشروعیت شرعی داده شود. مثلا خانمها می توانند روسریشان را بیشتر بالا ببرند و یا کمی مش هم بزنند، البته به شرطی که تقاضایشان بالا نرود و نخواهند که روسری را بالا تر ببرند. در صورتی که حق انتخاب و نوع پوشش جزو حقوق اولیه هر انسان است. حق انتخاب رنگ را مثال می آورم. بسیاری می گفتند که در دوران خاتمی اوضاع بهتر شده است. زیرا خانمها می توانند رنگهای کمی شاد را هم استفاده بکنند. عده ای از مردم هم بودند که به خانمهایی که رنگهای شادتر انتخاب می کردند اعتراض می کردند که با این کارتان دارید زیاده روی می کنید و دوباره محدودیتها را باز می گردانید. چه بسا برخی خانمها که نیز باور داشتند حق انتخاب رنگ پوشش نه درونی خود آنها بلکه اعطایی دولت بدانها است! برخی نیز آنچنان راضی به این "اعطای "دولت که فراموش می کردند چه بسا بسیاری از حقوق ذاتی آنها از قبیل حق برخوردار بودن از حاکمیت ملی، حق بیان، حق انتخاب آزاد، حق زیست در امنیت و سلامت و رفاه، حق دستیابی به اطلاعات، حق ابداع، حق انتقاد و ابتکار، حق ارزیابی آینده و حال خود، حق... که ماهیت استبدادی نظام مانع تحقق آنهاست در زیرپوشش انتخاب رنگ لباس مدفون شده اند!. آری گاهی هم خود آگاه و هم نا خود آگاه ترس از استبداد باعث می شود که آدمی در جهت اهداف استبداد عمل کند و غیر مستقیم مطیع او گردد. مطیع استبداد شدن یعنی از حقوق خود غافل گردیدن.

در واقع برخوردار شدن از حقوق یعنی زیست در آزادی. پس استبداد چه در سطح خانواده و چه در سطح کشور، برای سلطه پیدا کردن است که آزادیها را محدود می کند. زیست بر حقوق و برخوردار بودن از آزادیها، جهت رشد استعداد ها مانع نمی خواهد. آن کس و یا آن نظام که مانع را مشروعیت می دهد در صدد مطیع کردن نیروهای انسانی است تا بتواند منابع کشور را به یغما ببرد.

هر مستبدی در ظاهر می خواهد به ما بقبولاند که آن کاری را که می کند به خیر مردم است. اگر نتواند این نظر را بقبولاند، با فشار سعی در مطیع کردن جامعه می کند. این فشار برای مطیع کردن را سه دهه است که نظام حاکم به ما وارد کرده است. در سطح جامعه نیز به همین صورت است. هر کس که دروغ می گوید با آن دروغ، ظاهر حق و حقیقت را می پوشاند. مثلا کسی که دزدی می کند اول آن دزدی و آن عمل را بایستی برای وجدان خود مقبول نماید و بدان دزدی حتی برای خود مشروعیت دهد، بعد از آن می تواند دست به دزدی بزند. در رابطه با دیگران هم به همین ترتیب است. پدری و یا مادری که فرزند خود را می زند دلیل این عمل را خیر و صلاح فرزند خود می داند و به دیگران نیز چنین وانمود می کند. و به همین ترتیب کار فرمایی که فشار به کارگرش می آورد بر سر او منت می گذارد که برو خدا را شکر کن که من به تو کار داده ام وگرنه شکم تو و زن و بچه ات حالا گرسنه بود. در صورتی که عدالت در کار، رابطه ای با بچه های گرسنه کارگر ندارد.

