علی شفیعی

روانشناسی استقامت (2)

استقامت در تعلیم و تربیت

 

در نوشته پیشین به این امور پرداختم: بر خلاف هوش ذاتی قوی Talent، که افرادی نادر از آن برخوردارند، استقامت و سخت کوشی را هم میتوان آموخت و آموزش داد و هم میتوان آنرا در هر جمع و جامعه ای تبدیل به عنصری فرهنگی نمود تا گرایش عمومی نسبت به آن روز افزون گردد.

خانم آنگلا دوک وورتس Duckworth ، روانشناس آمریکایی از دانشگاه پنسیلوانیا، در کارهای تحقیقاتی خویش که با کودکان دبستانی به عمل آورده، باین نتیجه میرسد(1): کودکانی که از خانواده های تنگدست و محروم از مزایای اجتماعی و اقتصادی می آمدند، ضریب هوشی شان بهیچوجه نمیتوانست توضیح دهندۀ این امر باشد که توان یادگیری خواندن و نوشتن نزد این کودکان سه تا چهار برابر پایین تر و بد تر از سطح کودکانی با هوش متوسط بود. مدت زمانی دراز طول کشید تا بالاخره خانم دوک وورتس، از طریق آزمونهای متعدد و متنوع گوناگونی دلیل این کاستی و کمبود را پیدا کرد:

 دلیل اصلی این امر نداشتن استقامت و مداوت بوقت  یادگیری  نزد کودکان مزبور بود. در واقع این کودکان در خانواده های خویش، حال به هر دلیلی، استقامت و مداومت در انجام هر کاری را نیاموخته بودند. خانم دوک وورتس در پژوهشی دیگر نیز شاگردانی را که توان یاد گیری آنان در رشته های درسی گوناگون بهتر از حدّ متوسط بود، آزمود. در این پژهش او باین نتیجه رسید که تعدادی از کودکان دبستانی هم هوشمندند و هم در آموختن دروس خویش سخت کوش و با استقامت هستند. اما در میان آنها کودکانی زیادی نیز وجود داشتند که به هیچوجه با هوش نبودند، ولی در عوض تا بخواهی در کار یادگیری پر استقامت، سخت کوش و دارای مداومتی زیاد بودند. این استقامت و سخت کوشی آنها سبب میشد که آنها با بلند پروازیهای شگرفی اهدافی طولانی و درازمدت را برای خویش در نظر گرفته، سخت دنبال میکردند. با وجودیکه هوش و استعداد آنها کمتر از حدّ متوسط بود  و طبیعتاً با مشکلات و سختی های غیر قابل اجتنابی نیز میبایستی دست و پنجه نرم میکردند.

تحقیقات خانم آنگلا دوک وورتس و همکاران او از دانشگاه پنسیلوانیا بخوبی نشان میدهند که استقامت و سخت کوشی همراه با مداومت، اموری آموختنی هستند. داشتن این خصائل در اکثر رشته های تحصیلی و تخصصی از ارزشی فوق تصور زیاد برخوردارند. امر استقامت از مدارس ابتدائی بهنگام فراگیری خواندن و نوشتن آغاز گشته تا پایان تحصیلات هر دانشجو و حتی بعد از آن نیز ادامه میابد. (2)

در زندگی شغلی و حرفه ای نیز استقامت و سخت کوشی همراه با مداومت، جزء صفات شخصیتی بشمار میایند که در این اثناء در بسیاری از رشته های گوناگون علمی و حرفه ای بخوبی تحقیق و تفحص شده اند. برای مثال تأثیر این خصلتها در آموزشهای مدیریت و کارفرمائی، در آموختن زبانهای خارجی و یا در انواع ورزشها، نه تنها بطور کامل مشهود است، بلکه جزء بخشی مهم از ارکان تعلیم و تربیت در این رشته ها بشمار میاید..

