بیانیه مجامع اسلامی ایرانیان بمناسبت سالگرد کودتای خونبار ضد مردمی در 30 خرداد 1360

تکرار فاجعه ها

 یاد آوری گذشته به مثابه درس تجربه و بکار بردن آن برای ساختن آینده بهتر لازمه یک جامعه حقوقمدار است از این روست که زورمداران با توسل به سانسور، تاریخ را آن چنان که میخواهند می نویسند. صحنه تاریخ معاصر ایران، شاهد رو در رویی دو جریان فکری، یکی جانبداران استقلال و آزادی و دیگری وابستگی و استبداد بوده است. سال ها از پس هم سپری می شوند و هر سال، خاطرات تلخ، از وقایع شومی که کشور ما را از رشد بر مبنای عدالت اجتماعی و استقرار حق حاکمیت ملی باز داشته و به ورطه عقب ماندگی و استبداد  سوق داده است را تکرار می کنیم!   وقایعی که تحت حمایت سلطه گران جهانی و بدست، خائنین به وطن، جانبدار سیاست موازنه مثبت استبداد و وابستگی که در بین آنها سیاست مداران، نظامیان، دینمدارن، اعمّ از معّمم و غیر معمم، خان ها، سنّتی ها و جامعۀ روشنفکران چپ و راست، بوده و هستند انجام گرفته اند، آنها را به مثابه تلنگری به حافظۀ تاریخی و یا نهیبی، به  وجدان تاریخی خویش به مثابه ملتی که بعضا با وجود مشکلات زندگی و عدم امنیت سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، کرامت و بزرگی خود را می جوید، مرورمی کنیم، تا شاید بار دگر با یاد آوری تجربه های تلخ به خود آئیم و از آن درس بگیریم و جدی وکوشنده به حقوق حقّهَ، به ارجمندی، به حیثّیت ملّی خویش، واقف و عارف شویم  تا فرصت و اجازه ندهیم هر مدعی از رضا خان میرپنج تا مرجعی دینی و یا مشتی فاسد جانی در کسوت و شکل و شمایل روحانی و غیره از غفلت ما بهره ببرند و به اعتماد ما خیانت کنند و بر ما، به استبداد حکومت رانند.

 در واقعۀ شوم 30 خرداد 60 نیز همانند کودتای آمریکایی انگلیسی 28 مرداد شاهد رو در رویی دو جریان تاریخی هستیم. کودتای 30 خرداد 1360 به دست بازماندگان و هوا داران همان توطئه 28 مرداد رخ داد. آیت الله خمینی که فرمان کودتا را صادر کرد از مریدان کاشانی بود و از دکتر مصدق کینه داشت. کودتا را بازی گرانِ کذاب داخلی، از پیروان خط  سید ضیاءالدین طبا طبائی و "آیت الله"کاشانی و دین مداران قلابی پیرو آنها و مشتی چپهای در خدمت رژیم و سپاهیانی، که از قرار، وظیفه و علّت وجودیشان در اصل و اسمآً پاسداری از انقلاب مردم و پیشگیری از کودتا و مبارزه با "امپریالیسم" بود ولی رسماً بر علیه حکومت مردم و منتخب آنها کودتای خزنده ای را تدارک دیدند که مراحل نهایی آن از روز14 اسفند 59 شروع و در30 خرداد 1360 به فرمان آقای خمینی توسط مجلس دست نشانده انجام گرفت. از آن روز تا به امروز آن کودتاچیان با کشتارها و به مسلخ بردن جوانان که نقش عظیمی در کنار قشرهای دیگر جامعه در انقلاب داشتند، برمسند قدرتند. انقلاب عظیم مردم را از محتوا تهی و استبدادی مذهبی با ولایتی مطلقه را به مردم تحمیل کردند که تا  امروزبه مدد رانت خواری و فساد و توسل به جنایت به حیات ننگین خویش ادامه میدهد.