سوال بایسته ای که باید هر جوان ایرانی از خود بپرسد این است که در آینده کشورم جای من کجاست؟ آیا در ساختن فرهنگ و فضای علمی - اقتصادی این جامعه من بعنوان نیروی محرکه جامعه نقشی دارم؟ با این وضعیت اشتغال که 30 در صد جوانان20 تا 29 سال بیکارند جایی برای اشتغال من وجود دارد؟

آیا با وضعیت هزینه ها که سالانه رشدی بیش از 25 درصد دارد، می توان تشکیل خانواده داد؟ اگر جوانی بتواند تشکیل خانواده بدهد آیا می تواند این کار را مستقل انجام بدهد و یا صرفا با کمک مالی والدینش امکان انجام ازدواج را پیدا می کند؟

جوان باید از خود سوال کند که اگر امکان ادامه تحصیل را بیابد آیا می تواند در رشته مورد علاقه خود تحصیل کند؟ و آیا بعد از ادامه تحصیل می تواند در آن رشته به کار اشتغال یابد؟ می تواند استعدادهای خود را در آن رشته شکوفا کند؟ آیا میتواند دانش و معرفت و حکمت خود را نه تنها با صلاحدید دولت بلکه به تشخیص مستقل خود به عنوان یک شهروند آزاد در جامعه و وطن خود بکار گیرد؟ آیا دولت حاکم بر ایران امکان شکوفا شدن استعدادهایی که جوان و نیروهای محرکه هستند را در برنامه خود دارد؟ و یا اینکه باید جوان خدا را شکر کند که مدرکی دارد و با آن مدرک در رشته دیگری به او شغلی و میز و صندلی داده اند که می تواند روزها کارمند باشد و نانی در آورد و زندگی را بگذراند؟

ترس استبداد از جوانان در ایران حقیقتی است انکار نکردنی. جوان ایرانی اگر در درون خود به سوالات بالا بخواهد پاسخ دهد به این نتیجه می رسد که مانع اصلی بسیاری از ناملایمات اجتماعی ایران در دست نظام حاکم است.

این نظام سعی کرده است که به ما بقبولاند که اصلاح پذیر است. تجربه به ما نشان داده است که استبداد اصلاح پذیر نیست. آنها که شعار اصلاح طلب دادند در عمل اصلاحاتشان به نفع قدرت حاکم تمام شد. فسادها، تبعیضها، نیروهای سرکوب و ... هر روز بیشتر می شوند. فسادهای مالی که هر روز آشکار می شوند و مافیایی که در این فسادها دست دارد حاصل کار این نظام است. به خدمت گرفتن سپاه در اقتصاد کشور و در حقیقت بوجود آوردن دولتی در دولت به نفع مافیای حاکم هم حاصل کار این نظام است. بوجود آوردن اقتصاد واردات محور که با فروش سرمایه های کشور و مخصوصا نفت هزینه های آن را تامین می کنند وسفارش واردات در سال 91 به سطح 90 میلیارد دلار واردات رسیده است نیز حاصل کار این نظام است. واردات قاچاق کالا بنا بر آمار رسمی این نظام بیش از 14 میلیارد دلار می باشد. و به گفته نمایندگان همین نظام در واقع بیش از 20 میلیارد برآورد می گردد. این اقتصاد بیمار و انگلی رهاورد مافیای حاکمی است که دست در دست سران این نظام دارد. از بین رفتن امکانات تولید در کشور دلایل متعددی دارد. از عمده دلایل آن نبود برنامه متناسب با توسعه اقتصادی در جهت خود کفایی و سیاستهای خشونت طلب و بحران ساز رژیم که حاصلش تحریمهای متعددی را حاصل شده که نتیجه اش از بین رفتن چرخه تولید و بیکار شدن کارگران مخصوصا و فشار بیش از حد به طبقه کارگر و فقیر کشور می باشد، نیز حاصل کار این نظام است.و ناگفته نماند که تحریمهای بین المللی نمی تواند راهگشای تغییر بسوی دمکراسی باشد. جهت این تحریمها مطیع کردن رژیم حاکم بر ایران است. فروش و پیش فروش نفت جهت تامین نیازهای اقتصادی کشور در حقیقت به وابستگی کشاندن کشور دراتکای صرف به نفت اصل" برنامه "اقتصادی این نظام تا امروز بوده است. البته برنامه های توسعه و برنامه های استقلال طلبانه اقتصادی که در سالهای اول انقلاب داده شده است امکان ادامه رشد نیافتند.