حال اگر داشتن استقامت و مداومت برای رسیدن به موفقیت در هر کار و فعالیتی، تا این اندازه مهم هستند، در اینصورت این خصائل میبایستی هم در تعلیم و تربیت کودکان در خانواده ها، و هم افراد در جامعه، از اهمیت شایانی برخوردار باشند. پژوهشگران دانشگاه پنسیلوانیا پس از دستیابی به نتایج تحقیقات خویش توصیه شان به پدران و مادران اینست:

فرزندان خود را خیلی زود، یعنی از همان اوان خرد سالی، با زمینه های فراوان و گسترده ای از فعالیتهای درسی، هنری و ورزشی آشنا کنید. این عمل شانس و اقبال آنها را به منتهی درجۀ خود میرساند. تا آنکه زمانی فرزندان شما خود به موضوع و یا رشته ای بر خورد کنند که سخت مورد علاقه شان قرار گیرد. طوریکه آن موضوع و یا رشتۀ علمی و تحصیلی تمامی علایق و تخیلات آنها را برانگیخته و به هیجان در آورد. یاری رساندن به فرزندان جهت یافتن علاقۀ خاص خویش به احتمال خیلی زیاد اهمیت بیشتری دارد تا آنکه آنها در رشته های مورد پسند والدین خود آموزش فراگیرند و صاحب تخصص شوند.  از همۀ این امور مهمتر، آموختن خصلت  پایداری و استقامت به فرزندان خود در هر کار و فعالیتی است. پدران و مادران میتوانند و بایستی خصائل شخصیتی استقامت، مداومت و سخت کوشی را به فرزندان خویش بیاموزند. یا دستکم این خصلتها را در آنان مورد تحسین و تشویق و ترغیب قرار دهند.

جملگی روانشناسانی که در زمینه خواص استقامت مطالعه و تحقیق کرده اند، تأکیدی فراون به این امر دارند:  یکی از کارهائی که پدران و مادران به جد باید از آن پرهیز کنند، تمجید و تحسین فرزندان خویش بخاطر هوش ذاتی قوی وفوق العادۀ آنها است.

 خانم روانشناسی بنام کارول دووک Carol Dweck از دانشگاه Stanford در یک سری از تحقیقات بسیار جالب ومجذوب کننده ای که بعمل آورده است، نشان میدهد(3): کودکانی که بخاط هوش قوی شان مورد تمجید و تحسین فراوان قرار گرفته و تشویق میشوند، غالباً خیلی سریع در کارهای سخت و طاقت فرسا قطع امید کرده، آن کار را در نیمه رها میکنند. آنها در حقیقت "معتاد" به تحسین و تمجید بیش از اندازه بخاطر نمرات خوب و عالی اولیۀ خویش در مدرسه میشوند. و هر زمان که درکار و یا فعالیتی با اولین سختی و یا واپس زدگی و یا شکست مرحله ای برخورد نمودند، فوراً آن را رها کرده، حاضر نیستند، محکم به آن کار چسبیده تا رسیدن به پیروزی و موفقیت، دست از انجام آن برندارند. در عوض اگر کودکان از همان ابتدا بخاطر زحمت و مشقتی که در کار و فعالیت خویش میکشند، مورد تمجید و تحسین و تشویق قرار گیرند، خصلت استقامت و سخت کوشی و مداوت در هر کار و فعالیتی را می آموزند و پس از آن درتمامی کارها و فعالیتهای خویش تا رسیدن به موفقیت و پیروزی در هدف و مقصود خویش، دست از پیگیری بر نداشته، باصطلاح بنی صدر "کار را در نیمه  رها نمیکنند".

 بد تر از رها کردن کار و کوشش در نیمه آنستکه: اگر زمانی بچه های هوشمند در کار و فعالیتیی به موفقیت نرسیدند و با شکستی مرحله ای مواجه شدند، نسبت به استعداد و توانائی خویش شک و تردید به دل راه میدهند و غالباً علاقه و شور و شوق خویش در آن کار و فعالیت را از دست میدهند. متأسفانه در اکثر مواقع نیز شور و شوق خویش را در کارهائی از دست میدهند که قبلاً خیلی خوب آنها را انجام می دادند.