  نخستین رئیس جمهور منتخب مردم که در یک انتخابات آزاد، که نه از شورای نگهبان خبر بود و نه نظارت استصوابی، توانست با کسب 76 درصد آراء اعتماد ملّت بزرگ و غیور! را کسب کند، و تا چندی قبل از کودتا، به گفته آقای خمینی بر قلوب مردم حکومت میکرد، یک شبه و به فتوای" امام امّت"، آمریکائی شد و حذفش واجب و خونش مباح و در روز روشن، او را از ملّت و آرمانهای ملت که استقرار آزادیها و برقراری استقلال و  رشد بر مبنی عدالت اجتماعی در کشور بود، ربودند و با کمال تأسف، جو غالب  با ایجاد خفقان و سانسور و بستن فضا برای مردم و باز گذاشتن آن برای چماقداران حکومتی و اشغال آن توسط چماقدران و مزد بگیران دستگاه استبداد در اختیار آنها افتاد و با، شعار فرمایشی مرگ بر بنی صدر- بنی صدری- که تا دیروز در اجتماعات بزرگ مردمی  "صد در صد"- بود، آکنده شد، یاللعجب از این بازیگران اینهمانی دو کودتا، با دو شعار مشابه بر ضد حاکمیت ملی توسط چماقداران، در دو زمان و به فاصلۀ حدوداً سه دهه، برعلیه دو آزاد مرد که با شعار: استقلال و آزادی، برای استقرار حق حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش به میدان آمده بودند. بر علیه دکتر مصدّق، رهبر نهضت ملّی در بعد از ظهر، روز28 مرداد 1332 توسط ارازل و اوباش که هم در خدمت دربار بودند و هم در خدمت دو آیت الله کودتاچی، کاشانی و بهبهانی ودر30 خرداد 1360علیه بنی صدر باز توسط همان قماش چماقدار.

با این کودتا بود که  کشور، همراه با ادامه جنگ خانمانسوزی که قرار بود در روزهای قبل از کودتا به  پایان برسد  به مدت 8 سال به محاق تاریک استبداد و وابستگی و عقب ماندگی از رشد افتاد.- نظام استبدادی ولایت فقیه برای استقرار خود به ادامه جنگ نیاز داشت از این رو بود که در آستانه پایان آن، درانجام کودتا عجله کرد.-

 در واقع امر، باید اذعان داشت، ملّت کهن فرهنگ ایران، که روزی از روزگاران، قهرمانان حماسه سرایان و شاعرانش، رستم دستان و کاوه آهنگر، نمادهایی بودند که استقلال و آزادی، می آفریدند و به آنها ارج و ارزش می نهادند، امروزه شاهد آنیم که عده ای با فراموش کردن حقوق ذاتی خویش، استقلال و آزادی خویش و وطن، به چنان افلاس فرهنگی افتاده اند، که در بی تفاوتی، اطاعت پذیری و ارزش ستیزی به وابستگی، در غلطیده اند. از این رو است که رسیدن و دستیابی به استقلال و آزادی برایشان سرابی بیش نمی نماید تا آنجا که عده ای به دشمن خارجی پناه برده و از انیران تمنای کمک و مساعدت دارند تا مگر آنها اینان را "آزاد" و به آرزویشان برسانند. چه عبث انتظاری!!

اکنون از آن کودتای آزادی و استقلال بر باد ده سه دهه و اندی میگذرد و همان کودتاگران اما  به رنگها و ریخت و شمایل گوناگون همچنان کشور را به ورطه نابودی می کشانند. هر بار که در تنگنا  قرار می گیرند با توسل به زبان فریب  و نگاه داشتن مردم در دایره تنگ انتخاب بین بد و بدتر با وعده وعیدهای دروغین و سازمان دادن نمایش "انتخابات"  چند سالی بر مردم حکم میرانند و بخشی از ملت هم به امید باز شدن منفذی، باز به دام این افسونگران و مارهای گاه خوش خط و خال گرفتار می آیند. انتخاب بین بد و بدتر نا ممکن و همواره گذار از بد به بدترین است. ملت ایران شایستگی بهترینها را دارند اگر خود را در پیله کوچک و حقیر حقارتها و زبونیهای ناشی از ترسهای کاذب و یا امید های واهی و مدار بسته زندانی نکنند.

روح همه آنها که در مبارزه برای استقرار آزادیها و استقلال ایران بدست مستبدان و جانیان از قبل و بعد از 30 خرداد  1360 و تا کنون جان باختند شاد بادا. به امید ایرانی آزاد. 

 مجامع اسلامی ایرانیان

28 خرداد 1392

dabirkhaneh.mei@gmail.com