رشد بیش از حد اعتیاد و فسادهای اجتماعی. اعتیاد که نسل جوان به عنوان نیروی مولد و نیروی تغییر دهنده را روزانه به کام مرگ تدریجی می برد. از یاد نبریم که استبداد مخالف معتاد شدن جوانان نیست. در حقیقت جوان با معتاد شدن قدرت تصمیم و تغییر خود را از دست می دهد و در اعتیاد مطیع می گردد. برای استبداد 4 میلیون معتاد مطیع بهتر از جوان معترض است. فراموش نکنیم که ایران همیشه بهترین مسیر حمل مواد مخدر به اروپا بوده و هست. ترانزیت و فروش مواد مخدر احتیاج به مافیایی دارد که بدون مستبدان حاکم نمی تواند توانا به این کار باشد. ترور مخالفین در داخل و خارج کشور وشکنجه و به زندان بردن جوانان و هممیهنان ما از برنامه های حذف مخالفین از ابتدای شکل گیری استبداد ولایت فقیه بوده و هنوز نیز ادامه دارد.

لیست فسادها و جنایات این نظام بسیار طولانی است.

برای خارج شدن از فساد و تحقیر و خشونت و ورود به عصر آزادی، کشورهای حوزه فرهنگی ما بهار خود را آغاز کرده اند. در یک سال گذشته ما شاهد تحول در سطح منطقه بوده ایم. کسی تصور نمی کرد که در این کشورها تحولات اساسی روی دهد. به یمن نسل جوان که آزادی و استقلال و رشد را شعار و هدف خود گرداند تغییر در این کشورها امکان پذیر گردید. هنوز این تحول در حال ادامه یافتن است. مستبدین حاکم در سوریه و یمن در حال از بین رفتن هستند. مردم هر کشوری که بتوانند به صورت جمعی وارد عمل شده و استبداد را از میان بردارند، امکان مداخله خارجی را کمتر می کنند. فراموش نکنیم که ایران دارای منابع مختلف انرژی می باشد. برای رسیدن به این منابع کشورهای سلطه گر وسوسه می شوند که به خاک ما تعرض کنند. البته حاکمان مستبد ایران نیز زمینه ساز می شوند. ولی فقیه تصور می کند که در جو خشونت جنگی، کسی به آنها اعتراض نمی کند. شاید ولی فقیه تصور می کند که بدین صورت وجدانها نسبت به اعتراض به آن رژیم منفعل میشود. وظیفه نسل جوان است که برای رسیدن به آزادی و استقلال خود و استقلال وطن خود در مقابل موانع که استبداد می باشد بایستد. باید روزانه به خود یاد آور شود که در استبداد امکان اجرای حقوق از وی سلب میشود و حقوق او را ولی فقیه تشخیص می دهد که بدهد یا ندهد. و چون این امر شدنی نیست پس وی در محیط استبداد از اجرای مستقل و خود جوش حقوق خود غفلت می کند. از اینرو بایستی روزانه به خود هشدار بدهد که اگر در استبداد بماند می گندد و به نفع استبداد از صحنه تحول خارج می گردد.

این شعرمشیری را نباید از یاد برد

بيستون را ياد آر،

دست هايت را بسپار به كار،

كوه را چون پَر كاه از سر راهت بردار!

وه چه نيروی شگفت انگيزي است،

دست هايی كه به هم پيوسته است

امید که نسل جوان کشور ما دست در دست هم برای ساختن فردایی آزاد، روزانه بکوشد.