حال برعکس اگر کودکان بخاطر آمادگی شان جهت سخت کوشی و استقامت و مداومت، مورد تمجید و تشویق قرار گیرند. بهنگام برخورد با مشکلات و مصائب، ارادۀ آنان در افزودن به کوششها و تلاشهای خویش تا رسیدن به موفقیت، نه تنها کم نمیشوند، بلکه افزایش نیز مییابد.

در یکی دیگر از پژوهشهای خانم دووک، شاگردان مدرسه ای به دو دسته تقسیم شدند(4): دسته اوّل شاگردانی بودند که به ثابت بودن اندازه و مقدار هوش در هر انسانی باور داشتند. دسته دوّم از شاگردانی تشکیل میشدند که بر خلاف دسته اوّل معتقد بودند، هوش و استعداد هر فردی قابلیت توسعه و تکامل داشته، در اثر سخت کوشی، بهتر و نیکوتر نیز میشود. در واقع هوش و استعداد مقداری ثابت و غیر قابل تغیر نیستند. هر دو دسته به مدت دو سال تحت مراقبت قرار گرفتند. پس از آن مدت معلوم شد که نمرات درسی شاگردان گروه دوّم، یعنی آن دسته که به غیر ثابت بودن هوش باور داشتند، بمراتب بهتر از گروه اوّل بود. خانم کارول دووک نتیجه تحقیق فوق را اینگونه تفسیر میکند:

"هر کس درکی انعطاف پذیر از هوش و استعداد داشته باشد، به یادگیری و با ارزش بودن کوشش وتلاش و زحمت کشیدن، باوری استوار دارد. ولی برعکس اگر کسی به هوش و استعداد دارای اندازه و مقداری ثابت و معین، و از قبل تعیین شده معتقد باشد، آمادگی خویش جهت کوشیدن و استقامت و مداومت داشتن در هر کاری را بتدریج از دست میدهد."5) )       

   بر اساس نتایج این پژوهشها، خانم دووک و همکاران او یک برنامه درسی را طراحی کردند به نام "کارگاه مغزشناسی" Brainology Workshop . در این برنامه درسی معلمان به یک گروه از شاگردان بطور مفصل توضیح داده و آموختند که چگونه بهنگام یاد گری ترکیبات نو و تازه ای از یاخته های عصبی در مغز انسان ساخته میشوند. از این مهمتر آنکه هر انسانی خود میتواند بر روی این روند تأثیر گذارد و آنرا بهتر و نیکوتر کند. جالب اینبود که شاگردانی که نمرات درسی آنها در سالهای پیشین بد شده بودند، پس از شرکت در این "کارگاه مغز شناسی"، بلافاصله در سال بعد سطح نمرات درسی شان بهتر شد. به یک گروه دیگر از شاگردان، تنها فنون جدید یادگیری را آموختند. ولی در مورد ساخت یاخته های عصبی در مغز انسان، آموزشی داده نشد. با کمال تعجب نمرات درسی این گروه در سال بعد هیچ تعییر نکرده و بهتر نشد.

تنایج این تحقیقات نشانگر اهمیت فوق العادۀ این امور هستند: والدین، معلمان مدارس و استادان دانشگاه نباید هوش سرشار و قوی فرزندان و شاگردان و دانشجویان خود را مورد تشویق و تمجید قرار دهند، بلکه بر عکس بایستی سخت کوشی، استقامت و مداومت آنها را در آموختن و یادگیری، و بطور کلّی در هر کار و فعالیت دیگری، بستایند. علاوه بر این دستاوردهای تحقیقات فوق بیانگر این واقعیت نیز هستند که چرا تعداد زیادی از "کودکان نابغه" هنگامی که به سنین بالائی میرسند، دیگر اثری از نبوغ در آنها مشاهده نمیشود. در حقیقت انتظار انجام کاری بزرگ و یا انقلابی عظیم در حرفه و یا رشته ای علمی را، غالباً مغبون میکنند. دلیل این امر، از جنبه روانشناسی اینستکه: "کوچولوهای نابغه" تحسین و ستایشی را که در اوان کودکی خویش از همه طرف کسب میکنند، بخاطر و بر اساس توانائیهای شگرفشان در انجام دادن عملی فوق العاده است، و نه بخاطر کوشش و تلاش و استقامت آنان در به سر انجام رساندن کارو فعالیت خویش است.

البته طبیعی است که هر نوع جدّیت و پشتکاری معنای استقامت و مداومت، تا رسیدن به پیروزی را نمیدهد. آن استقامت و سخت کوشی مورد نظر روانشناسان است که  صاحبان آن  مجذوب و مفتون و شیفتۀ کار و فعالیت خویش باشند و یا بتدریج بشوند. این جذابیت و شیفتگی عنصر اصلی و کلید واقعی راه بردن به پیروزی وموفقیت در هر کاری است. پژوهشهای روانشناختی فراوانی نشان میدهند که منبع و مبدأ همۀ خلاقیتها و نوآوریها، شیفتگی و شوق نو آفرینان در کار و فعالیت خویش بوده است. و این ها همه در اثر استقامت، سخت کوشی و مداومت در کار حاصل انسانهای نوآور میشوند. در اینصورت میتوان با کمال اطمینان گفت که علاقه و شیفتگی در انجام هر کاری، سبب اصلی زایش و پرورش ابتکارات و نوآوریها هستند.

بهمین دلیل اگر والدین با اصرار و یا بد تر از آن، با زور و اجبار فرزندان خود را وادار به آموختن رشته تحصیلی و یا فراگرفتن حرفه ای کردند که مورد علاقه آنها نیست، نه تنها در آنها عشق و علاقه ای نسبت به آن کار بوجود نمی آید، بلکه غالباً نیز باعث نفرت و انزجار آنان میشود. غالباً نیز افراد یا آنکار را در نیمه رها میکنند و یا بدتر از آن، شغل و حرفه ای را که گاهی تا پایان عمر به آن اشتغال دارند، از روی  اجبار و ناچاری و طبیعتاً نارضایتی و عدم شادی انجام میدهند. البته بعضی موارد و مواقع نیز وجود دارند که انگیزه های بیرونی، مثل انتظارات و توصیه های پدران و مادران، با انگیزه های درونی فرزندان، مثل علاقه و شیفتگی خود فرزندان، دست به دست هم داده و نوعی آمیزش و یا همزیستی انگیزه ها را در آنها بوجود میآورند. آنگلا دوک وورتس مینویسد:

" ممکن است که فردی با مداومت کاری را انجام دهد. زیرا والدین او انجام آن کار را به او محوّل و توصیه کرده اند. ولی بتدریج  آن شخص فرامیگیرد، آنکار را دوست بدارد و با شوق وذوق فراوان آنرا انجام دهد." 

حال از جنبۀ روانشناسی شناخت و آموختن (6) به این سئوالهای بسیار با اهمیت بپردازیم:

 چگونه میتوان استقامت، سخت کوشی و مداومت را آموخت و آموزش داد؟. چطور این امکان بوجود میاید که این خصائل را به عنصری فرهنگی تبدیل نمود تا در پرتو آن هم افراد و گروهها و جمع ها و هم فرهنگ جامعه رشد کند و زندگی در آن جامعه همواره با شادی و امید سپری گردد؟

هنوز در میان صاحبنظران علم روانشناسی شناخت و آموختن بطور کامل اتفاق نظر در این زمینه وجود ندارد که خصلتهای سخت کوشی و استقامت و مداومت را انسان چگونه و در چه زمان و یا دوره و مرحله ای از رشد خویش، خیلی خوب و راحت فرا خواهد گرفت. عده ای از روانشناسان معتقد به "پنجره زمان" (7) هستند. بدین معنی که در دوران رشد هر انسانی از بدو تولد او تا پایان عمرش دوره های موقت گذرائی وجود دارند که در طول آن دوره انسان قادر است  خصلتی، رفتاری و یا علمی را خیلی خوب و به سهولت و آسانی فرا گیرد. این روند را از راه تشبیه "پنجره زمان" نامیده اند. این "پنجره" پس از زمان و یا دوره ای مشخص بسته خواهد شد. بدین معنی که اگر زمان آموختن در آن فاصله زمانی بگذرد، دیگر آن امور را به سهولت نمیتوان آموخت.

 اصطلاح "پنجره زمان" ساخته بخش روانشناسی شناخت و آموختن است. بهترین مثال در اینمورد آموختن زبانهای خارجی است. کودکان خرد سال خیلی خوب و راحت در دوران طفولیت (از دو یا سه سالگی ببعد تا شانزده و یا هفده سالگی) در کنار زبان مادری خویش، چندین زبان دیگر را قادرند خیلی خوب و راحت و بدون داشتن لهجۀ زبان مادری فرا گیرند. پس از این مدت زمان، آن "پنجرۀ زمان" یادگیری سریع و راحت بسته خواهد شد. یعنی دیگر براحتی آن دورۀ گذرا و موقت نمیتوان سریع وبا سهولت زبانهای خارجی را آموخت. اما در مورد خصلتهای استقامت و مداومت و سخت کوشی عده ای از روانشناسان به وجود "پنجره زمان" معتقد نیستند. آنها بر این باورند که برای رسیدن به مقصود و هدف دلخواه خویش، هر انسان ، هر جمع، هر گروه ویا حتی هر جامعه ای باید مجهز به داشتن چهار خصلت اساسی باشد:

 1- دارای انگیزه ای قوی باشد. 2- از اصولی محکم و غیر قابل تغییر پیروی کند. 3- نظم و انظباط شخصی و سازش ناپذیری  داشته باشد. و بالاخره 4- استقامت و مداومت در رسیدن به مقصود و هدف خویش را تا سرانجام کار، رها نکند.

 این چهار خصلت ستون پایه های هر گونه پیروزی و موفقیتی برای انسانها و جوامع بشری بشمار می آیند. این خصائل را نیز هر انسانی در هر دوره و زمانی از عمر خویش بشرط  داشتن اراده ای قوی میتواند کسب کند. با اینوجود امور و یا راه کارهائی وجود دارند که میتوانند به فراگیری و فرهنگی کردن استقامت، سخت کوشی و مداومت یاری رسانند. این امور از اینقرارند:

الف: امام، پیش آهنگ و الگو داشتن و شدن در استقامت و مداومت:

در درون خانواده ها فرزندان از پدر و مادر خویش، از خواهر و برادر خود و دیگر کسانی که به آنها نزدیک، و بخصوص مورد علاقۀ آنها هستند، درس استقامت و مداومت و سخت کوشی را خیلی سریع و راحت فرا میگیرند. اگر پدران و مادرا ن در طرز رفتار خویش نشان دهند که استقامت و سخت کوشی و مداوت در هر کار و فعالیتی تا چه اندازه اهمیت دارند، این خصائل را هم به فرزندان خویش بطور غیر مستقیم و بسیار کارساز و سازنده آموزش میدهند  و هم در آنان این صفات را برانگیخته، فعال میکنند. نوجوانان و جوانان نیز نه تنها از والدین خود، بلکه از شخصیتهای برجسته و محبوب خویش در هر رشته و زمینه ای، این صفات را می آوزند و بطور خود جوش آنها را  تقلید و نزد خویش تمرین میکنند.

 "یاد گیری از روی مدل و الگو" (8) یک اصل مهم در روانشناسی شناخت و یادگیری است. این اصل اساسی ترین ارکان رشد در هر خانواده، هر جمع و هر جامعه ای است. هر انسانی که برای خویش امام، نسوه، الگو و پیش آهنگی در امر استقامت و سخت کوشی و مداومت داشته باشد. نه تنها این صفات را فرا خواهد گرفت، بلکه خود بتدریج برای نسل خود و نسل آینده، امام و پیش آهنگ خواهد شد. این امر شاهراه اصلی و واقعی رسیدن به رشد و آزادی در تمامی فرهنگها و جوامع بشری در طول تاریخ بوده، هست و خواهد بود. باین امر مهم در نوشته ای دیگر تحت عنوان مردمسالاری و استقامت بطور مفصل خواهم پرداخت.

ب: یافتن علاقه و دلبستگی نسبت به کار و فعالیت خویش:

بخود، به فرزندان و به دیگر انسانها کمک کردن، جهت یافتن علاقه خاص خویش در هر زمینه و رشته و بخشی، مهمترین عامل در ایجاد استقامت و سخت کوشی و مداومت است. زیرا ما انسانها با کمال میل و رغبت بیشترین جدّ و جهد خویش را در کار و فعالیتی بکار میبریم که به آن دلبسته و علاقمند باشیم. شیفته کار و فعالیت خویش بودن و یا بتدریج شدن و آنرا با عشق و لذت انجام دادن، منبع و سرچشمۀ هر گونه استقامت و سخت کوشی و مداومت است.

هنوز در علم روانشناسی به روشنی معلوم عالمان این دانش نشده که چگونه یک انسان نسبت به رشته ای، حرفه ای، موضوعی و یا علم و دانشی خاص دلبسته و علاقمند میشود. ولی آنچه کاملاً معلوم و مشخص است اینستکه: اگر هر فردی با فضای گسترده ای از انواع  رشته های علمی، هنری و ورزشی، و   موضوعات فکری و اندیشه های متنوع و گوناگونی آشنا شود، میتواند تعدادی  از آنها را پیش خود امتحان کرده و بیازماید. بقول ابوالحسن بنی صدر، اگر "جریان آزاد اندیشه ها" در هر جامعه ای و یا حتی جمعی کوچک بر قرار گردد. برای هر نو جوان، جوان و حتی انسانهای سالخورده درجۀ احتمال "با یک نظر شیفته و بیقرار" شدن نسبت به آن رشتۀ علمی، هنری و یا موضوعاتی مربوط به اندیشه های بدیل را جهت زندگی خوب و رضایتمند، بسیار بالا خواهد برد. بخصوص پدران و مادران نباید از کنجکاوی فرزندان خویش و سردرآوردن آنها از هر کار وفعالیت و حرفه ای بهراسند و مانع آنان در این عمل شوند. یافتن "علاقۀ خاص خویش" کاری سهل و آسان نیست. بخصوص برای افراد مستعدی که درسرشان سودای بلند پروازیهای بزرگ وجود دارند. بقول ضرب المثل معروف و خردمندانۀ ایرانیها "آرزو بر جوانان عیب نیست".

ج: "دانش" انتقاد کردن و انتقاد پذیرفتن را باید آموخت:

یکی از علائم بارز در هر جامعۀ استبدادی و استبداد زده ای اینستکه: غالب افراد آن جامعه، بخصوص جانبداران استبداد و مستبدین، چه سوار بر اریکۀ قدرت و خواه بدون قدرت، رابطۀ سخت مختل و بیمارگونۀ نسبت به انتقاد کردن و انتقاد پذیرفتن و بطور کلی هر گونه نقدی دارند. در اینجا و این نوشته محل و حوصلۀ پرداختن به ریشه های روانی این اختلال روانی – اجتماعی نیست. ولی آنچه مربوط  به استقامت و مداومت در رابطه با انتقاد و نقد میشود، بایستی گفت:

 پدران و مادران با گفتن چند کلمه حرف تخریبی و تحقیر کنندۀ بی ملاحظه و نابجای خود تحت عنوان انتقاد، میتوانند روح و روان، و ذوق وشوق فرزندان خویش را چنان جریحه دار کنند که شور و هیجان نوشکفتۀ آنها نسبت به موضوعی و یا رشته ای خاص در وجودشان برای همیشه نیست و نابود شوند. بهمین خاطر این امر اهمیت فراوان دارد که کودکان، نوجوانان و جوانان انتقاد سازنده را بیاموزند و تجربه کنند. انتقاد سازنده، آن انتقادی است که انگیزه های موجود در درون کودکان و نوجوانان و جوانان را به یکباره نیست و نابود نکند. بلکه کمک کند تا توانائیهای آنها بهتر و بیشتر شوند. یکی از انواع انتقادهای ویرانگر انگیزه ها، حمله به شخصیت و شأن و وقار فرزندان، بخصوص تحقیر توانائیهای آنان، تحت پوشش نقد و انتقاد است. جمله هائی از این نوع "اینکار از تن تو ساخته نیست." و یا " تو دست بهر کاری زدی آنرا خراب میکنی." و یا بد تر از همۀ اینها، مقایسه آنان با بچه های "با هوش و حرف شنو" دیگر، جراحاتی است که آثار مخرب آنها سالهای زیادی بر روح و روان آنان  باقی خواهد ماند. این زخمها و جراحات نه تنها ویران کنندۀ هر گونه امید به رشد و پیشرفت در درون آنها است، بلکه تبدیل به خصومتی میشود علیه همۀ انسانهائی که اراده ای قوی نسبت به رشد و ترقی دارند. باحتمال بسیار قوی تمامی مستبدین در دوران کودکی و نوچوانی خود قربانی اینگونه انتقادهای ویرانگر شده اند که اینهمه با نقد و انتقاد دشمنی میکنند.

والدین  فرزندان خویش را بایستی آنگونه انتقاد کنند که آنان نه تنها بتوانند نقد  را بطور صحیح برای خود تفسیر کنند، بلکه یاد بگیرند از انتقاد درست و سازنده خوب استفاده کنند. در کنار اینکار آنها به مرور زمان خود انتقاد سازنده را فرا خواهند گرفت. در نوشته بعدی به انواع استعداد ها و ربط آنها به استقامت خواهم پرداخت.

 

منابع و مأخذها:

(1) Durckworth, AL, Peterson, C., Matthews, MD, und Kelly, DR (2007): Beharrlichkeit und Leidenschaft für langfristige Ziele. Journal of Personality-und Sozialpsychologie, 92 (6), 1087-1101.    

 

(2) Durckworth, AL, Grant, H., Oettingen, G., Löw, B. & Gollwitzer, P.(2010) Selbstregulierung Strategien verbessern Selbstdisziplin bei Jugendlichen: Die Leistung der mentalen Kontrastierung und Vorsätzen: pädagogischen Psychologie

(3) Heckhausen, J., & Dweck, C. S. (Eds.). (1998). Motivation and self-regulation across the life span. Cambridge: Cambridge University Press

(4) Carol Dweck,: Selbstbild: Wie unser Denken Erfolge oder Niederlagen bewirkt. Piper Verlag, 2006

 

 (5) نگاه کنید به پاورقی شماره 4 صفحۀ 87 ببعد.

 

(6) Kognitive Psychologie

 

(7) Zeitfenster

(8) یادگیری از روی مدل را اولین بار روانشناس کانادی آلبرت باندورا در دهۀ هقتاد مسیحی در کتابی بهمین نام ابتکار کرد نگاه کنید به:

A. Bandura: Lernen am Modell. Stuttgart 1976